• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1398/03/02

جلسه‌ دویست و چهل و هفتم

گزارش مشروح دیدار صریح و بی‌پرده دانشجویان با رهبر انقلاب
محمدصادق علیزاده
«دلمان از دست چپ  و راست رئیس‌جمهور خون است!» صاف ایستاده پشت تریبون و روبروی شخصیت نخست سیاسی کشور دارد این جملات را بر زبان می‌راند. نوبت آقا که می‌شود اشاره‌ای هم می‌کند به حرف او: «می‌فرمایند دل ما خون است؛ خب گیرم دل شما خون!» شلیک خنده دانشجویان فضای حسینیه را پر می‌کند... ذهنم فلاش‌بک خورده به دیدار دانشجویی یک دهه قبل که در هیأت یک دانشجو پایم به دیدار باز شده بود.  شیرینی‌اش هنوز زیر زبان مزمزه می‌کند. در میان دیدارهای رهبری، دو دیدار همیشه جذابیت خودش را دارد: شعرا و دانشجویان. هر قدر اولی، لطیف و پرمطایبه است، دومی اما تندوتیز و صریح و جسورانه آن‌قدر که اگر شوخی و مزاح‌های گاه‌وبیگاه خود رهبری نباشد، تندوتیزی‌اش ممکن است به شخصیت خیلی‌ها خط و خش بیندازد. حالا هم حسینیه امام خمینی رحمه‌الله پر شده از دختر و پسرانی که قرار است دویست‌و‌چهل‌و‌هفتمین دیدار دانشگاهی آیت‌الله خامنه‌ای را در سال‌های پس از انقلاب رقم بزنند.

دیدارهای دانشجویی از آن دست مراسم‌هایی است که خط‌کشی‌ها و کل‌کل‌های مرسوم عالم دانشجویی از فنی و انسانی تا دانشجوی سراسری و آزاد و پیام نور بودن رنگ می‌بازد. انگاری خاصیت این تریبون آن است که آدم‌ها و دغدغه‌های پشتش را یک‌باره بزرگ می‌کند. این را می‌شود از ترکیب دانشجویان و حرف‌هایی که پشت تریبون می‌زنند فهمید. از ساعت ۱۶ آرام‌آرام دانشجویانی که در به انتهای خیابان فلسطین جنوبی آمده‌اند وارد حسینیه می‌شوند. تا آقا بیاید، مداح می‌آید و شعری که قرار است دسته‌جمعی خوانده شود را تمرین هم‌خوانی می‌کند. جمعیت برای مرتبه اول همراهی می‌کند اما بعد از اینکه می‌فهمد رکب خورده و تمرینی بوده، در مرتبه بعد شل می‌کند. جمعیت آن‌قدر هیجان‌زده و مشتاق هست که بخواهد بدون حاشیه برود سر اصل مطلب: «ای پسر فاطمه منتظر تو هستیم!»

وسط چنین قیامت عظمایی، چند نفر از دانشجویانی که قرار است پشت تریبون بروند، اعتمادبه‌نفس جلوی آن‌همه جمعیت رفته‌اند مقابل دوربین گروه مستندسازی و حرف‌هایشان را می‌زنند؛ انگار که زمان و مکان، تأثیری در نظم ذهنی و روانی‌شان ندارد. خبرنگار صداوسیما هم رسیده و دارد با تصویربردارش، موقعیت‌هایشان را چک می‌کنند. رفت‌وآمدهای ردیف‌های جلو بیشتر می‌شود و سروشکل منظمی پیدا می‌کند. بچه‌ها هم حالا بو برده‌اند و خیلی‌هایشان نیم‌خیز شده‌اند و در نهایت آقا می‌آیند و شور و هیجان جمع است که می‌رسد به مرزهای انفجار.
 
* شعاری برای همه اقشار
شعارها شروع می‌شوند: «ای رهبر آزاده آماد‌ه‌ایم آماده!» رفته‌رفته اما تغییر می‌کند و خودجوش می‌رود به‌جایی که باید: «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست!» شعاری که انگار محدود به قشر و جمع خاصی نیست و فصل مشترک همه‌ی کسانی است که پایشان می‌رسد به این حسینیه فارغ از آنکه شاعر باشند یا کارگر، دانشجو، کارآفرین یا مسئول نظام! شعار و نوحه و سینه‌زنی و شور و هیجان قاطی شده و توی هم پیچیده و فضای عجیبی شکل داده. آقا هم روی صندلی‌اش با جمعیت همراه شده و آرام سینه می‌زنند. بره‌کُشون عکاس‌ها و تصویربردارهاست و قاب‌های نابی که پی‌درپی ثبت می‌شوند بدون اینکه سوژه‌ها، حواس‌شان به دوربین‌ها باشد! این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست!

