• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1387/05/06
گفت‌وگو با حجت‌الإسلام شهاب مرادی

پا به رکاب باشیم

پیش از حضور در دفتر کار حجت‌الإسلام شهاب مرادی گمان می‌کردیم فضای گفت‌وگو، مانند بسیاری دیگر از مصاحبه‌ها رسمی خواهد بود، اما فقط چند دقیقه برخورد چهره به چره کافی بود تا تصورمان دگرگون شود. او از روحانیان صمیمی و خوش‌مشربی است که گفت‌وگو را برای هر پرسشگری آسان می‌کند. گرچه ایشان بیشتر مایل بود تا از معارف موجود در ادعیه‌ی ماه‌های رجب و شعبان سخن بگوید اما با درخواست ما سراغ بحث شادی در آموزه‌های دین و رابطه‌ی انتظار با آن رفت تا نگاه کلانش به مباحث فرهنگی بیشتر نمایان شود.

 

 

*توصیه­‌هایی که به شاد زندگی کردن شده، کجای  بحث انتظار  قرار می­گیرد؟ آیا همه‌­اش گریه­ کنیم و ناراحت باشیم که چرا آقامان نمی­‌آید؟ یعنی یک منتظر در تفکر شیعی چطور آدمی است؟ آدم منفعلی است یا آدمی فعال؟ آدم غمگینی است یا شاد؟

* ما باید از یک بحث ریز بالاتر بیاییم و به life style (سبک زندگی) نگاه کنیم. یعنی بگوییم در روش و شیوه‌ی زندگی یک مسلمان شیعه چه چیزهایی وجود دارد؟ آن وقت حتی می توانیم روش‌ها را جابه‌جا کنیم و به افراد بگوییم این جایش این‌جا نیست و بگذاریم آن‌جا. این جایش در کتابخانه است، بگذاریم سر جایش. خیلی چیزها سرجایش نیست؛ نه شادیمان سر جایش هست نه غممان. این ناهماهنگی‌ها که با هم مخلوط می­شود، گرچه هر کسی هم یک گوشه را دارد اصلاح می­کند، اما نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. بیاییم انتظار را ترجمه کنیم به حالت آماده‌باش. اگر شیعه خودش را در یک حالت آماده‌باش ببیند، همیشه آماده است برای یک اصلاح عمومی جهانی، برای یک قیام. اصلاً آن‌چه را که ما به‌ آن می­گوییم ظهور، در ادبیات شیعی روایی ما می­گویندش «قیام». به این خاطر اسم آن بزرگوار را قائم(عج) گفته‌اند که اصلاً اصل قصه قیام است.  

ما در نگاهمان باید اول بحث قیام را به جای ظهور ببینیم و بعد بحث آماده‌باش را به عنوان انتظار. آماده‌باش یعنی چه؟ یعنی استعداد ما برای آن قیام و آمادگی ما برای آن حرکت فراهم باشد. فرض کنید صرفاً می­خواهید در یک جنگ یا در یک حمله­ی مسلحانه شرکت کنید؛ آماده‌باش بودن اینست که پوتین‌هایتان را بپوشید، اسلحه داشته باشید، مهارتهای نظامی را بلد باشید. عامه‌فهم‌ترش می‌شود «پا به رکاب».

قدیمی­ها در مغازه‌یشان یک شمشیر آماده داشتند، در خانه‌شان هم یک شمشیر دیگر. یعنی اگر وقتی در مغازه هستم و آقا ظهور کرد، نروم خانه و شمشیرم را بیاورم؛ از همان‌جا شمشیرم را بگیرم دستم و بروم. این نگرش و تفکر یک چیزهایی را در زندگی آدم تعریف می­کند و یک سری مقتضیاتی را به دنبال می‌آورد که تأثیرات مهمی در سبک زندگی انسان‌ها بر جا می‌گذارد.

ظهور هم یعنی قیام؛ اقدامی فراگیر برای بهتر شدن زندگی مردم، مردم جهان، از لحاظ بینش، اعتقاد و فکر. می­توانیم اولین حرکت امام(عج) را یک انقلاب فکری بدانیم. از برکات قیام ایشان این است که عقل مردم کامل می­شود؛ جهل برطرف می­شود. در زندگی‌ای که جهل در آن برطرف شده باشد، بسیاری از مشکلات را نداریم.

