• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1398/12/24
یادداشتی از سرکار خانم سیمیندخت وحیدی پیرامون پروین اعتصامی

«اخترِ رخشنده‌ی چرخ ادب»

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif ۲۵ اسفند ۱۲۸۵،‌ زادروز رخشنده اعتصامی زمین‌گاه مشهور به پروین اعتصامی و روز بزرگداشت این شاعر است. رهبر انقلاب به مناسبت‌های گوناگونی از شعر وی تعریف و تمجید کرده‌اند از جمله در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۲ در حضور جمعی از هنرمندان که فرموده بودند «رتبه‌ی شعری پروین اعتصامی رتبه‌ی بالایی است».
به همین علت، بخش زن، خانواده و سبک زندگی KHAMENEI.IR (ریحانه) در یک یادداشت ادبی به قلم
پیشکسوت شعر و ادب، سرکار خانم سیمیندخت وحیدی، به بررسی شخصیت و شعر پروین اعتصامی می‌پردازد:
 
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif با نام آن که کلمه را در شعر جان بخشید و مضمون را با ترکیب کلمات به انسان آموخت. اگر روزی قرار باشد تا شاعران و ادبای کشور در محفلی حاضر باشند و هر یک به نشانه‌ای شناخته شوند، مسلّماً پروین ستاره‌ای درخشان در آن جمع خواهد بود. او در یک نگاه اجمالی چون حکیمی حاذق و عارفی دلسوخته است که در میان مردمان عصر خود به رغم ستم حاکمان و دستگاه جبّار و بی‌فرهنگ زمانش نورافشانی کرد و اصلاً ظلمتِ بیداد و افسون‌های غیرفرهنگی و جلوه‌های فریبنده‌اش را برنتافت. او همواره در کنار مردم و با دردهای مردم همراه بود و علیه ظالمان و حاکمان جور و غاصبان قدرت با ظرافت و لطافت ویژه‌ی خودش هر آنچه اراده می‌کرد، بیان نمود و آفتاب جان خود را به خاموشی دچار نساخت. وی در شعر معروف «مست و هشیار» که مرثیه‌ای برای انسان زمان خویش است، می‌گوید:
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی‌کلاهی ها نیست
گفت نزدیک است والی را سرای، به آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه‌ی خمار نیست
گفت باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

آیا این اشعار صرفاً ذکر حوادث و یا واقعه‌ای خاص در یک شب تار با گزمه‌های جاهل و قلدر است یا فریاد شورش و بیداری‌بخشی به جامعه‌ای است که باید برای یک قیام فکری اجتماعی او آستین همت بالا زده شود و با بیان و کلام اثربخش و کنایه در قالب یک روایت یا داستان، آفتابی جانبخش و حرکت‌زا را در او دمید؟

پروین، تنها یک شاعر هنرمند و ادیب نیست، او یک حکیم فرزانه و طبیبی صادق است که تلاش می‌کند انسان را از حضیض به اوج پرواز دهد و با روح مسئولیت ‌پذیری و تعهد در قبال مسائل پیرامون خود، کمال و اقتدار معنوی و فرهنگی به او بخشد تا در کشاکش روزگار آن باشد که به هستی، جان و هویت تازه‌‌ای ارزانی دارد. او یک انسان آزاده، شریف، مؤمن و مسئولیت پذیر است و نگاهی موحدانه به جهان اطراف دارد و صرفاً زندگی دنیا را برای هویت بخشی و تعالی در راه تحقق آموزه‌های والای انسانی به کار می‌گیرد. او هیچ گاه در زمان و موقعیت متوقف نمی‌شود، همواره می‌رود و چون یک رودخانه‌ی خروشان انسان‌های شیفته و خودآگاه را با خود می‌برد.

او اهل مماشات و عیش و نوش نیست، تطمیع نمی‌شود و با آن که از یک خانواده‌ی متشخص و فرهیخته است، هرگز خود را آلوده‌ی دربار و مجالس تشریفاتی و زرق و برق‌دار نمی‌کند. مدال افتخار و تقدیر از سازمان‌های فرهنگی دولتی نمی‌پذیرد و آتش درون خود را با این وسوسه‌ها و جلوه‌گری‌های ظاهری و فریبنده و بی اعتبار معاوضه نمی‌کند. از فرش به عرش سفر می‌کند و تلاش می‌کند تا هنگامه‌ای شورآفرین و هنرمندانه برای نسل بشر خصوصاً مردم زمانه‌ی خویش برپا کند. با این که حدود ۳۴ سال خداوند متعال به عمر دنیایی او اعتبار زمانی داد، اما حاصل زندگی قرنها عزتمندی،‌ شرف، شهامت، شجاعت و اندیشمندی عاشقانه و عارفانه را با خود به دیار ابدیت برد. او یک جهان معنا و مضمون الهی بود، خود می‌گوید:
قطره‌ای کز جویباری می‌رود
از پی انجام کاری می‌رود

او سراسر توحید بود، در شعر «لطف حق» که یک کتاب توحید و حماسه است و داستان حضرت موسی علیه‌السلام را روایت و توصیف می‌کند، تلاش دارد تا انسان اسیر خاک را به افلاک برد و ره‌توشه‌های او را پر از گنج ارزش‌ها و مضامین ناب توحیدی نماید.

