1398/05/05
دیروز، امروز و فردای مسئله «فلسطین»:
چرا «معامله قرن» به سرانجام نخواهد رسید؟
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با هیئتی عالیرتبه از جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) تأکید کردند: «براساس سنت الهی، پیروزی مردم فلسطین و بازگشت این سرزمین مقدس به دنیای اسلام، موضوعی عجیب و غیرقابل تحقق نیست» و «اینکه آقای سیدحسن نصرالله می گوید من انشاءالله در مسجدالاقصی نماز میخوانم، برای ما یک امید کاملاً عملی و قابل تحقق است.» ۱۳۹۸/۰۴/۳۱
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR برای بررسی ابعاد مختلف موضوعِ فلسطین در حال حاضر و ارزیابی وضعیت داخلی رژیم صهیونیستی گفتگویی با آقای دکتر سعدالله زارعی، استاد دانشگاه، کارشناس و تحلیلگر ارشد مسائل منطقه داشته است. تحلیل زوایای طرح موسوم به «معامله قرن» و همچنین «رابطه متقابل جمهوری اسلامی و گروههای مقاومت از جنبهی امنیتی» از جمله نکات خواندنی این گفتگو است.
در روزهایی به سر میبریم که منطقه شاهد تحولات بسیار چشمگیری است. از یک طرف آمریکا و انگلستان تحرکات زیاده خواهانهای را در منطقه غرب آسیا دنبال می کنند و از طرف دیگر جمهوری اسلامی هم در چارچوب «راهبرد مقاومت » سیاستهای خود را دنبال میکند. شما وضعیت رژیم صهیونیستی را در حال حاضر چگونه میبینید؟
اگر ما دوران پیدایی و حیات رژیم اسرائیل را که به طور رسمی از سال ۱۳۲۷ آغاز میشود مرور کنیم میبینیم که این رژیم یک دوران سینوسی را پشت سر گذاشته و امروز در یک نقطهای ایستاده که هنوز از جنبهی داخلی نتوانسته دغدغهی امنیت خویش را حل کند.
علت این مورد آن است که یک دولتی که میخواهد تأسیس شود اولین مسألهاش، مسألهی امنیت است. اسرائیلیها هنوز نتوانستهاند مسألهی امنیت را در داخل خودشان حل کنند. آنها این نکته را هم ابراز میکنند که هم از طرف شمال و هم در داخل خود این سرزمینها تهدیدات جدی نظامی و امنیتی متوجه مردم و این رژیم سیاسی است. این موضوع نکتهی مهمی است. بعد از حدود هشتاد سال از حیات رژیم صهیونیستی هنوز مسألهی اصلی آنها امنیت داخلی بوده و این موضوع حل و فصل نشده است.
مسألهی دوم پذیرش منطقهای است. پیشرفت و توسعهی هر دولتی وابسته به روابطی است که با همسایگانِ پیرامونی خود برقرار میکند. این روزها میبینیم که اسرائیلیها صحبت از این موضوع میکنند که در حال گشایش روابط دیپلماتیک با کشورهای عربی دیگر هستیم. بعد بر اساس این گفتار یک نشستی در منامه برگزار میشود. اسرائیلیها این اجلاس را به مرحلهی عادی سازی رابطهی سیاسی اسرائیل با محیط پیرامونیاش تعبیر می کنند. اما وقتی ما همین مسأله را تحلیل میکنیم میبینیم که همان دولتهایی که گفته شده در اجلاس منامه این مسأله را پشت سر گذاشتهاند مثل وزیر خارجهی بحرین، اعلام میکنند که اجلاس بحرین به معنای عادی سازی رابطه نیست و ما کماکان از حقوق مردم فلسطین دفاع میکنیم و خواهان سلسله اقداماتی از سوی رژیم اسرائیل هستیم. این گفته یعنی اینکه مسألهی عادیسازی در محیط منطقهای هم برای اسرائیلیها هنوز حل و فصل نشده است.
یک جنبهی دیگر، جنبهی مطلوبیت در محیط بینالمللی است. صهیونیستها وقتی به عقب نگاه میکنند میبینند در یک زمانی با کمک انگلیسیها موجودیت سیاسی غیرقانونیشان ایجاد شد و بعد با کمک آمریکا و روس ها در جریان نظام دو قطبی تقویت شدند و توسط دیگران پذیرفته شدند. پس از آن هم ساز و کارهای بینالمللی به کمک اسرائیل آمد و عملاً اسرائیل توانست در فضای بین المللی برای خودش یک مشروعیتی کسب کند. امروز اسرائیل میبیند که این مشروعیت خارجی بیتأثیر شده است. قبلاً وقتی اروپا و آمریکاییها دولتی را تأیید میکردند این باعث بقای آنها میشد. اما امروز اینگونه نیست. امروز عوامل بقا چیز دیگری شده است و عوامل خارجی کمترین دخالت را دارند. بنابراین جمعبندی ما از وضعیت داخلی، منطقهای و بین المللی رژیم اسرائیل این است که آنها با محدودیتها و مشکلات جدیدتری مواجه شدهاند و وضعیت امروز اسرائیل وضعیت دولتی است که هر روز مشکلات پیچیده و جدیدتری پیدا میکند.
تحلیلتان از وضعیت سیاسی، اجتماعی و امنیتی رژیم صهیونیستی چیست؟ آنها در فضای داخلی خود با چه مشکلات و شکافهایی روبرو هستند؟ درگیریها و ناآرامیهای را که در داخل سرزمینهای اشغالی در این مدت به وجود آمد ناشی از چه عواملی میبینید؟
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR برای بررسی ابعاد مختلف موضوعِ فلسطین در حال حاضر و ارزیابی وضعیت داخلی رژیم صهیونیستی گفتگویی با آقای دکتر سعدالله زارعی، استاد دانشگاه، کارشناس و تحلیلگر ارشد مسائل منطقه داشته است. تحلیل زوایای طرح موسوم به «معامله قرن» و همچنین «رابطه متقابل جمهوری اسلامی و گروههای مقاومت از جنبهی امنیتی» از جمله نکات خواندنی این گفتگو است.