گام بعدی این است که بپرسیم آیا آماده‌باش موجب غم است؟ آیا آماده‌باش باید آدم را باید افسرده و دل‌مُرده کند؟ نه؛ چون ما در فضای ویژه‌ای هستیم. آماده‌باشی که عرض می­کنم، یک آماده‌باش نظامی نیست؛ عقیدتی و روحی است. ما هیچ مخالفتی با بهتر شدن زندگی خودمان و دیگران نداریم. این‌گونه انتظار، به معنای غم نیست و این که امروز زندگی نکنیم و غمگین باشیم.

 

* بینید همین الآن در بخش‌هایی از جامعه‌ی ما الان تصور از مفهوم انتظار فقط این است که ما هر جمعه بیاییم دعای ندبه بخوانیم!

*  به نظر من نماد امام زمان، پرچم جمهوری اسلامی است، انقلاب اسلامی است، شهید است. نماد امام زمان امروز، لبنان و حزب‌الله است. هرجا که حرکت و پویایی هست، یعنی امام زمان هست. آن‌ که به سمت امام زمان در حال حرکت است، انقلاب اسلامی و امام خمینی است. خمینی خیلی نمادتر است برای امام زمان تا خیلی چیزهای دیگر که امروز توسط رسانه‌ها نماد شده‌اند. نگاه درست این است که «بِنَفْسی أنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنّا.» امام زمانی که در دین ماست، در تمام زندگی ما قرار دارد؛ دانشگاه رفتن شما، ازدواج کردنتان، اشتغالتان، خانه خریدنتان جاهایی است که او حضور دارد.

حالا باید بپرسیم غم چیست؟ حالت افراط غم، فضایی است که زندگی عادی آدم را مختل می­کند. چنین غمی را که اسلام اصلاً قبول ندارد؛ همان‌طور که شادی افراطی را قبول ندارد. شادی در نگاه اسلام چیز ممدوحی است. شاید بپرسید تو می­گویی شادی خوب است، در صورتی که در قرآن خوانده‌ایم: «إنّ اللهَ لا یحِبُّ الْفَرِحینَ.» این فرح و سرور دوتا مفهومی است که با هم متفاوت است. آن‌چه که ما به آن شادی می­گوییم، منظورمان سُرور است. فرض بفرمایید آدمی که اهل شرب خمر و رقاصی و عیاشی است و می­گوید می­خواهم شاد باشم، قرآن به این شادی در اکثر مواقع می­گوید فرح. در اغلب موارد وقتی قرآن می­گوید فرح، منظورش شادی غفلت‌آوری است که از سرمستی­های جاهلانه سرچشمه می­گیرد؛ مثل شادی قارون، شادی فروعون، شادی نمرود. اما سرور یک امر مثبت است.

در فرهنگ عامیانه می­گویند که بهترین عمل شادکردن دیگران است و فقط یک عمل، ثوابش بالاتر از این کار است که آن هم نماز است. معلوم است که این فرهنگ، این مکتب، به شادی شما و شادی دیگران خیلی اهمیت می­دهد.

 

* منِ جوان باید چه‌کار کنم تا این شادی، سرور باشد نه فرح؟

* غفلت در این شادی نباید باشد. جوانی که نماز می­خواند، اعتکاف دارد، عمره دارد، خنده با دوستانش را دارد، ورزش دارد، خوشحالی از پیروزی و چیزهای دیگر را دارد، شادی واقعی را دارد. آدمی که این‌طور باشد در تغییر است و وقتی نگاه می­کند به پشت سرش، تغییر مثبت می‌بیند.

شما زندگی را مانند یک پلکان فرض کنید که هر قدمی بر آن جلو می­گذاریم، یک قدم هم بالا می­‌آییم. هر کسی که نگاه کرد و دید در حال جلو رفتن است -حتی یک گام- این‌ نشانه‌ی بالا آمدن و موجب شادی است. افسرده کسانی هستند که تغییر نمی­کنند و تمایلی به تغییر ندارند؛ ناراحت و همیشه نگران هستند.

 

* رابطه­ی این نوع شادی با بحث «انتظار» چیست؟

* شادی لوازمی دارد؛ همان‌گونه که افسردگی و غم هم لوازمی دارد. یکی از این لوازم، در شادی امید و در غم، ناامیدی است. انتظار به عنوان یک امید روشن، یک امید دل‌گرم کننده و مولد شادی در قلب مؤمن عمل می‌کند. اگر این نباشد، نگاه ما به انتظار غلط می‌شود.

