1399/03/24
چرا در مسئله عدالت نمره مطلوبی به دست نیاوردهایم؟
رابطه عدالت و مردم سالاری؛ چرا در عدالت عقبیم؟
«باید اذعان کنیم که در دههی پیشرفت و عدالت، نمرهی مطلوبی درباب عدالت به دست نیاوردهایم.» ۱۳۹۹/۰۳/۰۷ این عبارت رهبر انقلاب اسلامی در پیامی که بهمناسبت آغاز به کار مجلس یازدهم صادر کردند بهروشنی عقبماندگی در مسئلهی عدالت این آرمان و ارزش مهمِ نظام اسلامی را نشان میدهد. موضوعی که پیش از این از سوی ایشان مورد تصریح قرار گرفته بود: «در مورد عدالت ما عقبمانده هستیم؛ در دههی پیشرفت و عدالت واقعاً پیشرفت کردیم [امّا] در زمینهی عدالت، باید تلاش کنیم، باید کار کنیم.، باید از خدای متعال و از مردم عزیز عذرخواهی کنیم.» ۱۳۹۶/۱۱/۲۹
البته حضرت آیتالله خامنهای در بیانیهی گام دوم انقلاب تأکید کردند که: «نارضایتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور نباید به این معنی گرفته شود که برای استقرار عدالت کار انجام نگرفته است. واقعیّت آن است که دستاوردهای مبارزه با بیعدالتی در این چهار دهه، با هیچ دورهی دیگر گذشته قابل مقایسه نیست.» ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR برای بررسی و تحلیل ابعاد مسئلهی عدالت و عدم دستیابی به نقطهی مطلوب در این زمینه، اقدام به نظرخواهی از کارشناسان، تحلیلگران و فعالین فرهنگی و سیاسی نموده است. پرسیدهایم: به نظر شما این نقص جدی در مسئلهی عدالت اولا ناشی از چه بوده است؟ و ثانیا اولویتهای کلیدی برای جبران بیعدالتی چیست؟
در گفتار زیر آقای محسن مهدیان تحلیلگر و فعال رسانه در پاسخ به سؤال ما بر مواردی چون: عقبماندگی در عدالت در حوزههای غیراقتصادی همچون فرهنگ و محیط زیست و همچنین فقدان نظریهی جامع عدالت تأکید کردهاند:
رهبر انقلاب اخیراً فرمودند که ما در اجرای عدالت نمرهی مطلوبی بهدست نیاوردیم. این تعبیر به چه معناست؟ نمرهی مطلوب نسبت به چه چیزی است؟ این عدالتی که در موردش حرف میزنیم چه ابعادی دارد و چه مقدار عقبماندهایم؟ به تعبیری دقیقتر این عقبماندگی ما با چه شاخصی فهم میشود؟ توجه کنیم که رهبر انقلاب اولین بار نیست به موضوع نقص ما در ماجرای عدالت اشاره میکنند. پیشتر فرمودند «ما در موضوع عدالت وضعیتی داریم که مطلقاً راضیکننده نیست.»
کدام عدالت؟
سؤال اول این است که وقتی در مورد عدالت و عقبماندن در شاخصهای عدالت حرف میزنیم، در نسبت با چه چیز حرف میزنیم؟ دقیقتر اینکه آیا راهی که آمدیم خطا است؟ آیا اصل مسیر اشتباه بوده است؟ آیا گرفتار انحراف شدیم؟ آیا دچار عقبگرد شدیم؟ آیا درجا زدیم و متوقف شدیم؟ این عقب ماندگی در نسبت با قبل انقلاب و دیگر کشورها چه ترتیبی دارد؟ برای پاسخ به این پرسش ها، لازم است عمق و گستره موضوع عدالت در انقلاب اسلامی را بیشتر فهم کنیم.
تعبیر رهبر انقلاب درباره عدالت یک «ارزش مطلق» است که هدف انقلاب ونظامسازی و تمدنسازی است. بنابراین وقتی در مورد عدالت حرف میزنیم باید توجه کنیم که درباره غائیترین هدف حکومت اسلامی سخن می گوئیم. البته ایشان در جایی دیگر میفرمایند همین هدف هم خودش یک هدف میانی است و هدف نهایی عبودیت است. ما در مسیر توحیدی شدن و بندگی هستیم و عدالت خودش یک هدف میانی است برای اینکه ما را در این مسیر قرار بدهد. دین هدف خود را اقامه عدالت، به جهت تحقق عبودیت در حیات فردی و اجتماعی قرار داده است.