در روزهایی به سر میبریم که منطقه شاهد تحولات بسیار چشمگیری است. از یک طرف آمریکا و انگلستان تحرکات زیاده خواهانهای را در منطقه غرب آسیا دنبال می کنند و از طرف دیگر جمهوری اسلامی هم در چارچوب «راهبرد مقاومت » سیاستهای خود را دنبال میکند. شما وضعیت رژیم صهیونیستی را در حال حاضر چگونه میبینید؟
اگر ما دوران پیدایی و حیات رژیم اسرائیل را که به طور رسمی از سال ۱۳۲۷ آغاز میشود مرور کنیم میبینیم که این رژیم یک دوران سینوسی را پشت سر گذاشته و امروز در یک نقطهای ایستاده که هنوز از جنبهی داخلی نتوانسته دغدغهی امنیت خویش را حل کند.
علت این مورد آن است که یک دولتی که میخواهد تأسیس شود اولین مسألهاش، مسألهی امنیت است. اسرائیلیها هنوز نتوانستهاند مسألهی امنیت را در داخل خودشان حل کنند. آنها این نکته را هم ابراز میکنند که هم از طرف شمال و هم در داخل خود این سرزمینها تهدیدات جدی نظامی و امنیتی متوجه مردم و این رژیم سیاسی است. این موضوع نکتهی مهمی است. بعد از حدود هشتاد سال از حیات رژیم صهیونیستی هنوز مسألهی اصلی آنها امنیت داخلی بوده و این موضوع حل و فصل نشده است.
مسألهی دوم پذیرش منطقهای است. پیشرفت و توسعهی هر دولتی وابسته به روابطی است که با همسایگانِ پیرامونی خود برقرار میکند. این روزها میبینیم که اسرائیلیها صحبت از این موضوع میکنند که در حال گشایش روابط دیپلماتیک با کشورهای عربی دیگر هستیم. بعد بر اساس این گفتار یک نشستی در منامه برگزار میشود. اسرائیلیها این اجلاس را به مرحلهی عادی سازی رابطهی سیاسی اسرائیل با محیط پیرامونیاش تعبیر می کنند. اما وقتی ما همین مسأله را تحلیل میکنیم میبینیم که همان دولتهایی که گفته شده در اجلاس منامه این مسأله را پشت سر گذاشتهاند مثل وزیر خارجهی بحرین، اعلام میکنند که اجلاس بحرین به معنای عادی سازی رابطه نیست و ما کماکان از حقوق مردم فلسطین دفاع میکنیم و خواهان سلسله اقداماتی از سوی رژیم اسرائیل هستیم. این گفته یعنی اینکه مسألهی عادیسازی در محیط منطقهای هم برای اسرائیلیها هنوز حل و فصل نشده است.
یک جنبهی دیگر، جنبهی مطلوبیت در محیط بینالمللی است. صهیونیستها وقتی به عقب نگاه میکنند میبینند در یک زمانی با کمک انگلیسیها موجودیت سیاسی غیرقانونیشان ایجاد شد و بعد با کمک آمریکا و روس ها در جریان نظام دو قطبی تقویت شدند و توسط دیگران پذیرفته شدند. پس از آن هم ساز و کارهای بینالمللی به کمک اسرائیل آمد و عملاً اسرائیل توانست در فضای بین المللی برای خودش یک مشروعیتی کسب کند. امروز اسرائیل میبیند که این مشروعیت خارجی بیتأثیر شده است. قبلاً وقتی اروپا و آمریکاییها دولتی را تأیید میکردند این باعث بقای آنها میشد. اما امروز اینگونه نیست. امروز عوامل بقا چیز دیگری شده است و عوامل خارجی کمترین دخالت را دارند. بنابراین جمعبندی ما از وضعیت داخلی، منطقهای و بین المللی رژیم اسرائیل این است که آنها با محدودیتها و مشکلات جدیدتری مواجه شدهاند و وضعیت امروز اسرائیل وضعیت دولتی است که هر روز مشکلات پیچیده و جدیدتری پیدا میکند.
تحلیلتان از وضعیت سیاسی، اجتماعی و امنیتی رژیم صهیونیستی چیست؟ آنها در فضای داخلی خود با چه مشکلات و شکافهایی روبرو هستند؟ درگیریها و ناآرامیهای را که در داخل سرزمینهای اشغالی در این مدت به وجود آمد ناشی از چه عواملی میبینید؟
فلسفهی تأسیس اسرائیل این بود که آنها بتوانند یک دولت قدرتمند یهودی را شکل دهند و بر این اساس بر مبنای نژادپرستی، برتریطلبی، تکبر، تبختر حرکت کرده و میکنند. آنها نمیخواستند یک دولتی داشته باشند مثل بقیهی دولتها بلکه این روحیهی برتریطلبی، یک دولت قوی حاکم بر بقیهی دولتها را طلب میکرده است. به همین دلیل هم اینها دو شعار داشتند. یکی از شعارهاشان این بود که اسرائیل دروازهی ورود غرب به آسیاست. یعنی در اینجا اسرائیل به مثابهی کل آسیا در نظر گرفته شده بود و حرف دوم آن بود که تأسیس حکومتی از نیل تا فرات باید شکل بگیرد؛ از نیل تا فرات یعنی کل منطقهی آسیای غربی و بخشی از آفریقا.
آنها چنین اسرائیل بزرگی را مدّنظر داشتند که نقطهی اتکاء جهان باشد و از نظر منطقهای هم بر گسترهای بزرگ تقریباً «کازابلانکا تا دهلی» را شامل شود. آنها این منطقهی بزرگ را دنبال می کردند؛ حالا مختصرش شده نیل تا فرات. ولی واقعش این است که اینها تا دهلی را علامت زده بودند. و امروز هم اسرائیلیها مدعی هستند که ما توانستیم دهلی را فتح کنیم و دولت کنونی هند را یک دولت اسرائیلی معرفی میکنند.