اجازه بدهید انتظار را یک جور دیگر برایتان ترجمه کنم. انتظار موعود به معنی یک چراغ فانوس دریایی است. اگر کسی در دل شب طوفانی، سوار بر یک کشتی، راه را گم کرده باشد و آسمان را نبیند، همین که نور یک فانوس دریایی را از دوردست ­ببیند، خوشحال می­شود یا ناراحت؟ به نظر شما پارو زدن این آدم بعد از دیدن فانوس دریایی، شدیدتر می­شود یا کمتر؟ به نظر من تمایلش برای ادامه‌ی تلاش، بیشتر و بهتر است.

وقتی آدم در تصویر ایده‌آل، اما حتمی‌الوقوع دین، می­بیند روزگاری برای بشر پیش می‌­آید که در سایه­ی حکومت قرآن و معصوم(ع) در جامعه فقر وجود ندارد، امنیت به معنای تام وجود دارد، آرامش و شادی وجود دارد و مردم روز روشن و آفتابی و شب­ مهتابی و زندگی بسیار دوست‌داشتنی دارند، می­فهد که این دنیا درست‌شدنی است. من در زندگی بسیاری از افراد خوب دیدم مقاطعی برایشان پیش آمده که بسیار ناامید شده‌اند و کارهای عجیب و دور از ذهنی از آن‌ها سرزده است. در صورتی که اگر امید در دل کسی باشد- به این مفهوم که روزگاری می­آید که امام می­‌آید و تمام ظلم و جور را از بین می­برد- تاثیر زیادی در اعمال و رفتار و حتی تفکرات آن فرد بر جای می‌گذارد.

 

*شما معتقدید با توجه به این مسائل می­توان یک سبک زندگی ارائه داد؟

* نه، چیز دیگری می‌خواهم بگویم؛ این‌جا سبک زندگی وجود دارد. رسانه­‌ها و گروه­‌های تأثیرگذار، یکی از نقش‌هایشان جامعه­پذیری فرهنگی است، یعنی اصلاح سبک زندگی. حاکمیت به نظر من یکی از وظایفش این است که سبک زندگی مردم را اصلاح کند؛ سبک آن‌ها در تحصیل، ازدواج، اشتغال، آرامش، تفریح، باید سامان‌دهی شود.

ما در کشورمان در بسیاری چیزها نیاز داریم که سبک زندگی مردم تغییر کند. مثلاً در مورد شادی و الگوهایی که داریم. ما حتی در بیان شادی رزمندگانمان در جبهه مانده‌ایم چه کار کنیم. فکر می­کنیم حتماً باید یک رزمنده لات باشد تا شاد باشد! حتماً باید رزمنده خیلی چیزها را به بازی و شوخی بگیرد تا شاد باشد؛ در صورتی که خیلی­هاشان آدم­های متدین و بسیار مقیدی بودند، اما فوق­العاده شاد هم بودند. امروزه هم خیلی­ها از نظر شرعی مقیدند و نیز شادند. مزاح­هایی که در آن کسی خیلی تحقیر نمی­شود، کسی مسخره نمی­شود و به کسی توهین نمی‌شود، حرف غفلت‌آوری زده نمی­شود، حرف منحرفی هم درش نیست، یک شوخی پسندیده­ای است، می‌تواند از مصادیق این شادی و سرور باشد.

آیا خنده حرام است؟ شاید یک نفر دین‌دار -حتی یک روحانی- دچار افسردگی باشد. ماها که عصمت نداریم؛ درسی را خوانده‌ایم و همان را پس می­دهیم. حالا این آدم شاید در ره‌گذر چند حادثه، دچار افسردگی شود و نخندد؛ این را بگذاریم در کنار روایاتی که رسول خدا را «ضَحّاک و بَسّام» معرفی می‌کند. ایشان همیشه لبخند روی لبانشان بوده است. مشکل ما این است که آدم افسرده­ی متدین را الگو می‌پنداریم. چرا؟ چون جلو چشممان است و داریم او را می­بینیم. این حرف­های غلط را شاید شنیده‌اید که اسلام با شمشیر علی و پول خدیجه(ع) پا گرفت! آیا کارکرد علی‌بن‌أبی‌‌طالب(ع) فقط شمشیر او بود؟ اصلاً کدام آیینی می‌تواند خودش را با این ابزارها هزار و چندصدسال حفظ کند و رونق ببخشد؟

 

* همین چهره­ای که ما از حضرت علی در ذهن داریم...