عدالت خواهی پروژهای
اما تحقق عدالت نیز به صورت دفعی و پروژهای نیست که توسط رهبر و یا دولت یک جامعه رقم بخورد. شکلگیری عدالت را باید در ساختار مردمسالاری دینی فهم کرد. به چه معنا؟ بدین جهت که عدالت باید به دست مردم محقق شود. این تحول بیرونی در گرو تحول درونی در ابعاد یک جامعه است و نقش ولی اینجا برجسته می شود و اهمیت می یابد. به تعبیر دیگر رهبری انقلاب در انذار و تبشیر و تذکر و تنبیه در حرکت درونی مردم برای تحول بیرونی و ساخت بستری برای تقوای اجتماعی و ایجاد عدالت نقش دارند. مردم باید قیام کنند برای تحقق عدالت و نقش ولی و امام امت در همین قیام لله است. لذا می فرماید لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان. برای چه منظور؟ لیقوم الناس بالقسط.
حکومت دینی بستر شکلگیری عدالت است. کدام عدالت؟ عدالتی که با قیام لله رقم بخورد، نه صرفاً با دست پرقدرت حاکم؛ و اساساً چنین دست پرقدرتی هیچگاه نمیتواند عدالت حدأکثری را رقم بزند که اگر چنین بود تاریخ انبیا و اولیا تا این میزان فراز و نشیب سیاسی-اجتماعی و سراسر مظلومیت و مهجوریت و در نهایت شهادت نبود. خودشان رأسا ورود میکردند و عدالت میساختند. حال آنکه هدف قیام امام، بلند شدن مردم بوده است و لاغیر. لذا عدالت را باید در این سطح دید. چه میزان حکومت توانسته است مردم را جهت تحقق عدالت بلند کند؟ عمق ماجرا زمانی فهم می شود که توجه کنیم عدالت و تحول بیرونی نتیجه تحول درونی است و لذا فهم سلوک اجتماعی مردم در نسبت با عدالت نمیتواند بیاعتنا به سلوک فردی شان باشد.
معنای عقبگرد
با این نگاه وقتی در مورد عدالت و عقبماندگی حرف میزنیم الزاماً به این معنا نیست که ما دچار یک عقبگرد هستیم. بلکه تعبیر رهبر انقلاب این است که عدالتی که ما در مورد آن حرف میزنیم یک عدالت حداکثری است و ما در نسبت به آنچه بهدنبالش بودیم و بهعنوان یک ارزش مطلق به آن توجه میکردیم عقب هستیم؛ نه نسبت به گذشته و مسیری که طی کردیم. سال ۹۳ میفرمایند «کارهای بزرگی انجام گرفته است اما راضی کننده نیست.» می فرمایند «آن چیزی که ما دنبالش هستیم عدالت حداکثری است نه صرفاً در حد قابل قبول... ما میخواهیم ظلم در جامعه نباشد، تا این مرحله خیلی فاصله داریم.» در نهایت تعبیرشان چنین است: «ما نتوانستیم عدالت اجتماعی را به طور کامل در این کشور به وجود بیاوریم اما خیلی از راه را جلو آمدیم...»
لذا وقتی داراییها و حرکت رو به جلو را میبینیم، اساساً نه تنها پیشرفت و رشد کردیم، بلکه مقایسهی ما با گذشته نیز مقایسهی غلطی است. با نگاه عدالتخواهانه، مردم ما بعد از انقلاب بزرگترین حق یعنی حقِ تعیین سرنوشت خودشان را به دست آوردند. بزرگترین حق که حقِ حکومت اللّه بر زمین و بر انسان است را بهدست آوردند و از ولایت طاغوت جدا شدند. اگر اینچنین به ماجرا نگاه بکنیم، مسیری که طی کردیم، نه تنها رو به جلو بوده است، بلکه اساساً قابل قیاس با گذشته نیست. چرا که انسان ذیل ولایت طاغوت، اگر در بالاترین سطح رشد و رفع تبعیض هم حرکت کند باز هم نتیجه حرکتش نصرت ائمهی کفر است و تقابل با حق بزرگتری به نام ولایت الله.
عدالت خواهی مردم سالارانه
با این مقدمه وقتی دربارهی عقب ماندن در عدالت حرف میزنیم دو سطح بحث را باید از هم جدا کنیم. ابتدا اینکه چه میزان تحول درونی جامعه برای شکل دادن عدالت فراهم است؟ آیا جامعه ما یک جامعه توحیدی است که تقوا را در سطح فردی تا اجتماعی امتداد بخشیده باشد؟ این موضوع همانطور که گفته شد از جهت نسبت عدالت با مردمسالاری دینی اهمیت دارد که رکن اساسی در شکل گیری عدالت اسلامی است. خطای بزرگ در بی اعتنایی به مردمسالاری دینی برای تحقق عدالت، آنجائی است که انتظار داریم عدالت را دست پرقدرت دولت و حاکمیت بیاعتنا به نقش و خواست مردم، محقق بسازد و اگر قدرت سیاسی ناتوان بود، قهرمان های اجتماعی و افسانه ای آنرا شکل دهند.
خط قرمز نظام
اگر نگاهی اینچنین به عدالت و نقش مردم در تحقق ان داشته باشیم آنگاه فلسفه وجودی حکومت نیز فهم می شود. اینکه چرا رهبر انقلاب تذکر میدهند که «مراقبت کنیم مطالبهگری منجر به تضعیف انقلاب اسلامی نشود.»