اینها نشان دهندهی آن آمال بزرگ تشکیل یک دولت بزرگ یهودی بوده است. خب وقتی این تأمین نشود چه خواهد شد؟ تمام آنهایی که با این شعار آمدند دچار مسأله میشوند. سؤال برایشان پیش میآید. میپرسند ما را از یک کشور امن اروپایی وارد یک سرزمینی کردید که دور و بر ما را دشمن گرفته و شما هم که قادر نیستید با موشکهایی که از نقطهای در داخل خود فلسطین به ما شلیک میشود جلوگیری کنید.
با این نکات دیگر اصلاً نیازی نیست که انسان اطلاعات خیلی زیادی از داخل جامعهی رژیم صهیونیستی داشته باشد تا بتواند حال و روزشان را بفهمد. خود این قضایا حال و روز اینها را به اندازهی کافی نشان میدهد.
اما در عین حال طی دههی گذشته ما شاهد گسترش اختلافات در داخل رژیم صهیونیستی بودیم. احزاب قدیمی و صاحبنام تقریباً کنار رفتند. دیگر شما امروز اثری از حزب کارگر نمیبینید و چیزی به نام این حزب عملاً وجود ندارد. یا حزب دیگر که مربوط به جناح راست است. حزب آقای نتانیاهو یا همان حزب لیکود از آن اقتدار گذشته و سابق دیگر برخوردار نیست.
البته آنها در یک مقطعی آمدند یک حزبی درست کردند به نام کادیما و چند سالی هم با حزب کادیما کار کردند. ولی بعدا متوجه شدند که تغییر اسم کمکی به آنها نمیکند و به این فکر افتادند لااقل افتخارات گذشته خویش را حفظ کنند و لذا مجددا حزب لیکود را احیا کردند. اما هم اکنون حزب لیکود نتوانسته است حاکم باشد. در حالی که در اسرائیل سالها یکی از این دو حزب کارگر و لیکود حاکم بودهاند. فعلا هم اینها قادر نیستند دولت ائتلافی تشکیل دهند. بنابراین وضع داخلی احزاب و نخبگان یا الیت حاکم یک وضع به هم ریختهای است.
یک مسألهای هم بین دولت و ارتش وجود دارد. بالاخره شکست اسرائیل در محیط منطقهای در بعد نظامی کاملاً واضح است. اسرائیلیها جنگ ۳۳ روزه را نتوانستند با پیروزی بر حزبالله به پایان برسانند. جنگ ۲۲ روزهی غزه را که دو سال بعد از آن کلید زدند هم نتوانستند به نتیجه برسانند و هیچکدام از جنگها مطابق الگو و مُدلی که اسرائیلیها در گذشته داشتند یا در برنامهی خود ارزیابی میکردند پیش نرفت. بنابراین اشکال بزرگی که دولتیها و مردم در مقابل ارتش مطرح میکنند این است که شما قادر نیستید صحنهی امنیتی را درست مدیریت کنید.
به صورتی میشود گفت که آنها زیر سؤال رفتهاند. در حالی که ادعا می شد آنها ارتش مجهزی هستند و قدرت نظامی بالایی دارند. اسرائیلیها با تکیه بر دو عنصر از ارتششان یک ارتش کاملاً مسلّط و مهاجم نشان میدادند. یکی از این عناصر نیروی هوایی بود که گاهی گفته میشد اسرائیل قدرت چهارم هوایی دنیاست و واقعاً هم اسرائیلیها در این زمینه سرمایهگذاری بسیار بزرگی را انجام داده بودند. اصلاً کلید جنگهای اسرائیل نیروی هوایی اسرائیل بود. در جنگ ۱۹۴۸، جنگ ۱۹۵۶، جنگ ۱۹۶۷، جنگ ۱۹۷۱، جنگ ۱۹۸۲ در لبنان، در همهی اینها محور اسرائیل نیرو هواییاش بوده است.
امروز حرفی که اسرائیلیها میزنند این است که معادلات تغییر کرده است. در اجلاسی که در اوایل تیرماه در هرتزلیا که یک شهرک در شمال تلآویو است مطرح شد که اصلاً معادلات تغییر کرده و قدرت هوایی دیگر نقش اول در جنگ ندارد. در جنگ قدرت اول نیروی زمینی است و آن که روی زمین میجنگد. پس یک مسأله این است که اینها میگویند که آن عنصر اول که نیرو هوایی هست پاسخگو نیست.
عنصر دوم عنصر اطلاعاتی است که اسرائیلیها خیلی روی این کار کردند و واقعاً هم قوهی اطلاعاتی آنها قوی است. خیلی وقتها گفته میشود موساد قویتر از سیا است.
اگر چه از نظر تعداد و نفرات موساد شاید یک پنجاهم سیا هم نیرو نداشته باشد، اما چابکتر و عملیاتیتر است. اسرائیلیها روی این خیلی مانور دارند.
امروز این سؤال پیش روی اینهاست که این آقای سیدحسن نصرالله ما را بیچاره کرده و از سال ۲۰۰۶ هم نصرالله تحت تعقیب بوده است. امروز ۲۰۱۹ است و ۱۴ سال از این ماجرا گذشته؛ چطور شما نتوانستید به نصرالله دسترسی پیدا کنید؟ یا این همه فعالیتهای مختلف علیه اسرائیل در محیط لبنان و سوریه دارد انجام میشود. اسرائیلیها بسیاری از این موارد را نمیتوانند بفهمند و کشف کنند. اصلاً باقی بودن سیدحسن نصرالله و اینکه کادرهای اصلی حزبالله آسیب ندیده و نمیبینند در حالی که اسرائیل برای اینها جوایزی اعلام کرده، نشاندهندهی شکست در حوزهی اطلاعاتی آنهاست. لذا با توجه به این دو مسأله به نظر میآید که اسرائیلیها نتوانند اعتماد داخلی را به این آسانیها صورت دهند.
آنها چنین اسرائیل بزرگی را مدّنظر داشتند که نقطهی اتکاء جهان باشد و از نظر منطقهای هم بر گسترهای بزرگ تقریباً «کازابلانکا تا دهلی» را شامل شود. آنها این منطقهی بزرگ را دنبال می کردند؛ حالا مختصرش شده نیل تا فرات. ولی واقعش این است که اینها تا دهلی را علامت زده بودند. و امروز هم اسرائیلیها مدعی هستند که ما توانستیم دهلی را فتح کنیم و دولت کنونی هند را یک دولت اسرائیلی معرفی میکنند.
