• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1398/12/01
گفتگوی کوتاه با احمد بابایی شاعر آئینی؛

بعد از حاج قاسم همه‌ی مردم ایران خانواده‌ی شهدا شدند

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif احمد بابایی اولین شاعری بود که پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی مرثیه‌ای درباره این شهید سرود و همان روز شهادت، آن را در مراسمی خواند و مورد توجه قرار گرفت. این شاعر آئینی در دیدار مداحان اهل‌بیت‌علیهم‌السلام نیز به قرائت شعر دیگری درباره سردار شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی پرداخت. پس از این دیدار، مجله‌ی اینترنتی نگار که پس از دیدارهای رهبر انقلاب توسط پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR تهیه و تولید میشود، گفتگویی با احمد بابایی انجام داده است که متن آن به شرح زیر در اختیار مخاطبان قرار گرفته است. ضمناً فیلم این گفتگو را از این پیوند ببینید.

* محضر عادی‌تان خیلی آرام‌تر از جوّ حماسی و پرشور شعرخوانی‌تان است...
* بعضی تعابیر می‌گویند که عشق آدم‌های ترسو را شجاع و آدم‌های خجالتی را بانشاط می‌کند و تغییر می‌دهد. شاید هم جوّ جلسه و عظمت انسان‌های فرهیخته‌ای که در آن جلسه بودند و از همه مهم‌تر حضور حضرت ماه در جلسه این روحیه را به آدم بدهد که بتواند برای اهل بیت سربازی و نوکری بکند.

* شما از اولین شعرایی هستید که بعد از شهادت حاج قاسم، برای ایشان شعری سرودید. از اتفاقات بعد سرودن و خواندن این شعر برای ما قدری بگویید؟
* جمعه صبح بود. از آن جمعه‌هایی که صبحش تلخ‌تر از غروبش است. خبر تلخ و تکان‌دهنده‌ای که مردم ما سال‌ها منتظر این خبر بودند. خبر از دست دادن حاج قاسم عزیز که باور آن برایمان خیلی سخت و تکان‌دهنده بود. بعد از نماز صبح، سرایش آن شعر کاملاً بی‌اختیار شروع شد. و تا اذان ظهر آخرین ابیات آن سروده شد. من فکر می‌کنم اطراف مصلای تهران بودم که ابیات آخر سروده شد و چقدر تلخ و گزنده بود. ان‌شاءاللّه که دیگر برای چنین روزی مجبور نشوم مرثیه بگویم. خیلی سخت است.

* صرفاً مرثیه‌ نبود!
* به خود حاج قاسم برمی‌گردد. حتی غم حاج قاسم هم حماسه بود، فکر می‌کنم این شخصیت یکی از حماسی‌ترین انسان‌های معاصر ما، و یکی از بهترین تربیت‌شدگان مکتب حضرت امام بود. این شعر هم به حاج قاسم برمی‌گردد، وگرنه از شاعر و مؤلف چنین ابیاتی سروده نشده است، و همه از حاج قاسم است.

* همان موقع شما این شعر را در یکی از جشنواره‌های فرهنگی خواندید. مقداری از بازخوردهای آن شعرخوانی بگویید.
* یکی از اتفاقاتی که حداقل برای زندگی من افتاد این بود که من به واسطه‌ی این شعر یک مواجهه‌ی مستقیم با بدنه‌ی اجتماعی پیدا کردم. گاهی اوقات بعضی از موضوعات در شعر ما موضوع همه‌ی مردم نیست. مثلاً ما وقتی از سیدالشهدا حرف می‌زنیم همه‌ی مردم دوست دارند و به تناسب خودشان یک وجهی از آنچه که ما می‌گوییم را می‌پسندند. اما نکته‌ی عجیب در مورد حاج قاسم این بود که همه‌ی مردم موضوعشان ایشان بود. این اتفاق به‌طور طبیعی می‌‌افتد که خیلی دیده می‌شود. و بازخوردهای آن هم عجیب و قریب بود.