*  در روایاتمان این امیرالمؤمنین(ع) یک انسان بشّاش است. این را شیعه و سنّی می­گویند که در مقایسه‌ی بین شخصیت­های صدر اسلام، جناب عمر آدم تندی بود که با تازیانه‌اش با مردم حرف می­زد، اما امیرالمؤمنین(ع) آدمی شوخ و مهربان و بسیار عطوف بود؛ با گناه‌کار مهربان، با فقیر مهربان و با دشمن هم جدی. چهره­ی او در جنگ‌ها، بداخلاق نیست؛ جدی است و این الگوی رفتاری اسلام است.

 

* این سبک شادیِ دینی چگونه می‌تواند در صحنه‌ی عمل محقّق شود؟

*  ما در فرهنگ انتظار شیعی باید با امید زندگی کنیم. امید منجر به تغییر می‌شود. می­توانید جلو این واژه در پرانتز بنویسید: حرکت مثبت، ترقی، ارتقاء، پیش‌رفت. تغییر منجر به موفقیت می­شود؛ موفقیت منجر به رضایت می­شود و رضایت منجر به شادی خواهد شد. شادی مولود رضایت است و رضایت مولود موفقیت است و موفقیت مولود تغییر. برای این‌ که شما انسان شادتری بشوید، باید سهمتان از رضایت بیشتر باشد. این رضایت با خودپسندی فرق می­کند و مفهوم کاملاً مثبتی است. دین هم خیلی این رضایت را دوست دارد. هر کاری که شما در مجموعه‌ی برنامه‌هاتان انجام می­دهید، می‌تواند با این تفکر همراه شود تا مولّد شادی و نشاط باشد.

 

* چه‌طور امکان دارد که ما از این ادعیه­ که هم‌راه با اشک هم هستند، یا مثلاً از عزاداری‌ها و توسلاتی که داریم، در این راه استفاده کنیم؟

* اولاً خیلی­ها در مورد عزاداری اهل‌بیت(ع) حرف­هایی می­زنند که اشتباه است. در بعضی مقاله­‌ها یا بعضی مصاحبه­‌ها می‌گویند چرا این مراسم همه­اش غم است؟ واقعاً عزای سیدالشهداء(ع) یکی از نقاط روشن و شاید روشن­ترین نقطه­ی فرهنگی فرهنگ ما است. در اجتماع امروز، شاید تنها مناسبتی که تمام مردم با رضایت در آن مشارکت دارند و با یک حضور شاداب، همه در آن نقش دارند. بعضی­ها ازش لذت می­برند، بعضی­ها هم در آن نقش ایفا می­کنند، بعضی هم تماشا می­کنند. این خیلی مثبت است. این اظهار نظرها درست نیست؛ زیرا  عزاداری برای امام حسین(ع) منشأ پویایی است.

غم این است که ما یک جایی الکی خودمان را به گریه بزنیم، اما توسلات یا عزاداری‌های ما این‌طور نیستند. البته ما در مورد سبک خواندن مداحان، یا قاطی کردن یک حرف­هایی در دعا، یعنی یک نوع تغییر روابط خدا با بنده، انتقاداتی داریم، اما فراموش نکنیم در ارتباط بنده با خدا، یک‌جور حیا، امید، نشاط و دوست داشتن خدا وجود دارد. این ارتباط با خدایی است که من را خوب می­داند، اما فعلم را بد می‌داند؛ نه این‌که قلم قرمز روی من کشیده باشد. برای همین می­گوید برگرد، برای همین می­گوید تو را دوست دارم، اما عملت را بگذار کنار و بیا.

بنده خودم را عبد خدا و صاحب کرامت و شرافت می­دانم، ولی می­گویم کاری که کردم غلط بوده و به علت جهلم این کار را کردم، ولی هم‌چنان تو را دوست دارم ای خدای کریم. این نوع ارتباط، ارتباطی است که رگه‌­های روشنی از امید در آن نهفته است.

اولین گام برای شادی، توبه است. پیش‌درآمد تغییر، توبه است. توبه هم فقط این نیست که از کفر به ایمان بیاید، یا فلان گناه کبیره را کنار بگذارد. همه­ی ما به توبه نیاز داریم، چون همه­ی ما جا برای پیش‌رفت داریم. ابعادی از زندگیمان باید اصلاح بشود، روشن و متبلور بشود. آن وقت می­بینیم که توبه، دعا و گریه برای ما نشاط می­آورد.

