1399/06/29
شش نکته دربارهی کتاب مربعهای قرمز
بنام آنکه جان را روشنی داد
ششم
رسالت نسل جوان نسبت به شهدا در گام دوّم انقلاب اسلامی
۱) مضامین بیانیه گام دوم ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
«تکلیف اوّل است شهیدانه زیستن»
شش نکته دربارهی کتاب مربعهای قرمز
مقدّمه
در اوّلین سالهای گام دوّم انقلاب اسلامی که به لطف الهی، این انقلاب به دوّمین مرحلهی خودسازی، جامعهپردازی، و تمدّنسازی وارد شده و به امید موفّقیّت نسلی که تحقّق این فرایند بزرگ و جهانی را برعهده میگیرد، این نوشتار به مناسبت انتشار تقریظ رهبر معظّم انقلاب اسلامی و با هدف مروری بر ویژگیهای شاخص کتاب مربعهای قرمز، خاطرات شفاهی برادر گرامی حاج حسین یکتا (از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدّس) به قلم خواهر گرامی سرکار خانم زینب عرفانیان به نسل جوان کشور تقدیم میشود.
اوّل
خانواده، عامل اصلی در حیات طیّبه
در برگبرگ کتاب و مرور زندگی راوی و دیگر کسانی که نامشان در این اوراق آمده نقش و تأثیر خانواده از نظر اعتقاد راسخ به معارف و مناسک دینی، ارتباط صمیمی و علائق خانوادگی و توجّه به کانون عاطفه بودن خانواده آن هم بهمعنی گسترده، ارتباط، توجّه و تقویت روابط با همسایه _ که در معارف دینی باخبر بودن از احوال همسایگان از شروط مسلمانی دانسته شده _، تشخیص درست جبههی حق و باطل در خانواده، دقّت در کسب روزی حلال و خلاصه تمام آنچه لازمهی یک خانوادهی مؤمن انقلاب است در همهی ابعاد آن بهوضوح نمایان است، و البتّه اینچنین خانوادههایی میتوانند محلّ رویش هزاران هزار شهید و جانباز و ایثارگر و بسیجی باشند.
هرچند امکان رویش عناصر مؤمن و انقلابی از خانوادههایی که این ویژگیها را هم ندارند به دلیل قدرت اختیار و اراده در انسان وجود دارد امّا محیط مطمئن و گرم و سالم و ایمانمدار خانواده، پیمودن مسیر تکامل را بسیار آسانتر میسازد.
دوّم
مسجد، حَرَم
مسجد و دیگر اماکن متبرّک و مذهبی همچون صحن و سرای زیارتگاهها و بُقاع، پایگاه اجتماعی جامعهی اسلامی شاید همدوش و همتراز خانواده و البته ناشی از همان تعلیم و تربیت خانوادگی، دوّمین نقش را در تکوین شخصیّت راوی و بسیاری از شهدا و ایثارگرانی دارد که نامی و یادی از آنها در این کتاب آمده است. مسجد در این مسیر تکاملی صرفاً محلّی برای نمازخواندن نیست، مسجد محلّ عبادت است امّا محلّ طهارت هم هست، مرکز اُنس و الفت برادران ایمانی هم هست، حلقهی ارتباط روحانیّت مخلص و مؤمن و آزاده و متخلّق به فضائل اخلاقی با جوانان و نوجوانان هم هست، مدرسهی معارف دینی و اخلاق و بصیرتآموزی هم هست، ملجأ و پناه جوانان در گرفتاریها و سختیهای فردی و اجتماعی و روحی و عاطفی هم هست، محلّ آشنایی با کتاب و کتابخوانی هم هست.
و بدینسان صحن و سرا و حرم خاندان عصمت و طهارت نیز نقشی بالاتر از یک زیارتگاه مییابد، محلّی میشود برای تسکین آلام فکری و روحی و عاطفی، تکیهگاهی برای حفظ ارتباط و نگاهداشتن رشتهی تعلّق به معبود از طریق اتصال به ارواح مطهّر اولیاء الهی، و از این دو مرکز اصیل پرورش انسان یعنی خانواده و مسجد، نوجوانانی ظهور میکنند که در سالهای اوّلیّهی نوجوانی تا رسیدن به جوانی، آنچه برای آنها اهمّیّت پیدا میکند زر و زیور دنیا و دلمشغولیهای معمول این سنین در جوامع دیگر نیست، بلکه مفاهیم اصلی و مورد توجّه روح پاک اینگونه جوانان اذان و نماز و نمازشب است و زیارت و روضه و یادگیری معارف دینی از احکام گرفته تا اصول اعتقادات و تفسیر و اخلاق.
سوّم
روحانیّت اصیل
همانند آنچه در دیگر روایتهای دوران دفاع مقدّس در لابهلای خاطرات رزمندگان و شهدا آمده است و البتّه بهنحوی چشمگیر ، تصویری دقیق و واقعی در جایجای کتاب مربعهای قرمز از روحانیّت اصیل و تراز بهدست میآید. تصویری که جامعهی ما همچنان به تثبیت و تقویت آن نیازمند است. تصویری که باید الگو و میزان برای حوزههای علمیه باشد تا همچون گذشته حافظ اهمّیّت و ارزش و نقش و تأثیر روحانیّت باشد.
الگویی که هم هر طلبه و روحانی در هر سطح خود را مدام با آن ارزیابی کند و هم جامعه، ترازی برای تشخیص و تمیز روحانیّت اصیل از کسانی که احیاناً لباسی از روحانیّت به عاریه گرفتهاند، داشته باشد. روحانیّتی اصیل که توأم با برخورداری از علم و تقوا و ورع، نقش مهمّی در هدایت و حفظ جوانان این کشور داشته، همچنان که حافظ مرزهای ایمانی و مکتبی بوده و با اینکه خود را در کُنج مسجد یا حجره و حوزه محدود نکرده و برای انقلاب و ایران از جان و دل مایه گذاشته و نمونهی بارزی از خواصّ بابصیرت را در وجود خویش بهظهور رسانده امّا هرگز درصدد خودنمایی نبوده، و اگر در لابلای همین نوع کتابها از آنها یاد نمیشد شاید بسیاری از مردم تا آخر عمر هم با وجوه شخصیّتی آنان آشنا نمیشدند.
مرحوم آیتالله حاج میرزاعلی احمدی میانجی یکی از این علمای برجسته است که نام و یادش در صفحات کتاب مربعهای قرمز به دفعات آمده و هربار جلوهای از زهد و تقوا و مهربانی و عطوفت و دلسوزی و دینمداری حقیقی و زهد و مردمداریاش ظهور کرده، همو که همزمان که دیگران را به حضور در جبهه تشویق میکرد جگرگوشهی دلبند خودش نیز به جبهه حق علیه باطل پیوست و سرانجام به مقام رفیع شهادت رسید.
آیتالله احمد میانجی همان کسی است که امام خمینی(قدّسسرّه) زمانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به قم بازگشتند برای ملاقاتش به خانهی او رفتند.
فقیه برجستهای که با همهی علم و معرفتی که کسب کرده بود میگفت: «حرف تازهای نداریم، همان حرفهای هزار سال پیش است، سخنانی که خدا و پیغمبر(صلّیاللهعلیهوآله) گفتهاند، اگر انسان به همان حرفها عمل کند به سعادت میرسد.»
همو که وقتی با جوانها مصاحبت میکرد میگفت: «من شصت سال دارم، سی سال من پایین میآیم، چند سال هم شما بالا بیایید که حرف یکدیگر را بفهمیم.»
و کدام نوجوان و جوانی است که وقتی این سخن مهربانانه و تربیتی را بشنود شوق ارتقاء و کمالجویی در او زبانه نکشد؟ و البتّه این فضائل اخلاقی صرفاً در حدّ تعلیم و تدریس و کلام باقی نمیماند، شخصیّتی با آنهمه علم و فضیلت و بالای ۶۰ سال سن و درعینحال، اصرار بر چای آوردن برای مهمانهایی که فرقی هم نکند مهمان از علما باشد یا محمّدحسین نوجوانی که او را آقا محمّدحسین خطاب میکند. عالمی که چون اعتقاد داشت «امام باید منتظر مأموم شود» خود را قبل از نماز به مسجد میرساند و بعد از نماز با خطابههای کوتاه دهدقیقهای، بهترین معارف را با زیباترین بیان و در کوتاهترین زمان به مخاطب هدیه میکرد.
فقیهی که وقتی در مسجد از شهادت جعفر دلبندش مطلع شد بیآنکه اشارهای به این موضوع کند بعد از نماز جماعت روضهی علیاکبر خواند و وقتی آثار خجالت و دستپاچگی در کسانی که قرار بود خبر شهادت فرزندش را به او بدهند مشاهده کرد خودش گفت: «جعفر ما هم پر کشید، خوشا به حالش».