اینها نشان دهندهی آن آمال بزرگ تشکیل یک دولت بزرگ یهودی بوده است. خب وقتی این تأمین نشود چه خواهد شد؟ تمام آنهایی که با این شعار آمدند دچار مسأله میشوند. سؤال برایشان پیش میآید. میپرسند ما را از یک کشور امن اروپایی وارد یک سرزمینی کردید که دور و بر ما را دشمن گرفته و شما هم که قادر نیستید با موشکهایی که از نقطهای در داخل خود فلسطین به ما شلیک میشود جلوگیری کنید.
با این نکات دیگر اصلاً نیازی نیست که انسان اطلاعات خیلی زیادی از داخل جامعهی رژیم صهیونیستی داشته باشد تا بتواند حال و روزشان را بفهمد. خود این قضایا حال و روز اینها را به اندازهی کافی نشان میدهد.
اما در عین حال طی دههی گذشته ما شاهد گسترش اختلافات در داخل رژیم صهیونیستی بودیم. احزاب قدیمی و صاحبنام تقریباً کنار رفتند. دیگر شما امروز اثری از حزب کارگر نمیبینید و چیزی به نام این حزب عملاً وجود ندارد. یا حزب دیگر که مربوط به جناح راست است. حزب آقای نتانیاهو یا همان حزب لیکود از آن اقتدار گذشته و سابق دیگر برخوردار نیست.
البته آنها در یک مقطعی آمدند یک حزبی درست کردند به نام کادیما و چند سالی هم با حزب کادیما کار کردند. ولی بعدا متوجه شدند که تغییر اسم کمکی به آنها نمیکند و به این فکر افتادند لااقل افتخارات گذشته خویش را حفظ کنند و لذا مجددا حزب لیکود را احیا کردند. اما هم اکنون حزب لیکود نتوانسته است حاکم باشد. در حالی که در اسرائیل سالها یکی از این دو حزب کارگر و لیکود حاکم بودهاند. فعلا هم اینها قادر نیستند دولت ائتلافی تشکیل دهند. بنابراین وضع داخلی احزاب و نخبگان یا الیت حاکم یک وضع به هم ریختهای است.
یک مسألهای هم بین دولت و ارتش وجود دارد. بالاخره شکست اسرائیل در محیط منطقهای در بعد نظامی کاملاً واضح است. اسرائیلیها جنگ ۳۳ روزه را نتوانستند با پیروزی بر حزبالله به پایان برسانند. جنگ ۲۲ روزهی غزه را که دو سال بعد از آن کلید زدند هم نتوانستند به نتیجه برسانند و هیچکدام از جنگها مطابق الگو و مُدلی که اسرائیلیها در گذشته داشتند یا در برنامهی خود ارزیابی میکردند پیش نرفت. بنابراین اشکال بزرگی که دولتیها و مردم در مقابل ارتش مطرح میکنند این است که شما قادر نیستید صحنهی امنیتی را درست مدیریت کنید.
به صورتی میشود گفت که آنها زیر سؤال رفتهاند. در حالی که ادعا می شد آنها ارتش مجهزی هستند و قدرت نظامی بالایی دارند. اسرائیلیها با تکیه بر دو عنصر از ارتششان یک ارتش کاملاً مسلّط و مهاجم نشان میدادند. یکی از این عناصر نیروی هوایی بود که گاهی گفته میشد اسرائیل قدرت چهارم هوایی دنیاست و واقعاً هم اسرائیلیها در این زمینه سرمایهگذاری بسیار بزرگی را انجام داده بودند. اصلاً کلید جنگهای اسرائیل نیروی هوایی اسرائیل بود. در جنگ ۱۹۴۸، جنگ ۱۹۵۶، جنگ ۱۹۶۷، جنگ ۱۹۷۱، جنگ ۱۹۸۲ در لبنان، در همهی اینها محور اسرائیل نیرو هواییاش بوده است.
امروز حرفی که اسرائیلیها میزنند این است که معادلات تغییر کرده است. در اجلاسی که در اوایل تیرماه در هرتزلیا که یک شهرک در شمال تلآویو است مطرح شد که اصلاً معادلات تغییر کرده و قدرت هوایی دیگر نقش اول در جنگ ندارد. در جنگ قدرت اول نیروی زمینی است و آن که روی زمین میجنگد. پس یک مسأله این است که اینها میگویند که آن عنصر اول که نیرو هوایی هست پاسخگو نیست.
عنصر دوم عنصر اطلاعاتی است که اسرائیلیها خیلی روی این کار کردند و واقعاً هم قوهی اطلاعاتی آنها قوی است. خیلی وقتها گفته میشود موساد قویتر از سیا است.
اگر چه از نظر تعداد و نفرات موساد شاید یک پنجاهم سیا هم نیرو نداشته باشد، اما چابکتر و عملیاتیتر است. اسرائیلیها روی این خیلی مانور دارند.
امروز این سؤال پیش روی اینهاست که این آقای سیدحسن نصرالله ما را بیچاره کرده و از سال ۲۰۰۶ هم نصرالله تحت تعقیب بوده است. امروز ۲۰۱۹ است و ۱۴ سال از این ماجرا گذشته؛ چطور شما نتوانستید به نصرالله دسترسی پیدا کنید؟ یا این همه فعالیتهای مختلف علیه اسرائیل در محیط لبنان و سوریه دارد انجام میشود. اسرائیلیها بسیاری از این موارد را نمیتوانند بفهمند و کشف کنند. اصلاً باقی بودن سیدحسن نصرالله و اینکه کادرهای اصلی حزبالله آسیب ندیده و نمیبینند در حالی که اسرائیل برای اینها جوایزی اعلام کرده، نشاندهندهی شکست در حوزهی اطلاعاتی آنهاست. لذا با توجه به این دو مسأله به نظر میآید که اسرائیلیها نتوانند اعتماد داخلی را به این آسانیها صورت دهند.