برخی ممکن است تصور کنند تعیین خط قرمز عدالتورزی با حفظ انقلاب، خلاف عدالتخواهی است حال آنکه نسبت حکومت دینی با تربیت توحیدی جامعه، خودش مقدمه و مسیر شکلگیری عدالت است و تضعیف این مسیر مقابله با عدالت اکبر و طرح کلی عدالت منتج به عبودیت است.
جمعبندی این بخش چنین است که هدف انقلاب اسلامی قیام لله اجتماعی است. عدالت نیز به عنوان هدف میانی مسیر تحقق این هدف است. هر میزان جامعه به جهت تقوای فردی به حق نزدیک شود به عدالت حداکثری نزدیک شدیم. قرب جامعه نیز در گروی شکل گیری حکومت دینی است. لذا تقویت حکومت و مراقبت از آن حفظ مسیر عدالت ورزی است.
در چه حوزه هایی عقبیم؟
وجه دوم توجه دادن به مسیر و مقدمه تحول درونی و عدالت به معنای هدف میانی است که مبدأ شکل گیری نظام و دولت اسلامی است. این وجه از عدالت نیز باید با تمام ابعاد و لایه هایش مورد توجه قرار گیرد. نقش حکومت در تربیت نفوس از مسیر تحقق عدالت و رفع تبعیض است. با این توضیح سؤال اینست که چه میزان در شکل دادن عدالت توفیق داشتیم؟ دیگر اینکه محورهای عقبماندگی ما در موضوع عدالت چیست؟ مناسب است تحلیل این بخش را در بیانات رهبر انقلاب جستوجو کنیم.
یکم. ناعدالتی در نسبت گستره حق
اولین و مهمترین محور این است که موضوع عدالت، صرفا اقتصادی نیست. یعنی باید ابعاد مختلف این عقبماندگی را هم ببینیم. عدالت فقط در اقتصاد نیست، البته در اقتصاد بیشتر محسوس است. تعبیر ایشان این است که این عدالتی که ما داریم عدالت رفتاری است، عدالت در حوزهی فرهنگ است، عدالت در مواجه با انسان و در مواجه با حیوان و موضوعات مربوط به محیط زیست است. در همهی این حوزهها با همین کثرت ما دچار یک عقبماندگی در حوزهی عدالت هستیم.
تعبیر ایشان چنین است که «عدالت در اسلام عدالت ناشی از حق است» و ادامه میدهند که «در عدالت «باید» وجود دارد» لذا معنای وسیع «مراعات حقوق بایسته» در تمام کثرات این عالم ماهیت مشترک عدالت ورزی است. این تعریف از عدالت خواهی که عینیت حق و عدل است را مقایسه کنید با فهم غرب از عدالت که محدود به «قراردادهای اجتماعی» است.
دوم. مسیر عدالت ورزی
محور دومی که ایشان به عنوان آسیب اشاره میکنند، مسیر عدالتورزی است. ایشان تعبیری دارد شبیه به اینکه ما در این سالها در موضوع راههای رسیدن به عدالت دچار آزمون و خطا شدیم و یک مسیر روشن و متقن و دقیق نداشتیم. برای این باید تدبیر شود. می فرمایند: «ما اگر بخواهیم فاصله بین آنچه از عدالت لازم داریم و باید باشد و آن وضعیت کنونی را کم کنیم بایستی به روش ها و راهکارهای جدید و موثر دست پیدا کنیم.... یعنی آزمون و خطا را سپری شده بدانیم. در این سی سال در موارد زیادی کارمان عبارت بود از آزمون و خطا.»
سوم. عدالت التقاطی
محور سوم در مورد عقبماندگی در حوزهی عدالت این است که ما نتوانستیم به یک نظریهی جامع و به یک نظریهی برآمده از دین در حوزهی مبانی عدالت برسیم. تعبیری که رهبر انقلاب دارند این است که ما در برخی جاها به «التقاط» رسیدیم: «باید جدا از التقاط جلوگیری کرد. در مواردی ما دچار این اشتباه شدیم. بدون اینکه بخواهیم در مرداب التقاط لغزیدیم. حقیقتا باید در منابع اسلامی جستجو کنیم.»
این حوزه به نقش دانشگاهها و مراکز تولید علم و پژوهشگاهها و حوزههای علمیه و غیره مرتبط است و جای خالی این نهادها نیز در شکلگیری این بار روی زمین مانده و ضعف عدالتورزی به وضوح احساس میشود. اینکه در هر دوره سیاسی یک مدل تصمیم گیری در حوزه عدالت اعلام و اعمال میشود ریشه در همین بی مبنایی یا مبنای التقاطی دارد.