و چنین است که در پرتو وجود نورانی اینچنین عالمانی، دهها و صدها طلبه و روحانی دیگر نیز راه معرفت و فضیلت را میپیمایند، از حجتالاسلام ترابی که برای جوانان تفسیر میگفت تا آیتالله رجبی و حجتالاسلام هاشمیزاده و حجتالاسلام بسطامی و حجتالاسلام مرتضی آقاتهرانی و حجتالاسلام ایرانی و برخی از آنان نیز در همین مسیر و در کنار جوانان پرورش یافته در مکتب اسلام ناب محمّدی به فیض شهادت نائل میشوند، شهدایی ازجمله: حجتالاسلام سیّد محسن روحانی، حجتالاسلام مجتبی اکبرزاده و صدها شهید از طلاب و روحانیون.
استکبار جهانی از چنین روحانیّتی هراس دارد، روحانیّت اصیل بیدار مردمی حاضر در صحنه و به دور از هر نوع تعلّق مادّی و حتّی تبلیغ شخصی در فضای حقیقی و مجازی.
آری با مطالعهی زندگی این نوع علما، درک این عبارت امام خمینی(ره) آسان میشود که در پیام موسوم به منشور روحانیّت چنین نوشت:
«سلام بر حماسهسازان همیشه جاوید روحانیّت که رسالهی علمیّه و عملیّهی خود را به دم شهادت و مرکّب خون نوشتهاند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابهی ناس از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساختهاند. افتخار و و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیّت که در هنگامهی نبرد، رشتهی تعلّقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنّیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان، شعرِ حضور سرودهاند.» (سوّم اسفند ۱۳۶۷)
چهارم
امام خمینی(قدّسسرّه)
از ویژگیهای قابل توجّه کتاب مربعهای قرمز، درج عبارتی مهم و سرنوشتساز از حضرت امام خمینی(قدّسسرّه) آن الگو و اسوهی آزادگان جهان در ابتدای هریک از فصول چهاردهگانه و نیز در متن برخی صفحات است.
مجموعهی این ۳۵ جملهی برگزیده از حضرت امام نشاندهندهی جهت معرفتی و حاکی از بصیرت راوی و نویسندهی کتاب است، این عبارات از جهتی بیانکننده نگاه آن فقیه عارف مجاهد در مقاطع گوناگون دفاع مقدّس است و نیز همچون شاخص و معیار و علامتی که سالکان طریق اسلام ناب راه را گم نکنند و آنچه به تعبیر حضرت آیتالله العظمی خامنهای، «اصول و خطوط روشنی است که امام در این کشور، در این منطقه و در مقابل چشم همهی مردم جهان آنها را بنیاد کرد و در حقیقت هویّت و اصول انقلاب ما میباشد.» (۱۳۸۱/۳/۱۴) همواره در منظر همهی مسئولین و مردم قرار گیرد و ملاک سپردن مسئولیتها و میزان صحّت عمل کارگزاران و مدیران کشور باشد.
برای شناخت شخصیّت و اهمّیّت درک نقش و تأثیر امام خمینی(قدّسسرّه) در احیای اسلام ناب و برافروختن نور امید در دل مستضعفان جهان و تأثیرات تاریخی و بینالمللی نهضت امام خمینی(قدّسسرّه)، مجموعهی شش جلدی «ره، رهرو، رهبر» _ حاوی دیدگاهها و بیانات حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظّم انقلاب اسلامی دربارهی شخصیّت و خطّ و آثار و برکات و درس و وصایای حضرت امام خمینی(ره) _ بسیار راهگشا و روشنگر است.
و هرکس با مبانی معرفتی ولایت فقیه و بنیانهای نظام اجتماعی و سیاسی اسلام آشنا شود، اهمّیّت موضوع ولایت فقیه و نقش محوری و بنیادین آن در حفظ و قوام اسلام و نظام اسلامی و حرکت انقلاب ا سلامی بهسوی جامعهای آرمانی که برمبنای فضائل تشکیل میشود و آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت و برادری(۱) در آن جاری خواهد شد را درمییابد.
شش نکته دربارهی کتاب مربعهای قرمز
مقدّمه
در اوّلین سالهای گام دوّم انقلاب اسلامی که به لطف الهی، این انقلاب به دوّمین مرحلهی خودسازی، جامعهپردازی، و تمدّنسازی وارد شده و به امید موفّقیّت نسلی که تحقّق این فرایند بزرگ و جهانی را برعهده میگیرد، این نوشتار به مناسبت انتشار تقریظ رهبر معظّم انقلاب اسلامی و با هدف مروری بر ویژگیهای شاخص کتاب مربعهای قرمز، خاطرات شفاهی برادر گرامی حاج حسین یکتا (از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدّس) به قلم خواهر گرامی سرکار خانم زینب عرفانیان به نسل جوان کشور تقدیم میشود.
اوّل
خانواده، عامل اصلی در حیات طیّبه
در برگبرگ کتاب و مرور زندگی راوی و دیگر کسانی که نامشان در این اوراق آمده نقش و تأثیر خانواده از نظر اعتقاد راسخ به معارف و مناسک دینی، ارتباط صمیمی و علائق خانوادگی و توجّه به کانون عاطفه بودن خانواده آن هم بهمعنی گسترده، ارتباط، توجّه و تقویت روابط با همسایه _ که در معارف دینی باخبر بودن از احوال همسایگان از شروط مسلمانی دانسته شده _، تشخیص درست جبههی حق و باطل در خانواده، دقّت در کسب روزی حلال و خلاصه تمام آنچه لازمهی یک خانوادهی مؤمن انقلاب است در همهی ابعاد آن بهوضوح نمایان است، و البتّه اینچنین خانوادههایی میتوانند محلّ رویش هزاران هزار شهید و جانباز و ایثارگر و بسیجی باشند.
هرچند امکان رویش عناصر مؤمن و انقلابی از خانوادههایی که این ویژگیها را هم ندارند به دلیل قدرت اختیار و اراده در انسان وجود دارد امّا محیط مطمئن و گرم و سالم و ایمانمدار خانواده، پیمودن مسیر تکامل را بسیار آسانتر میسازد.
دوّم
مسجد، حَرَم
مسجد و دیگر اماکن متبرّک و مذهبی همچون صحن و سرای زیارتگاهها و بُقاع، پایگاه اجتماعی جامعهی اسلامی شاید همدوش و همتراز خانواده و البته ناشی از همان تعلیم و تربیت خانوادگی، دوّمین نقش را در تکوین شخصیّت راوی و بسیاری از شهدا و ایثارگرانی دارد که نامی و یادی از آنها در این کتاب آمده است. مسجد در این مسیر تکاملی صرفاً محلّی برای نمازخواندن نیست، مسجد محلّ عبادت است امّا محلّ طهارت هم هست، مرکز اُنس و الفت برادران ایمانی هم هست، حلقهی ارتباط روحانیّت مخلص و مؤمن و آزاده و متخلّق به فضائل اخلاقی با جوانان و نوجوانان هم هست، مدرسهی معارف دینی و اخلاق و بصیرتآموزی هم هست، ملجأ و پناه جوانان در گرفتاریها و سختیهای فردی و اجتماعی و روحی و عاطفی هم هست، محلّ آشنایی با کتاب و کتابخوانی هم هست.
و بدینسان صحن و سرا و حرم خاندان عصمت و طهارت نیز نقشی بالاتر از یک زیارتگاه مییابد، محلّی میشود برای تسکین آلام فکری و روحی و عاطفی، تکیهگاهی برای حفظ ارتباط و نگاهداشتن رشتهی تعلّق به معبود از طریق اتصال به ارواح مطهّر اولیاء الهی، و از این دو مرکز اصیل پرورش انسان یعنی خانواده و مسجد، نوجوانانی ظهور میکنند که در سالهای اوّلیّهی نوجوانی تا رسیدن به جوانی، آنچه برای آنها اهمّیّت پیدا میکند زر و زیور دنیا و دلمشغولیهای معمول این سنین در جوامع دیگر نیست، بلکه مفاهیم اصلی و مورد توجّه روح پاک اینگونه جوانان اذان و نماز و نمازشب است و زیارت و روضه و یادگیری معارف دینی از احکام گرفته تا اصول اعتقادات و تفسیر و اخلاق.
سوّم
روحانیّت اصیل
همانند آنچه در دیگر روایتهای دوران دفاع مقدّس در لابهلای خاطرات رزمندگان و شهدا آمده است و البتّه بهنحوی چشمگیر ، تصویری دقیق و واقعی در جایجای کتاب مربعهای قرمز از روحانیّت اصیل و تراز بهدست میآید. تصویری که جامعهی ما همچنان به تثبیت و تقویت آن نیازمند است. تصویری که باید الگو و میزان برای حوزههای علمیه باشد تا همچون گذشته حافظ اهمّیّت و ارزش و نقش و تأثیر روحانیّت باشد.
