• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1399/10/20
مروری بر تدابیر هوشمندانه سردار سلیمانی در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین صفی‌الدین

استراتژی‌های جدید خلق می‌کرد

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttp://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif از اولین آشنایی رئیس شورای اجرایی حزب‌الله لبنان با شهید‌سلیمانی بیست‌ودو سال می‌گذرد. اشراف کامل  حجت‌الاسلام و المسلمین سیدهاشم ‌صفی‌الدین بر زوایای شخصیتی سردار سلیمانی و شیوه مدیریت و فرماندهی او در جنگ با تکفیری‌ها و گروه‌های معاند، بسیار دقیق و تحلیل‌هایش از شرایط منطقه و جهان اسلام در چند‌ دهه اخیر، موشکافانه است. همچنین تحلیل ایشان درباره نمازجمعه تاریخی رهبر انقلاب -که پس از شهادت سردار مقاومت ایراد شد- و جنبه‌های محتوایی بخش عربی خطبه شنیدنی است. پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR متن این گفتگو را که از مطالب ویژه‌نامه مجازی «مسیر؛ شهید پیروز» است، منتشر می‌کند.

* ابتدا  می‌خواهیم درباره نماز جمعه روز ۲۷ دی‌ ۹۸ که رهبر انقلاب دو هفته پس از شهادت «سردار سلیمانی» اقامه کردند، صحبت کنیم. ایشان یک موضوع قرآنی را به‌عنوان محور اصلی بیانات خود قرار دادند. آیه‌ای که در آن به حضرت موسی علیه‌السلام دستور داده می‌شود که ایام‌الله را به قوم خود یادآوری کند. حضرت‌عالی به‌عنوان مسئول ارشد یکی از ارکان جریان مقاومت در منطقه و جهان اسلام این سخنان را چگونه تبیین می‌کنید؟
* این آیه‌ای که در ارتباط با حضرت موسی علیه‌السلام نازل شد، به‌طور کامل، شفاف و روشن رسالتی را که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله باید نزد مردم به‌جای آورد، تشریح کرده است. خلاصه این رسالت در «أخْرجْ قوْمک من الظلمات إلى النور» ؛ یعنی قوم خود را از تاریکی به‌سمت نور خارج‌کن، نهفته است. به‌عبارت دقیق‌تر، یعنی قوم خود را از تاریکی‌های جهل، تاریکی‌های ترس و وحشت از مستکبران، تاریکی‌های گمراهی و ... خارج و به‌سمت نور علم، نور ایمان، نور تقوا، نور قدرتمندترشدن در راه خدا، نور عدالت اسلامی و ... هدایت‌کن. چنین چیزی به این معناست که خداوند عزوجل زمانی که پیامبری را برمی‌گزیند، او باید به این راه و روش و خط‌مشی پایبند باشد. از جمله امور مهم برای پایبندساختن مردم به اطاعت و پیروزی از خداوند و خارج‌کردن آنها از ظلمات و تاریکی‌ها و رهنمون ساختنشان به‌سمت نور، یادآوری ایام‌الله است.

درواقع، هدف اصلی و اساسی از یادآوری ایام‌الله، روشن‌شدن راه برای کسی است که در این مسیر قرار می‌گیرد. مقصود، راه عبور از تاریکی‌ها به‌سمت نور است. افرادی که در این مسیر قدم می‌گذارند، به کسی نیاز دارند که آنها را هدایت و به‌سمت نور رهنمون کند. درست مانند فردی که می‌خواهد از پلی عبور کند یا فردی که می‌خواهد از شهری به شهر دیگری برود و نیاز به یک هدایتگر دارد. ایام‌الله نقش هدایتگری را ایفا می‌کند که راه و مسیر را برای ما روشن می‌کند. یعنی اگر شما توانستید به‌خوبی ایام‌الله را بشناسید و آن را درک کنید، می‌توانید به آنچه می‌خواهید، دست یابید. این چیزی است که آیه شریفه در رابطه با حضرت موسی علیه‌السلام از آن سخن می‌گوید.

حضرت امام خامنه‌ای به فضل علم خود و نیز به فضل قدرتی که خداوند متعال برای رهبری ایران و امت اسلامی به ایشان عنایت کرده است، در حال عمل‌کردن به چنین رسالتی هستند. هرچند السیدالقائد به‌دلیل جایگاهی که دارند، مسئولیت‌هایی نظیر رسیدگی به جزئیات مسائل سیاسی، نظامی، معیشتی و ... را عهده‌دار هستند، اما رسالت خارج‌کردن مردم از ظلمات و تاریکی‌ها به‌سمت نور، رسالت اول و اساسی ایشان محسوب می‌شود. چرا؟ چون ایشان پیش از آن‌که یک رهبر سیاسی باشند، رهبر الهی و دینی هستند. این مفهوم ولایت و مفهوم رهبری برای ماست. برای ما رهبری بدون ولایت معنا و مفهوم ندارد. برای ما رهبری و ولایت بدون هدایت معنا و مفهوم ندارد. وظیفه و رسالت یک ولی و رهبر، هدایت مردم از تاریکی‌ها به‌سمت نور است. رسالت یک ولی و رهبر، تبیین ایام‌الله عزوجل برای مردم است تا به‌این وسیله آنها در هر حال و هر روز به یاد خدا باشند و خود را تسلیم پیشگاه خداوند ببینند.

امیر المؤمنین علیه‌السلام این رسالت را که امروز السیدالقائد به آن عمل می‌کنند، تبیین کرده‌اند. امیر المؤمنین علیه‌السلام در این خصوص می‌فرمایند: «ألا و إن لکل مأْمومٍ إماماً یقْتدی به و یسْتضی‌ء بنور علْمه» ؛‌ یعنی آگاه باش که هر مأمومی را امامی است که به او اقتدا می‌کند و از نور علمش بهره می‌گیرد. وظیفه و رسالت یک امام و رهبر این است که از علم خود برای اعطای معرفت و آگاهی به مردم استفاده کند؛ حال چه معرفت و آگاهی در بعد نظری و چه معرفت و آگاهی در بعد عملی.امام خامنه‌ای از هر وسیله، فرصت و مناسبتی برای ایفای این نقش مهم و راهبردی استفاده می‌کنند. از همین‌روی، ما در سلسله بیانات ایشان به‌ویژه در طول سنوات گذشته به‌خوبی دیده‌ایم ایشان بر آیات قرآن کریم تأکید، مفاهیم را تشریح و مسیر را تبیین می‌کنند. به‌عنوان مثال، در جریان دیدار با خانواده‌های شهدا، مقامات نظامی، شخصیت‌های اقتصادی، مسئولان سیاسی و دیدارهایشان در مناسبت‌های مختلف، از ارزش‌های قرآنی و دینی سخن می‌گویند. لذا ایشان به‌دنبال عمل‌کردن به وظیفه و رسالت شرعی خود هستند تا به‌این ترتیب، حجت را بر مردم تمام کرده باشند. یکی از مهم‌ترین وظایف و مسئولیت‌های یک رهبر این است که مردم را در عرصه‌های مختلف عقیدتی، سیاسی و عملی به‌سمت مسیر هدایت و معرفت رهنمون کند. ما چنین چیزی را به‌خوبی و با قدرت در کلام حضرت امام خامنه‌ای مشاهده می‌کنیم. این نشان می‌دهد ایشان یک رهبر دینی، الهی و قرآنی هستند. این خط‌مشی همچنین نشان از آن دارد که خداوند عزوجل، حکمت را از زبان ایشان جاری می‌سازد و این حکمت در واقع نشأت‌گرفته از تقوای ایشان است. به‌طور کلی، تمامی آنچه السیدالقائد در این زمینه‌ها بیان می‌کنند، جملگی کاملاً درست و صواب است.

* رهبر انقلاب فرمودند ایام‌الله را برای امت خود تشریح و ذکر کنید، مردم اگر صبار و شکور باشند، خداوند متعال پیروزی نهایی را برای آنها رقم می‌زند. جدای از مردم ایران، مردم منطقه و به‌طور کلی امت اسلامی که شما با آنها در تعامل هستید، در شرایط فعلی و در سایه جغرافیای سیاسی و التهابات موجود چگونه می‌توانند نسبت به حوادث کنونی، در عرصه عمل صبار و شکور باشند؟  
* خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «ولوْلا دفْع الله الناس بعْضهم ببعْضٍ لفسدت الْأرْض» ؛ یعنی اگر خداوند فساد بعضی از مردم را به‌وسیله بعضی دیگر دفع نمی‌کرد، زمین را فساد فرا می‌گرفت. این آیه شریفه از وجود یک قاعده دینی سخن می‌گوید که اگر باطل بیاید و حق به مواجهه و رویارویی با آن نرود، باطل مستحکم‌تر می‌شود. این آیه شریفه همچنین می‌گوید اگر باطل بیاید و مستکبران و مستبدان رهبری آن را به عهده داشته باشند، حق نیز باید رهبرانی داشته باشد که نقش هدایتگر و تبیین‌کننده را ایفاء کنند. این وظیفه، مسئولیت و رسالت یک رهبر است که تبیین‌کننده و هدایتگر بوده و مردم را در مسیر هدایت قرار دهد. گاهی یک رهبر اگر ضعفی را در مردم مشاهده کند یا اگر هدایتش در نزد مردم مورد پذیرش قرار نگیرد، غمگین می‌شود. این مسئله در آیه شریفه: «فلا تذْهبْ نفْسک علیْهمْ حسرات» ؛ یعنی جان خود را در حسرت و اندوه عدم هدایت مردم هلاک مکن که خطاب به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله بیان شد، دیده‌ می‌شود. یک پیامبر، یک ولی و یک رهبر از شدت محبتی که دارد، قلبش برای مردم می‌سوزد و از همین‌روی، همواره نقش تبیین‌کننده و هدایتگر را در عرصه عمل نسبت به آنها ایفاء می‌کند. در همین راستا، امیر المؤمنین حضرت علی ؟ع؟ می‌فرمایند: «ما امرْتکمْ بشیء الا و قدْ سبقْتکمْ بالْعمل به، و لا نهیْتکمْ عنْ شیْءٍ الا و قدْ سبقْتکمْ بالنهْی عنْه»؛ یعنی هرگز شما را به چیزی امر نکردم، مگر قبلاً خودم به آن عمل کردم و هرگز شما را از چیزی نهی نکردم، مگر خودم پیش از شما آن را ترک کردم.

در این میان، مردم وظیفه و مسئولیت متفاوتی دارند. مردم یا هدایت از سوی پیامبر، ولی و رهبر را می‌پذیرند یا آن را رد می‌کنند. خداوند متعال درخصوص پذیرش دعوت و هدایت می‌فرماید: «یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول إذا دعاکم لما یحییکم» ؛ یعنی ای کسانی که ایمان آورده‌اید، دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید وقتی شما را به‌سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد. لذا واضح است که دعوت یک رهبر دینی و شرعی درواقع دعوت برای حیات واقعی است؛ چه زندگی و حیات آخرت و چه زندگی و حیات دنیا که باید سرشار از عزت و کرامت باشد. این معنا و مفهوم حیات و زندگی حقیقی و واقعی است. زمانی که مردم این دعوت و هدایت را می‌پذیرند و به دستورات و رهنمود‌های رهبر و ولی خود گوش فرا می‌دهند، اینجاست که خداوند متعال این مردم را هدایت می‌کند.