تقریباً بدون استثناء هر کسی را که دیدم می‌گفت این شعر حرف دل ما بود که نمی‌دانستیم با چه زبانی بگوییم. یکی از دوستان می‌گفت که تا پیش از حاج قاسم بعضی‌ها خانواده‌ی شهدا بودند و بعضی‌ها خانواده‌ی شهدا نبودند، اما بعد از حاج قاسم همه‌ی مردم ایران خانواده‌ی شهدا شدند. و این ابیات حرف دلشان را گفته بود. البته باز هم می‌گویم و این تعارف نیست و به روح متعالی حاج قاسم برمی‌گردد.

بیانات حضرت آقا در دیدار امسال مداحان من را راحت کرد. بعضی‌ها می‌گویند که آقا خیلی غمگین و اندوهناک بودند. اما حضرت آقا در بیاناتشان این مطلب را توضیح دادند که گریه‌ی بر شهید با همه‌ی گریه‌ها متفاوت است. من همان عصر جمعه در یکی از جشنواره‌ها این توضیح را دادم و گفتم که احیاناً بعضی‌ها فکر می‌کنند که این غم و اندوه و گریستن بر شهید مثل گریستن بر دیگر اموات است، ولی این چنین نیست و گریستن بر اموات مثل ریختن آب روی آتش است و آدم را آرام می‌کند. اما گریستن بر شهید مثل ریختن بنزین روی آتش است. این آتش هم آتش محبت و تنفر نسبت به قاتلین شهید است. غمی که حرکت دارد، و جریان‌ساز می‌شود.

* خیلی از اوقات شعرا و هنرمندان به‌خاطر شکل نگرفتن آن هنر و یا شعر از استخدام مضامین روز در آن هنری که فعالیت می‌کنند، هراس دارند. شما در این‌باره ترسی نداشتید که این شعر به‌خوبی شکل نگیرد؟
* از چند زاویه می‌توان درباره‌ی این موضوع صحبت کرد. که ممکن است از همین بحث به نقش اجتماعی هنرمند و شاعر هم برسیم. اولاً یک شاعر چقدر باید مراعات شکل‌گرفتن و یا شکل‌نگرفتن را بکند. و ثانیاً یک هنرمند چه سازوکاری را برای شکل‌گرفتن و یا شکل‌نگرفتن اثر باید تفسیر بکند. اندیشه و جهان‌بینی و انگیزه‌ای که باعث شده من در آن جهان‌بینی حرف بزنم اصلاً به این فضا نمی‌تواند نگاه بکند که آیا کار من شکل می‌گیرد و یا شکل‌ نمی‌گیرد.

با هر هنرمندی صحبت بکنید، یکی از دغدغه‌هایی که شاید هنرش تحت‌تأثیر قرار می‌دهد، ماندگاری اثر است. یعنی من کاری را انجام بدهم که از هر جهت و از هر حیث ماندگاری داشته باشد. اما کسی که سرباز است و وظیفه‌ای به عهده دارد و به هنرش به چشم یک عمل شرعی نگاه می‌کند، آن‌گونه که قرآن هم در مورد شعرا می‌فرماید: «وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» از شعر حرف نمی‌زند که شعرا این‌گونه‌اند، قرآن حرف‌های بدی در مورد شعرا می‌زند. و در ادامه شرط‌هایی مثل ایمان یعنی جهان‌بینی و باور، و عمل صالح برای شعرا می‌گذارد. ما به این اعتقاد رسیده‌ایم که هر کار ضعیف یا قوی که می‌کنیم ماندگار است.

