1395/07/11
بیانات در جریان حضور در منزل شهید داداشیان
خانوادهی شهید: سلام، سلامٌ علیکم.
معظّمٌله: سلامٌ علیکم و رحمة اللّه.
مادر شهید: خوش آمدید، قربان قدمتان، خیلی خوش آمدید.
معظّمٌله: احوال شما چطور است؟ شما مادر شهید هستید؟
مادر شهید: بله.
معظّمٌله: انشاءاللّه حالتان خوب است؟
مادر شهید: خیلی ممنون.
معظّمٌله: پدر شهید کجا هستند؟
خانوادهی شهید: پدرشان شهرستان هستند حاج آقا.
معظّمٌله: ایشان کِی شهید شدند؟
مادر شهید: سال ۶۶.
معظّمٌله: [سال] ۶۶؛ چند سالش بود؟
مادر شهید: هفده سالش بود.
معظّمٌله: هفده سالش! خدا انشاءاللّه که درجاتش را عالی کند. خدا انشاءاللّه آن [فرزند]هایی را که هستند به شما ببخشد و همهتان را عاقبتبهخیر کند؛ این [شهیدی] هم که پیش خدا فرستادید انشاءاللّه ذخیرهی شما باشد برای آخرتتان. شما از جوان شهیدتان برایمان بگویید.
مادر شهید: تا آمدیم ببینیمش بزرگ شد و راهش را انتخاب کرد.
معظّمٌله: این خاطرات را بگویید یک جا ضبط بشود؛ دیگران باید بیایند از شماها خاطرات را بپرسند و ضبط کنند؛ اگر حالا هم کوتاهی میکنند، خودهایتان میتوانید این کار را بکنید؛ حالا که [تهیهی] وسایل ضبط آسان است، هر چه در ذهنتان هست، یادتان هست از شهید، از حرفهایش، از کارهایش، از جبهه رفتنش، از تعریفهایی که میکرد برای شما، اینها را بگویید، خیلی خوب است. اگر این جوانها نمیرفتند، امروز کشور نه آرامش داشت، نه امنیّت داشت، نه پیشرفت داشت، نه عزّت داشت؛ شماها هم پیش خدا اجرتان زیاد است. خب رفتن جوان و از دست دادن جوان خیلی سخت است.
مادر شهید: خیلی سخت است.
معظّمٌله: آدم میتواند حدس بزند که چه غوغایی در دل پدرها و مادرها است، لکن در مقابل اجر الهی چیزی نیست؛ اجر الهی خیلی بالاتر از این حرفها است. انشاءاللّه خدا چشم شماها را با پاداش خودش، با اجر خودش روشن خواهد کرد.
معظّمٌله: سلامٌ علیکم و رحمة اللّه.
مادر شهید: خوش آمدید، قربان قدمتان، خیلی خوش آمدید.
معظّمٌله: احوال شما چطور است؟ شما مادر شهید هستید؟
مادر شهید: بله.
معظّمٌله: انشاءاللّه حالتان خوب است؟
مادر شهید: خیلی ممنون.
معظّمٌله: پدر شهید کجا هستند؟
خانوادهی شهید: پدرشان شهرستان هستند حاج آقا.
معظّمٌله: ایشان کِی شهید شدند؟
مادر شهید: سال ۶۶.
معظّمٌله: [سال] ۶۶؛ چند سالش بود؟
مادر شهید: هفده سالش بود.
معظّمٌله: هفده سالش! خدا انشاءاللّه که درجاتش را عالی کند. خدا انشاءاللّه آن [فرزند]هایی را که هستند به شما ببخشد و همهتان را عاقبتبهخیر کند؛ این [شهیدی] هم که پیش خدا فرستادید انشاءاللّه ذخیرهی شما باشد برای آخرتتان. شما از جوان شهیدتان برایمان بگویید.
مادر شهید: تا آمدیم ببینیمش بزرگ شد و راهش را انتخاب کرد.
معظّمٌله: این خاطرات را بگویید یک جا ضبط بشود؛ دیگران باید بیایند از شماها خاطرات را بپرسند و ضبط کنند؛ اگر حالا هم کوتاهی میکنند، خودهایتان میتوانید این کار را بکنید؛ حالا که [تهیهی] وسایل ضبط آسان است، هر چه در ذهنتان هست، یادتان هست از شهید، از حرفهایش، از کارهایش، از جبهه رفتنش، از تعریفهایی که میکرد برای شما، اینها را بگویید، خیلی خوب است. اگر این جوانها نمیرفتند، امروز کشور نه آرامش داشت، نه امنیّت داشت، نه پیشرفت داشت، نه عزّت داشت؛ شماها هم پیش خدا اجرتان زیاد است. خب رفتن جوان و از دست دادن جوان خیلی سخت است.
مادر شهید: خیلی سخت است.
معظّمٌله: آدم میتواند حدس بزند که چه غوغایی در دل پدرها و مادرها است، لکن در مقابل اجر الهی چیزی نیست؛ اجر الهی خیلی بالاتر از این حرفها است. انشاءاللّه خدا چشم شماها را با پاداش خودش، با اجر خودش روشن خواهد کرد.