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «و ذکرْهمْ بأیام الله إن فی ذلک لآیاتٍ لکل صبارٍ شکور» ؛ یعنی ایام‌الله و روزهای خدا را به قوم خود یادآوری کن، چراکه در این یادآوری، برای کسانی که صبور و شکرگزار باشند، نشانه‌های روشنی نهفته است. یادآوری ایام‌الله برای کسانی که صبور و شکرگزار باشند، نتیجه‌بخش خواهد بود. این صبر و شکرگزاری موجب می‌شود مردم به ساحل امن برسند. طبیعتاً مفاهیم «صبر» و «شکر» مفاهیم بسیار بزرگی هستند که تمامی ابعاد زندگی انسان را شامل می‌شوند. تمامی مفاهیم، ارزش‌های حق و نیز ایمان به خداوند عزوجل در مفاهیم «صبر» و «شکر» خلاصه می‌شوند.

مردم برای پذیرش دعوت و هدایت، به زمان نیاز دارند و نمی‌توان از آنها توقع و انتظار داشت که این دعوت و هدایت را خیلی سریع بپذیرند. به‌ویژه آن هم در شرایطی که اقدامات مستکبران و مستبدان بسیار سخت بوده و جراحت‌های عمیقی ایجاد کرده است. شما نگاه کنید، امروز کسانی هستند که می‌خواهند مردم در خواب باشند تا با دشمن اسرائیلی ارتباط برقرار کنند و جنایت‌های آمریکایی‌ها را به دست فراموشی بسپارند. از جمله جنایت‌هایی که ایالات متحده آمریکا مرتکب شده است، قتل حاج قاسم سلیمانی، ابو مهدی المهندس و دیگر همراهانشان در مقابل دیدگان جهانیان است. آیا ظلمی بالاتر از این وجود دارد؟ ما مشاهده کردیم ایالات متحده آمریکا افرادی که تروریسم را شکست و جهان را از شر تروریسم تکفیری نجات دادند، به قتل می‌رساند. این یک ظلم بزرگ است. در سایه چنین شرایطی بدیهی است پذیرش دعوت و هدایت از سوی مردم، نیازمند زمان است تا  مردم بتوانند از تمامی موانعی که دشمن آمریکایی در مسیر آنها قرار داده است، عبور کنند.

من با اطمینان کامل به شما می‌گویم به این مسئله اعتقاد دارم. مردم منطقه و جهان اسلام روزبه‌روز بیشتر این مسائل را می‌فهمند و درک می‌کنند. تجربه ما هم در لبنان نشان می‌دهد این آگاهی و معرفت در نزد مردم روز‌به‌روز در حال افزایش است.

* شما از داخل لبنان خطبه‌های نماز جمعه رهبر معظم انقلاب در روز ۲۷ دی‌ماه ۹۸ به‌ویژه بخش عربی آن را دنبال کردید و از زاویه دید خود و نه زاویه دید ایرانی‌ها به آن توجه کردید. به نظر شما این خطبه‌ها در آن شرایط، روی افکار عمومی امت اسلامی چه تأثیری داشتند؟
* دشمن آمریکایی زمانی که فرمانده بزرگ، حاج قاسم سلیمانی را هدف قرار داد، می‌خواست پیامی مخابره کند. مقصود چه پیامی؟ دشمن آمریکایی می‌خواست خطاب به جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت در منطقه بگوید: «متوقف شوید»؛ طرف آمریکایی می‌خواهد به السیدالقائد، جمهوی اسلامی ایران، نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حزب‌الله لبنان، گروه‌های مقاومت در فلسطین، مقاومت در یمن، نیروهای مقاومت الحشدالشعبی و نیز به نیروهای مقاومت سوریه این پیام را برساند که «متوقف شوید! من سمبل مقاومت شما را به قتل رساندم.»

زمانی که حضرت امام خامنه‌ای در روز جمعه آن خطبه‌ها را ایراد کردند، پاسخی صریح و سریع به پیام آمریکایی‌ها دادند. پیام ایشان این بود که «ما متوقف نمی‌شویم و همچنان به مسیر خود ادامه می‌دهیم.» از همین‌روی، ما شاهد شکل‌گیری و آغاز یک مرحله جدید بودیم. در حقیقت، ایالات متحده آمریکا از رهگذر جنایتی که مرتکب شد، تلاش کرد ما را گمراه کند. آمریکایی‌ها تلاش کردند تا ترس و وحشت از تروریسم را در صفوف ما حاکم کنند و ما را نسبت به آینده هراسان کنند. این هدف اصلی و اساسی ایالات متحده آمریکا بود. با تمامی اینها، السیدالقائد با ایراد خطبه‌های روز جمعه پاسخ دادند: «نه، ما آنچه را که اتفاق افتاد در زمره ایام‌الله عزوجل قرار می‌دهیم.» ایشان این پیام را به آمریکا مخابره کردند که نوع نگاه و نگرش ما به آن رویداد با نوع نگاه و نگرش آمریکایی‌ها کاملاً متفاوت است. ایشان به‌طرف آمریکایی این پیام را رساندند که «شما دچار توهم و خیالات شدید؛ ما با نگاهی واقع‌بینانه به رویدادها می‌نگریم و این درحالی است که شما با توهم و خیال‌پردازی به آنها نگاه می‌کنید. لذا اقداماتی که شما انجام می‌دهید، تأثیری روی ما نمی‌گذارد.» واقعیت آن است پیام امام خامنه‌ای به‌ویژه در خطبه عربی که ایشان ایراد کردند، در جهان اسلام و جهان عرب انعکاس پیدا کرد. همان‌طور که می‌دانید، بخش عمده‌ای از محور مقاومت را جهان عرب تشکیل می‌دهد، از همین رو السیدالقائد در خطبه‌های عربی خود این پیام را به ملت‌های عربی مخابره کردند که «ما نه ترسیده‌ایم و نه متزلزل شده‌ایم و شما نیز پایدار و استوار باشید، زیرا در جبهه حق قرار دارید.»

* از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، رهبر انقلاب جزو اولین شخصیت‌هایی هستند که در خطبه‌های رسمی خود، بخش مجزایی را به‌منظور  ایراد خطبه به زبان عربی خطاب به مردم منطقه  و امت اسلامی اختصاص داده‌اند. شما تاثیر خطبه‌های عربی حضرت‌آیت‌الله خامنه‌ای را بر مردم منطقه چگونه می‌بینید؟      
* من این مسئله را به شکلی دیگر برای شما بازگو می‌کنم. من بسیاری از رهبران جهان عرب را می‌شناسم که منتظر شنیدن بیانات السیدالقائد هستند تا همزمان ترجمه عربی آن را گوش دهند. این نشان از اهتمام آنها به بیانات ایشان دارد. امروز امام خامنه‌ای درواقع رهبر تمامی منطقه و رهبر تمامی امت اسلامی هستند. در این میان، برخی از دشمنان، معاندان، منافقین و مزدوران که برای تحقق منافع و مصالح برخی حکام و شخصیت‌های مرتبط با سران استعمار و استکبار غربی، مسائل دیگری را مطرح می‌کنند که ملت‌های عربی اساساً با آن مخالف هستند. ملت‌های عربی و ملت‌های جهان مانند این مزدوران، معاندان و منافقین نیستند. ملت‌های جهان می‌خواهند بشنوند، بدانند و بشناسند. سؤال مهم و اساسی‌ این است که چرا این قدر هجمه‌های غربی-عربی علیه السیدالقائد ترتیب داده می‌شود؟ اگر شما امروز ده‌ها و صدها رسانه عربی در حمایت آمریکا و اسرائیل را ـ ازجمله شبکه ارتباط جمعی، شبکه‌های تلویزیونی و ... ـ  رصد کنید، می‌بینید آنها از هر وسیله‌ای برای خدشه واردن‌کردن به چهره ایشان استفاده می‌کنند.

علت این هجمه‌های گسترده چیست؟ اگر حضرت امام خامنه‌ای قدرت تأثیرگذاری بر جهان اسلام و جهان عرب ندارند، پس چه نیازی به این هجمه‌های وسیع وجود دارد؟ بنابراین، پر واضح است که این هجمه‌ها در نتیجه ترس و وحشت آنها از میزان تأثیرگذاری السیدالقائد صورت می‌پذیرد. آنها به‌خوبی می‌دانند این تأثیرگذاری از سوی ایشان روزبه‌روز بیشتر و بیشتر می‌شود و دایره گستردگی‌اش امتداد پیدا می‌کند. آنها همواره سنگ‌اندازی و مانع‌تراشی می‌کنند. گاهی می‌گویند ایشان رهبر «ایران فارسی» و «امپراطوری فارسی» هستند. هدف اصلی آنها از مطرح‌کردن چنین القائاتی این است که به ملت‌ها بگویند به سخنان و بیانات حضرت امام خامنه‌ای گوش ندهند. گاهی نیز می‌گویند مسائل خاصی وجود دارد که با روابط ایران، آمریکا و اروپا مرتبط است. این هجمه‌ها، تبلیغات و شایعات همه از آن حکایت دارند که بیانات السیدالقائد مؤثر و مهم هستند. من بر این باورم که بیانات و سخنان ایشان حتی فراتر از یک تأثیرگذاری است. من همواره دوست دارم ایشان بیشتر به زبان عربی سخن بگویند؛ زیرا ایراد سخنانشان به زبان عربی تأثیر زیادی بر شهروندان جهان عرب دارد.   

کلام السیدالقائد در خصوص مسئله فلسطین و مسائل مربوط به جهان اسلام، مواجهه با استکبار آمریکایی و نیز مطامع ایالات متحده در منطقه ما، امروز کلام اول در جهان عرب محسوب می‌شود. کلام ایشان دارای یک تأثیرگذاری بسزا و مستقیم بر جهان عرب و جهان اسلام است. ما به‌خوبی می‌دانیم که زبان در نهایت یک وسیله است. وقتی ایشان به زبان عربی سخن می‌گویند، افکار عمومی جهان عرب می‌توانند سخنان یک مرجع و عالم بزرگ که نقشه راه را به‌درستی مشخص می‌کند، به‌صورت مستقیم و بدون نیاز به ترجمه گوش دهند.