الگویی که هم هر طلبه و روحانی در هر سطح خود را مدام با آن ارزیابی کند و هم جامعه، ترازی برای تشخیص و تمیز روحانیّت اصیل از کسانی که احیاناً لباسی از روحانیّت به عاریه گرفتهاند، داشته باشد. روحانیّتی اصیل که توأم با برخورداری از علم و تقوا و ورع، نقش مهمّی در هدایت و حفظ جوانان این کشور داشته، همچنان که حافظ مرزهای ایمانی و مکتبی بوده و با اینکه خود را در کُنج مسجد یا حجره و حوزه محدود نکرده و برای انقلاب و ایران از جان و دل مایه گذاشته و نمونهی بارزی از خواصّ بابصیرت را در وجود خویش بهظهور رسانده امّا هرگز درصدد خودنمایی نبوده، و اگر در لابلای همین نوع کتابها از آنها یاد نمیشد شاید بسیاری از مردم تا آخر عمر هم با وجوه شخصیّتی آنان آشنا نمیشدند.
مرحوم آیتالله حاج میرزاعلی احمدی میانجی یکی از این علمای برجسته است که نام و یادش در صفحات کتاب مربعهای قرمز به دفعات آمده و هربار جلوهای از زهد و تقوا و مهربانی و عطوفت و دلسوزی و دینمداری حقیقی و زهد و مردمداریاش ظهور کرده، همو که همزمان که دیگران را به حضور در جبهه تشویق میکرد جگرگوشهی دلبند خودش نیز به جبهه حق علیه باطل پیوست و سرانجام به مقام رفیع شهادت رسید.
آیتالله احمد میانجی همان کسی است که امام خمینی(قدّسسرّه) زمانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به قم بازگشتند برای ملاقاتش به خانهی او رفتند.
فقیه برجستهای که با همهی علم و معرفتی که کسب کرده بود میگفت: «حرف تازهای نداریم، همان حرفهای هزار سال پیش است، سخنانی که خدا و پیغمبر(صلّیاللهعلیهوآله) گفتهاند، اگر انسان به همان حرفها عمل کند به سعادت میرسد.»
همو که وقتی با جوانها مصاحبت میکرد میگفت: «من شصت سال دارم، سی سال من پایین میآیم، چند سال هم شما بالا بیایید که حرف یکدیگر را بفهمیم.»
و کدام نوجوان و جوانی است که وقتی این سخن مهربانانه و تربیتی را بشنود شوق ارتقاء و کمالجویی در او زبانه نکشد؟ و البتّه این فضائل اخلاقی صرفاً در حدّ تعلیم و تدریس و کلام باقی نمیماند، شخصیّتی با آنهمه علم و فضیلت و بالای ۶۰ سال سن و درعینحال، اصرار بر چای آوردن برای مهمانهایی که فرقی هم نکند مهمان از علما باشد یا محمّدحسین نوجوانی که او را آقا محمّدحسین خطاب میکند. عالمی که چون اعتقاد داشت «امام باید منتظر مأموم شود» خود را قبل از نماز به مسجد میرساند و بعد از نماز با خطابههای کوتاه دهدقیقهای، بهترین معارف را با زیباترین بیان و در کوتاهترین زمان به مخاطب هدیه میکرد.
فقیهی که وقتی در مسجد از شهادت جعفر دلبندش مطلع شد بیآنکه اشارهای به این موضوع کند بعد از نماز جماعت روضهی علیاکبر خواند و وقتی آثار خجالت و دستپاچگی در کسانی که قرار بود خبر شهادت فرزندش را به او بدهند مشاهده کرد خودش گفت: «جعفر ما هم پر کشید، خوشا به حالش».
و چنین است که در پرتو وجود نورانی اینچنین عالمانی، دهها و صدها طلبه و روحانی دیگر نیز راه معرفت و فضیلت را میپیمایند، از حجتالاسلام ترابی که برای جوانان تفسیر میگفت تا آیتالله رجبی و حجتالاسلام هاشمیزاده و حجتالاسلام بسطامی و حجتالاسلام مرتضی آقاتهرانی و حجتالاسلام ایرانی و برخی از آنان نیز در همین مسیر و در کنار جوانان پرورش یافته در مکتب اسلام ناب محمّدی به فیض شهادت نائل میشوند، شهدایی ازجمله: حجتالاسلام سیّد محسن روحانی، حجتالاسلام مجتبی اکبرزاده و صدها شهید از طلاب و روحانیون.
استکبار جهانی از چنین روحانیّتی هراس دارد، روحانیّت اصیل بیدار مردمی حاضر در صحنه و به دور از هر نوع تعلّق مادّی و حتّی تبلیغ شخصی در فضای حقیقی و مجازی.
آری با مطالعهی زندگی این نوع علما، درک این عبارت امام خمینی(ره) آسان میشود که در پیام موسوم به منشور روحانیّت چنین نوشت:
«سلام بر حماسهسازان همیشه جاوید روحانیّت که رسالهی علمیّه و عملیّهی خود را به دم شهادت و مرکّب خون نوشتهاند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابهی ناس از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساختهاند. افتخار و و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیّت که در هنگامهی نبرد، رشتهی تعلّقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنّیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان، شعرِ حضور سرودهاند.» (سوّم اسفند ۱۳۶۷)
چهارم
امام خمینی(قدّسسرّه)
از ویژگیهای قابل توجّه کتاب مربعهای قرمز، درج عبارتی مهم و سرنوشتساز از حضرت امام خمینی(قدّسسرّه) آن الگو و اسوهی آزادگان جهان در ابتدای هریک از فصول چهاردهگانه و نیز در متن برخی صفحات است.
مجموعهی این ۳۵ جملهی برگزیده از حضرت امام نشاندهندهی جهت معرفتی و حاکی از بصیرت راوی و نویسندهی کتاب است، این عبارات از جهتی بیانکننده نگاه آن فقیه عارف مجاهد در مقاطع گوناگون دفاع مقدّس است و نیز همچون شاخص و معیار و علامتی که سالکان طریق اسلام ناب راه را گم نکنند و آنچه به تعبیر حضرت آیتالله العظمی خامنهای، «اصول و خطوط روشنی است که امام در این کشور، در این منطقه و در مقابل چشم همهی مردم جهان آنها را بنیاد کرد و در حقیقت هویّت و اصول انقلاب ما میباشد.» (۱۳۸۱/۳/۱۴) همواره در منظر همهی مسئولین و مردم قرار گیرد و ملاک سپردن مسئولیتها و میزان صحّت عمل کارگزاران و مدیران کشور باشد.
برای شناخت شخصیّت و اهمّیّت درک نقش و تأثیر امام خمینی(قدّسسرّه) در احیای اسلام ناب و برافروختن نور امید در دل مستضعفان جهان و تأثیرات تاریخی و بینالمللی نهضت امام خمینی(قدّسسرّه)، مجموعهی شش جلدی «ره، رهرو، رهبر» _ حاوی دیدگاهها و بیانات حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظّم انقلاب اسلامی دربارهی شخصیّت و خطّ و آثار و برکات و درس و وصایای حضرت امام خمینی(ره) _ بسیار راهگشا و روشنگر است.
و هرکس با مبانی معرفتی ولایت فقیه و بنیانهای نظام اجتماعی و سیاسی اسلام آشنا شود، اهمّیّت موضوع ولایت فقیه و نقش محوری و بنیادین آن در حفظ و قوام اسلام و نظام اسلامی و حرکت انقلاب ا سلامی بهسوی جامعهای آرمانی که برمبنای فضائل تشکیل میشود و آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت و برادری(۱) در آن جاری خواهد شد را درمییابد.
پنجم
شهید و شاهد و مشهود
امّا مهمترین ویژگی کتاب مربعهای قرمز همانا یاد شهیدان و تصویری است که از حال و حضور ملکوتی شهدا در معرض دید نسل معاصر و جامعهی بشری قرار گرفته است.
توجّه به سلوک معنوی شهدا بارها در بیانات حضرت امام که خود از عرفای کامل بودهاند و نیز حضرت آیتالله العظمی خامنهای مطرح شده است که در ادامه به برخی از عبارات آن بزرگواران اشاره میشود.
مقدّمهی کوتاه این بخش از مقالهی حاضر چنین است که تفاوت عرفان شیعی با برخی گروههای متصوّفه را میتوان در چند نکته خلاصه کرد: نخست آنکه عرفان شیعی، معرفتی جدا و منفک و معارض با معارف اسلامی اعمّ از علوم قرآنی و فقه و اخلاق نیست، دیگر آنکه عارفان شیعی، منزوی و گوشهگیر از جامعه نیستند، و نیز برخلاف برخی متصوّفه، نهتنها به احکام شرعی بیاعتنا نیستند بلکه نخستین مراحل سیر و سلوک را عمل به واجبات و حتّی التزام به مستحبّات، و ترک محرّمات و حتّی مکروهات میدانند. چنین است که یک عارف شیعی، فقیه یا مفسّر یا خطیب و واعظی است که هم نمونهی عالم دینی است در معارف، هم متخلّق به اخلاق الهی، هم دستگیر و هدایتگر مردم، و هم در زمان مقتضی مجاهد فیسبیلالله.