قطعاً ما کوشش‌هایمان را کردیم، و اصلاً شکی در این نیست ولی ما در قبال ادبیات مسئولیم. ببینید دو فضا است. در فضای سخت‌افزاری، در فضای تخصصی و حرفه‌ای ما تمام تمرین‌های خودمان را باید انجام بدهیم و باید همه‌ی سختی‌ها را برطرف کنیم. اما در فضای نرم‌افزاری و اینکه طبعم را در چه فضایی می‌خواهم خرج بکنم، اگر به این بیندیشم که آیا کار من به‌خوبی شکل می‌گیرد، و یا مخاطب من را می‌پذیرد. من در اینجا فرمانده‌ و محور عالم می‌شوم. از یک فضایی حرف می‌زنم که بحث تکلیف است. آنچه که عموماً با هنر در تناقض است. و خیلی متفاوت است. ما داریم از یک جنگ جهانی صحبت می‌کنیم که از ابتدای خلقت تا به الان هست و تا روز ظهور هم ان‌شاءاللّه ادامه خواهد داشت. ببینید عاشورا تاریخ است و تقویم نیست. من اگر مفهوم عاشورا  را در تقویم نگاه بکنم و بگویم که مردم روزگار سیدالشهدا دچار این امتحان شدند و الحمدللّه که ما در آن روز نبودیم، هم سر مفاهیم و هم سر خودم کلاه گذاشته‌ام.

امروز که داریم با هم صحبت می‌کنیم عاشورای من و شما هم هست و باید انتخاب بکنیم. و کار از آنجایی شروع می‌شود که چه چیزی برای دفاع از ولایت و جبهه‌ی حق مانع شما شد؟ برای بعضی‌ها ثروت‌شان بود، برای بعضی‌ها مقام و پست و منصبشان بود و... اما به هنرمندان که می‌رسیم اگر طبع، هنر، خلاقیت و شعر  هنرمند مانع دفاع از جبهه‌ی حق دفاع بشود، این دقیقاً همان تناقضی است که اینجا شروع می‌شود. ما یک هنر معمولی داریم که حرفه‌ای‌ترین هنرمندان عالم جمع می‌شوند و در آن لایه حرف می‌زنند، ولی من دارم از یک هنر و لایه‌ی بالاتری حرف می‌زنم.

* در این لایه‌ای که شما می‌گویید هنرمند خودش را ذبح می‌کند؟
* دقیقاً به همین جا می‌رسیم که شهادت هنر مردان خداست. و هنرمند اگر از این لایه رد شد به یک مقام بالاتری می‌رسد که معنای هنر عوض می‌شود. معنای هنر به تعبیری که سیدالشهدای اهل قلم فرمود یعنی اینکه شما حدیث نفس نکنید.

* وضعیت امروزی و ساختارهای ما این‌ چنین نیست.
* طبیعی است. و اگر غیر از این بود من تعجب می‌کردم. ما داریم در فضایی تنفس می‌کنیم که محیط فرهنگی ما هنوز به دغدغه‌های فرهنگی ولیّ زمان‌ ما کاری ندارد. اگر هنرمندان ما جور دیگری فکر کنند، خیلی عجیب و قریب است. اگر هنرمندی به شکل‌گرفتن کار نگاه ‌کند من به او حق می‌دهم چون در این لایه است. اما اگر بگوییم که یک جنگ جهانی بر سر فرهنگ‌ها است. و به شدت هم همه مشغول کارند، یعنی صدای چکاچک شمشیرها به گوش می‌رسد. و ندای هل من ناصری هم در این بین است، چه بخواهید و چه نخواهید باید تکلیف خودتان را مشخص بکنید. و عاشورا تکلیف همه را مشخص کرده است. و کسی نمی‌تواند بگوید که کارم شکل‌نگرفته است. و من فکر می‌کنم سیدالشهدا برای این حرف از همه محق‌تر بود. و اهل‌بیت این همه از شعر حرف زدند و میدان را برای محیط فرهنگی باز کردند. یعنی برای جبهه‌ی حق مهندسی فرهنگی می‌کنند و دائماً هنرمند را تشویق می‌کنند که به این میدان بیاید.