افزون بر تمامی آنچه گفته شد، من معتقد هستم بسیاری از فرهیختگان و نخبگان در جهان عرب بیانات حضرت امام خامنه‌ای به زبان عربی را با نوع بیان برخی حکام عرب مقایسه می‌کنند. به‌رغم اینکه آنها نام حکام عرب را یدک می‌کشند، اما به زبان عربی سخن نمی‌گویند. برخی از آن‌ها حتی قادر به تلفظ بعضی حروف عربی هم نیستند تا جایی که سخن گفتنشان به زبان عربی کاملاً مضحک است. حکامی که حتی نمی‌توانند به زبان عربی صحبت کنند، همان‌هایی هستند که گاهی از «امپراطوری‌فارسی» سخن می‌گویند. این در حالی است که ایشان سیدی است که به زبان عربی فصیح و قابل فهم سخن می‌گویند و همواره در بیاناتشان به آیات قرآن کریم و نیز احادیث رسول‌الله ؟ص؟ و اهل بیت علیهم‌السلام استناد می‌کنند. این چیزی است که فرهیختگان و نخبگان آن را می‌فهمند و مردم نیز آن را تشخیص می‌دهند. حکامی که نمی‌توانند به‌درستی به زبان عربی صحبت کنند از اعراب هستند در حالی که السیدالقائد که سید رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله هستند، ملّیت عربی ندارند. در مقابل ایشان، کسانی هستند که اندک کرامت و شرافت باقی‌مانده‌خود را به اسرائیل و آمریکا می‌فروشند. مردم تفاوت را تشخیص می‌دهند. این تشخیص از سوی مردم مستلزم وجود برخی مظاهر است. مهم‌ترین این مظاهر، زبانی است که ایشان به‌وسیله‌آن با جهان عرب و جهان اسلام سخن می‌گویند.
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/47277/photo_2021-02-13_14-29-12.jpg

* رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند که «مکتب حاج‌قاسم» امتداد «مکتب امام خمینی» است. خود شهید‌سلیمانی از یک نبوغ شخصی برخوردار بود اما از سوی دیگر، حاج‌قاسم در ۳۰ سال با رهبر انقلاب در ارتباط بوده است. به نظر شما رهبر انقلاب چه تأثیری در شکل‌گیری شخصیتی نظیر حاج‌قاسم داشته‌اند؟ درواقع نقش ایشان در تربیت حاج‌قاسم را چگونه ارزیابی و تبیین می‌کنید؟
* می‌خواهم ابتدایک سؤال مطرح کنم. اگر حضرت امام خامنه‌ای در همان مسیر امام خمینی ؟ره؟گام برنمی‌داشتند، آیا راه و مسیر ایشان در ایران اسلامی تثبیت می‌شد؟ اگر راه و مسیر امام خمینی؟ره؟ از بین می‌رفت، آیا حاج‌قاسم سلیمانی از رهگذر توانمندی‌های خود می‌توانست از چنین قدرت و استقامتی در پیروی از مسیر و خط‌مشی امام خمینی؟ره؟برخوردار باشد؟ قطعا نمی‌توانست. اهالی فلسفه و منطق می‌گویند هر پدیده‌ای برای علنی‌شدن و به نمایش درآمدن، نیازمند وجود عواملی از جمله «مقتضی»، «شرط» و «عدم مانع» است. «مقتضی» در اینجا همان افکار اساسی نزد حاج‌قاسم است؛ یعنی همان افکار ایمانی که او از دوران جوانی با آن پرورش یافته است؛ اما شرایط پیرامونی و تجربه‌کاملی که امام خامنه‌ای در امتداد مسیر و خط‌مشی امام خمینی؟ره؟به‌وجود آوردند، موجب شد تا شخصی مانند حاج‌قاسم بتواند قدرت و توانمندی خود را به نمایش بگذارد و علنی کند. این یعنی اگر السیدالقائد به خط و مسیر امام اهتمام نمی‌ورزیدند، حاج‌قاسم پنهان باقی می‌ماند و هیچ‌کس از او یاد نمی‌کرد و کسی او را نمی‌شناخت. کسی که چنین فرصتی را در اختیار حاج‌قاسم قرار داد، السید‌القائد بود. باید این نکته را نیز در نظر گرفت که این یک فرصت شخصی نبود؛ یعنی این‌طور نبود که وجود یک رابطه‌خاص موجب شده باشد فرصتی از سوی حضرت امام خامنه‌ای در اختیار حاج‌قاسم قرار گیرد. این فرصتی است که ایشان در اختیار همگان قرار می‌دهند و به من، شما و همگان این فرصت را داده‌اند.

من به‌خوبی به یاد دارم السیدالقائد هر ساله در سالروز رحلت امام خمینی‌ ؟ره؟ آگاهانه از برخی خصائص و ویژگی‌های مسیر و خط‌مشی امام؟ره؟سخن می‌گویند تا این نکته را یادآور شوند که این خط‌مشی چگونه تثبیت و مستحکم می‌شود. ما در حزب‌الله لبنان به‌طور عام و من به‌طور خاص،  بیانات ایشان و نیز سخنان امام خمینی ؟ره؟ را پیگیری کرده‌ایم و در نهایت هیچ تفاوتی میان سخنان آن‌ها نیافتیم. اساسا راه، روش و خط‌مشی السیدالقائد همان راه، روش و خط‌مشی امام خمینی؟ره؟است. ایشان به این‌که تربیت‌شده و پرورش‌یافته‌مکتب امام خمینی؟ره؟هستند، افتخار می‌کنند. بنابراین ما از یک مسیر و از یک خط‌مشی سخن می‌گوییم و نه دو یا چند مسیر و خط‌مشی. بر اساس تمامی آنچه گفته شد، فردی که از قدرت، هوش، ایمان و اخلاص برخوردار است، می‌تواند از فرصت‌های پیش‌آمده استفاده کند؛ درست همان کاری که حاج‌قاسم سلیمانی انجام داد. زمانی که از راه، روش و مسیر حاج‌قاسم سخن می‌گوییم، درواقع از تبلور و تجلی راه، روش و مسیر امام و نیز السیدالقائد صحبت می‌کنیم. لذا مسیر و خط‌مشی حاج‌قاسم نه با مسیر و خط‌مشی امام و نه با مسیر و خط‌مشی ایشان تفاوتی ندارد.

 به‌عبارتی دیگر، حاج‌قاسم راه، روش و خط‌مشی امام و السیدالقائد را در عرصه‌عمل پیاده‌سازی کرد. هیچ کجا به‌صورت مکتوب نگاشته نشده است که فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران بر اساس خط‌مشی امام و السیدالقائد چه کاری باید در سوریه یا فلسطین انجام دهد. چنین چیزی وجود ندارد، اما قواعدی وجود دارد که حاج‌قاسم به آن‌ها ملتزم و پایبند بود. او قدرت اجرایی‌ و عملیاتی‌کردن این قواعد را آن هم به‌صورت دقیق داشت و این کار را مخلصانه انجام داد. من اکنون از بعد نظری این موضوع را نمی‌گویم. از روی آگاهی چنین حرفی می‌زنم. ما سال‌ها حاج‌قاسم را می‌شناختیم و با او رایزنی و گپ‌وگفت داشتیم. در طول این مدت، ده‌ها و بلکه صدها مسئله را با او مورد بررسی و ارزیابی قرار دادیم. او در جریان بررسی تمامی این مسائل و قضایا دائم به بیانات و دیدگاه‌های السیدالقائد استناد می‌کرد. وقتی با حاج‌قاسم در خصوص برخی امور گفت‌وگو می‌کردیم، او با اشاره به مکتب حضرت امام خامنه‌ای و یا از طرق دیگر، بحث را به ایشان می‌رساند. در برخی مواقع که ما مسائلی را مطرح می‌کردیم، حاج‌قاسم به برخی بیانات و دیدگاه‌های السیدالقائد اشاره می‌کرد که شاید با دیدگاه‌های ما درباره‌آن مسائل متفاوت بود. ما دیدگاه‌های ایشان را مورد توجه قرار می‌دادیم.  

بنابراین، روشی که حاج‌قاسم در پیش گرفت، درواقع خلاصه‌افکار و رهنمودهای السیدالقائد و نیز وام‌گرفته از خط‌مشی، راه و روش امام خمینی؟ره؟ بود. همان‌طور که پیشتر نیز اشاره کردم، خط‌مشی امام خامنه‌ای و امام خمینی یکی است و جدای از یکدیگر نیست. حاج‌قاسم از همان دوران جوانی با افکار و اندیشه‌های امام پرورش یافت و تربیت شد و پس از آن در طول سالیان طولانی، با استفاده از رهنمودهای السیدالقائد تجربه‌بسیاری کسب کرد. او همچنین به‌دلیل نقش‌آفرینی در پست فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تجارب زیادی به دست آورد. او در خصوص بسیاری از حوادث و رویدادهایی که با یکدیگر به بررسی آن‌ها می‌پرداختیم، نظرات و دیدگاه‌های حضرت امام خامنه‌ای را جویا می‌شد. گاهی ما در خصوص برخی مسائل به یک دیدگاه مشترک و معین می‌رسیدیم و زمانی که حاج‌قاسم دیدگاه السیدالقائد را جویا می‌شد، ایشان نظر دیگری داشتند و ما نیز از نظر ایشان تبعیت می‌کردیم. پس از گذشت مدتی نیز درمی‌یافتیم آنچه امام خامنه‌ای گفته بودند، کاملا درست بوده است.

طبیعتا این از مسائل بزرگ و مهمی است که به یک تبیین مفصل نیاز دارد تا به‌این‌وسیله مردم و افکار عمومی به‌خوبی بدانند السیدالقائد یک رهبر کاملا هوشیار و تیزبین هستند. بسیاری از حقایقی که ایشان در برهه‌هایی از زمان به‌آن اشاره می‌کردند، در آن ظرف و شرایط زمانی، واضح و قابل تشخیص نبودند. حاج‌قاسم در جریان پرونده‌های مربوط به مواجهه با دشمن اسرائیلی همراه ما بود و در برخی از این پرونده‌ها یک‌باره از طریق او، سخن جدیدی را از سوی السیدالقائد می‌شنیدیم. در آن زمان، این سؤال پیش می‌آمد که امام خامنه‌ای چگونه به چنین تحلیل و نتیجه‌ای رسیدند؟ این مسئله از جمله مواردی است که از پیگیری دقیق و لحظه‌به‌لحظه‌رویدادها توسط السیدالقائد حکایت دارد. این مسئله نشان می‌دهد که ایشان اشراف خاصی بر حوادث و رویدادها دارند. همان‌طور که گفتم، پس از مدتی نیز درمی‌یافتیم آنچه ایشان گفته‌اند کاملا درست بوده است.     

 از لحاظ شرعی نیز در مسائلی که در جریان نبردها و عملیات‌ در سوریه برای ما پیش می‌آمد، حاج‌قاسم به السیدالقائد مراجعه می‌کرد. گاهی از لحاظ نظامی اموری وجود داشتند که ما و حاج‌قاسم باید آن‌ها را انجام می‌دادیم، اما موانع شرعی را در مقابل خود می‌دیدیم. ماهیت کار و فعالیت جهادی ما اقتضاء می‌کرد به ابعاد شرعی عملیات‌ نظامی نیز توجه داشته باشیم؛ زیرا ما تنها برای محقق‌کردن پیروزی نظامی وارد نبرد نمی‌شدیم، بلکه می‌خواستیم رضایت خداوند عزوجل را نیز جلب کنیم.