آقای دکتر از نگاه روندی اگر بخواهید شرایط فلسطین را در طول یک دههی اخیر بررسی و تحلیل کنید آن را چگونه میبینید؟ اخیراً هم رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با دبیر سیاسی جنبش حماس فرمودند که آیندهی فلسطین به نفع جبههی حق و جبههی فلسطینی خواهد بود. به نظر شما مستندات و مؤیدات این نگاه چیست؟
اسرائیلیها انتخاباتی را برگزار کردند که هیچ حزبی نتوانسته است رأی لازم را برای تشکیل دولت بدست بیاورد. ائتلاف آنها شکست خورده و سرانجام پارلمان منحل شده است. یعنی کنست منحل گردیده و مجددا وعدهی برگزاری انتخابات در مهرماه امسال را داده اند. این یعنی چه؟ یعنی اینکه اسرائیلیها در مدیریت صحنهی داخلی خودشان نیز دچار بحرانند چه برسد به صحنه نظام بین المللی.
این در حالی است که این مجلس در همین سال ۲۰۱۹ در اردیبهشت ماه که سر کار آمد نتوانست برای مدتی اندک هم دوام بیابد. از آن طرف، ماجرای «معاملهی قرن» پیش آمده است. فلسطینیها کاملاً موضع یکپارچه دارند. حتی آنهایی که سالیان سال با هم دعوا داشتند؛ مثل حماس و فتح یا حماس و تشکیلات خودگردان. اصلاً آدمهای حماس را سلطهی فلسطینی در کرانهی باختری بازداشت میکرد. چند هزار نفر از اینها بازداشت بودند. چند صد نفر از جهاد اسلامی آنجا بازداشت بودند. همین الان هم تعدادی بازداشتی داخل زندانهای فلسطینی است. جرمشان هم این است که ارتباط با حماس و جهاد اسلامی دارند. اما در ماجرای معاملهی قرن چه شد؟ آقای محمود عباس همان موضعی داشت که آقای اسماعیل هنیه و آقای نخاله که دبیرکل جهاد اسلامی می باشد داشته است. همین موضع را احمد جبرئیل داشت و دیگران نیز این گونه بودند.
این موضوع خود گویاست. یک جا اتحاد است و یک جا تفرقه. معلوم است که اتحاد غلبه میکند و تفرقه نمیتواند غالب شود.
مسألهی دیگر انگیزه است. ببینید یک ملتی دارد از خانهاش، مزرعهاش، روستایش، باغ و بستانش و خانهی اجدادیاش دفاع میکند. به نظر شما فلسطینیها چند شهید بدهند برای این کار رواست؟ در دنیا میگویند اگر همهشان هم کشته بشوند کسی فلسطینیها را نباید ملامت کند. بنابراین اگر کل فلسطینیها هم پای پرچم حفظ فلسطین شهید شوند این اصلاً اشکالی ندارد. این موضوع به فلسطینی ها انگیزه میدهد. شهادت را برای فلسطینیها حل و فصل میکند. اما در نقطهی مقابل، آن غاصبی که آمده حاضر نیست بشنود که سه سال باید سختی تحمل کند تا به راحتی برسد. میگوید من برای چه آمدم اینجا. بگویند فداکاری کن، میگوید چرا فداکاری کنم؟
آنچه که اسرائیل را در داخل نگه داشته است بنای یک سازمان است. مثلا شما یک پادگانی را با نیروهایی محافظت میکنید. پادگانی را با نگهبانی که در سازمان شما استخدام شده یا سرباز شما است حفاظت میکنید. این حفاظت، طبیعی نیست. این امنیت، امنیت طبیعی نیست. بله یک دولتی میتواند با ده درصد طرفدار هم بماند اما این به معنای این نیست که این ریشههایش در مردم مستحکم است. خیر، واقعاً تفاوت وجود دارد بین منطق فلسطینی و منطق اسرائیلی و این گزارهی شکنندهای است برای اسرائیل.
این بگو مگوها موجب تشدید اختلاف و درگیری بین گروههای سیاسی میشود و بعد به سطح جامعه کشیده میشود. جامعهی اسرائیل هم یک جامعهی ناهمگون است. درست است که بخش زیادی از جمعیت این کشور از اروپا آمدهاند، اما آیا حکایت همهی کشورهای اروپایی یکی است؟ طبیعتاً خیر. پس چون حکایت یکی نیست، نگاهها و برداشتها و اهداف و آرمان ها هم یکی نیست. وقتی به مردم فشار بیاید در سیستم ضعفی به وجود می آید. آن وقت زخمهای کهنه سر باز میکنند. به نظر من این تظاهراتی را که ما در تل آویو این روزها دیدیم سر باز کردن آن شکافی است که در داخل جمعیت اسرائیلی وجود داشته و امروز راههای بیرون زدن خود را یافته است.
این روزها دربارهی طرح معاملهی قرن سخنان و گمانهزنیهای مختلفی میشود. رئوس و محورهای اصلی این طرح و تحلیل شما از ابعاد مختلف آن چیست؟
این بحث دامنهاش گسترده است. بهصورت مختصر دو هدف در اینجا به طور اساسی وجود دارد. یکی مسألهی حل توطین فلسطینیهاست. یعنی فلسطینیهایی که حقشان است به سرزمین های خود بازگردند بروند و اینها را با پول در کشورهایی که هستند به عنوان شهروند به آن دولتها بقبولانند. در واقع مسألهای به نام آوارگان به طور کلی حل شده و دیگر اصلا چنین مسئلهای وجود نداشته باشد. مشخصا این افراد شهروند کشورهای دیگری شوند و دیگر خیلی معنا پیدا نکند که بگوییم اینها آوارگان فلسطینی هستند. که قصد داشتند این ماجرا را با پول حل کنند. حالا آیا موفق شدند یا موفق نشدند که بحث دیگری است و به نظر من موفق نشدند.
نکتهی بعد آن است که موضع یکپارچهی فلسطینیها در کرانه و در باریکه در مقابل این طرح قرار گرفت و عملاً این به نتیجهی مشخصی نرسید. در بیان کوشنر هم آمده بود که بدون حضور فلسطینیها نمیشود این ماجرا را پیش برد و فلسطینیها در قبال این طرح موضع دارند. فعلاً اوضاع این گونه است که اینها نتوانستند مسألهی توطین فلسطینیها را که یک توطئه بوده است به جایی برسانند.