حال به این عبارات از حضرت آیتالله العظمی خامنهای توجّه کنید:
«رشحاتی از این ]روح عرفانی و معنوی [ را ما در جنگ مشاهده کردیم؛ اینکه شما دیدید امام فرمودند وصیّتنامهی این جوانان را بخوانید، من حدسم این است. البتّه در این مورد از امام چیزی نشنیدهام؛ امّا حدس میزنم که این یک توصیهی خشک و خالی نبود؛ خودِ امام آن وصیّتنامهها را خوانده بودند و آن گلولهی آتشین در قلب مبارکشان اثر گذاشته بود و میخواستند دیگران هم از آن بیبهره نمانند؛ کمااینکه خودِ من هم در طول سالهای جنگ و بعد از آن تا امروز بحمدالله با این وصیّتنامهها تا حدودی انس داشتهام و دارم و دیدهام که بعضی از این وصیّتنامهها چطور حاکی از همان روح عرفان است. راهی را که یک عارف و یک سالک در طی سی سال، چهل سال طی میکند؛ ریاضت میکشد، عبادت میکند، حضور پیدا میکند، از اساتید فرامیگیرد، چقدر گریهها، چقدر تضرّعها، چقدر کارهای بزرگ؛ این راه طولانی را یک جوان در ظرف ده روز، پانزده روز، بیست روز در جبهه پیدا کرده و طی کرده است. یعنی از آن لحظهای که این جوان با هر انگیزهای؛ _ طبعاً با انگیزهی دینی، همراه با آن حماسههای جوانی _ به جبهه رفته و این حالت بهتدریج در جبهه به یک حالت عزم بر فداکاری و گذشت مطلق از همهی هستی خود تبدیل شده و او خاطرات یا وصیتنامهی خود را نوشته است، تا لحظهی شهادت، این حالت لحظهبهلحظه پرشورتر، و این قرب نزدیکتر و این سیر سریعتر شده است.» ۱۳۷۶/۹/۱۳
و در بیانی دیگر میفرمایند: در یک وصیّتنامهای خواندم که شهید میگوید «من بیقرارم، بیقرارم، آتشی در دلِ من است که مرا بیتاب کرده است. به هیچچیز دیگر آرامش پیدا نمیکنم؛ مگر به لقای تو ای خدای عزیز!»
امّا توضیح مختصری در تبیین این بیانات:
حضرت آیتالله جوادی آملی که هم از شاگردان برجستهی علّامه طباطبایی مفسّر کبیر قرآن بوده و هم خود علاوه بر تفسیر قرآن کریم، مدرّس برجستهی علوم و معارف دینی میباشند در کتاب شرح الوحی تبریزی _که منظورشان از شمسالوحی، همان استادشان علامه طباطبایی است_ در شرح احوال پویندگان مسیر الهی و سلوک الیالله چنین بیان میکنند که:
پویندگان راه الهی چهار گروهاند؛ یک گروه، گروهی هستند که سالک محضاند. این سالکان محض، بهرهای از جذبه ندارند؛ یعنی به اینها یک عنایت خاصِ الهی نشده؛ تلاش میکنند، درس میخوانند، کتاب میخوانند، درس میدهند، جزوه میدهند، تبلیغ میکنند، منبر میروند، مطلب مینویسند؛ ممکن است حتی تا آخر عمر هم به آن مقامات نرسند، ممکن هم هست برسند. خیلی تلاش میکنند یاد بگیرند، درس بخوانند؛ تلاشهای زیادی میکنند؛ اما ممکن است خیلیهایش در حدّ علم و ایمانِ عاریهای بماند. ایشان اشاره میکنند به آیهی پنج سورهی حج، آنجا که درخصوص مراحل آخر عمر اشاره دارد به اینکه بعضی از انسانها ممکن است همهی آنچه که در عمر خود آموختهاند را موقع مرگ، وقتی مورد سؤال و جواب واقع میشوند فراموش کنند و هیچچیزی برایشان نمانَد. عمری، پنجاه سال، هفتاد سال در این راهها صرف کردهاند اما هیچچیزی به یاد ندارند!
گروه دیگر، کسانی هستند درمقابل این گروه، که مجذوب محضاند؛ یعنی خداوند عنایت میکند، از ابتدای راه، جذبهای به اینها میدهد و تا آخر راه این جذبه با آنها هست. اصلاً شاید هم اهل آن کارها نباشند؛ آن مقدار سال هم برای درس و تعلیم و تعلّم نگذاشته باشند. اینها مجذوب محضاند.
یک گروه دیگر داریم که سالک مجذوباند. سالکان مجذوب کسانیاند که اینها شروع میکنند، تلاش میکنند؛ درس، تعلّم، تعلیم، امّا یکجا جرقّهای میزند، اینها را میبَرَد و بقیّه راه را میروند.
«برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دلافگار چه کرد!»
یک گروه دیگری هم مجذوب سالکاند؛ که عکس آن گروه قبلیاند. برای این گروه ابتدا جذبهای ایجاد میشود، شوقی میآید اینها را به راه میاندازد؛ اما ممکن است این جذبه در میان راه خاموش بشود. اینها آن شوق را داشتند، و آن شیرینی را دیدند؛ امّا آن جذبه میرود و باید ادامهی مسیر را با سختی طی بکنند که «عشق آسان نمود اوّل، ولی افتاد مشکلها»
حال شاید این عبارت از حضرت امام خمینی(قدّسسرّه) برای ما دورماندگان از آن مقام سالکان راه حق قابل فهم شود:
«افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامهی نبرد رشتهی تعلّقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پاى حقیقت علم برگرفتند. و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودند... یکی چون من، عمری در ظلمات حصارها و حجابها مانده است و در خانهی عمل و زندگی جز ورق و کتاب منیت نمییابد و دیگری در اوّل شب یلدای زندگی، سینهی سیاه هوسها را دریده است و با سپیدهی سحرِ عشق، عقد وصال و شهادت بسته است و حال منِ غافل که هنوز از کَتم عدمها بهوجود نیامدهام، چگونه از وصف قافلهسالاران وجود وصفی کنم؟!» (۱۳۶۷/۱۲/۳)
حضرت امام نسبت به شهدا میگویند که آنها به عرصهی وجود آمدهاند؛ ماها اصلاً در عدم هستیم هنوز! و در پیامی دیگر از رزمندگان اسلام به عنوان جوانانی یاد میکنند که «یکشبه ره صد ساله را پیمودند و آنچه عارفان و شاعران عارفپیشه در سالیان دراز آرزوی آن را میکردند، اینان ناگهان به دست آوردند و عشق به لقاءالله را از حدّ شعار به عمل رسانده و آرزوی شهادت را با کردار در جبهههای دفاع از اسلام عزیز به ثبت رساندند و این تحوّل عظیم معنوی با این سرعت بیسابقه را جز به عنایت پروردگار مهربان و عاشقپرور نتوان توجیه کرد» (۱۳۶۱/۱۱/۲۱) جای دیگر هم این تعبیر را میفرمایند: «درباره شهید آن قدر از اسلام و از اولیای اسلام روایات وارد شده است در فضل شهادت که انسان متحیر میشود. من بعضی از یک روایت را برای شما ترجمه میکنم تا بدانید که شما در خدمت چه اشخاصی هستید، و بنیاد شما چه ارزشی دارد. در روایتی از رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل شده است که برای شهید هفت خصلت است که اوّلی آن عبارت است از اینکه اول قطرهای که از خون او به زمین بریزد تمام گناهانی که کرده است آمرزیده میشود. و مهم، آن آخرین خصلتی است که میفرماید. میفرمایند که- به حسب این روایت- که شهید نظر میکند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید. شاید نکته این باشد که حجابهایی که بین ما و حق تعالی هست و وجه الله است و تجلیات حق تعالی هست، تمام این حجابها منتهی میشوند به حجاب خود انسان. انسان خودش حجاب بزرگی است که همه حجابهایی که هست، چه آن حجابهایی که از ظلمت باشند و آن حجابهایی که از نور باشند منتهی میشود به اینکه حجابی که خود انسان است. ما خودمان حجاب هستیم بین خودمان و وجه الله. و اگر کسی فی سبیل الله و در راه خدا این حجاب را داد، این حجاب را شکست، و آنچه که داشت که عبارت از حیات خودش بود تقدیم کرد، این مبدا همه حجابها را شکسته است، خود را شکسته است، خودبینی و شخصیت خودش را شکسته است و تقدیم کرده است. و چون برای خدا جهاد کرده است و برای خدا دفاع کرده است از کشور خدا و از آئین الهی و هر چه داشته است در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم کرده است، خود را داده است، این حجاب شکسته میشود. شهدا، شهدایی که خدای تبارک و تعالی و در سبیل خدای تبارک و تعالی و راه خدای تبارک و تعالی جان خودشان را تقدیم میکنند، و آنچه که در دستشان است و بالاترین چیزی است که آنها دارند تقدیم خدا میکنند، در عوض خدای تبارک و تعالی این حجاب که برداشته شد جلوه میکند برای آنها، تجلی میکند برای آنها. چنانچه برای انبیا هم چون همه چیز را در راه خدا میخواهند، و آنها خودی را نمیبینند و خود را از خدا میبینند، و برای خودشان شخصیتی قائل نیستند، حیثیتی قائل نیستند در مقابل حق تعالی. آنها هم حجاب را برمیدارند. فَلَمَّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً تجلی میکند خدای تبارک و تعالی در کوه طور و یا در جَبَل انیّت خودِ موسی و موسی «صَعْق» [برایش پیش میآید]. آنها در حال حیات، انبیا و اولیا نظیر انبیا و تالی تِلو انبیا در زمان حیاتشان آن چیزهایی که حجاب بوده است بین آنها و بین حق تعالی میشکنند و صَعْق برای آنها حاصل میشود و موت اختیاری برای آنها حاصل میشود.