بسیاری از کارها و فعالیت‌های نظامی مهم وجود داشتند که خود حاج‌قاسم نیز بر لزوم انجام هرچه سریع‌تر آن‌ها تأکید داشت. با این‌ حال به‌دلیل موانع شرعی این کارها و فعالیت‌ها را متوقف می‌کرد و به تهران باز می‌گشت تا با السیدالقائد در خصوص مسائل و موانع شرعی صحبت کند. زمانی که از ایشان کسب اجازه می‌کرد، باز می‌گشت و فعالیت‌های نظامی را از سر می‌گرفت. اگر هم ایشان مجوز ادامه‌فعالیت‌ را صادر نمی‌کردند، حاج‌قاسم آن کار را متوقف می‌کرد. در بسیاری از امور مهم و حساس این اتفاق افتاد که شاید در آینده بتوانیم در خصوص این مسائل با یکدیگر گفت‌وگو کنیم. به‌عنوان نمونه، حاج‌قاسم برای انجام یک کار و فعالیت نظامی، سرشار از شور و اشتیاق بود و آن کار نیز از دیدگاه ما مهم و حساس بود، اما السیدالقائد با انجام آن موافقت نمی‌کردند. علت موافقت نکردن حضرت امام خامنه‌ای نیز به نگرش شگرف، عمیق و فراگیر ایشان از تحولات میدانی باز می‌گشت. این مسئله به این معنا نیست که نقصی در کار حاج‌قاسم یا حزب‌الله لبنان وجود داشت، اصلا این‌گونه نیست. ما در خصوص مسائل شرعی، کلیات و اصول به وظیفه‌خود عمل می‌کردیم، اما از آنجا که السیدالقائد از جایگاه و مسئولیت دینی برخوردار هستند، لازم است در خصوص مسائل مختلف از جمله موانع شرعی دیدگاه ایشان را جویا شویم.

ما و حاج‌قاسم در سوریه کنار هم بودیم و اگر وی می‌خواست برخی اقدامات را با عبور از موانع شرعی خیلی سریع انجام دهد، این کار برای او بسیار آسان و راحت بود. من این مسئله را با اطمینان به شما می‌گویم؛ حتی در سایه‌برخی از شرایط مهم و حساس، شاید ما شهدایی را تقدیم کردیم تا اصول و ضوابط شرعی و دینی زیر پا گذاشته نشوند. ما چنین چیزی را در مکتب اهل بیت علیهم‌السلام آموختیم.

* شهید‌سلیمانی اواخر سال ۱۳۷۶ (اوایل سال ۱۹۹۸) به‌ فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد. ظاهرا ایشان در فاصله‌کمی پس از این انتصاب، به لبنان آمد؛ به یاد می‌آورید در اولین دیدار با ایشان چه گذشت؟
* بله، اولین دیدار با جناب فرمانده حاج‌قاسم سلیمانی پس از آن انجام شد که به ما اطلاع دادند وی  به فرماندهی نیروی قدس منصوب شده است. ما معمولا در تهران با برادران خود در نیروی قدس دیدار می‌کردیم. با این‌حال تصمیم حاج‌قاسم این بود که خودش به لبنان بیاید. دیدار اول، دیدار آشنایی بود اما کاملا صمیمانه. گویی سال‌های زیادی است که ما او را می‌شناسیم. علت آن هم چند مسئله بود: اول این‌که ما به‌سرعت دریافتیم ایشان مرد عملیات است. مرد عملیات در منطق ما یعنی فردی که خود مستقیما وارد اقدامات و جزئیات عملیات می‌شود. او به نیازهای مجاهدان کاملا نزدیک و واقف بود و شرایط آن‌‌ها را درک می‌کرد.

مسئله‌دومی که در دیدار اول به شکل واضح بروز پیدا کرد، این بود که او به قلوب نزدیک بود. او به‌صورت مستقیم و صادقانه سخن می‌گفت و آن‌گونه که به یاد دارم، این مسئله هنگام سخن‌گفتنش از احمد شاه مسعود و تجربه‌اش با او در افغانستان، ظهور و بروز پیدا می‌کرد. او درباره‌شاه مسعود با محبت، عطوفت و مهربانی سخن می‌گفت ومخاطب احساس می‌کرد فقط فرمانده‌ای نیست که به فکر تحقق منافع باشد. ثالثا به‌نظر می‌رسید حاج‌قاسم مشتاقانه به‌سوی ما آمده است.

جلسه‌اول، جلسه‌آشنایی بود اما سخنان بسیاری در خصوص مسائل کشورهای مختلف از جمله لبنان، فلسطین و افغانستان در آن مطرح شد. هرگاه با حاج‌قاسم جلسه‌ای داشتیم، او از افغانستان و تجربه‌اش در این کشور سخن می‌گفت.

* از زمان انتصاب حاج‌قاسم سلیمانی به‌عنوان فرمانده نیروی قدس چه تحولاتی در وضعیت حزب‌الله لبنان به وجود آمد؟
* درباره حزب‌الله باید گفت اساساً این گروه در آغوش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و در چهارچوب فرهنگ انقلابی و مفاهیم ولایی سپاه شکل گرفت. همه ما می‌دانیم سپاه، ویژگی‌های خاصی در این جوانب دارد. ما از همان روز اول تأسیس مقاومت اسلامی در لبنان، این ویژگی‌ها و خصوصیات را شناختیم. آمدن حاج‌قاسم موجب تقویت این رابطه مثبت و تنگاتنگ و مفاهیم مشترک شد؛ مفاهیمی که براساس آنها پرورش یافته‌ایم. ما حاج‌قاسم را الگویی پیشرفته دیدیم برای کسانی که مفاهیم انقلابی، ولایی و اصیل را دنبال می‌کنند. این مسئله موجب شد به این الگو، ارزش‌ها و مفاهیم بیشتر متصل شویم.

تغییر و تحولی که اتفاق افتاد، درواقع نتیجه همین فهم مشترک و رابطه عاطفی و معنوی بود؛ رابطه‌ای که مبتنی بر دیدگاه واحد بود. نکته حائزاهمیت این است که در سطح دیدگاه‌های کلی هم ما همواره خود را در تمامی میدان‌های فعالیت مشترک، با دیدگاه حاج‌قاسم سلیمانی، مطابق و هماهنگ می‌دیدیم. این نشان می‌دهد منبع، اندیشه و فرهنگ واحدی وجود داشت و نقش‌ها و مسئولیت‌ها تقریباً با یکدیگر در تطابق بود. وجود این عامل به ما کمک می‌کرد.وقتی با طرفی تعامل می‌کنید که از شما حمایت‌ و شما را تأیید و پشتیبانی می‌کند و درعین‌حال شما را می‌فهمد و از لحاظ معنوی، عاطفی، عملی و سیاسی با شما دیدگاه مشترکی دارد، احساس می‌کنید که پشتوانه بزرگی دارید. برخی از من سؤال کردند پس از شهادت حاج‌قاسم شما چه احساسی داشتید؟ پاسخ من این بود که احساس کردم کوهی که به آن تکیه کرده بودیم، یک‌باره از پشت ما برداشته شد. در چنین شرایطی چه احساسی به انسان دست می‌دهد؟

* از اولین دیدار تا آخرین دیدار که شاید چند روز پیش از شهادت حاج‌قاسم انجام شد ـ یک مسیر بیست‌ودو ساله دیده‌ می‌شود. این مسیر را چگونه دیدید و چه تغییراتی را در ایشان مشاهده کردید؟
* این دو دهه سرشار از دستاوردها و پیروزی‌های بزرگ بوده است. طبعاً زمانی که ما از شخصی در سطح حاج‌قاسم سخن می‌گوییم، فقط سطوح معرفتی، نظامی و تجربه فرماندهی او را مدنظر نداریم؛ بلکه همواره از جنبه‌های ایمانی و معنوی او نیز سخن می‌گوییم. ما در دو سطح درباره چنین شخصیت‌هایی سخن می‌گوییم. سطح اول، پیروزی‌هایی است که در میدان و به‌طور ویژه در محور مقاومت ـ از فلسطین تا یمن ـ محقق کرده‌اند. ولی جنبه‌ای که نیاز است بیشتر بر آن تمرکز کنیم، جنبه معنوی است و به مفهوم کرامت و رحمت ویژه‌ای است که بر این فرمانده نازل شده و عامل رسیدن مقاومت در لبنان و منطقه به این دستاوردهای بزرگ بوده است.

حضور حاج‌قاسم، مملو از برکات بود. بیست‌ودوسال کافی بود برای این‌که منطقه را متحول و دگرگون کند. اسرائیل از لبنان عقب‌نشینی کرد و تغییرات بزرگی در قدرت نظامی مقاومت اسلامی در لبنان اتفاق افتاد. در همین‌حال، مقاومت اسلامی و مقاومت ملی در فلسطین شاهد تحول بزرگی بود. این تغییر و تحولات کمی و کیفی، در جنگ تموز سال ۲۰۰۶ در جبهه نبرد نمود پیدا کرد و در نتیجه اسرائیل متحمل شکست سنگینی شد. شاید اسرائیل هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد از لحاظ نظامی به این شکل شکست بخورد و تانکی که مایه افتخار صنعت نظامی‌اش بود، منهدم شود.

بعد از این، فتنه‌های دیگری نیز توسط آمریکا یعنی جورج بوش پسر و کاندولیزا رایس به راه افتاد و مسئله «خاورمیانه جدید» مطرح شد. آمریکا در این زمینه هم از محور مقاومت شکست خورد. در عراق هم آمریکا نتوانست اشغالگری خود را به ساختار سیاسی، فرهنگ سیاسی و موجودیت سیاسی تحمیل کند و یکی از مهم‌ترین دلایل این ناتوانی، مقاومت بود که با اشغالگری آمریکا مبارزه کرد و در ابعاد سیاسی، مردمی و دیگر ابعاد، به مقابله و مواجهه با آن پرداخت. در یمن نیز مقاومت قدرتمند و قهرمانانه از دل کوه‌، تاریخ، فرهنگ و اصالت این کشور سرچشمه گرفت و پروژه آمریکایی ـ سعودی را به شکست کشاند. نبرد بزرگ سوریه نیز از جمله نبردهای علنی محسوب می‌شد که هنوز هم در بعضی نقاط، نبردهای پایانی در جریان است. حاج‌قاسم و گروهش در تحقق دستاوردهای بزرگ در سوریه، حضوری قدرتمندانه داشتند. بنابراین در طول این بیست‌ودوسال‌ها، دستاوردها و پیروزی‌های بزرگی حاصل شد. فداکاری‌ها، صبر و تحمل، برنامه‌ریزی، معرفت و حضور میدانی در تحقق این پیروزی‌ها نقش داشته است.

این دستاوردها الگوی جدیدی را پایه‌ریزی کردند. امروز این الگو متعلق به محور مقاومت و تمام امت اسلامی است. اگر بخواهیم درباره کسانی سخن بگوییم که این الگو را ساختند و تأثیر ویژه‌ای بر آن گذاشتند، بدون‌شک یکی از مهم‌ترین آنها، فرمانده شهید حاج‌قاسم سلیمانی است. او نقشی اساسی در ساخت این الگو داشت و هرگونه فرصت را از آمریکایی‌ها برای بازیابی هیمنه گذشته خود با این الگو سلب کرد.

* سؤالی درخصوص رفتار شخصی شهید وجود دارد که پیروزی‌ها و دستاوردهای مذکور چه تأثیری بر نوع رفتار و سلوک حاج‌قاسم سلیمانی داشت؟
* با تحقق این دستاوردها، ترس او از خداوند متعال بیشتر می‌شد و تواضع بیشتری نیز به خرج می‌داد؛ این مسئله کاملاً مشهود و ملموس بود. او دوست نداشت   دستاوردها به او نسبت داده شوند و همواره از مبارزان و مجاهدان در همه جبهه‌ها سخن می‌گفت و هیچ جبهه‌ای را از جبهه دیگر مستثنا نمی‌کرد. به‌عنوان مثال، وقتی در برخی دیدارها درباره عراق سخن می‌گفتیم، او می‌گفت ما کاری نکرده‌ایم، ما فقط کمک‌شان کردیم. کسانی که این دستاورد را رقم زدند، ملت و جوانان مجاهد عراق هستند. رویکردش در قبال تمامی جبهه‌ها همین‌گونه بود.