دومین نکته و بسیار مهم هم مسألهی عادیسازی رابطهی رژیم صهیونیستی با کشورهای حوزهی عربی است. یعنی در تیتر این طرح دو عنوان اصلی وجود دارد. یک عنوان توطین و یک عنوان عادیسازی روبط است. آنها بر روی این طرح خیلی زمان گذاشتند تا اینکه به این نقطه برسند و حداقل بیست سال کار شده است. ما الان یک معاملهی قرن میبینیم، یک ترامپ میبینیم و یک آقای کوشنر. ولی واقعش این است که از زمان گفتگوهای اسلو و مادرید این مسأله به عنوان مسألهی توطین آوارگان و عادیسازی به عنوان دو مشکل مهم مخصوصاً توطین، در دستور کار قرار گرفت.
حالا آیا مسألهی عادیسازی به نتیجه رسیده است؟ تا به امروز به طور نسبی و محدود موفقیتهایی داشته است. بالاخره اسرائیلیها سفرهایی کردهاند و اینها را دور یک میز جمع کردهاند. اعراب نیز از آن بیانیهی آقای ملک عبدالله در اجلاس بیروت فاصله گرفتند. در آنجا گفته شده بود که این آوارهها باید برگردند. مسألهی پایتختی قدس در آنجا برای فلسطینیها مورد تأکید قرار گرفته بود.
حالا همان عربها جمع شدند و یک قدم دیگر عقب رفتند. میگویند آوارگان نمیخواهد برگردند و مسألهی قدس هم قابل مذاکره است. میشود گفتگو کرد و به یک جمعبندی رسید. اینها درواقع نشاندهندهی این است که یک موفقیتی اسرائیلیها در این مسأله به دست آوردند.
اما آیا حد مورد طلب اسرائیلیها همین بود؟ یعنی یک عکس یادگاری بگیرند؟ عدهای از عناصر اقتصادیشان در منامه جمع بشوند و بعد یک بیانیهای دهند؟ نه اینها ادای عادیسازی رابطه است. عادیسازی رابطه چیزی فراتر از این است. عادیسازی رابطه رفت و آمد دارد. انعقاد قرارداد دارد. قرارداد دو جانبه به همراهش فعالسازی دارد و توسعهی قراردادها را دنبال میکند. در اجلاس منامه هیچکدام از اینها بحث نشده است. بنابراین معاملهی قرن یک موفقیتهای اولیهای داشته اما به هدفش نرسیده است.
آیا میشود مانع تحقق این نقشه شد؟ بله، به این صورت که نگذاریم مسألهی توطین اتفاق بیفتد. چون میدانید توطین اولین نقطه مشکل فلسطینیها و عربهاست. چرا؟ برای اینکه اینها میگویند آقا این دویست هزار فلسطینی که در لبنان هستند را بیاورید و داخل دولت حساب کنید.
اینها در متن خودش چالشهای بسیار بزرگی دارد و فلسطینیها این را میدانند. چون فلسطینیها تجربهی صد ساله دارند. لذاست فلسطینیها زیر بار نمیروند. کاری هم به ملیگرا یا اسلامگرا بودنشان ندارند. همزمان میبینید که محمود عباس و اسماعیل هنیه راجع به این معاملهی قرن حرف واحدی میزنند.
هفته گذشته که نایب رئیس دفتر سیاسی حماس به ایران آمده بودند به رهبر انقلاب اسلامی گفتند که «ما خود را در خط مقدم حمایت از ایران میبینیم». از حیث معادلات نظامی - امنیتی اگر بخواهیم جهاد اسلامی، حزبالله و حماس را تحلیل بکنیم، به نظر شما این گروه های مبارز چه دستاوردهایی برای امنیت جمهوری اسلامی ایران دارند؟
یک سؤال مطرح است که آیا آسیب به فلسطین آسیب به ایران است؟ یا آسیب به ایران آسیب به فلسطین است؟ در یک مدت مدیدی پاسخ این بود که آسیب به فلسطین آسیب به ایران است. چرا؟ برای اینکه سیاست آمریکاییها و اروپاییها در مواجههی با منطقهی ما و به خصوص جمهوری اسلامی مبتنی بر زدن بازوهای ایران بود. به تعبیر خودشان، حالا ما این تعبیر را قبول نداریم. فلسطینیها بازوی ما نیستند یا ما بازوی فلسطینیها نیستیم، لبنانیها بازوی ما نیستند یا ما بازوی لبنانیها نیستیم. هر کسی کار خودش را دارد انجام می دهد و منافع خودش را دارد و در چارچوب منافع و دیدگاههای خودش دارد رفتار میکند. حال این تعبیر را آمریکاییها به کار میبردند که ما دستهای ایران را در منطقه قطع میکنیم. یک وقتی سیاست این بود که برای تضعیف جمهوری اسلامی دستهایش را قطع کنیم. بنابراین در اینجا ضربه به فلسطین ضربه به ایران بود.
اما امروز چه؟ امروز آمریکاییها و اروپاییها میگویند اگر جمهوری اسلامی نباشد دیگر فتح و حماسی نمیماند؛ دیگر حزبالله نخواهد بود. دیگر انصارالله وجود ندارد و دیگر گروههای مقاومت در عراق یا سوریه باقی نمیمانند. گروههای مقاومت در شمال آفریقا نیز از بین خواهند رفت. پس شما این را بزنید. الان سیاست آمریکا این است که ایران را بزند. منتهی از مسیر خودش که اقتصادی و جنگ روانی هست. خب در اینجا زدن ایران حالا دیگر زدن فلسطین است. آن موقع میگفتند بازو را بزنید برای اینکه این را بزنیم. زدن بازو زدن جمهوری اسلامی بود. الان زدن جمهوری اسلامی دقیقاً زدن آن بازوهاست. چون وقتی نباشد آنها نیستند. لذا یک جملهای در فرمایشات حضرت آقا بود در همین راستا که درواقع امروز سیاست این است که جمهوری اسلامی را تضعیف کنند برای اینکه شما را تضعیف کنند. آقای شیخ صالح العاروری در پاسخ به فرمایش حضرت آقا و تأیید این مطلب ایشان گفتند ما کنار ایران هستیم. یعنی برمیگردد به آن بحث استراتژیکی که یک مقطعی میگفتند بازو را بزنید برای اینکه این تن ضعیف بشود. حالا میگویند این تن را بزنید و اگر تن را بزنید بازویی نمیماند. این در این چارچوب قابل تجزیه و تحلیل است.