تذکر آخر این که اصلاً دعا و شب‌زنده­داری در فرهنگ اهل‌بیت(ع) و در سنت­های روشن رسول خدا(ص)، این گریه­‌ها مال نیمه‌شب است. یک روایت خیلی مختصر برایتان می­گویم؛ رویش فکر کنید. رسول خدا به مدینه که وارد شدند، به مردم فرمودند برای رفتن به بهشت چهارتا کار بکنید:

۱.       افشای سلام؛ با صدای بلند به هم سلام کنید.

۲.       به هم غذا بدهید و اطعام کنید.

۳.       صله­‌ی رحم به جا بیاورید و به دیدن فامیل­ بروید.

۴.       شب که مردم خوابند، نماز بخوانید. نماز شب بخوانید و گریه و توبه کنید.

موقعی که جامعه شما را کار ندارد، موقعی که جامعه به حضور شما و نقش شما نیاز ندارد، در خلوتتان گریه می­کنید؛ آن‌هم گریه­‌ای که مولّد رضایت و شادی است. عبادتی که خودش پویایی می­‌آورد، نه عبادتی که ریاکارانه است. هم فرهنگ ایرانی و هم فرهنگ اسلامی خیلی مخالف است با ریا و ریاکاری. شاید یک دوره­ای ریاکاری جان بگیرد، ولی دوباره با آن مخالفت می­شود. فرهنگ خودش خودبه‌خود این را می­گذارد کنار و چهره‌ی افراد ریاکار را هم دوست ندارد. وظیفه­ی روحانیت این است که با استفاده از منبر و محراب، روی این چیزها کار کنند و چهره­ی سالم­تری را از رفتار دینی نشان بدهند.

برای حل این معضلات یک کار ساده­ این است که ارتباط مردم با مرجعیت و فقاهت زیاد شود تا مردم از خرافه‌پرستی دور شوند. ریشه­ی خیلی از غم­­های مردم در نگرانی­های خرافی­شان است؛ از سِحر می­ترسند، از جادو می­ترسند. شیطان در زندگی برایشان خیلی مهم و مسلط است. اصلاً این‌طور نیست که مکرش ضعیف باشد. بعضی­ها از اجنّه می­ترسند. بعضی­ها از نیروهای ماورایی می­ترسند. بعضی­ها یک احساس منفی، حتی نسبت به پروردگار دارند. اگر این‌ها از ارتباط با روحانیت و عالم ربانی بر خوردار باشند -نه آن روحانی که خودش هم خرافه را تقویت کند و بگوید اگر از جن می­ترسی، باشد من با اجنّه صحبت می­کنم- خرافات کنار خواهد رفت. البته در روحانیت این چیزهای خرافی نیست الحمدلله. حاکمیت هم وظیفه­‌ی قطعی دارد که با این‌جور افراد برخورد کند.

متأسفانه در غیر روحانیت، خیلی­ها را می­بینیم که این کارها را می­کنند و به خرافات مردم دامن می­زنند. این‌ها استرس و اضطراب ایجاد می­کند. اضطراب بالاتر از استرس است. برای همین است که الان اختلالات اضطرابی، در مردم ما خیلی شایع­تر از دیگر اختلالات است. شاید یک روان‌پزشک به ما بگوید که این اختلالات با موج جهانی‌ به ما هم رسیده، همه‌جای دنیا همین است، اما باید بگوییم که شما ایران را با کجا مقایسه می­کنید؟ داشته­‌های ما را ببینید؛ داشته‌­های فرهنگیمان را و آن چیزهایی که مولد شادی است.

آن‌چه را که الان دارند در مورد معنویت یا روانشناسی معنوی یا معنی‌گرایی و ... با هر ترجمه­ای در اختیار ما می‌گذارند، خیلی متفاوت است با موادی که در فرهنگ ما وجود دارد. ما باید در مورد این‌ها فکر کنیم. الان می­‌آیند در دنیا می­گویند روانشناسی معنوی، مشاوره­‌ی معنوی و... و. شما ببینید که ما در فضای فرهنگی خودمان چقدر ظرفیت­های معنوی مثبت داریم که متأسفانه خیلی جاها تولید امید نمی­کند و شاید حتی در مواردی انسان را وارده می­کند. ما باید روی این فضاها کار علمی کنیم؛ باید بنشینیم گفتگو و مباحثه کنیم.