این دستاوردها موجب افزایش یقین و اخلاص او می‌شد و میل و اشتیاقش به شهادت و لقاء الله را افزایش می‌داد. او این‌گونه بود. رفتارهایش در سطوح مختلف فردی و عملی حکایت از آن داشت که دستاوردهای حاصل‌شده به‌هیچ‌وجه موجب از بین رفتن اصالت، تواضع و تربیت اصیل ایشان نشده است.

* شما درباره جنبه ولایی سخن گفتید؛ ارتباط حزب‌الله با ولایت‌فقیه یک ارتباط علنی است که سید‌حسن‌نصرالله نیز همواره به آن اذعان کرده است. در زمان امام‌خمینی‌؟ره؟، ایشان حضرت آیت‌الله‌خامنه‌ای را به‌عنوان نماینده خود در حزب‌الله منصوب کرده بودند. پس از رحلت امام‌خمینی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نماینده‌ای تعیین نکردند اما این‌گونه گفته شد که نظرات و دیدگاه‌های رهبر انقلاب به برادران در حزب‌الله انتقال داده می‌شود؛ طبعاً ما می‌دانیم رهبری نماینده‌ای را برای خود تعیین نکرده‌اند. با این اوصاف، نقش شهید‌سلیمانی در ارتباط میان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با حزب‌الله چه بود؟ مهم‌ترین دیدگاه‌ها، نکات و دستورات رهبر انقلاب که شهید‌سلیمانی آن را به برادران حزب‌الله منتقل کرد و بعضی از آنها ممکن است معروف باشند، چه بوده است؟
* حاج‌قاسم نقش حلقه وصل را در بسیاری از امور ایفا می‌کرد. او در هر آنچه به مقاومت ارتباط داشت، متخصص بود. طبیعی بود با گذر زمان و به دلیل روابط قوی میان حاج‌قاسم و حزب‌الله از یک‌سو و حاج‌قاسم و ولی‌امر مسلمین از سوی دیگر، او چنین جایگاهی داشته باشد. این مسئله نیاز به مکتوبات بسیاری ندارد که بتواند نوع این روابط را تعریف کند.

با گذر زمان، امور زیادی به وقوع پیوست و این مسیر طبیعی را به وجود آورد. او مسائل زیادی را به ما منتقل می‌کرد. برخی از این مسائل، مطالبه خود ما هم بود. به‌عنوان مثال، می‌توان به برخی مسائل فقهی مرتبط با عمل مقاومت اشاره کرد. ما می‌توانستیم از راه دیگری نیز به این مسائل فقهی دسترسی پیدا کنیم اما کسی که در کار جبهه مقاومت تخصص داشت، حاج‌قاسم بود؛ زیرا قادر بود بسیاری از مسائل فقهی و شرعی را درک کند.

درباره برخی مسائل مانند موضوع سوریه همواره مباحثه سیاسی وجود داشت. همواره گفت‌وگوهایی درباره سوریه در داخل حزب‌الله و جمهوری اسلامی وجود داشت که حاج‌قاسم در این خط هم حضور داشت. وقتی ما به‌عنوان حزب‌الله با دیدگاه خودمان درباره موضوع سوریه سخن می‌گفتیم، حاج‌قاسم نیز با السیدالقائد سخن می‌گفت و دیدگاه، اندیشه و رویکردهای السیدالقائد درباره این موضوع را به ما انتقال می‌داد. این اتفاق در بسیاری از مسائل و رویدادها‌ رخ می‌داد. این رابطه همواره به‌صورت روزانه وجود داشت و تنها یک رابطه مبتنی بر دیدارهای تشریفاتی و پروتکلی نبود، بلکه مبتنی بر دیدارهای تقریباً دائمی بود. دیدارهایی که همگی در شکل‌گیری و تحقق محور مقاومت مؤثر بودند. محور مقاومت به تمامی مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، عملی و نظامی نیاز داشت و در نتیجه همین نیازها و احتیاجات بود که حاج‌قاسم بر تمام این امور نظارت می‌کرد.

در بسیاری از مواضع مرتبط با عراق و مرتبط با لبنان، میان رهبران حزب‌الله و حاج‌قاسم مباحثه و مشورت صورت می‌گرفت. حاج‌قاسم درباره این مسائل بحث و تبادل‌نظر می‌کرد و به دیدگاه السیدالقائد گوش فرا می‌داد.

* پیش از سال ۲۰۰۰ هم حاج‌قاسم به‌صورت عملی و میدانی با حزب‌الله همکاری داشت؟ در عملیات آزادسازی جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ حاج‌قاسم سلیمانی چه نقشی ایفا کرد؟
* زمانی که حاج‌قاسم وارد خط حمایت و پشتیبانی از مقاومت اسلامی در لبنان شد، به این معنا بود که در تمام میدان‌ها حضور خواهد داشت. مقاومت پیش از سال ۲۰۰۰ در عرصه توانایی‌های نظامی، مجهزشدن به زیرساخت‌های جدید و انتقال کیفی عملیات را آغاز کرد. هرچند قدرتی که پیش از سال ۲۰۰۰ وجود داشت، قدرت کمی نبود؛ اما در هر صورت یک تحول بزرگ در زمینه نوع تسلیحات، کمیت تسلیحات، شیوه انتقال تسلیحات و همچنین اصول تاکتیکی اتفاق افتاد؛ کمااین‌که تحول مواضع، در سطوح نظامی و میدانی هم روی داد.

حاج‌قاسم دو سال پیش از سال ۲۰۰۰ به شکلی فعال و قدرتمندانه در میدان حضور داشت و فضا را به‌سمت خلق استراتژی‌های جدید هدایت کرد. آنچه ما پس از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ مشاهده کردیم، درواقع محصول همان تلاش‌هایی بود که پیش از سال ۲۰۰۰ کلید خورد. بنابراین در طول دو سال مذکور، تحول بزرگی به وقوع پیوست. البته این تحول، مشهود و قابل‌رؤیت نبود؛ زیرا لمس آن به فرصت و زمانی احتیاج داشت که ارکان و پایه‌هایش مستحکم شود. ما هم نیازی نداشتیم این تحول بزرگ را به‌صورت علنی به نمایش بگذاریم مگر در موارد نیاز.

در سال ۲۰۰۰، حضور حاج‌قاسم در میدان بسیار پررنگ بود. او فرمانده‌ای بود که نقش به‌سزایی در آزادسازی جنوب لبنان در این سال داشت اما هیچ‌گاه نخواست صحنه را در اختیار خود داشته باشد؛ به همین دلیل صحنه را در تمامی عرصه‌ها به رزمندگان و رهبران مقاومت واگذار کرد. همان‌طور که پیشتر گفتم، حاج‌قاسم در میدان حمایت از مقاومت در همه برنامه‌ریزی‌ها و طراحی‌ها حضور داشت.

* در جنگ تموز سال ۲۰۰۶ چطور؟
* حاج‌قاسم به‌طور کامل از نقش فعال و قدرتمندانه خود در خصوص جنگ تموز در سال ۲۰۰۶ سخن گفته است. ما این مسئله را دست‌کم نمی‌گیریم؛ زیرا براساس اتفاقاتی که از لحاظ معنوی در میدان می‌افتاد، او دائم عاملی اساسی برای قوت قلب بود. معمولاً در نبردهای ما، جنبه معنوی از جنبه نظامی اهمیت کمتری ندارد، بلکه گاهی مهم‌ترند.  

اموری که حاج‌قاسم از سوی رهبر انقلاب به سید‌حسن‌نصرالله منتقل می‌کرد، جنبه‌های معنوی نیز داشت. به‌عنوان نمونه می‌توان به نامه‌ای اشاره کرد که در میانه جنگ از سوی السیدالقائد به ما رسید. برخی اشارات نغز هم از سوی السیدالقائد وجود داشت که درواقع نشان‌دهنده الهام‌گیری خاص ایشان در زمینه اشراف بر آینده بود. این اشارات، حکایت از موفقیتی داشت که مقاومت آن را در سایه بشارتی که دریافت کرده بود، محقق کرد. این بشارت، امیدواری و عزم مضاعفی را به مقاومت اعطا کرد. حقیقت این است که حاج‌قاسم بشارت‌های السیدالقائد را به ما انتقال می‌داد و تأکید می‌کرد السیدالقائد خطاب به شما می‌فرمایند شما پیروز می‌شوید و این نبرد، شبیه نبرد خندق است که در آن، خسارت‌ و همچنین صبر و تحمل وجود دارد. اینها عباراتی است که از السیدالقائد نقل شده است. این عبارات روحیه‌بخش را حاج‌قاسم سلیمانی به ما منتقل می‌کرد. او همواره تحرک داشت. می‌رفت و می‌آمد تا این توصیه‌ها و بشارت‌ها را به رزمندگان مقاومت منتقل کند.

من به‌عنوان کسی که به دلیل حضور در جزئیات، از موارد مذکور اطلاع کاملی دارم به شما می‌گویم این امور تأثیر زیادی بر قدرت نبرد و قدرت روحیه برادران مجاهد ما داشت. به‌عنوان مثال درخصوص همین نامه‌ای که از سوی السیدالقائد رسید، به یاد دارم که جناب دبیرکل مدت اندکی پس از رسیدن نامه با من تماس گرفت و گفت بشارتی از سوی السیدالقائد به ما رسیده است که نکاتی دارد. این نامه به زبان عربی ترجمه شد و سپس آن را میان همه رزمنده‌ها توزیع کردیم.

در زمینه نوع واکنش باید بگویم واکنش، بسیار قوی بود. ما پیش از این نامه اعتقاد داشتیم اسرائیل از تحقق اهدافش عاجز است، اما پس از رسیدن نامه به یقین رسیدیم که با همه فداکاری‌ها در این نبرد پیروز خواهیم شد. در زمینه اجتماعی ـ که به مردم مربوط می‌شود و من همراه برادران مجاهدم آن را به‌صورت میدانی پیگیری می‌کردم ـ ما دیدیدم که ۹۵۰ هزار نفر از خانه‌هایشان آواره شدند. افرادی در این میان بودند که از جنوب و از ضاحیه، البقاع و دیگر مناطق آواره شدند بنابراین نیازمند توجه و رسیدگی ویژه بودند. اینها حامیان مقاومت و کسانی بودند که مقاومت را ایجاد کردند؛ اینها کسانی بودند که هدف قرار گرفتند؛ خانه‌ها، مغازه‌ها و دارایی‌هایشان هدف قرار گرفت. تصور کنید فردی که از مقاومت حمایت می‌کند تنها در طول چند دقیقه، خانه، محل کسب‌وکار و همه آنچه را در اختیار دارد، از دست‌ می‌دهد. اینها در مناطق دیگر آواره شده بودند.