زمانی نتانیاهو اصرار داشت که ترامپ و آمریکا یک ضربه به ایران بزنند تا ایران دست و پایش را جمع کند و حساب کار دستش بیاید. خیلی اصرار داشتند و میگفتند اگر مستقیم نمیتوانی به ایران در سوریه ضربه بزن که حمله به ایران نشده باشد ولی ضمناً ایرانیها بفهمند که باید دست و پایشان را در سوریه جمع بکنند؛ تا یک خطر از سر من رفع بشود. حالا در این صحنهی پهباد که هوافضای سپاه آمد مدرنترین پرندهی جاسوسی آمریکاییها را ساقط کرد یک صحبت این بود که آقای نتانیاهو تماس گرفته به ترامپ گفته دست نگه دارید حمله نکنید، کاری به ایران نداشته باشید چرا که من وضعم به شدت مسألهدار است. شما به محض اینکه به ایران حمله کنید حزبالله فعال میشود و من سیبل حملات در منطقه میشوم در حالی که من الان قادر نیستم جنگی را اداره کنم و اینها نشاندهندهی این است که آن مطلبی که آقای سیدحسن نصرالله گفت با نگاه به واقعیات خیلی دور نیست و من معتقدم که ما برای آزادی فلسطین به جنگ هم احتیاج نخواهیم داشت. شبح جنگ، اسرائیل را آب میکند و از بین میبرد.
این بگو مگوها موجب تشدید اختلاف و درگیری بین گروههای سیاسی میشود و بعد به سطح جامعه کشیده میشود. جامعهی اسرائیل هم یک جامعهی ناهمگون است. درست است که بخش زیادی از جمعیت این کشور از اروپا آمدهاند، اما آیا حکایت همهی کشورهای اروپایی یکی است؟ طبیعتاً خیر. پس چون حکایت یکی نیست، نگاهها و برداشتها و اهداف و آرمان ها هم یکی نیست. وقتی به مردم فشار بیاید در سیستم ضعفی به وجود می آید. آن وقت زخمهای کهنه سر باز میکنند. به نظر من این تظاهراتی را که ما در تل آویو این روزها دیدیم سر باز کردن آن شکافی است که در داخل جمعیت اسرائیلی وجود داشته و امروز راههای بیرون زدن خود را یافته است.
این روزها دربارهی طرح معاملهی قرن سخنان و گمانهزنیهای مختلفی میشود. رئوس و محورهای اصلی این طرح و تحلیل شما از ابعاد مختلف آن چیست؟
این بحث دامنهاش گسترده است. بهصورت مختصر دو هدف در اینجا به طور اساسی وجود دارد. یکی مسألهی حل توطین فلسطینیهاست. یعنی فلسطینیهایی که حقشان است به سرزمین های خود بازگردند بروند و اینها را با پول در کشورهایی که هستند به عنوان شهروند به آن دولتها بقبولانند. در واقع مسألهای به نام آوارگان به طور کلی حل شده و دیگر اصلا چنین مسئلهای وجود نداشته باشد. مشخصا این افراد شهروند کشورهای دیگری شوند و دیگر خیلی معنا پیدا نکند که بگوییم اینها آوارگان فلسطینی هستند. که قصد داشتند این ماجرا را با پول حل کنند. حالا آیا موفق شدند یا موفق نشدند که بحث دیگری است و به نظر من موفق نشدند.
نکتهی بعد آن است که موضع یکپارچهی فلسطینیها در کرانه و در باریکه در مقابل این طرح قرار گرفت و عملاً این به نتیجهی مشخصی نرسید. در بیان کوشنر هم آمده بود که بدون حضور فلسطینیها نمیشود این ماجرا را پیش برد و فلسطینیها در قبال این طرح موضع دارند. فعلاً اوضاع این گونه است که اینها نتوانستند مسألهی توطین فلسطینیها را که یک توطئه بوده است به جایی برسانند.
دومین نکته و بسیار مهم هم مسألهی عادیسازی رابطهی رژیم صهیونیستی با کشورهای حوزهی عربی است. یعنی در تیتر این طرح دو عنوان اصلی وجود دارد. یک عنوان توطین و یک عنوان عادیسازی روبط است. آنها بر روی این طرح خیلی زمان گذاشتند تا اینکه به این نقطه برسند و حداقل بیست سال کار شده است. ما الان یک معاملهی قرن میبینیم، یک ترامپ میبینیم و یک آقای کوشنر. ولی واقعش این است که از زمان گفتگوهای اسلو و مادرید این مسأله به عنوان مسألهی توطین آوارگان و عادیسازی به عنوان دو مشکل مهم مخصوصاً توطین، در دستور کار قرار گرفت.
حالا آیا مسألهی عادیسازی به نتیجه رسیده است؟ تا به امروز به طور نسبی و محدود موفقیتهایی داشته است. بالاخره اسرائیلیها سفرهایی کردهاند و اینها را دور یک میز جمع کردهاند. اعراب نیز از آن بیانیهی آقای ملک عبدالله در اجلاس بیروت فاصله گرفتند. در آنجا گفته شده بود که این آوارهها باید برگردند. مسألهی پایتختی قدس در آنجا برای فلسطینیها مورد تأکید قرار گرفته بود.
حالا همان عربها جمع شدند و یک قدم دیگر عقب رفتند. میگویند آوارگان نمیخواهد برگردند و مسألهی قدس هم قابل مذاکره است. میشود گفتگو کرد و به یک جمعبندی رسید. اینها درواقع نشاندهندهی این است که یک موفقیتی اسرائیلیها در این مسأله به دست آوردند.