چهارم. عدالت بدون شاخص
محور چهارم اینست که ما شاخص برای ارزیابی عدالت نداریم و واقعاً نمیدانیم وقتی که گفته می شود در عدالت عقب هستیم بر مبنای چه شاخصهایی ارزیابی کرده ایم؟ این شاخصها احصا نشدهاند. لذا رهبر انقلاب در مقام آسیبشناسی این حوزه میفرمایند ما حتی در قانونگذاری نمیدانیم این قانونی که نوشته شده است چه نسبتی با عدالت دارد. قوانین ما وقتی در مجلس تصویب میشوند و به شورای نگهبان میآیند، این شورا از جهت عدم تغایر با دین و در بهترین حالت تطابق با دین اظهار نظر میکند؛ حال انکه ما به نهادی نیاز داریم تا مصوبات مجلس را از جهت تطبیق با راهبرد عدالت ارزیابی کند. رهبر انقلاب ضمن توجه دادن به مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان می فرمایند: «باید عدالت را یک معیار و سنجهای در قانونگذاری بدانیم» و ادامه میدهد که این مهم در گروی «شاخصگذاری و تعیین شاخص برای عدالت» است.
پنجم. عدالت خواهی
اما محور نهایی اساساً موضوع «عدالتخواهی» است. این محور نیز بااهمیت است. دو معنا از عدالتخواهی فهمیده میشود. معنای اول عدالت فردی یا همان تقوا است. حرکت فرد به سمت عدالت همان تقوا است. حکومت باید بستر شکل دادن به این رشد فردی را مهیا سازد. تحول بیرونی نیز در معنای اتمش در امتداد همین تقوای فردی است.
انقلاب اسلامی تشکیل می شود و در مرحله بعد نظام اسلامی را شکل میدهد تا عدالت را مقدمه عبودیت فردی و اجتماعی قرار دهد تا با جامعهسازی مسیر تحقق عدالت حداکثری فراهم شود و توحیدی شدن جامعه و ظهور اسم الله و امتداد حق در عالم و در تمام بایستههای حق فراهم سازد. این سطح از عدالتخواهی همان نسبت عدالت و مردمسالاری است که در ابتدای متن گذرا مورد توجه قرار گرفت.
سطح دوم در عدالتخواهی مطالبه عدالت اجتماعی است. همهی آنچه گفته شد نیازمند مطالبه اجتماعی است لذا اصل همین مطالبه نیز باید متناسب با عدالتخواهی اصیل و مبتنی بر مبانی انقلاب اسلامی و دینی باشد. لذا تعبیری که حضرت آقا در مورد عدالتخواهی دارند این است که عدالت اگر همراه با دو کلیدواژهی «معنویت» و «عقلانیت» نباشد به «انحراف» کشیده میشود. میفرمایند بیاعتنایی عدالتخواهی به مبانی دین منجر به امری «سربار و تحمیلی و اجباری» میشود. جای دیگر از عدالتِ بی اعتنا به مبانی دین به عدالت ریاکارانه و انحرافی و دروغین نام می برند که در نهایت ضدّ خودش عمل میکند.
فهم عدالت بدون دو شاخص معنویت و عقلانیت محکوم به شکست است. شاخص معنویت یعنی عدالت را با مبدأ، معاد، مقصد، محتوای دینی و معنوی فهم کنیم و وقتی از عقلانیت حرف میزنیم سخن بر سر یک دستگاه محاسباتی در روش اجرا است. باید به هر دو موضوع توجه کنیم. این دو کمک میکنند که عدالتخواهی به ضد خودش عمل نکند. در همین چهارچوب است که بحثِ نسبت عدالت فردی و عدالت اجتماعی و بحثِ نسبت تقوا با عدالت اجتماعی مطرح میشود. یعنی اگر کسی روی خودش کار کند، توجهات دینی داشته باشد و معنوی زندگی کند، میتواند عدالت سیاسی و عدالت اجتماعی را پیاده کند. لذا اجرای عدالت نمیتواند از مسیر خلاف دین و مسیر غیراخلاقی، غیرشرعی و غیرانسانی محقق شود.
بازگشت به قرائت مردم سالارانه از عدالت
انسان متدین است که میتواند عدالت حقیقی را پیاده کند. لذا رهبر انقلاب در سخنرانیهای متعددشان موضوعِ «نسبت عدالت فردی و عدالت اجتماعی» یا همان «تقوا و عدالت اجتماعی و سیاسی» را هم طرح میکنند. از همین منظر است که گفته میشود نظام اسلامی اهمیت دارد، چون نظام اسلامی فرصت و بستری ایجاد میکند که عدالتهای فردی در یک هویت دینی رشد پیدا کنند.
با این توضیح و با تأکید بر دو شاخص معنویت و عقلانیت، محور دوم نیز به محور اول پیوند می خورد. عدالتخواهی نیز در گروی رشد فردی است و انسانی که به تحول درونی توجه می کند می تواند در بیرون از خود تحول را رقم بزند. ارتقای این موضوع در ابعاد اجتماعی می شود همان نسبت عدالت با مردمسالاری دینی.