پروین غفلت‌ها را در جامعه‌ نفی می‌کند و نسبت به حوادث پیرامونش بسیار متعهدانه و بیدارگرانه برخورد می‌کند و لحظه‌ای خام‌اندیشی را مجاز نمی‌شمارد. او بسان یک راهنما و معلّم دلسوخته از اوضاع زمانه می‌نالد و سستی و رخوت را شایسته انسان آگاه نمی‌داند و می‌گوید:
در خانه شحنه خفته و دزدان به کوی و بام
ره دیولاخ و قافله بی مقصد و مرام
گر عاقلی، چرا بردت توسن هوی
ور مردمی، چگونه شدستی به دیو رام
در تیرگی چو شب پره تا چند می پری
بشناس فرق روشنی ای دوست از ظلام
ای زورمند ، روز ضعیفان سیه مکن
خونابه می چکد همی از دست انتقام
پروین، شراب معرفت از جام علم نوش
ترسم که دیر گردد و خالی کنند جام
 
این قصیده که حاوی تعابیر و مضامینی عالیه است نشان می‌دهد که جهان بینی او فراتر از تصور ماست و عشق بازی و معرفت را در کنار علم و آگاهی قرار می‌دهد و چون حکیم دردآشنا و صادق، کتاب درمان می‌نویسد و خود را سرمست از جام عشق و دلدادگی می‌کند. شعرهای پروین ترکیبی است که سبک خراسانی به شیوه‌ی ناصر خسرو و سبک عراقی به شیوه‌ی سعدی، که هر یک در کار خود، استادی زبردست و بی‌همتایند. بنابراین نقش پروین یک حقیقت انکارناپذیر در ادبیات و فرهنگ کشور ماست و اگر این گوهر اندیشمند نبود، مسلّماً جای خالی او و کارهای بی‌مانندش در شیوه‌ی «مناظره» و «بحث» و «شخصیت بخشی به اشیا» به خوبی مشاهده می‌شد. آفرین بر این زن پارسا و ادیب که  تارک آسمانها را در نوردید و بر سریر شایستگی و خردورزی جای گرفت. او می‌گوید:
عقل و رأی و عزم و همت، گنج توست
بهترین گنجور، سعی و رنج توست
تا نباشی قطره، دریا چون شوی
تا نه‌ای گم گشته، پیدا چون شوی
هیچ خودبین از خدا خرسند نیست
شاخ بی‌بر، در خور پیوند نیست
نور حق همواره در جلوه‌گریست
آن که آگه نیست، از بینش بری است

*  بی‌انصافی روشنفکرزده‌ها در حق پروین اعتصامی
مسلّماً در دوران معاصر شاعران اجتماعی به ویژه آئینی معتقد به مبانی و آموزه‌های اخلاقی و مسئولیت‌پذیر در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی صحیح، با بی‌انصافی‌ها و هجمه‌ی ناجوانمردانه‌ی روشنفکرزده‌های مدعی روبه رو بوده‌اند. واژه‌ی روشنفکری عنوان فریبنده‌ای شده است برای فریب مردم و تحقیر ادبا و هنرمندان متعهد و مؤمن، وگرنه هر شاعر و ادیب آزاده‌ای که برای بیداری و آگاهی بخشی عمومی و حرکت به سوی کمال انسانی و آرمانهای والا، مجاهده و تلاش می‌کند و اهتمام دارد تا امید و اعتماد را در باور انسانها برای احقاق حق و نابودی ظالم در عین استقلال و خودباوری ایجاد نماید، روشنفکر و امیدآفرین واقعی در عرصه‌ی اجتماعی و فرهنگی انسانهاست و پروین دقیقاً در همین مسیر قرار داشت و طبیعی است که باید مورد اتهام و هجمه‌ی روشنفکرزده‌های غرب‌گرا و شرق‌گرا واقع شود. زیرا اساس و مبانی چنین روشنفکرزده‌هایی که نه ایستادن بر مواضع استقلال و خوباوری، ‌که سر در گرو کعبه‌ی آمال غرب و شرق سپرده‌اند و این با آن رویکرد هویت بخش دینی یا ملی بسیار متفاوت و ناهمگون است.