بعد از قرائت قرآن، مجری مقدمه‌ای می‌گوید و پیش از آنکه از نفر اول دعوت کند برای آمدن پشت تریبون، رخصت می‌خواهد که شعری بخواند. شعری که به گفته خودش شعر خوبی است هرچند او شعرخوان خوبی نباشد. صدای دانشجویان بلند می‌شود به نشانه مخالفت که وقت محدود است. مجری اما بهایی نمی‌دهد و کار خودش را می‌کند و همین هم می‌شود که هر از چندی، شوخی و جدی صدای «احسنت»ی بلند شود از یک گوشه‌ی حسینیه! بعد از خواندن شعر هم طعنه‌ای حواله‌ی اجراهای تلویزیونی می‌کند که نمی‌خواهم به سبک آن‌ها، اطاله‌ی کلام کنم و محمدحسن مهدی‌پور دبیرکل جامعه‌ی اسلامی دانشجویان را دعوت می‌کند به پشت تریبون.
 
* غیرت تشکلی آقای دبیرکل
مهدی‌پور پشت تریبون می‌آید و بعد از سلام، همان اول رگ تشکلی‌اش می‌زند بیرون: «سلام دوستانم را به‌عنوان بزرگ‌ترین اتحادیه دانشجویی کشور به شما ابلاغ می‌کنم!» در ادامه هم شروع می‌کند با حرارت از روی متن خواندن. لابه‌لای نقدهایش به اقتصاد و کاهش ارزش پولی کشور و نمایش تجمل توسط آقازاده‌های در فضای حقیقی و مجازی و غرب‌زده‌هایی که ملت را از جنگ می‌ترسانند، گریزی هم می‌زند به هندسه ساختار سیاسی کشور که چنین ساختاری، مسئولیت را متوجه کسانی که زمانی مسئول بوده‌اند نمی‌کند و خروجی این ساختار، آقازاده‌پروری است. بعد هم می‌خواهد که نظام پارلمانی در کشور مجدداً بررسی شود. اعتمادبه‌نفسش ستودنی است!

حاشیه‌های اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی هم سهمی در صحبت‌های دبیرکل جوان دارد: «می‌خواهند این شورا را از سیاست‌گذاری خارج کنند!» بعد هم درخواست از رهبری که مانع این کار شود. می‌روم توی نخ دکتر سیدرضا عاملی، دبیر جدید شورا که با لبخند کم‌رنگی و باحوصله دارد گوش می‌دهد. کنارش سردار عزیز جعفری با لباس شخصی نشسته و چند صندلی آن‌طرف‌تر هم سورنا ستاری معاون علمی رئیس‌جمهور و دکتر ولایتی از دانشگاه آزاد و وزیر علوم. حسن ختام صحبت‌های مهدی‌پور هم دوباره دغدغه‌ی تشکیلاتی‌ است: «فتنه‌گران از ما شکایت کرده‌اند و می‌خواهند همین دفتر را از ما بگیرند.» نمی‌دانم کشاندن پای بحث‌های این‌چنینی به مراسم‌های این‌چنینی چقدر ضروری است.
 
* طعنه به سندنویسی مسئولان
سیده نرگس حسینی، دانشجوی نرم‌افزار دانشگاه صنعتی امیرکبیر، دومین نفر است که پشت تریبون خوانده می‌شود. او هم اشاراتی کلی دارد به اصلاح ساختارهای سیاسی کشور و طرحی که در مجلس تصویب شده و عدالت انتخاباتی را زیر سؤال برده. منطقی، آرام، شمرده و غیرهیجانی صحبت می‌کند و متنش را می‌خواند. روی همین حساب است که جو هیجانی جمع می‌خوابد. در ادامه هم می‌زند به عملکرد ناقص نظام در اثربخشی و آگاهی‌بخشی به مردم و سیستم معیوب تربیت نیرو و سند ۲۰۳۰: «۲۰۳۰ از نظر ارزش در زباله‌دان است ولی از نظر سازوکار سندنویسی، نمونه‌ای است که آقایان باید بروند سندنویسی را از روی آن یاد بگیرند!» طعنه و کنایه‌ای به همه سندنویسان از شورای عالی انقلاب فرهنگی گرفته تا آموزش‌وپرورش و آموزش عالی و قس‌علی‌هذا!