عدالت را باید مردم محقق سازند. این مهم نیازمند قیام لله است. قیام لله با انقلاب رقم خورده است و در مرحله نظام سازی و دولت سازی، مقدمه ارتقا و عمق بخشی آن فراهم می شود. انقلابی اسلامی در حال حاضر در همین مرحله است. حکومت وظیفه دارد با اجرای عدالت، مقدمه رشد و توسعه عبودیت اجتماعی را رقم بزند. در این مرحله به دلائل گفته شده عقب هستیم. رشد این بخش ها کمک می کند عدالت جاری و جامعه سازی دینی محقق شود و در نهایت طرح کلی عدالت ورزی که تحقق عدالت حداکثری مبتنی بر مردمسالاری دینی است فراهم شود.
البته حضرت آیتالله خامنهای در بیانیهی گام دوم انقلاب تأکید کردند که: «نارضایتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور نباید به این معنی گرفته شود که برای استقرار عدالت کار انجام نگرفته است. واقعیّت آن است که دستاوردهای مبارزه با بیعدالتی در این چهار دهه، با هیچ دورهی دیگر گذشته قابل مقایسه نیست.» ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR برای بررسی و تحلیل ابعاد مسئلهی عدالت و عدم دستیابی به نقطهی مطلوب در این زمینه، اقدام به نظرخواهی از کارشناسان، تحلیلگران و فعالین فرهنگی و سیاسی نموده است. پرسیدهایم: به نظر شما این نقص جدی در مسئلهی عدالت اولا ناشی از چه بوده است؟ و ثانیا اولویتهای کلیدی برای جبران بیعدالتی چیست؟
در گفتار زیر آقای محسن مهدیان تحلیلگر و فعال رسانه در پاسخ به سؤال ما بر مواردی چون: عقبماندگی در عدالت در حوزههای غیراقتصادی همچون فرهنگ و محیط زیست و همچنین فقدان نظریهی جامع عدالت تأکید کردهاند:
رهبر انقلاب اخیراً فرمودند که ما در اجرای عدالت نمرهی مطلوبی بهدست نیاوردیم. این تعبیر به چه معناست؟ نمرهی مطلوب نسبت به چه چیزی است؟ این عدالتی که در موردش حرف میزنیم چه ابعادی دارد و چه مقدار عقبماندهایم؟ به تعبیری دقیقتر این عقبماندگی ما با چه شاخصی فهم میشود؟ توجه کنیم که رهبر انقلاب اولین بار نیست به موضوع نقص ما در ماجرای عدالت اشاره میکنند. پیشتر فرمودند «ما در موضوع عدالت وضعیتی داریم که مطلقاً راضیکننده نیست.»
کدام عدالت؟
سؤال اول این است که وقتی در مورد عدالت و عقبماندن در شاخصهای عدالت حرف میزنیم، در نسبت با چه چیز حرف میزنیم؟ دقیقتر اینکه آیا راهی که آمدیم خطا است؟ آیا اصل مسیر اشتباه بوده است؟ آیا گرفتار انحراف شدیم؟ آیا دچار عقبگرد شدیم؟ آیا درجا زدیم و متوقف شدیم؟ این عقب ماندگی در نسبت با قبل انقلاب و دیگر کشورها چه ترتیبی دارد؟ برای پاسخ به این پرسش ها، لازم است عمق و گستره موضوع عدالت در انقلاب اسلامی را بیشتر فهم کنیم.
تعبیر رهبر انقلاب درباره عدالت یک «ارزش مطلق» است که هدف انقلاب ونظامسازی و تمدنسازی است. بنابراین وقتی در مورد عدالت حرف میزنیم باید توجه کنیم که درباره غائیترین هدف حکومت اسلامی سخن می گوئیم. البته ایشان در جایی دیگر میفرمایند همین هدف هم خودش یک هدف میانی است و هدف نهایی عبودیت است. ما در مسیر توحیدی شدن و بندگی هستیم و عدالت خودش یک هدف میانی است برای اینکه ما را در این مسیر قرار بدهد. دین هدف خود را اقامه عدالت، به جهت تحقق عبودیت در حیات فردی و اجتماعی قرار داده است.
عدالت خواهی پروژهای
اما تحقق عدالت نیز به صورت دفعی و پروژهای نیست که توسط رهبر و یا دولت یک جامعه رقم بخورد. شکلگیری عدالت را باید در ساختار مردمسالاری دینی فهم کرد. به چه معنا؟ بدین جهت که عدالت باید به دست مردم محقق شود. این تحول بیرونی در گرو تحول درونی در ابعاد یک جامعه است و نقش ولی اینجا برجسته می شود و اهمیت می یابد. به تعبیر دیگر رهبری انقلاب در انذار و تبشیر و تذکر و تنبیه در حرکت درونی مردم برای تحول بیرونی و ساخت بستری برای تقوای اجتماعی و ایجاد عدالت نقش دارند. مردم باید قیام کنند برای تحقق عدالت و نقش ولی و امام امت در همین قیام لله است. لذا می فرماید لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان. برای چه منظور؟ لیقوم الناس بالقسط.