خدای تبارک و تعالی بر آنها تجلی میکند، و نگاه میکنند به حسب آن نگاه عقلی، باطنی و روحی و عرفانی، و ادراک میکنند و مشاهده میکنند جلوه حق تعالی را، و شهید هم به حسب این روایتی که وارد شده است، نظیر انبیا، وقتی که شهید شد چون همه چیز را در راه خدا داده است، خدای تبارک و تعالی جلوه میکند به او و آن هم «یَنْظُرُ الی» جلوه خدا، الی وَجْهِ الله این آخر چیزی است که برای انسان، آخر کمالی است که برای انسان هست. در این روایتی که در کافی نقل شده است، در این روایت، انبیا را مقارن شهدا قرار داده است که در جلوهای که حق تعالی میکند بر انبیا همان جلوه را هم بر شهدا میکند. شهید هم یَنْظُرُ الی وَجْهِ اللهِ و حجاب را شکسته است. همان طوری که انبیا حجابها را شکسته بودند. و آخر منزلی است که برای انسان ممکن است باشد. مژده دادهاند که برای شهدا این آخر منزلی که برای انبیا هم هست، شهدا هم به حسب حدود وجودی خودشان به این آخر منزل میرسند.» (۱۳۵۹/۱۰/۲۰)
مقام معظّم رهبری به این هفت خصلت که هم در وسائلالشّیعه آمده، هم در کافی، و هم در دیگر کتب روایی، در سخنرانیهای مختلف اشاره کردهاند. از جمله اینکه با ریختن اولین قطرهی خون شهید تمام گناهانش آمرزیده میشود. بلافاصله بهشتیان به او خوشآمد میگویند. از لباسهای بهشت بر او میپوشانند. نگهبانان بهشت با بوهای خوش به استقبال او میآیند. جایگاه خودش، آن مقام اعلای خودش را میبیند. به روح شهید، گفته میشود به بهشت نظر کن و هرجا را میخواهی برای خودت انتخاب کن و آخریاش این است که به وجهالله نگاه میکند، و از هر رنجی میرهد. در آن حدیث آمده که این مقام خاص پیامبران و شهداست.
هنرمندی و قلم استوار نویسندهی محترم کتاب مربعهای قرمز و روایتهای خالصانه و صمیمی راوی گرامی توانسته عطر نام و یاد شهیدان را بر برگبرگ این کتاب بیفشاند و کتاب را به مجموعهای متبرّک و معطّر تبدیل کند.
شهید و شاهد و مشهود
امّا مهمترین ویژگی کتاب مربعهای قرمز همانا یاد شهیدان و تصویری است که از حال و حضور ملکوتی شهدا در معرض دید نسل معاصر و جامعهی بشری قرار گرفته است.
توجّه به سلوک معنوی شهدا بارها در بیانات حضرت امام که خود از عرفای کامل بودهاند و نیز حضرت آیتالله العظمی خامنهای مطرح شده است که در ادامه به برخی از عبارات آن بزرگواران اشاره میشود.
مقدّمهی کوتاه این بخش از مقالهی حاضر چنین است که تفاوت عرفان شیعی با برخی گروههای متصوّفه را میتوان در چند نکته خلاصه کرد: نخست آنکه عرفان شیعی، معرفتی جدا و منفک و معارض با معارف اسلامی اعمّ از علوم قرآنی و فقه و اخلاق نیست، دیگر آنکه عارفان شیعی، منزوی و گوشهگیر از جامعه نیستند، و نیز برخلاف برخی متصوّفه، نهتنها به احکام شرعی بیاعتنا نیستند بلکه نخستین مراحل سیر و سلوک را عمل به واجبات و حتّی التزام به مستحبّات، و ترک محرّمات و حتّی مکروهات میدانند. چنین است که یک عارف شیعی، فقیه یا مفسّر یا خطیب و واعظی است که هم نمونهی عالم دینی است در معارف، هم متخلّق به اخلاق الهی، هم دستگیر و هدایتگر مردم، و هم در زمان مقتضی مجاهد فیسبیلالله.
حال به این عبارات از حضرت آیتالله العظمی خامنهای توجّه کنید:
«رشحاتی از این ]روح عرفانی و معنوی [ را ما در جنگ مشاهده کردیم؛ اینکه شما دیدید امام فرمودند وصیّتنامهی این جوانان را بخوانید، من حدسم این است. البتّه در این مورد از امام چیزی نشنیدهام؛ امّا حدس میزنم که این یک توصیهی خشک و خالی نبود؛ خودِ امام آن وصیّتنامهها را خوانده بودند و آن گلولهی آتشین در قلب مبارکشان اثر گذاشته بود و میخواستند دیگران هم از آن بیبهره نمانند؛ کمااینکه خودِ من هم در طول سالهای جنگ و بعد از آن تا امروز بحمدالله با این وصیّتنامهها تا حدودی انس داشتهام و دارم و دیدهام که بعضی از این وصیّتنامهها چطور حاکی از همان روح عرفان است. راهی را که یک عارف و یک سالک در طی سی سال، چهل سال طی میکند؛ ریاضت میکشد، عبادت میکند، حضور پیدا میکند، از اساتید فرامیگیرد، چقدر گریهها، چقدر تضرّعها، چقدر کارهای بزرگ؛ این راه طولانی را یک جوان در ظرف ده روز، پانزده روز، بیست روز در جبهه پیدا کرده و طی کرده است. یعنی از آن لحظهای که این جوان با هر انگیزهای؛ _ طبعاً با انگیزهی دینی، همراه با آن حماسههای جوانی _ به جبهه رفته و این حالت بهتدریج در جبهه به یک حالت عزم بر فداکاری و گذشت مطلق از همهی هستی خود تبدیل شده و او خاطرات یا وصیتنامهی خود را نوشته است، تا لحظهی شهادت، این حالت لحظهبهلحظه پرشورتر، و این قرب نزدیکتر و این سیر سریعتر شده است.» ۱۳۷۶/۹/۱۳
و در بیانی دیگر میفرمایند: در یک وصیّتنامهای خواندم که شهید میگوید «من بیقرارم، بیقرارم، آتشی در دلِ من است که مرا بیتاب کرده است. به هیچچیز دیگر آرامش پیدا نمیکنم؛ مگر به لقای تو ای خدای عزیز!»
امّا توضیح مختصری در تبیین این بیانات:
حضرت آیتالله جوادی آملی که هم از شاگردان برجستهی علّامه طباطبایی مفسّر کبیر قرآن بوده و هم خود علاوه بر تفسیر قرآن کریم، مدرّس برجستهی علوم و معارف دینی میباشند در کتاب شرح الوحی تبریزی _که منظورشان از شمسالوحی، همان استادشان علامه طباطبایی است_ در شرح احوال پویندگان مسیر الهی و سلوک الیالله چنین بیان میکنند که:
پویندگان راه الهی چهار گروهاند؛ یک گروه، گروهی هستند که سالک محضاند. این سالکان محض، بهرهای از جذبه ندارند؛ یعنی به اینها یک عنایت خاصِ الهی نشده؛ تلاش میکنند، درس میخوانند، کتاب میخوانند، درس میدهند، جزوه میدهند، تبلیغ میکنند، منبر میروند، مطلب مینویسند؛ ممکن است حتی تا آخر عمر هم به آن مقامات نرسند، ممکن هم هست برسند. خیلی تلاش میکنند یاد بگیرند، درس بخوانند؛ تلاشهای زیادی میکنند؛ اما ممکن است خیلیهایش در حدّ علم و ایمانِ عاریهای بماند. ایشان اشاره میکنند به آیهی پنج سورهی حج، آنجا که درخصوص مراحل آخر عمر اشاره دارد به اینکه بعضی از انسانها ممکن است همهی آنچه که در عمر خود آموختهاند را موقع مرگ، وقتی مورد سؤال و جواب واقع میشوند فراموش کنند و هیچچیزی برایشان نمانَد. عمری، پنجاه سال، هفتاد سال در این راهها صرف کردهاند اما هیچچیزی به یاد ندارند!
گروه دیگر، کسانی هستند درمقابل این گروه، که مجذوب محضاند؛ یعنی خداوند عنایت میکند، از ابتدای راه، جذبهای به اینها میدهد و تا آخر راه این جذبه با آنها هست. اصلاً شاید هم اهل آن کارها نباشند؛ آن مقدار سال هم برای درس و تعلیم و تعلّم نگذاشته باشند. اینها مجذوب محضاند.