نکته جالب این است که دائم خود حاج‌قاسم با من تماس می‌گرفت و درباره وضعیت مردم سؤال می‌کرد که حالشان چگونه است و به چه صورت به آنها رسیدگی می‌شود. وی می‌گفت ما، در جمهوری اسلامی تصمیم داریم از شما حمایت و پشتیبانی کنیم. او تأکید می‌کرد از مردم حمایت کن، در کنارشان بمان، از آنها پشتیبانی کن، در زمینه امکانات هیچ مشکلی وجود ندارد و ما ان‌شاءالله برای تأمین امکانات لازم آماده‌ایم. بنابراین نقش او تنها به عملیات‌ نظامی محدود نبود.

* شاید اهمیت وجودی حاج‌قاسم و نقش او در زمینه جهادی شناخته شده باشد اما آیا ممکن است برخی از اقدامات ایشان در زمینه بازسازی، یعنی تشکیل یک نهاد یا پایه‌ریزی‌ سازوکاری برای بازسازی را بیان کنید؟ این بخش از زندگی و سیره حاج‌قاسم شاید حداقل در نزد عامه مردم مغفول واقع شده باشد.
* من پس از جنگ تموز در سال ۲۰۰۶ به منظور همفکری در چگونگی بازسازی خانه‌های ویران‌شده در چندین جلسه شرکت کردم. من نتایج این جلسات را به جناب دبیرکل انتقال می‌دادم تا تصمیم مناسبی در زمینه تأمین مسکن جایگزین و موقت یا تعمیر و بازسازی خانه‌ها اتخاذ شود. ما در تمامی این جزئیات که هر نهادی به‌صورت ویژه مسئولیت مدیریت آن را بر عهده داشت، ورود می‌کردیم.

حاج‌قاسم دو روز پیش از پایان جنگ در کنار ما بود و حتی تماسی برقرار کرد و می‌خواست بداند چند خانه ویران شده‌ است. کار سخت و دشواری بود که تعداد خانه‌های ویران‌شده را احصا کنیم. در هر صورت تلاش کردیم خسارت‌ها را تخمین بزنیم. او می‌خواست تعداد خانه‌های ویران‌شده که به تعمیر و بازسازیی نیاز دارند و همچنین میزان خسارت‌های مادی را بداند؛ زیرا درنهایت حاج‌قاسم واسطه رسیدن کمک‌ها از سوی جمهوری اسلامی ایران بود. کمک‌های جمهوری اسلامی ایران، چه از سوی ملت و دولت به‌صورت رسمی و چه از سوی نهادهای دیگر، به واسطه حاج‌قاسم به ما می‌رسید.

او همواره به تشریح و تصویرسازی وضعیت موجود برای نهادهای مختلف مبادرت‌ می‌ورزید. حزب‌الله هر چقدر هم برای تصویرسازی شرایط و اوضاع تلاش می‌کرد، باز هم مانند حاج‌قاسم نمی‌توانست وضعیت را برای طرف‌های رسمی در ایران ـ از دولت گرفته تا نهادهای خیریه و مردمی شرکت‌کننده در حمایت از مقاومت و ملت مقاومت ـ تشریح کند. او این نقش را از طریق شناخت و آگاهی و نه از طریق حدس و گمان و افکار ناپخته ایفا می‌کرد. حاج‌قاسم با آرامش به این مسیر ادامه می‌داد و همه موارد را با ذکر جزئیات مکتوب می‌کرد. اطلاعات تفصیلی و واقعی در زمینه اطلاعات و آمار و ارقام را نیز از ما دریافت می‌کرد.

سپس پاسخ گزارش‌های ارائه‌شده را بعد از گذشت مدتی به ما می‌داد. نکته جالب در این موضوع آن است که پاسخ‌ها بسیار سریع بود. من در طول جنگ تموز و پس از آن شاهد بودم که پاسخ‌ها درمورد کمک‌هایی که از سوی جمهوری اسلامی به آن نیازمند بودیم، بسیار سریع‌تر از آنچه انتظار داشتیم می‌رسید. این مسئله نشان می‌دهد یا حاج‌قاسم تلاش مضاعفی در این زمینه داشت یا دستگاه‌های مختلف در جمهوری اسلامی اهتمام ویژه‌ای داشته‌اند؛ به نظر می‌رسد هر دو عامل وجود داشته است.

در زمینه دیگر غیر از موضوع بازسازی، دو حادثه یا دیدار با حاج‌قاسم را به یاد می‌آورم. مسئله اول به بعد از شهادت حاج عماد مغنیه باز می‌گردد، یعنی زمانی که چند ماه پس از این حادثه، ما دیدارهایی برای بررسی امور مربوط به عملیات برگزار کردیم. من به یاد دارم حاج‌قاسم در آن زمان به من گفت: سید! اکنون پرونده کاری را کنار بگذاریم، زیرا زمان کافی داریم برای این‌که آن را به شکلی مناسب به پایان برسانیم. بیا درباره حاج‌عماد و شهادتش صحبت کنیم. این نوع جلسات معمولاً دو سه ساعت به طول می‌انجامید و به یاد می‌آورم همه این مدت با صحبت از شهدا سپری شد؛ زیرا حاج‌قاسم دوست داشت در این باره سخن بگوید. از من هم خواست درباره شهدا و حاج عماد صحبت کنم. او شروع کرد به سؤال کردن از من؛ چراکه میان من و حاج‌عماد از قدیم آشنایی وجود داشت. ما هم‌سن‌وسال و در یک منطقه بودیم. حاج‌قاسم دوست داشت سؤال‌های زیادی درباره گذشته حاج عماد، رفتارهایش، ویژگی‌های مثبت و نقاط قوت معنوی‌اش بکند. او با شفافیت کامل سخن می‌گفت. نکته قابل‌توجه این بود که پس از آن حاج‌قاسم به صحبت از جمهوری اسلامی و خاطراتش در جبهه و شهدا می‌پرداخت. بخش زیادی از صحبت در این خصوص، همراه با اشک بود و او گریه می‌کرد.

من در این دیدار دیدم که حاج‌قاسم فقط یک ژنرال قوی نیست بلکه فردی مهربان، باعطوفت، شیفته و عاشق شهادت است. خلاصه او به شیوه‌ای هوشمندانه از رهگذر تمامی این خاطرات و صحبت‌ها وارد موضوع فرهنگی می‌شد و از من می‌خواست از موضوع فرهنگی در حزب‌الله سخن بگویم. ما شروع به سخن گفتن از موضوع فرهنگی و نقاط قوت و ضعف آن می‌کردیم و به جزئیات مربوط به مسائل فرهنگی می‌پرداختیم. من احساس کردم صحبت‌های او هدفمند بوده و می‌خواسته به مسئله اهتمام به جنبه فرهنگی برسد. مقصود او جنبه فرهنگی در عرصه وسیع بود؛ یعنی جنبه فرهنگی ـ عقیدتی، فرهنگی ـ دینی، فرهنگی ـ ایمانی و فرهنگی ـ رفتاری. او در بحث‌ها در این زمینه مشارکت داشت و در این خصوص، نظرات و ملاحظات خود را بیان می‌کرد.

در دیداری دیگر، او به زندگی مجاهدان، عزت، کرامت و معیشت آنها اهتمام ویژه‌ای داشت. شاید بگویید چرا حاج‌قاسم به این مسئله اهمیت می‌داد، درحالی‌که در سطح محور مقاومت نقش‌آفرینی می‌کرد و یک فرمانده بزرگ بود و نیازی نداشت وارد چنین جزئیاتی بشود؟ حاج‌قاسم پی‌گیر جزئیات زندگی مجاهدان بود و درباره این‌که چگونه زندگی می‌کنند و نیازهای‌شان را در عرصه‌های مختلف پزشکی و غیره برآورده می‌کنند، سؤال می‌کرد. او مسئله مسکن مجاهدان و این‌که چگونه می‌توان معیشت آنها و خانواده‌هایشان را تقویت کرد و بهبود بخشید، پیگیری می‌کرد.

ما در چند جلسه، بحث‌های طولانی‌مدتی درباره موضوعات مذکور داشتیم. شاهد بودم که حاج‌قاسم تلاش بسیاری در این زمینه با بسیاری از فعالان و مؤثرین در جمهوری اسلامی کرد. او با تمام کسانی که با آنها آشنایی داشت، رایزنی کرد تا امکانات درخور زندگی مجاهدان را فراهم کند. این مسئله با موضوعات نظامی، تسلیحاتی و حمایت لجستیکی تفاوت داشت. حاج‌قاسم به خود مجاهدان اهتمام می‌ورزید و تأکید می‌کرد برای مجاهدی که جانش را در کف دستانش قرار داده است و خانواده‌اش باید زندگی کریمانه‌ و عزتمندانه‌ای فراهم کنیم. بنابراین این مسئله نیز جنبه دیگری از ماهیت توجهات ویژه و دائمی حاج‌قاسم به مجاهدان مقاومت را نشان می‌داد.

حاج‌قاسم به جنبه سیاسی و مذاکره با طرف‌های منطقه‌ای اهتمام داشت. رفتن او به مسکو و دیدارش با آقای پوتین برای رایزنی در خصوص حضور نیروهای نظامی روسیه در سوریه معروف است. من به یاد دارم اواسط جنگ تموز، ۴۸ساعت آتش‌بس اعلام شد. در آن زمان آقای متکی، وزیر امور خارجه بود. او به لبنان آمد و دیدارها و ملاقات‌هایی انجام داد؛ من همراه او بودم. ما به سوریه آمدیم و با رئیس‌جمهور بشار اسد دیدار کردیم. در آن زمان آقای متکی اعلام کرد ما به فلان امکانات و ابزار نیازمندیم. اینها را برای این می‌گویم تا به موضوع سؤال برسم. وقتی آقای متکی برحسب نتایج پژوهش‌ها و دیدارهای میدانی این نیازها را احصا و آن را با بشار اسد مطرح کرد، او در پاسخ گفت: چرا این موضوع را با من مطرح می‌کنید؟ تمامی حضار که چهار پنج نفر بودند از این سؤال تعجب کردند. همه سکوت کردند. اسد در ادامه گفت: همه این امور به سرتیپ سلیمانی مربوط می‌شود. این سخن درحالی مطرح شد که اسد، رئیس‌جمهور یک کشور حامی مقاومت بود و وزیر امور خارجه ایران نتایج مشاهداتش را برای کمک‌رسانی به او عرضه کرده بود. شاید این جنبه از سیره شهید حاج‌قاسم نیز شناخته‌شده نباشد که او مجموعه‌ای از روابط را با طرف‌های منطقه‌ای نه‌تنها در زمینه لجستیکی، تسلیحاتی و برنامه‌ریزی بلکه در زمینه مذاکرات به منظور حمایت از مقاومت ایجاد کرد.

زمانی که ما از تشکیل محور مقاومت سخن می‌گوییم، باید دانست تشکیل این محور نیازمند کفایت‌ها و شایستگی‌ها در جوانب مختلف است. وقتی محور مقاومت تشکیل می‌شود، نمی‌توان تنها به اعطای تسلیحات به آن یا ارائه آموزش‌های نظامی به رزمندگانش اکتفا کرد، بلکه باید با مواضع سیاسی نیز از آن حمایت کرد. حاج‌قاسم اهتمام ویژه‌ای به ایجاد یک حاشیه امن سیاسی داشت که از محور مقاومت حمایت کند. او در این زمینه موفقیت درخشانی نیز به دست آورد. آن‌گونه که من اطلاع دارم، او هرگاه نیاز بود، در امور سیاسی مداخله می‌کرد. حاج‌قاسم به‌هیچ‌وجه تمایل نداشت ایفاگر نقش سیاسی معینی باشد. البته دلایل این مسئله به خود او، نقش، مسئولیت و اولویت‌هایش باز می‌گشت.