بخش پایانی صحبت‌های حسینی اما حسابی دل دختران دانشجوی حاضر در جمع را خنک می‌کند تا جایی که یک‌تنه به «احسنت» برمی‌آیند ولو آنکه صدایی از قسمت آقایان بلند نشود یا بعضاً با خنده‌ای همراه شود: «در حوزه‌ی مشارکت اجتماعی زنان و دختران با خلأ جدی مواجه هستیم. گردابی که نه با زیست زنانه و دخترانه هم‌خوان است و نه انقلابی است. همین هم می‌شود که دختران ما یا باید تن به فعالیت‌های مردانه بدهند یا سرخورده شوند! هویت و مشارکت اجتماعی زنان و دختران باید بازتعریف شود و این توقع ماست! گره‌های موجود هم با قدرت سرپنجه نرم زنان باز می‌شود.» حسینی هم بعد از تمام حرف‌هایش بالا می‌رود و عرض ادبی به آقا می‌کند. برخلاف نفر قبلی، سر صحبت را این مرتبه خود آقا باز می‌کند.
 
* همه‌چیز شده سیاست
مجری بعد از حسینی، سراغ امین شریفی از فعالان هیئت‌های دانشجویی و حرکت‌های جهادی می‌رود. لابه‌لای آمدن و رفتن سخنرانان هم گریزی می‌زند و نقدهایی می‌زند به بعضی جریان‌های سیاسی داخلی در دخیل بستن به عرب و امید به انتخابات ۲۰۲۰ ایالات‌متحده و بد و بیراه به لیبرالیسم و امثالهم! هرچند حواس‌ها جای دیگری است به‌خصوص که جماعت بعد از تمام شدن سخنرانی هرکدام از دانشجوها نیم‌خیز می‌شوند ببینند در تعامل نزدیک و خصوصی بین آقا و دانشجویان روی سن چه اتفاقی می‌افتد. چه گوش‌ها که تیز می‌شود و چه نقشه‌هایی نقش بر آب که از آن فاصله چیزی معلوم نیست.

تا شریفی برود پای تریبون یکی از میان جمع دست بلند می‌کند که سه دقیقه و فقط سه دقیقه وقت به او داده شود. مجری می‌خواهد قضیه را جمع کند اما دانشجوی کت‌شلواریِ جوانِ میانِ جمع ول‌کن نیست. از دانشجویان دانشگاه آزاد چهارمحال است. از همان ردیف‌های چهار پنج خود آقا را خطاب قرار می‌دهد که می‌خواهم از مشکلات خودمان بگویم. مجری کوتاه بیا نیست. آقا رو می‌کنند به مجری که شنیدی چه گفت؟ مشخص است نمی‌خواهند در ساز و کار اجرای برنامه دخالت کنند اما اصرار دانشجوی چهارمحالی را هم نمی‌خواهند نادیده بگیرند. عاقبت جوان چهارمحالی کوتاه می‌آید.

شریفی در ظاهر دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک شریف است در باطن اما ندایی است که از حلقوم هیئت‌ها و گروه‌های جهادی دانشجویی بیرون می‌آید: «ما جهادی‌ها سیاسی هستیم اما جناحی نیستیم! دنبال جذب حداکثری هستیم اما نه به قیمت پایین آمدن از ارزش‌های دینی‌مان!» در ادامه هم رو در روی آقا، لب به انتقاد باز می‌کند از اصالت دادن به سیاست و امر سیاسی حتی در همین دیدار دانشجویان با رهبری: «وقتی اصالت را به سیاست بدهیم نتیجه‌اش می‌شود ترکیب سخنرانان بیست سی سال گذشته همین جلسه!» حالا نقد به سیاسی‌شدن همه‌چیز که به خیلی از جاها وارد است ولی با خودم فکر می‌کنم همین‌که چون اویی پشت تریبون آمده، مثال نقض گزاره‌ای است  که او پشت تریبون اعلام کرده! مهندس جوان جهادی هم در نهایت طعنه‌ای می‌زند وضعیت این ماه‌های شورای عالی انقلاب فرهنگی! عاملی برای دومین مرتبه می‌رود توی نخ توجهم! وضعیت بازی را تا الآن باید دو هیچ به نفع دانشجویان جوان دانست. دبیر مأخوذبه‌حیای شورا هم دارد گوش می‌کند.
 