یک گروه دیگر داریم که سالک مجذوباند. سالکان مجذوب کسانیاند که اینها شروع میکنند، تلاش میکنند؛ درس، تعلّم، تعلیم، امّا یکجا جرقّهای میزند، اینها را میبَرَد و بقیّه راه را میروند.
«برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دلافگار چه کرد!»
یک گروه دیگری هم مجذوب سالکاند؛ که عکس آن گروه قبلیاند. برای این گروه ابتدا جذبهای ایجاد میشود، شوقی میآید اینها را به راه میاندازد؛ اما ممکن است این جذبه در میان راه خاموش بشود. اینها آن شوق را داشتند، و آن شیرینی را دیدند؛ امّا آن جذبه میرود و باید ادامهی مسیر را با سختی طی بکنند که «عشق آسان نمود اوّل، ولی افتاد مشکلها»
حال شاید این عبارت از حضرت امام خمینی(قدّسسرّه) برای ما دورماندگان از آن مقام سالکان راه حق قابل فهم شود:
«افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامهی نبرد رشتهی تعلّقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پاى حقیقت علم برگرفتند. و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودند... یکی چون من، عمری در ظلمات حصارها و حجابها مانده است و در خانهی عمل و زندگی جز ورق و کتاب منیت نمییابد و دیگری در اوّل شب یلدای زندگی، سینهی سیاه هوسها را دریده است و با سپیدهی سحرِ عشق، عقد وصال و شهادت بسته است و حال منِ غافل که هنوز از کَتم عدمها بهوجود نیامدهام، چگونه از وصف قافلهسالاران وجود وصفی کنم؟!» (۱۳۶۷/۱۲/۳)
حضرت امام نسبت به شهدا میگویند که آنها به عرصهی وجود آمدهاند؛ ماها اصلاً در عدم هستیم هنوز! و در پیامی دیگر از رزمندگان اسلام به عنوان جوانانی یاد میکنند که «یکشبه ره صد ساله را پیمودند و آنچه عارفان و شاعران عارفپیشه در سالیان دراز آرزوی آن را میکردند، اینان ناگهان به دست آوردند و عشق به لقاءالله را از حدّ شعار به عمل رسانده و آرزوی شهادت را با کردار در جبهههای دفاع از اسلام عزیز به ثبت رساندند و این تحوّل عظیم معنوی با این سرعت بیسابقه را جز به عنایت پروردگار مهربان و عاشقپرور نتوان توجیه کرد» (۱۳۶۱/۱۱/۲۱) جای دیگر هم این تعبیر را میفرمایند: «درباره شهید آن قدر از اسلام و از اولیای اسلام روایات وارد شده است در فضل شهادت که انسان متحیر میشود. من بعضی از یک روایت را برای شما ترجمه میکنم تا بدانید که شما در خدمت چه اشخاصی هستید، و بنیاد شما چه ارزشی دارد. در روایتی از رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل شده است که برای شهید هفت خصلت است که اوّلی آن عبارت است از اینکه اول قطرهای که از خون او به زمین بریزد تمام گناهانی که کرده است آمرزیده میشود. و مهم، آن آخرین خصلتی است که میفرماید. میفرمایند که- به حسب این روایت- که شهید نظر میکند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید. شاید نکته این باشد که حجابهایی که بین ما و حق تعالی هست و وجه الله است و تجلیات حق تعالی هست، تمام این حجابها منتهی میشوند به حجاب خود انسان. انسان خودش حجاب بزرگی است که همه حجابهایی که هست، چه آن حجابهایی که از ظلمت باشند و آن حجابهایی که از نور باشند منتهی میشود به اینکه حجابی که خود انسان است. ما خودمان حجاب هستیم بین خودمان و وجه الله. و اگر کسی فی سبیل الله و در راه خدا این حجاب را داد، این حجاب را شکست، و آنچه که داشت که عبارت از حیات خودش بود تقدیم کرد، این مبدا همه حجابها را شکسته است، خود را شکسته است، خودبینی و شخصیت خودش را شکسته است و تقدیم کرده است. و چون برای خدا جهاد کرده است و برای خدا دفاع کرده است از کشور خدا و از آئین الهی و هر چه داشته است در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم کرده است، خود را داده است، این حجاب شکسته میشود. شهدا، شهدایی که خدای تبارک و تعالی و در سبیل خدای تبارک و تعالی و راه خدای تبارک و تعالی جان خودشان را تقدیم میکنند، و آنچه که در دستشان است و بالاترین چیزی است که آنها دارند تقدیم خدا میکنند، در عوض خدای تبارک و تعالی این حجاب که برداشته شد جلوه میکند برای آنها، تجلی میکند برای آنها. چنانچه برای انبیا هم چون همه چیز را در راه خدا میخواهند، و آنها خودی را نمیبینند و خود را از خدا میبینند، و برای خودشان شخصیتی قائل نیستند، حیثیتی قائل نیستند در مقابل حق تعالی. آنها هم حجاب را برمیدارند. فَلَمَّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً تجلی میکند خدای تبارک و تعالی در کوه طور و یا در جَبَل انیّت خودِ موسی و موسی «صَعْق» [برایش پیش میآید]. آنها در حال حیات، انبیا و اولیا نظیر انبیا و تالی تِلو انبیا در زمان حیاتشان آن چیزهایی که حجاب بوده است بین آنها و بین حق تعالی میشکنند و صَعْق برای آنها حاصل میشود و موت اختیاری برای آنها حاصل میشود.
خدای تبارک و تعالی بر آنها تجلی میکند، و نگاه میکنند به حسب آن نگاه عقلی، باطنی و روحی و عرفانی، و ادراک میکنند و مشاهده میکنند جلوه حق تعالی را، و شهید هم به حسب این روایتی که وارد شده است، نظیر انبیا، وقتی که شهید شد چون همه چیز را در راه خدا داده است، خدای تبارک و تعالی جلوه میکند به او و آن هم «یَنْظُرُ الی» جلوه خدا، الی وَجْهِ الله این آخر چیزی است که برای انسان، آخر کمالی است که برای انسان هست. در این روایتی که در کافی نقل شده است، در این روایت، انبیا را مقارن شهدا قرار داده است که در جلوهای که حق تعالی میکند بر انبیا همان جلوه را هم بر شهدا میکند. شهید هم یَنْظُرُ الی وَجْهِ اللهِ و حجاب را شکسته است. همان طوری که انبیا حجابها را شکسته بودند. و آخر منزلی است که برای انسان ممکن است باشد. مژده دادهاند که برای شهدا این آخر منزلی که برای انبیا هم هست، شهدا هم به حسب حدود وجودی خودشان به این آخر منزل میرسند.» (۱۳۵۹/۱۰/۲۰)
مقام معظّم رهبری به این هفت خصلت که هم در وسائلالشّیعه آمده، هم در کافی، و هم در دیگر کتب روایی، در سخنرانیهای مختلف اشاره کردهاند. از جمله اینکه با ریختن اولین قطرهی خون شهید تمام گناهانش آمرزیده میشود. بلافاصله بهشتیان به او خوشآمد میگویند. از لباسهای بهشت بر او میپوشانند. نگهبانان بهشت با بوهای خوش به استقبال او میآیند. جایگاه خودش، آن مقام اعلای خودش را میبیند. به روح شهید، گفته میشود به بهشت نظر کن و هرجا را میخواهی برای خودت انتخاب کن و آخریاش این است که به وجهالله نگاه میکند، و از هر رنجی میرهد. در آن حدیث آمده که این مقام خاص پیامبران و شهداست.
هنرمندی و قلم استوار نویسندهی محترم کتاب مربعهای قرمز و روایتهای خالصانه و صمیمی راوی گرامی توانسته عطر نام و یاد شهیدان را بر برگبرگ این کتاب بیفشاند و کتاب را به مجموعهای متبرّک و معطّر تبدیل کند.
ششم
رسالت نسل جوان نسبت به شهدا در گام دوّم انقلاب اسلامی
رهبر معظّم انقلاب اسلامی در بیانات متعدّد و مکرّر که در طول سالهای مختلف در موضوع مقام والای شهدا، ویژگیهایی برای شهید برشمردهاند که بهطور خلاصه عبارتند از:
۱ـ دلبریدن از عواطف و خواستههای شخصی؛ یعنی ایثار.
۲ـ اخلاص
۳ـ ایمان، قدرت معنویِ تقوی
۴ـ آرمانگرایی بر اساس جهانبینی الهی
۵ـ عبادت، تدیّن، انس با قرآن و نماز
۶ـ ارادت نسبت به ائمهی اطهار(علیهمالسلام) و پیروی از آنها.
۷ـ تعقّل و منطق و استدلال، نه احساس و هیجانِ صرف.
۸ـ انجام وظیفه و تکلیف، نه شهرتطلبی؛
۹ـ بصیرت، قدرتِ تشخیصِ دقیق حق از باطل
۱۰ـ ترجیح مصلحت کشور و دین بر مصلحت شخصی.