زمانی که حمایت از مقاومت و محور مقاومت نیازمند یک تحرک سیاسی بود، حاج‌قاسم از هیچ تلاشی در این زمینه دریغ نمی‌کرد. او در سوریه، عراق، ترکیه و هر جای دیگر پیشگام می‌شد و نقش سیاسی مناسبی ایفا می‌کرد. تمامی این نقش‌ها در سایه انجام می‌شد، نه به‌صورت علنی؛ چراکه او یک مسئول دیپلماتیک در سیاست خارجی ایران نبود. طبق اطلاعاتی که دارم، دستگاه دیپلماسی ایران درهای خود را به روی او باز می‌گذاشت و از او حمایت می‌کرد و در بسیاری از مواقع از حاج‌قاسم کمک و مشورت می‌گرفت. حاج‌قاسم به‌طور کامل با دستگاه دیپلماسی ایران هماهنگ بود و هر یک از آنها، دیگری را تقویت می‌کرد. این نشانگر قدرتی ویژه بود؛ زیرا ژنرالی که نبردها را در میدان رهبری و برای آنها برنامه‌ریزی می‌کند، ممکن نیست که یک روند سیاسی را با زبان دیپلماتیک و اقتضائات کار دیپلماسی و سیاسی، چه در عرصه مذاکره و چه در عرصه برقراری روابط اداره کند.

حاج‌قاسم به‌خوبی به این امور واقف بود. هرگاه می‌خواست باب رابطه با کشوری را باز کند، قادر به انجام این کار بود. برنامه‌ریزی‌ می‌کرد، اقدام می‌کرد و جلو می‌رفت اما روش او در کار سیاسی این بود که در صحنه سیاست به‌صورت ابتکاری، با شجاعت و جسارت عمل کند، همان‌گونه که با شجاعت تمام روانه میدان‌های جنگ می‌شد. او افکار و ایده‌ها را با جرأت و جسارت مطرح می‌کرد، مانند آنچه در موضوع ورود نظامی نیروهای روسی به سوریه شاهد بودیم. تصمیمات تنها توسط حاج‌قاسم اتخاذ نمی‌شد، بلکه فرماندهان دیگر در جمهوری اسلامی ایران نیز در این تصمیمات دخیل بودند این‌که با جسارت، جرأت و شجاعت وارد میدان بشود تا نتایج مطلوبی را در جریان یک نبرد سرنوشت‌ساز و تاریخی رقم بزند، نیازمند روحیه شجاعانه بود. او در بسیاری از مواقع، مواضعی را مطرح و تصمیماتی را در چهارچوب تصمیمات موجود در جمهوری اسلامی اتخاذ می‌کرد.

حضور حاج‌قاسم در کنار طرف‌های سوری بسیار قدرتمندانه بود. در آن زمان، حاج‌قاسم با ما درباره دیدارهایش با طرف‌های سوری، این‌که چه مطلبی به آنها گفته و بر سر چه مسائلی با آنها توافق کرده است، سخن می‌گفت. درخصوص عراق و دیگر طرف‌ها و کشورهای پیرامون جمهوری اسلامی نیز وضعیت به همین ترتیب بود. این الگو و روش، بی‌نظیر بود که موجب شد حاج‌قاسم حتی در داخل جمهوری اسلامی نیز مجموعه‌ای از روابط بزرگ را رقم بزند. به‌رغم این‌که او فردی قوی و معروف در سپاه پاسداران بود و سپاه هم در ایران جایگاه ویژه‌ای دارد، اما او روابط خاصی را فراتر از این شهرت و جایگاه ایجاد می‌کرد که شاید به ذهن کسی حتی خطور هم نمی‌کرد.

تمام این اقدامات با هدف افزایش حمایت از مقاومت انجام می‌شد. تا امروز هم که ما گاهی با برخی مسئولان جمهوری اسلامی دیدار می‌کنیم، آنها می‌گویند حاج‌قاسم از ما درخواست می‌کرد از شما در منطقه حمایت و دفاع کنیم؛ بنابراین ما در برابر یک شخصیت بی‌نظیر و استثنایی به‌معنای واقعی کلمه هستیم.

* پیش از آن‌که وارد بحث سوریه و نقش حاج‌قاسم شویم، در خصوص ارتباط حاج‌قاسم با سیاست‌مداران در لبنان، به جز حزب‌الله می‌خواستم سؤال کنم. به‌عنوان مثال، در موضوع شیعیان و اهل‌تسنن و اختلافاتی گاهی رخ می‌داد و حتی در خصوص اوضاع اخیر لبنان. آیا حاج‌قاسم نقشی ایفا می‌کرد؟
* نه، او هیچ‌گاه در امور سیاسی و حتی غیرسیاسی لبنان دخالت نکرد. باید درخصوص مسائل مرتبط با سوریه یا عراق دقیق باشیم. مداخلات او به اقتضای حمایت مناسب از محور مقاومت بود و نه بیشتر از آن؛ زیرا جنگ در سوریه علیه یک حلقه اصلی از حلقه‌های محور مقاومت در جریان بود و حاج‌قاسم در موقعیت دفاع از این محور قرار داشت. در عراق نیز وضعیت به همین صورت بود. به‌طور کلی حاج‌قاسم در خصوص لبنان و سیاست آن معتقد بود حزب‌الله قادر است به مأموریتش عمل کند. او در این باره به سخنان گوش می‌کرد و طبعاً درباره هر آنچه می‌دید و می‌دانست، نظر می‌داد اما تصمیم در جای دیگری گرفته می‌شد.

* درخصوص وضعیت سوریه، نقش حاج‌قاسم سلیمانی را به‌ویژه در برخی مواقع حساس و برجسته مثلاً در القصیر و حلب و... چطور می‌بینید؟  
* حاج‌قاسم در نتیجه درکی که از اهمیت نبرد حلب داشت، نقش بسیار بزرگی در این نبرد ایفا کرد. او بر حضور دائم خود در این نبرد، به‌ویژه در مراحل سخت و طاقت‌فرسا اصرار داشت. تا جایی که ما با او صحبت می‌کردیم، می‌گفتیم: حاجی! خودت را کمتر به مخاطره بینداز. او گاهی سوار هواپیما می‌شد و بر فراز مکان‌های اصلی جنگ در منطقه حلب ـ که نبردهای طاقت‌فرسایی در جریان بود ـ پرواز می‌کرد تا بر منطقه اشراف داشته باشد و از این رهگذر، نکات مختلف را پیگیری و ثبت کرد و اطلاعات مستقیمی از جبهه نبرد به دست آورد. ایشان تنها به گزارش‌های ارائه‌شده توسط افسران و فرماندهان میدانی اکتفا نمی‌کرد.

به یاد دارم، روزی با هم از ایران به سوریه می‌رفتیم و هوا بارانی و طوفانی بود. در آن زمان، نبرد حلب در شرایط بسیار حساسی قرار داشت. ما در فرودگاه دمشق فرود آمدیم. من می‌خواستم به بیروت بازگردم که یک‌باره حاج‌قاسم سؤال کرد آیا هواپیما را آماده کرده‌اید؟ برادری که همراه من بود پرسید منظورتان هواپیمای حلب است؟ حاج‌قاسم پاسخ داد بله. الان می‌خواهیم به‌سمت حلب پرواز کنیم. این درحالی بود که شب بود و هوا تاریک. برادر ما به او گفت هوا بارانی و طوفانی است و در چنین وضعیتی محال است هواپیما پرواز کند. این کار خطرناک است. حاج‌قاسم گفت به این مسائل اهمیت ندهید، هواپیما را آماده کنید. در اینجا من هم وارد بحث شدم و گفتم حاجی! شما مجبور نیستید شب به حلب بروید. وضعیت بسیار خطرناک است. او گفت چه کسی گفته خطرناک است؟ اگر امشب نرویم، مجبوریم در روز این کار را انجام دهیم و چنین کاری از لحاظ نظامی سخت است؛ بنابراین باید مثل همیشه در شب برویم. من نمی‌دانم از امشب تا فردا چه اتفاقی خواهد افتاد. به همین دلیل باید امشب در حلب باشم.

او این‌گونه بود و به این صورت فکر می‌کرد. حضورش، طوری بود که موضع مناسبی را در لحظه‌ای مناسب رقم می‌زد. هیچ‌گاه چیزی را به تأخیر نمی‌انداخت و اجازه نمی‌داد کارها بدون فکر و اندیشه پیش برود. همواره با شجاعت و ابتکارعمل همیشگی‌اش پیشگام بود. ازجمله موارد قابل‌توجه که همگان باید آن را بدانند، این است که وقتی حاج‌قاسم تصمیم ورود به عملیات می‌گرفت، این‌گونه نبود که تمامی ملزومات برای انجام این کار فراهم و تأمین شده باشد. او به‌خوبی معنای جسارت و خطر کردن را می‌دانست و از ارزش خطر کردن در زمان مناسب اطلاع داشت و آن را به تأخیر نمی‌انداخت و همه را به جان می‌خرید تا زمان از دست نرود. تحقق چنین چیزی، مستلزم اتخاذ تصمیمات قدرتمندانه توسط افراد قوی و قدرتمند است.

* درباره ورود حاج‌قاسم به برخی میدان‌های نبرد در سوریه و حتی در عراق مانند تلعفر، جرف الصخر و برخی دیگر از مناطق، مطالبی گفته شده است؛ آیا اختلاف دیدگاه‌هایی در برخی جزئیات وجود داشت؟
* این اختلافات اتفاق می‌افتاد. به‌عنوان مثال، در نبرد سوریه به‌ویژه در مراحل ابتدایی آن، بحث‌های زیادی وجود داشت و کسی نمی‌تواند مدعی شود که تمام جزئیاتْ کاملاً واضح و آشکار بوده است. آنچه واضح بود، موضع ما بود که آشکار و بدون مناقشه بود.  اما در جنگاوری، چگونگی ورود به نبرد و غیره، مناقشات و اختلافاتی پیش می‌آمد. با این‌حال، این مناقشات به شکلی دوستانه و محبت‌آمیز و با کوتاه‌آمدن طرف‌ها پایان می‌یافت. وقتی حاج‌قاسم رهبری نبرد در یک مکان مشخص را بر عهده داشت، در نهایت دیگران باید کوتاه می‌آمدند! حاج‌قاسم به سخنان دیگران توجه می‌کرد اما وقتی تصمیمی را می‌گرفت، به خدا توکل داشت و آن را به اجرا می‌گذاشت.

* از خاطرات تشکیل جبهه مقاومت، در سوریه و همچنین تشکیل گروه‌های فاطمیون و زینبیون و مقاومت عراق، بگویید.
* حاج‌قاسم به دنبال تجمیع ظرفیت‌های موجود در تمام جبهه مقاومت و بهره‌برداری از آن بود؛ درست مانند آنچه در نبرد سوریه دیدیم که با روشی هوشمندانه و کاملاً محترمانه اتفاق افتاد. این نشان‌دهنده قدرت جذب حاج‌قاسم بود. او هیچ‌گاه نگفت خوب است فقط عراقی‌ها در کنار ما باشند یا خوب است فقط فاطمیون باشند. او درباره چگونگی تعامل با این مشارکت و تأمین نیازهای آنها و این‌که چه کسی تأمین‌کننده امنیت این مشارکت است و آن را اداره می‌کند، سخن می‌گفت.