اما آیا حد مورد طلب اسرائیلیها همین بود؟ یعنی یک عکس یادگاری بگیرند؟ عدهای از عناصر اقتصادیشان در منامه جمع بشوند و بعد یک بیانیهای دهند؟ نه اینها ادای عادیسازی رابطه است. عادیسازی رابطه چیزی فراتر از این است. عادیسازی رابطه رفت و آمد دارد. انعقاد قرارداد دارد. قرارداد دو جانبه به همراهش فعالسازی دارد و توسعهی قراردادها را دنبال میکند. در اجلاس منامه هیچکدام از اینها بحث نشده است. بنابراین معاملهی قرن یک موفقیتهای اولیهای داشته اما به هدفش نرسیده است.
آیا میشود مانع تحقق این نقشه شد؟ بله، به این صورت که نگذاریم مسألهی توطین اتفاق بیفتد. چون میدانید توطین اولین نقطه مشکل فلسطینیها و عربهاست. چرا؟ برای اینکه اینها میگویند آقا این دویست هزار فلسطینی که در لبنان هستند را بیاورید و داخل دولت حساب کنید.
اینها در متن خودش چالشهای بسیار بزرگی دارد و فلسطینیها این را میدانند. چون فلسطینیها تجربهی صد ساله دارند. لذاست فلسطینیها زیر بار نمیروند. کاری هم به ملیگرا یا اسلامگرا بودنشان ندارند. همزمان میبینید که محمود عباس و اسماعیل هنیه راجع به این معاملهی قرن حرف واحدی میزنند.
هفته گذشته که نایب رئیس دفتر سیاسی حماس به ایران آمده بودند به رهبر انقلاب اسلامی گفتند که «ما خود را در خط مقدم حمایت از ایران میبینیم». از حیث معادلات نظامی - امنیتی اگر بخواهیم جهاد اسلامی، حزبالله و حماس را تحلیل بکنیم، به نظر شما این گروه های مبارز چه دستاوردهایی برای امنیت جمهوری اسلامی ایران دارند؟
یک سؤال مطرح است که آیا آسیب به فلسطین آسیب به ایران است؟ یا آسیب به ایران آسیب به فلسطین است؟ در یک مدت مدیدی پاسخ این بود که آسیب به فلسطین آسیب به ایران است. چرا؟ برای اینکه سیاست آمریکاییها و اروپاییها در مواجههی با منطقهی ما و به خصوص جمهوری اسلامی مبتنی بر زدن بازوهای ایران بود. به تعبیر خودشان، حالا ما این تعبیر را قبول نداریم. فلسطینیها بازوی ما نیستند یا ما بازوی فلسطینیها نیستیم، لبنانیها بازوی ما نیستند یا ما بازوی لبنانیها نیستیم. هر کسی کار خودش را دارد انجام می دهد و منافع خودش را دارد و در چارچوب منافع و دیدگاههای خودش دارد رفتار میکند. حال این تعبیر را آمریکاییها به کار میبردند که ما دستهای ایران را در منطقه قطع میکنیم. یک وقتی سیاست این بود که برای تضعیف جمهوری اسلامی دستهایش را قطع کنیم. بنابراین در اینجا ضربه به فلسطین ضربه به ایران بود.
اما امروز چه؟ امروز آمریکاییها و اروپاییها میگویند اگر جمهوری اسلامی نباشد دیگر فتح و حماسی نمیماند؛ دیگر حزبالله نخواهد بود. دیگر انصارالله وجود ندارد و دیگر گروههای مقاومت در عراق یا سوریه باقی نمیمانند. گروههای مقاومت در شمال آفریقا نیز از بین خواهند رفت. پس شما این را بزنید. الان سیاست آمریکا این است که ایران را بزند. منتهی از مسیر خودش که اقتصادی و جنگ روانی هست. خب در اینجا زدن ایران حالا دیگر زدن فلسطین است. آن موقع میگفتند بازو را بزنید برای اینکه این را بزنیم. زدن بازو زدن جمهوری اسلامی بود. الان زدن جمهوری اسلامی دقیقاً زدن آن بازوهاست. چون وقتی نباشد آنها نیستند. لذا یک جملهای در فرمایشات حضرت آقا بود در همین راستا که درواقع امروز سیاست این است که جمهوری اسلامی را تضعیف کنند برای اینکه شما را تضعیف کنند. آقای شیخ صالح العاروری در پاسخ به فرمایش حضرت آقا و تأیید این مطلب ایشان گفتند ما کنار ایران هستیم. یعنی برمیگردد به آن بحث استراتژیکی که یک مقطعی میگفتند بازو را بزنید برای اینکه این تن ضعیف بشود. حالا میگویند این تن را بزنید و اگر تن را بزنید بازویی نمیماند. این در این چارچوب قابل تجزیه و تحلیل است.
زمانی نتانیاهو اصرار داشت که ترامپ و آمریکا یک ضربه به ایران بزنند تا ایران دست و پایش را جمع کند و حساب کار دستش بیاید. خیلی اصرار داشتند و میگفتند اگر مستقیم نمیتوانی به ایران در سوریه ضربه بزن که حمله به ایران نشده باشد ولی ضمناً ایرانیها بفهمند که باید دست و پایشان را در سوریه جمع بکنند؛ تا یک خطر از سر من رفع بشود. حالا در این صحنهی پهباد که هوافضای سپاه آمد مدرنترین پرندهی جاسوسی آمریکاییها را ساقط کرد یک صحبت این بود که آقای نتانیاهو تماس گرفته به ترامپ گفته دست نگه دارید حمله نکنید، کاری به ایران نداشته باشید چرا که من وضعم به شدت مسألهدار است. شما به محض اینکه به ایران حمله کنید حزبالله فعال میشود و من سیبل حملات در منطقه میشوم در حالی که من الان قادر نیستم جنگی را اداره کنم و اینها نشاندهندهی این است که آن مطلبی که آقای سیدحسن نصرالله گفت با نگاه به واقعیات خیلی دور نیست و من معتقدم که ما برای آزادی فلسطین به جنگ هم احتیاج نخواهیم داشت. شبح جنگ، اسرائیل را آب میکند و از بین میبرد.