حکومت دینی بستر شکلگیری عدالت است. کدام عدالت؟ عدالتی که با قیام لله رقم بخورد، نه صرفاً با دست پرقدرت حاکم؛ و اساساً چنین دست پرقدرتی هیچگاه نمیتواند عدالت حدأکثری را رقم بزند که اگر چنین بود تاریخ انبیا و اولیا تا این میزان فراز و نشیب سیاسی-اجتماعی و سراسر مظلومیت و مهجوریت و در نهایت شهادت نبود. خودشان رأسا ورود میکردند و عدالت میساختند. حال آنکه هدف قیام امام، بلند شدن مردم بوده است و لاغیر. لذا عدالت را باید در این سطح دید. چه میزان حکومت توانسته است مردم را جهت تحقق عدالت بلند کند؟ عمق ماجرا زمانی فهم می شود که توجه کنیم عدالت و تحول بیرونی نتیجه تحول درونی است و لذا فهم سلوک اجتماعی مردم در نسبت با عدالت نمیتواند بیاعتنا به سلوک فردی شان باشد.
معنای عقبگرد
با این نگاه وقتی در مورد عدالت و عقبماندگی حرف میزنیم الزاماً به این معنا نیست که ما دچار یک عقبگرد هستیم. بلکه تعبیر رهبر انقلاب این است که عدالتی که ما در مورد آن حرف میزنیم یک عدالت حداکثری است و ما در نسبت به آنچه بهدنبالش بودیم و بهعنوان یک ارزش مطلق به آن توجه میکردیم عقب هستیم؛ نه نسبت به گذشته و مسیری که طی کردیم. سال ۹۳ میفرمایند «کارهای بزرگی انجام گرفته است اما راضی کننده نیست.» می فرمایند «آن چیزی که ما دنبالش هستیم عدالت حداکثری است نه صرفاً در حد قابل قبول... ما میخواهیم ظلم در جامعه نباشد، تا این مرحله خیلی فاصله داریم.» در نهایت تعبیرشان چنین است: «ما نتوانستیم عدالت اجتماعی را به طور کامل در این کشور به وجود بیاوریم اما خیلی از راه را جلو آمدیم...»
لذا وقتی داراییها و حرکت رو به جلو را میبینیم، اساساً نه تنها پیشرفت و رشد کردیم، بلکه مقایسهی ما با گذشته نیز مقایسهی غلطی است. با نگاه عدالتخواهانه، مردم ما بعد از انقلاب بزرگترین حق یعنی حقِ تعیین سرنوشت خودشان را به دست آوردند. بزرگترین حق که حقِ حکومت اللّه بر زمین و بر انسان است را بهدست آوردند و از ولایت طاغوت جدا شدند. اگر اینچنین به ماجرا نگاه بکنیم، مسیری که طی کردیم، نه تنها رو به جلو بوده است، بلکه اساساً قابل قیاس با گذشته نیست. چرا که انسان ذیل ولایت طاغوت، اگر در بالاترین سطح رشد و رفع تبعیض هم حرکت کند باز هم نتیجه حرکتش نصرت ائمهی کفر است و تقابل با حق بزرگتری به نام ولایت الله.
عدالت خواهی مردم سالارانه
با این مقدمه وقتی دربارهی عقب ماندن در عدالت حرف میزنیم دو سطح بحث را باید از هم جدا کنیم. ابتدا اینکه چه میزان تحول درونی جامعه برای شکل دادن عدالت فراهم است؟ آیا جامعه ما یک جامعه توحیدی است که تقوا را در سطح فردی تا اجتماعی امتداد بخشیده باشد؟ این موضوع همانطور که گفته شد از جهت نسبت عدالت با مردمسالاری دینی اهمیت دارد که رکن اساسی در شکل گیری عدالت اسلامی است. خطای بزرگ در بی اعتنایی به مردمسالاری دینی برای تحقق عدالت، آنجائی است که انتظار داریم عدالت را دست پرقدرت دولت و حاکمیت بیاعتنا به نقش و خواست مردم، محقق بسازد و اگر قدرت سیاسی ناتوان بود، قهرمان های اجتماعی و افسانه ای آنرا شکل دهند.
خط قرمز نظام
اگر نگاهی اینچنین به عدالت و نقش مردم در تحقق ان داشته باشیم آنگاه فلسفه وجودی حکومت نیز فهم می شود. اینکه چرا رهبر انقلاب تذکر میدهند که «مراقبت کنیم مطالبهگری منجر به تضعیف انقلاب اسلامی نشود.»
برخی ممکن است تصور کنند تعیین خط قرمز عدالتورزی با حفظ انقلاب، خلاف عدالتخواهی است حال آنکه نسبت حکومت دینی با تربیت توحیدی جامعه، خودش مقدمه و مسیر شکلگیری عدالت است و تضعیف این مسیر مقابله با عدالت اکبر و طرح کلی عدالت منتج به عبودیت است.