در گام‌های اولیه، معمولاً حاج‌قاسم در جزئیات ورود می‌کرد تا مطمئن شود امور به‌خوبی پیش می‌رود. او می‌دانست که اگر در جزئیات ورود نداشته باشد، ممکن است تحرکات اولیه به اهداف مطلوب خود نرسد، لذا در موضوع مدافعان حرم که از کشورهای عربی و اسلامی مختلف آمده بودند، در ابتدا نسبت به تمام جزئیات اهتمام بسیاری می‌ورزید، اما پس از مدتی امور را به مسئولانی که در این زمینه مسئولیت داشتند، واگذار می‌کرد.

* سید‌حسن‌نصرالله پس از شهادت سردار سلیمانی در سخنرانی خود از مرحله جدیدی سخن گفت. این‌که مرحله پس از شهادت حاج‌قاسم با مرحله پیش از آن متفاوت است. در سایه افزایش مطالبات مبنی بر لزوم خروج نیروهای آمریکایی از منطقه و دیگر تحولات، می‌توان گفت مقاومت به‌طور عام و حزب‌الله به‌طور خاص، وارد مرحله جدیدی شده است. چشم‌اندازهای این مرحله چیست؟  
* بدون شک ما در مرحله جدیدی قرار گرفته‌ایم. اقدام آمریکا در هدف قراردادن دو فرمانده شهید یعنی حاج‌قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس نشان می‌دهد آمریکایی‌ها خسته شده‌اند. این اقدام همچنین نشان می‌دهد عقل آمریکایی‌ها در تحلیل شرایط منطقه با اختلال بزرگی مواجه شده است. علت هم این است که محور مقاومت به دستاوردهای بزرگ و بسیاری دست یافته که به تضعیف آمریکایی‌ها در منطقه منجر شده است. در این مرحله، آمریکا -که طرف اصلی است - همراه اسرائیل و برخی دولت‌های عربی حمایتگر مالی در یک طرف هستند و محور مقاومت، از جمله جمهوری اسلامی ایران و تمام رزمندگان و گروه‌های مقاومت منطقه، در طرف دیگر.

مسئله مهم این است وقتی آمریکا چنین اقدامی را در نتیجه خسارت‌های وارد شده به آن در طول دوره‌های گذشته انجام داد، پیش‌بینی می‌کرد محور مقاومت جز با اخراج نیروهای آمریکایی از منطقه ساکت نخواهد نشست. آیا این نشان می‌دهد ما اکنون نبرد را آغاز کرده‌ایم؟ واقعیت این است ما از زمان تأسیس مقاومت در منطقه در مواجهه با استکبار آمریکایی قرار داشته‌ایم؛ گاهی به‌صورت مستقیم و گاهی به‌صورت غیرمستقیم. نباید گفته شود که نبرد ما با آمریکایی‌ها، امروز آغاز شده است؛ چرا که نبرد با آنها از همان روز اول آغاز شد. آمریکایی‌ها همواره از پیشگامان حمایت از صهیونیست‌ها و حکام و مقاماتی بوده‌اند که به ملت‌ها ظلم کردند و هیمنه خود را بر ملت‌ها و منافع و مصالح این امت بسط دادند.

ما وارد مرحله جدیدی از مراحل مواجهه با استکبار آمریکایی در منطقه شده‌ایم، یعنی مرحله ریشه‌کن کردن این هیمنه استکباری و خارج‌کردن نفوذ آنها از منطقه. باید بگوییم ما در مرحله آخر از مراحل مواجهه‌ای هستیم که از چهل‌سال پیش آغاز شده و این مرحله معمولاً سخت‌تر و شدیدتر است؛ زیرا همان‌طور که همه می‌دانیم، در مسیر رسیدن به قله، هرچه به آن نزدیک‌تر می‌شوید، خستگی و سختی بیشتر می‌شود اما در پایان، نتایج بهتری به دست می‌آید و این مهم ان‌شاءالله در منطقه محقق خواهد شد.  

* بعد از ترور شهید‌سلیمانی دو مسئله در ذهن‌ها شکل گرفت. اول این‌که این ترور می‌توانست در دوره‌های گذشته انجام شود، چرا در این مقطع انجام شد؟ دوم این‌که آمریکایی‌ها شهید‌سلیمانی را متهم به ترور افراد می‌کنند؛ آیا شهید‌سلیمانی در عملیات‌ جهادی خود از راه و روش ترور استفاده می‌کرد؟
* در پاسخ سؤال اول باید بگویم که آمریکایی‌ها درباره شهید حاج‌قاسم سلیمانی، چهارچوب‌ها و ضوابطی را برای خودشان مشخص کرده بودند. اما در نتیجه احساس خللی بی‌سابقه در بعد نظامی و سیاسی در عراق و منطقه، از ضوابط و چهارچوب‌های خودشان عبور کردند. از همین روی آنها مرتکب این ماجراجویی شدند. ولی این‌که چرا در گذشته دست به این ماجراجویی نزدند، جوابش این است که می‌دانستند پاسخ به آنها دردناک و سخت خواهد بود. این‌که آمریکا عواقب احتمالی این پاسخ دردناک و سخت را می‌پذیرد، به آن معناست که در شرایط بسیار سختی به‌ سر می‌برد. به همین دلیل، آمریکا به چنین اقدامی روی آورد؛ اقدامی که ما آن را احمقانه توصیف کردیم و نه هوشمندانه. نتایج و پیامدهای این اقدام ان‌شاءالله صحت این گفته را ثابت خواهد کرد.

شهید قاسم سلیمانی کجا آمریکایی‌ها را کشته است؟ کسانی که با آمریکایی‌ها مبارزه کرده‌اند، ملت‌های منطقه هستند. مردم عراق هستند که با مقاومت‌شان با آمریکایی‌ها مبارزه کرده‌اند. در لبنان هم کسانی که با آمریکایی‌ها مبارزه کرده‌اند، انسان‌های شریفی بودند که در زمان رسیدن کشتی‌های جنگی آمریکا به لبنان، می‌خواستند غبار ذلت و ننگ را بزدایند.

حاج‌قاسم سلیمانی مجبور نبود به راه و روش‌های پرپیچ‌وخم متوسل شود. او در مواضع خود صریح و شفاف بود. او کسی بود که بدون هیچ‌گونه تشریفات امنیتی از کشوری به کشوری دیگر می‌رفت. مأموریت او حمایت از ملت‌ها و مقاومت در منطقه بود. آمریکایی‌ها بودند که به منطقه آمدند، آن را اشغال کردند و سلطه و هیمنه خود را در آن بسط دادند. کسانی که در مقابل آمریکا ایستادند، ملت‌های اسلامی و عربی بودند. حاج‌قاسم سلیمانی فرمانده نظامی بزرگ و ژنرالی باتجربه و دارای پیشینه بود که همواره به راه و روش‌های درست می‌اندیشید؛ راه و روش‌هایی که او را به‌سمت تحقق اهداف رهنمون می‌کردند.

* خبر شهادت شهید‌سلیمانی را چگونه و کجا دریافت کردید؟ احساس خودتان و جناب سید‌حسن‌نصرالله از دریافت این خبر چه بود؟
* در لحظات اولیه دریافت خبر، احساسات مختلفی به ما دست داد. البته مقصودم احساسات متناقض نیست. این احساسات به‌صورت مستقیم وارد ذهن‌مان می‌شد تا این اتفاق را هضم کنیم. یکی از احساسات‌مان این بود که خسارت بزرگی را متحمل شده‌ایم. با فقدان بسیار بزرگی مواجه شده‌بودیم، به‌ویژه این‌که حاج‌قاسم سلیمانی جایگاه بزرگی، چه در قلب‌ها و عقل‌های ما و چه در مقاومت ما داشت و نقشی اساسی را در این محور ایفا می‌کرد. ما خسارت سنگینی را احساس کردیم. همان‌طور که پیشتر گفتم، گویی کوهی که به آن تکیه کرده بودیم، یک‌باره از پشت‌مان کنار کشیده شد. درعین‌حال احساسات دیگری نیز در ما به وجود آمد. این که حاج‌قاسم رستگار شد و این همان پایانی است که آرزویش را داشت و آرزویش محقق شد. ما به او می‌گفتیم حاجی! این‌قدر از شهادت سخن گفتی که ما را خسته کردی. بنابراین به خود گفتیم  تمام شد؛ این مرد، راحت شد و به آرزویش رسید. پس هم‌اکنون در ملکوت اعلا و در جوار پیامبران، شهدا و صدیقین آرام گرفته است.  این مرد پس از چندین دهه زحمت و تلاش به آرزویش دست یافت و این یک آرزوی ذاتی یا شخصی نیست؛ بلکه آرزویی سرشار از ارزش‌ها و مملو از معنویات است. حق حاج‌قاسم بود که به چنین مقامی برسد؛ زیرا شهادت،  یک مقام است.

* یکی از دانشگاه‌های آمریکایی در گزارشی از جامعه ایران پس از شهادت شهید‌سلیمانی اعلام کرد که درصد بالایی از مردم ایران، دوستدار شهید‌سلیمانی هستند؛ این، اعتراف یک دانشگاه آمریکایی است. در سطح ملت‌های منطقه وضعیت چگونه است؟ تأثیر خون شهید‌سلیمانی و شهادت وی را بر فضای کلی ملت‌های منطقه چگونه می‌بینید؟
* خون‌ حاج‌قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس تمام منطقه را دگرگون کرد؛ زیرا ملت‌های منطقه به حقیقتی رسیدند که به‌شدت نیاز به شناختن و دیدن آن داشتند. من به شما می‌گویم آمریکا با ترور شهید‌سلیمانی و سپس با رونمایی از معامله قرن، به بصیرت و آگاهی ملت‌ها کمک کرد. کسی که معامله قرن را رد می‌کند، قطعاً خود را در کنار خون حاج‌قاسم سلیمانی می‌بیند و کسی که حاج‌قاسم سلیمانی و مقاومت را دوست می‌دارد، قطعاً خود را در برابر معامله قرن می‌بیند؛ بنابراین ما امروز شاهد یک موج بزرگ مردمی هستیم و در آینده نیز شاهد آن خواهیم بود و این چیزی است که معمولاً به آن تکیه می‌شود. مقاومت‌های صادقانه، به دولت‌های استکباری و ظالم تکیه نمی‌کنند، بلکه به ملت‌های خود تکیه و اعتماد می‌کنند.

من بر این باورم که ملت‌ها در منطقه ما به‌خوبی دریافته‌اند حاج‌قاسم سلیمانی چه کسی بود و ان‌شاءالله آماده خواهند بود. شما به یمن نگاه کنید، به فلسطین نگاه کنید، به لبنان و تظاهرات‌ها و مراسم بزرگ تشییع و تظاهرات‌های میلیونی عراق بنگرید؛ بنابراین ما به امید خداوند در برابر یک جنبش جدید قرار داریم که روزبه‌روز رشد می‌کند و به فضل اقدامات مقاومتی مستمر، ان‌شاءالله به اهداف و آرمان‌های مدنظر خود خواهد رسید.