خاطرات منتشر شده در کتاب «روایت رهبری»؛
تشخیص بیماری سرطان در امام خمینی رحمهالله
«مدّتی گذشت. ظاهراً نظر دکترها [درباره عمل جراحی امام] عوض شد و عمل بالاخره از آن فوریّت افتاد. یک بار حاج احمد آقا مجدّداً گفت که یک جلسهای بگذارید راجع به امام. ما فکر کردیم که همین مسئلهی عمل قلب امام است. دیدم حاج احمد آقا خیلی ناراحت و متأثّر است. گفت دکترها تشخیص دادهاند که امام سرطان دارد. گفتیم چه اتّفاقی افتاده؟ معلوم شد که در همین یکی دو روزه امام علامتی دیدهاند و به دکتر گفتهاند و دکتر گفته باید فوراً معده را معاینه کنیم و بالاخره به این نتیجه رسیدهاند که سرطان است. پرسید: حال چهکار کنیم؟ عمل کنیم یا نکنیم؟ گفتم حالا به خود امام گفتهاید یا نه؟ ظاهراً هنوز به خود امام نگفته بودند که چنین چیزی هست. شاید هم خود امام حدس زده بودند. از آن روز تا وقتیکه امام رحلت کردند، بیست روز هم نشد. هفت هشت روزی از آن روز بیشتر نگذشت که قرار شد امام را عمل کنند. آن روز صبحی که بنا بود امام را عمل بکنند، من خیلی ناراحت و منقلب و متأثّر بودم که نتیجهی این عمل چه میشود. تفأّلی به قرآن زدم و یادداشت کردم. چون آقا مصطفی و آقا مجتبی خیلی جوانهای باخدایی بودند من به دعای آنها خیلی اعتقاد داشتم. حیفم آمد. گفتم امام را از دعای این جوانهای سالم و صالح و خوب محروم نکنم. خواستمشان. آهسته گفتم ممکن است فردا برای امام یک قضیّهای پیش بیاید، جرّاحیای باشد، امشب حتماً برای امام دعا کنید.»
منبع: کتاب روایت رهبری