بنابراین پروین به دلیل باورهای صحیح اجتماعی و مبارزه با جهل و فریب روشنفکرزده‌ها باید که در جبهه‌ی متقابل آنان قرار گیرد و این از مشخص‌ترین ویژگی‌های یک شاعر یا هنرمند متعهد دینی با غیر خود است. امروزه و پس از انقلاب اسلامی ما شاهد ظهور و بروز این روشنفکرزده‌ها بوده‌ایم و خواهیم بود. و این حرکت و جریان فرهنگی وابسته به این عناصر، بیش از پیش در کشور ما آشکار شده و روز به روز نیز روشن‌تر خواهد شد. روشنفکرهای دروغین در پس پرده‌های اوهام با عناوین و طرح مسائل متعدد سالهاست که با مردم انقلابی و مسلمان ما همراهی نمی‌کنند.

استکبار شرق و غرب از هیچ کوششی فروگذار نکردند. امروز نیز می‌بینیم که برخی مدعیان دروغین این جریان وابسته تلاش می‌کنند تا جامعه‌ی ما را دچار تشتت و جدایی کنند، اما خوشبختانه جامعه‌‌ی آگاه و فهیم ما به آنها اقبالی ندارد و جریان سالم فرهنگی و فکری انقلاب و نظام ما در مسیر ثبات و اقتدار قرار گرفته است.

شاعر دردمند، عرصه‌های مختلفی را آزمایش می‌کند. شخصیت و منش افراد با هم متفاوت است. شاعران مطرح ما در جامعه بانوان به جز پروین اعتصامی هر یک فراخور ظرفیت، درک و انگیزه و باور خود نقش‌هایی را ایفا کرده‌اند و فروغ فرخزاد، طاهره صفارزاده و سپیده کاشانی از جمله چهره‌های مشخص این جریان هستند. فکر می‌کنم که دردمندی و هم ذات پنداری با نیازهای جامعه و خاستگاه این دردمندی و در کنار مردم بودن و با رنج و آسایش آنان زندگی کردن، نکاتی است که باید بر آن تأکید و تأمل کرد و هر آن که خاستگاه انسانی و به ویژه الهی را دنبال کند، مسلّماً در قوانین و ساز و کارهای الهی، سرانجام خیر و صلاح را نیز به همراه دارد و ما امیدواریم که هر یک از شاعران، هنرمندان و ادبای کشور به فراخور کاری که می‌کنند نقش مهم و تأثیرگذاری را در جامعه ایفا نمایند و به اجر الهی نائل آیند و از عرصه‌ها و جریان‌هایی که ایجاد می‌کنند، جوانان هستند و امیدان فردای ایران اسلامی به بهترین نحو بهره‌مندی از آن بنمایند و روزگاری خوب و خوش را با آگاهی بخشی و دمیدن روح ایمان و درستی و صداقت در آحاد جامعه به ارمغان آورند. که امروزه تلألو آن به خوبی مشهود است.

من در پایان اگر اجازه دهید شعری که سالها پیش در وصف و رثای پروین اعتصامی، بزرگ ادیب معاصر، سروده‌ام با نام «این خاک گوهرپرور است» را به عنوان حسن ختام عرض کنم:
 
تقدیم به روان شاد پروین اعتصامی شاعر آزاده، ادیب و پاکدامن
 
... ای نهال خرم ایران زمین
بر طلای حلقه ی هستی نگین
ای درخت خرم پربرگ و بار
بهتر از مردان مرد روزگار
ای بهاراندیشه، انسان بزرگ
ای سخنور، ای سخندان سترگ
ای که در شعرت خدا گل می کند
یاس های باصفا گل میکند
نور از شعر تو جاری می شود
باغ مضمونت بهاری می شود
شعر نو زاییده‌ی اندیشه است
از دلی بیدار و حکمت پیشه است
برگ برگ دفترت مثل بهار
سبز، خرم، پرگل و پربرگ و بار
ای طلوع روشنی بر بام شب
اختر رخشنده‌ی چرخ ادب
شعر تو بوی نجابت می دهد
بوی باران محبت میدهد
بوی عرفان، بوی مستی می دهد
بوی کعبه، بوی هستی می دهد
بوی عفت، بوی مریم میدهد
بوی انسان، بوی آدم میدهد
بوی انسانی که انسان زاده است
آشنا با معنی سجاده است
شعر تو تا عشق دارد امتداد
مثل شمشیر است در روز جهاد
...
باز پروین های ما کم نیستند
سروهای سبز ما خم نیستند
باز اخترها منور می شوند
باغ های گل معطر می شوند
باز هم این خاک گوهرپرور است
زادگاه مردمی نام آور است
از کتاب «این قوم ناگهان» انتشارات سوره‌ی مهر ص ۱۵۳.