جمعبندی این بخش چنین است که هدف انقلاب اسلامی قیام لله اجتماعی است. عدالت نیز به عنوان هدف میانی مسیر تحقق این هدف است. هر میزان جامعه به جهت تقوای فردی به حق نزدیک شود به عدالت حداکثری نزدیک شدیم. قرب جامعه نیز در گروی شکل گیری حکومت دینی است. لذا تقویت حکومت و مراقبت از آن حفظ مسیر عدالت ورزی است.
در چه حوزه هایی عقبیم؟
وجه دوم توجه دادن به مسیر و مقدمه تحول درونی و عدالت به معنای هدف میانی است که مبدأ شکل گیری نظام و دولت اسلامی است. این وجه از عدالت نیز باید با تمام ابعاد و لایه هایش مورد توجه قرار گیرد. نقش حکومت در تربیت نفوس از مسیر تحقق عدالت و رفع تبعیض است. با این توضیح سؤال اینست که چه میزان در شکل دادن عدالت توفیق داشتیم؟ دیگر اینکه محورهای عقبماندگی ما در موضوع عدالت چیست؟ مناسب است تحلیل این بخش را در بیانات رهبر انقلاب جستوجو کنیم.
یکم. ناعدالتی در نسبت گستره حق
اولین و مهمترین محور این است که موضوع عدالت، صرفا اقتصادی نیست. یعنی باید ابعاد مختلف این عقبماندگی را هم ببینیم. عدالت فقط در اقتصاد نیست، البته در اقتصاد بیشتر محسوس است. تعبیر ایشان این است که این عدالتی که ما داریم عدالت رفتاری است، عدالت در حوزهی فرهنگ است، عدالت در مواجه با انسان و در مواجه با حیوان و موضوعات مربوط به محیط زیست است. در همهی این حوزهها با همین کثرت ما دچار یک عقبماندگی در حوزهی عدالت هستیم.
تعبیر ایشان چنین است که «عدالت در اسلام عدالت ناشی از حق است» و ادامه میدهند که «در عدالت «باید» وجود دارد» لذا معنای وسیع «مراعات حقوق بایسته» در تمام کثرات این عالم ماهیت مشترک عدالت ورزی است. این تعریف از عدالت خواهی که عینیت حق و عدل است را مقایسه کنید با فهم غرب از عدالت که محدود به «قراردادهای اجتماعی» است.
دوم. مسیر عدالت ورزی
محور دومی که ایشان به عنوان آسیب اشاره میکنند، مسیر عدالتورزی است. ایشان تعبیری دارد شبیه به اینکه ما در این سالها در موضوع راههای رسیدن به عدالت دچار آزمون و خطا شدیم و یک مسیر روشن و متقن و دقیق نداشتیم. برای این باید تدبیر شود. می فرمایند: «ما اگر بخواهیم فاصله بین آنچه از عدالت لازم داریم و باید باشد و آن وضعیت کنونی را کم کنیم بایستی به روش ها و راهکارهای جدید و موثر دست پیدا کنیم.... یعنی آزمون و خطا را سپری شده بدانیم. در این سی سال در موارد زیادی کارمان عبارت بود از آزمون و خطا.»
سوم. عدالت التقاطی
محور سوم در مورد عقبماندگی در حوزهی عدالت این است که ما نتوانستیم به یک نظریهی جامع و به یک نظریهی برآمده از دین در حوزهی مبانی عدالت برسیم. تعبیری که رهبر انقلاب دارند این است که ما در برخی جاها به «التقاط» رسیدیم: «باید جدا از التقاط جلوگیری کرد. در مواردی ما دچار این اشتباه شدیم. بدون اینکه بخواهیم در مرداب التقاط لغزیدیم. حقیقتا باید در منابع اسلامی جستجو کنیم.»
این حوزه به نقش دانشگاهها و مراکز تولید علم و پژوهشگاهها و حوزههای علمیه و غیره مرتبط است و جای خالی این نهادها نیز در شکلگیری این بار روی زمین مانده و ضعف عدالتورزی به وضوح احساس میشود. اینکه در هر دوره سیاسی یک مدل تصمیم گیری در حوزه عدالت اعلام و اعمال میشود ریشه در همین بی مبنایی یا مبنای التقاطی دارد.
چهارم. عدالت بدون شاخص
محور چهارم اینست که ما شاخص برای ارزیابی عدالت نداریم و واقعاً نمیدانیم وقتی که گفته می شود در عدالت عقب هستیم بر مبنای چه شاخصهایی ارزیابی کرده ایم؟ این شاخصها احصا نشدهاند. لذا رهبر انقلاب در مقام آسیبشناسی این حوزه میفرمایند ما حتی در قانونگذاری نمیدانیم این قانونی که نوشته شده است چه نسبتی با عدالت دارد. قوانین ما وقتی در مجلس تصویب میشوند و به شورای نگهبان میآیند، این شورا از جهت عدم تغایر با دین و در بهترین حالت تطابق با دین اظهار نظر میکند؛ حال انکه ما به نهادی نیاز داریم تا مصوبات مجلس را از جهت تطبیق با راهبرد عدالت ارزیابی کند. رهبر انقلاب ضمن توجه دادن به مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان می فرمایند: «باید عدالت را یک معیار و سنجهای در قانونگذاری بدانیم» و ادامه میدهد که این مهم در گروی «شاخصگذاری و تعیین شاخص برای عدالت» است.