۱۱ـ عدم هراس از مرگ.
۱۲ـ بیادعایی و طلبکارنبودن از انقلاب.
۱۳ـ ایستادگی در برابر دشمن.
براساس آنچه گفته شد حضرت آیتالله العظمی خامنهای توجّه به شهدا و خانوادهی شهدا و سبک زندگی شهدا و حفظ نام و خاطرهی شهیدان را علاوه بر تمامی جهات معنوی و ارزشی آن، یک ضرورت استراتژیک برای کشور دانستهاند و هرگونه به فراموشی سپردن و زدودن نام و یاد شهدا را توطئهای از سوی دشمنان قسمخوردهی اسلام و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی میدانند و برای خنثی کردن این توطئهها میفرمایند:
«من به همهی گویندگان، نویسندگان و کسانی که تریبونی در اختیار دارند، توصیه میکنم: اگر صلاح این کشور و این ملّت را میخواهند یاد شهیدان، نام شهیدان، خاطرهی شهیدان و بازماندگان و جانبازان را گرامی بدارند.» (۱۳۸۳/۴/۱۶)
ارتباط این نگاه به مقام شهدا و اهمّیّت حفظ و یاد آنان با استقلال و پیشرفت کشور را میتوان بهروشنی در این عبارت ایشان درک کرد:
«تکریم شهیدان به آن است که این ملّت هرگز در برابر سلطه گران مستکبر، سر خَم نکند و به وسوسهی دشمنانِ عظمتِ اسلام، تسلیم نگردد، پیمودن این راه است که عزّت و کامیابی دنیا و فلاح و سربلندی آخرت را نصیب ملّت ما و همهی مسلمین خواهد ساخت و دست شیطانهای گوناگون را خواهد برید.» (۱۳۷۰/۷/۴)
ایشان با این تحلیل و تبیین از نقش و مقام و تأثیر شهدای گرانقدر، هشت وظیفهی مهم برای همهی آحاد جامعه مخصوصاً دستاندرکاران و مدیران حوزههای مختلف فرهنگی _ سیاسی _ اجتماعی کشور برشمردهاند که عبارتند از:
۱. تکریم و قدردانی که اوّلین وظیفه و حدّاقل وظیفه است.
۲. به خاطر داشتن ایثار شهیدان درمقابل دشمنیهای دشمنان؛ استکبارستیزی؛
۳. عمل به درس شهیدان و پیام آنان؛ که عبارتاست از عزّت نفس، ایمان، تشخیص وظیفه، هوشیاری، بصیرت، عدم تسلیم، و عدم سازشکاری؛
۴. الگوگیری از شهیدان و الگوسازی برای نسل جوان.
۵. زنده نگاهداشتن نام و یاد شهدا؛ در مقابل توطئههای دشمنان که میخواهند نام و یاد شهید حذف بشود از جامعه.
۶. حفاظت از خون شهدا با حفظ اهداف آنها،
۷. حفظ و نشر آثار و زندگینامه که شامل مطالعه و وصیّتنامه و زندگی شهدا و خاطره است. حضور در مناطق جنگی، راهیان نور.
۸. تحقیق در مورد شهدا و یافتن سبک زندگی آنان. برای عملکردن.
تأکید مقام معظّم رهبری بر توجّه به سبک زندگی شهدا صرفاً برای تجلیل از آنان نیست بلکه توجّه به این سبک و الگو قراردادن آن شیوهی زندگی را راه حلّی مؤثّر برای حلّ مشکلات فردی و اجتماعی کشور میدانند.
به این عبارات توجّه کنید:
«چند نکتهی اساسی در اینجا هست که باید به اینها توجّه کرد. یکی این است که ما در بیان زندگینامهی شهیدان سعی کنیم خصوصیّات زندگی اینها و سبک زندگی اینها و چگونگی مشی زندگی اینها را تبیین کنیم، این مهم است. خب، هیجان جنگ و رفتن در میدان جنگ یک مسئله است که چیز باارزشی است که کسانی جانشان را کف دست بگیرند و بروند بجنگند؛ لکن روحیّات، خصوصیّات زندگی، سابقه و پشتوانهی فکری و اعتقادی شخص هم یک مسئلهی دیگری است که این خیلی مهم است. این شهیدی که شما از یاد او و فداکاری او و شهادت او در میدان جنگ به هیجان میآیید، در داخل زندگی خانوادگی چهجوری مشی میکرده، در محیط عادّی زندگی چهجوری عمل میکرده؛ اینها خیلی مهم است؛ یا نسبت به مسائلی که امروز برای ما مهم است، اینها چهجوری عمل میکردهاند.
فرض بفرمایید که ما امروز در مورد اسراف، در مورد تعرّض و تجاوز به اموال بیتالمال، دربارهی اشرافیگری حسّاسیّت نشان میدهیم، یعنی ]اینها [ چیزهایی هست که امروز برای مجموعهی دلسوز جامعهی ما مسائل مهمّی است، مسائل مطرحی است؛ این شهدای عزیز ما آن روزی که زنده بودند و زندگی میکردند در داخل شهرهایشان، در داخل خانوادههایشان، نسبت به این قضایا چهجوری بودند.
تلویزیون یک برنامهای را دیروز پریروزها پخش میکرد از بعضی از شهدا که بنده تصادفاً چند دقیقهای دیدم؛ آنچه دربارهی آن شهیدان گفته میشد، یا در وصیّتنامهی آن شهیدان درج شده بود، انسان را واقعاً از عظمت روحی این شهید متحیّر میکند. میگوید من درس خواندم و میترسم که این درسخواندن من _ که خرجی برایش شده و هزینهای شده _ تحمیل بر بیتالمال بوده و این به گردن من باشد؛ وقتی که من شهید شدم موتور گازی من را بفروشید، پولهای بانک من را بگیرید، بروید بدهید به بیتالمال بهجای آن! اینها درس است؛ اینها درس است.
وضع عادی زندگیکردن شهدا چهجوری بوده؟ فرض بفرمایید ازدواجشان؛ در این خاطرات شهدا که زندگینامهی شهدا ] است[ _ حالا تا آن مقداری که بنده دیدهام و خواندهام و نگاه کردهام _ در چند مورد بحث ازدواج اینها مطرح میشود؛ چگونگی ازدواج اینها، رفتار اینها در گزینش همسر _ دنبال چهجور همسری بودند _ بعد مراسم ازدواج، بعد نوع رفتار با خانوادهها، اینها همه قلههای اخلاق اسلامی است. امروز ما گرفتاریم؛ ما امروز به این چیزها احتیاج داریم. امروز جوان ما برای ازدواج، برای گزینش همسر چهجوری فکر میکند و چهجوری باید فکر کند؟ آن الگو را باید در مقابل او نگه داشت؛ اینها الگو هستند، شهدای ما الگو هستند. گاهی بعضیها پیش ما شکایت میکنند که ما الگو و جوانهایمان نشان نمیدهیم؛ خب، این هزاران الگو؛ ۳۰۰۰ الگو در این استان، ۱۸۰۰ الگو در این استان، و هزاران الگو در استانهای گوناگون، اینها را برجسته کنید؛ سیمای منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید.» (۱۳۹۵/۷/۵)
از مجموع آنچه به اختصار بدان اشاره شد معلوم میشود که یکی از مهمترین آثار و برکات توجّهدادن مقام معظّم رهبری به حفظ نام و یاد و سبک زندگی و سلوک شهدا و ایثارگران، آن است که با الگو قرار گرفتن دوران دفاع مقدّس، «مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعّالان جوان، در همهی میدانهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بینالمللی و نیز در عرصههای دین و اخلاق و معنویّت و عدالت، شانههای خود را به زیر بار مسئولیّت بدهند، از تجربهها و عبرتهای گذشته بهره گیرند، نگاه انقلابی و روحیهی انقلابی و عمل جهادی را به کار بندند و ایران عزیز را الگوی کامل نظام پیشرفتهی اسلامی بسازند. انشاءالله.» (از بیانیهی گام دوّم انقلاب)
این نوشته را با جملاتی از امام خمینی رهبر آزادگان شهیدان بهپایان میبرم:
«خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست. و این ملّتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند، خوشا به حال آنان که در این قافلهی نور، جان و سر باختند. خوشا بهحال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند.
خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان بهروی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول آن محروم مکن. خداوندا کشور ما و ملّت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.» (پیام به ملت ایران بعد از پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ _ ۱۳۶۷/۴/۲۹)
***
در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است تکلیف اوّل است شهیدانه زیستن(۲)
۱ـ دلبریدن از عواطف و خواستههای شخصی؛ یعنی ایثار.
۲ـ اخلاص
۳ـ ایمان، قدرت معنویِ تقوی
۴ـ آرمانگرایی بر اساس جهانبینی الهی
۵ـ عبادت، تدیّن، انس با قرآن و نماز
۶ـ ارادت نسبت به ائمهی اطهار(علیهمالسلام) و پیروی از آنها.
۷ـ تعقّل و منطق و استدلال، نه احساس و هیجانِ صرف.