پنجم. عدالت خواهی
اما محور نهایی اساساً موضوع «عدالتخواهی» است. این محور نیز بااهمیت است. دو معنا از عدالتخواهی فهمیده میشود. معنای اول عدالت فردی یا همان تقوا است. حرکت فرد به سمت عدالت همان تقوا است. حکومت باید بستر شکل دادن به این رشد فردی را مهیا سازد. تحول بیرونی نیز در معنای اتمش در امتداد همین تقوای فردی است.
انقلاب اسلامی تشکیل می شود و در مرحله بعد نظام اسلامی را شکل میدهد تا عدالت را مقدمه عبودیت فردی و اجتماعی قرار دهد تا با جامعهسازی مسیر تحقق عدالت حداکثری فراهم شود و توحیدی شدن جامعه و ظهور اسم الله و امتداد حق در عالم و در تمام بایستههای حق فراهم سازد. این سطح از عدالتخواهی همان نسبت عدالت و مردمسالاری است که در ابتدای متن گذرا مورد توجه قرار گرفت.
سطح دوم در عدالتخواهی مطالبه عدالت اجتماعی است. همهی آنچه گفته شد نیازمند مطالبه اجتماعی است لذا اصل همین مطالبه نیز باید متناسب با عدالتخواهی اصیل و مبتنی بر مبانی انقلاب اسلامی و دینی باشد. لذا تعبیری که حضرت آقا در مورد عدالتخواهی دارند این است که عدالت اگر همراه با دو کلیدواژهی «معنویت» و «عقلانیت» نباشد به «انحراف» کشیده میشود. میفرمایند بیاعتنایی عدالتخواهی به مبانی دین منجر به امری «سربار و تحمیلی و اجباری» میشود. جای دیگر از عدالتِ بی اعتنا به مبانی دین به عدالت ریاکارانه و انحرافی و دروغین نام می برند که در نهایت ضدّ خودش عمل میکند.
فهم عدالت بدون دو شاخص معنویت و عقلانیت محکوم به شکست است. شاخص معنویت یعنی عدالت را با مبدأ، معاد، مقصد، محتوای دینی و معنوی فهم کنیم و وقتی از عقلانیت حرف میزنیم سخن بر سر یک دستگاه محاسباتی در روش اجرا است. باید به هر دو موضوع توجه کنیم. این دو کمک میکنند که عدالتخواهی به ضد خودش عمل نکند. در همین چهارچوب است که بحثِ نسبت عدالت فردی و عدالت اجتماعی و بحثِ نسبت تقوا با عدالت اجتماعی مطرح میشود. یعنی اگر کسی روی خودش کار کند، توجهات دینی داشته باشد و معنوی زندگی کند، میتواند عدالت سیاسی و عدالت اجتماعی را پیاده کند. لذا اجرای عدالت نمیتواند از مسیر خلاف دین و مسیر غیراخلاقی، غیرشرعی و غیرانسانی محقق شود.
بازگشت به قرائت مردم سالارانه از عدالت
انسان متدین است که میتواند عدالت حقیقی را پیاده کند. لذا رهبر انقلاب در سخنرانیهای متعددشان موضوعِ «نسبت عدالت فردی و عدالت اجتماعی» یا همان «تقوا و عدالت اجتماعی و سیاسی» را هم طرح میکنند. از همین منظر است که گفته میشود نظام اسلامی اهمیت دارد، چون نظام اسلامی فرصت و بستری ایجاد میکند که عدالتهای فردی در یک هویت دینی رشد پیدا کنند.
با این توضیح و با تأکید بر دو شاخص معنویت و عقلانیت، محور دوم نیز به محور اول پیوند می خورد. عدالتخواهی نیز در گروی رشد فردی است و انسانی که به تحول درونی توجه می کند می تواند در بیرون از خود تحول را رقم بزند. ارتقای این موضوع در ابعاد اجتماعی می شود همان نسبت عدالت با مردمسالاری دینی.
عدالت را باید مردم محقق سازند. این مهم نیازمند قیام لله است. قیام لله با انقلاب رقم خورده است و در مرحله نظام سازی و دولت سازی، مقدمه ارتقا و عمق بخشی آن فراهم می شود. انقلابی اسلامی در حال حاضر در همین مرحله است. حکومت وظیفه دارد با اجرای عدالت، مقدمه رشد و توسعه عبودیت اجتماعی را رقم بزند. در این مرحله به دلائل گفته شده عقب هستیم. رشد این بخش ها کمک می کند عدالت جاری و جامعه سازی دینی محقق شود و در نهایت طرح کلی عدالت ورزی که تحقق عدالت حداکثری مبتنی بر مردمسالاری دینی است فراهم شود.