۸ـ انجام وظیفه و تکلیف، نه شهرتطلبی؛
۹ـ بصیرت، قدرتِ تشخیصِ دقیق حق از باطل
۱۰ـ ترجیح مصلحت کشور و دین بر مصلحت شخصی.
۱۱ـ عدم هراس از مرگ.
۱۲ـ بیادعایی و طلبکارنبودن از انقلاب.
۱۳ـ ایستادگی در برابر دشمن.
براساس آنچه گفته شد حضرت آیتالله العظمی خامنهای توجّه به شهدا و خانوادهی شهدا و سبک زندگی شهدا و حفظ نام و خاطرهی شهیدان را علاوه بر تمامی جهات معنوی و ارزشی آن، یک ضرورت استراتژیک برای کشور دانستهاند و هرگونه به فراموشی سپردن و زدودن نام و یاد شهدا را توطئهای از سوی دشمنان قسمخوردهی اسلام و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی میدانند و برای خنثی کردن این توطئهها میفرمایند:
«من به همهی گویندگان، نویسندگان و کسانی که تریبونی در اختیار دارند، توصیه میکنم: اگر صلاح این کشور و این ملّت را میخواهند یاد شهیدان، نام شهیدان، خاطرهی شهیدان و بازماندگان و جانبازان را گرامی بدارند.» (۱۳۸۳/۴/۱۶)
ارتباط این نگاه به مقام شهدا و اهمّیّت حفظ و یاد آنان با استقلال و پیشرفت کشور را میتوان بهروشنی در این عبارت ایشان درک کرد:
«تکریم شهیدان به آن است که این ملّت هرگز در برابر سلطه گران مستکبر، سر خَم نکند و به وسوسهی دشمنانِ عظمتِ اسلام، تسلیم نگردد، پیمودن این راه است که عزّت و کامیابی دنیا و فلاح و سربلندی آخرت را نصیب ملّت ما و همهی مسلمین خواهد ساخت و دست شیطانهای گوناگون را خواهد برید.» (۱۳۷۰/۷/۴)
ایشان با این تحلیل و تبیین از نقش و مقام و تأثیر شهدای گرانقدر، هشت وظیفهی مهم برای همهی آحاد جامعه مخصوصاً دستاندرکاران و مدیران حوزههای مختلف فرهنگی _ سیاسی _ اجتماعی کشور برشمردهاند که عبارتند از:
۱. تکریم و قدردانی که اوّلین وظیفه و حدّاقل وظیفه است.
۲. به خاطر داشتن ایثار شهیدان درمقابل دشمنیهای دشمنان؛ استکبارستیزی؛
۳. عمل به درس شهیدان و پیام آنان؛ که عبارتاست از عزّت نفس، ایمان، تشخیص وظیفه، هوشیاری، بصیرت، عدم تسلیم، و عدم سازشکاری؛
۴. الگوگیری از شهیدان و الگوسازی برای نسل جوان.
۵. زنده نگاهداشتن نام و یاد شهدا؛ در مقابل توطئههای دشمنان که میخواهند نام و یاد شهید حذف بشود از جامعه.
۶. حفاظت از خون شهدا با حفظ اهداف آنها،
۷. حفظ و نشر آثار و زندگینامه که شامل مطالعه و وصیّتنامه و زندگی شهدا و خاطره است. حضور در مناطق جنگی، راهیان نور.
۸. تحقیق در مورد شهدا و یافتن سبک زندگی آنان. برای عملکردن.
تأکید مقام معظّم رهبری بر توجّه به سبک زندگی شهدا صرفاً برای تجلیل از آنان نیست بلکه توجّه به این سبک و الگو قراردادن آن شیوهی زندگی را راه حلّی مؤثّر برای حلّ مشکلات فردی و اجتماعی کشور میدانند.
به این عبارات توجّه کنید:
«چند نکتهی اساسی در اینجا هست که باید به اینها توجّه کرد. یکی این است که ما در بیان زندگینامهی شهیدان سعی کنیم خصوصیّات زندگی اینها و سبک زندگی اینها و چگونگی مشی زندگی اینها را تبیین کنیم، این مهم است. خب، هیجان جنگ و رفتن در میدان جنگ یک مسئله است که چیز باارزشی است که کسانی جانشان را کف دست بگیرند و بروند بجنگند؛ لکن روحیّات، خصوصیّات زندگی، سابقه و پشتوانهی فکری و اعتقادی شخص هم یک مسئلهی دیگری است که این خیلی مهم است. این شهیدی که شما از یاد او و فداکاری او و شهادت او در میدان جنگ به هیجان میآیید، در داخل زندگی خانوادگی چهجوری مشی میکرده، در محیط عادّی زندگی چهجوری عمل میکرده؛ اینها خیلی مهم است؛ یا نسبت به مسائلی که امروز برای ما مهم است، اینها چهجوری عمل میکردهاند.
فرض بفرمایید که ما امروز در مورد اسراف، در مورد تعرّض و تجاوز به اموال بیتالمال، دربارهی اشرافیگری حسّاسیّت نشان میدهیم، یعنی ]اینها [ چیزهایی هست که امروز برای مجموعهی دلسوز جامعهی ما مسائل مهمّی است، مسائل مطرحی است؛ این شهدای عزیز ما آن روزی که زنده بودند و زندگی میکردند در داخل شهرهایشان، در داخل خانوادههایشان، نسبت به این قضایا چهجوری بودند.
تلویزیون یک برنامهای را دیروز پریروزها پخش میکرد از بعضی از شهدا که بنده تصادفاً چند دقیقهای دیدم؛ آنچه دربارهی آن شهیدان گفته میشد، یا در وصیّتنامهی آن شهیدان درج شده بود، انسان را واقعاً از عظمت روحی این شهید متحیّر میکند. میگوید من درس خواندم و میترسم که این درسخواندن من _ که خرجی برایش شده و هزینهای شده _ تحمیل بر بیتالمال بوده و این به گردن من باشد؛ وقتی که من شهید شدم موتور گازی من را بفروشید، پولهای بانک من را بگیرید، بروید بدهید به بیتالمال بهجای آن! اینها درس است؛ اینها درس است.
وضع عادی زندگیکردن شهدا چهجوری بوده؟ فرض بفرمایید ازدواجشان؛ در این خاطرات شهدا که زندگینامهی شهدا ] است[ _ حالا تا آن مقداری که بنده دیدهام و خواندهام و نگاه کردهام _ در چند مورد بحث ازدواج اینها مطرح میشود؛ چگونگی ازدواج اینها، رفتار اینها در گزینش همسر _ دنبال چهجور همسری بودند _ بعد مراسم ازدواج، بعد نوع رفتار با خانوادهها، اینها همه قلههای اخلاق اسلامی است. امروز ما گرفتاریم؛ ما امروز به این چیزها احتیاج داریم. امروز جوان ما برای ازدواج، برای گزینش همسر چهجوری فکر میکند و چهجوری باید فکر کند؟ آن الگو را باید در مقابل او نگه داشت؛ اینها الگو هستند، شهدای ما الگو هستند. گاهی بعضیها پیش ما شکایت میکنند که ما الگو و جوانهایمان نشان نمیدهیم؛ خب، این هزاران الگو؛ ۳۰۰۰ الگو در این استان، ۱۸۰۰ الگو در این استان، و هزاران الگو در استانهای گوناگون، اینها را برجسته کنید؛ سیمای منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید.» (۱۳۹۵/۷/۵)
از مجموع آنچه به اختصار بدان اشاره شد معلوم میشود که یکی از مهمترین آثار و برکات توجّهدادن مقام معظّم رهبری به حفظ نام و یاد و سبک زندگی و سلوک شهدا و ایثارگران، آن است که با الگو قرار گرفتن دوران دفاع مقدّس، «مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعّالان جوان، در همهی میدانهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بینالمللی و نیز در عرصههای دین و اخلاق و معنویّت و عدالت، شانههای خود را به زیر بار مسئولیّت بدهند، از تجربهها و عبرتهای گذشته بهره گیرند، نگاه انقلابی و روحیهی انقلابی و عمل جهادی را به کار بندند و ایران عزیز را الگوی کامل نظام پیشرفتهی اسلامی بسازند. انشاءالله.» (از بیانیهی گام دوّم انقلاب)
این نوشته را با جملاتی از امام خمینی رهبر آزادگان شهیدان بهپایان میبرم:
«خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست. و این ملّتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشّفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند، خوشا به حال آنان که در این قافلهی نور، جان و سر باختند. خوشا بهحال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند.
خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان بهروی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول آن محروم مکن. خداوندا کشور ما و ملّت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.» (پیام به ملت ایران بعد از پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ _ ۱۳۶۷/۴/۲۹)
***
در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است تکلیف اوّل است شهیدانه زیستن(۲)
و من الله التوفیق
۱۳۹۹/۶/۲۷
علیرضا مختارپور قهرودی
۱۳۹۹/۶/۲۷
علیرضا مختارپور قهرودی
۲) میلاد عرفانپور