* دعوت رهبری به پویش فشار خون
طاها بیات و یا به عبارت دقیق‌تر، دکتر طاها بیات به نمایندگی از دانشجویان وزارت بهداشت نفر بعدی است. مجری دوباره می‌زند به صحرای کربلا و کشتی گرفتن با لیبرالیسم و غرب‌گراها تا بیات برسد پای تریبون! صحبتش را با «یا من إسمه دواء و ذکره شفاء» آغاز می‌کند که دل‌ها را می‌برد پشت دفترچه بیمه! صحبت‌های دکتر جوان بیشتر حول‌وحوش مسائل حوزه سلامت می‌چرخد و ایراداتی که به نظرش باید برای آن‌ها تدابیری اندیشیده شود از زیرساخت‌های حقوقی بهداشت و درمان تا تغییر گفتمان آموزشی دانشگاه‌ها به سمت مسأله‌محوری. به نظرم مخاطب این بایدها بیش از آنکه رهبری با جمع دانشجویان از هر رشته و مشرب و حوزه‌ای باشند، خود دانشجویان وزارت بهداشت و اساتید دانشگاه‌های علوم پزشکی‌اند. هرچند به نظرم در میان اقشار دانشگاهی ما، دانشگاه‌های علوم پزشکی بیش از جماعت فنی و مهندسی و علوم انسانی و اجتماعی، با واقعیت‌های حوزه تحت آموزش خود آشنایند آن‌هم به سبب نظام آموزشی که این دانشگاه‌ها دارند و جماعت فنی‌مهندسی و علوم انسانی و اجتماعی و پایه ندارند. علوم پزشکی‌ها از این نظر سه هیچ از باقی جلوترند.

حرف‌های دکتر جوان، تخصصی است و همین هم عاملی می‌شود برای خوابیدن جو مراسم. حسن ختام حرف‌هایش اما حسابی فضا را عوض می‌کند و می‌برد به سمتی که فقط در دیدارهای دانشجویی دیده می‌شود. دکتر گریزی شده به سبک زندگی ایرانیان و مشکلاتی مثل چاقی و فشار خون و امثالهم که گریبان ایرانی‌ها را گرفته و در نهایت هم می‌رود سر حرف اصلی‌اش: «مدتی است که پویش ملی کنترل فشار خون را راه‌اندازی کرده‌ایم. البته شما ورزشکار و کوهنوردید و احتمالا با مشکل فشار خون روبرو نیستید ولی درخواست می‌کینم به طور نمادین فشار خون‌تان را ثبت و تصویر آن را منتشر کنید!»

موج خنده بچه‌هاست که پرتاب می‌شود توی فضای حسینیه. پشت‌بند دکتر جوان هم دکتر دیگری می‌آید که دانشجوی حقوق خصوصی است از دانشگاه شهید بهشتی. در تخصصی صحبت کردن و حاشیه نرفتن او هم به‌مانند سلف وزارت بهداشتی خود است. دقیق و متناسب صحبت می‌کند و آمارهای دقیقی هم از وضعیت دعاوی کشور دارد. همین مقدارش هم فیوز آدم را می‌پراند که ۲۰ درصد دعای کشور، خانوادگی است و ۱۰ درصد مربوط به تصادفات و ۷ درصد مربوط به چک! همین‌ها روی همدیگر می‌شوند ۳۷ درصد دعاوی! چقدر جای نگاه‌های این شکلی در بدنه دانشجویی کشور خالی است. نگاه جزئی و تخصصی و دقیق و غیرکلی و ناظر به واقعیات موجود میدانی!
 
* ریاضیدانِ آنالیزورِ هنرمند
ساعت رسیده به ۱۸ و ۳۵ دقیقه. یک ساعت و چهل دقیقه‌ای تا افطار مانده. توی چهره کسی اما نشانی از ضعف ساعات انتهایی روزه‌داری دیده نمی‌شود به‌جز یک نفری که البته با اقدام به‌موقع نیروهای اورژانس از حسینیه خارج شد.

نماینده کانون‌های فرهنگی دانشجویان هم مورد جالبی است. سعید شبانیان دانشجوی کارشناسی ارشد ریاضی آن‌هم گرایش آنالیز آن‌هم در دانشگاه تربیت مدرس است؛ اگر نگویند که استاد نماینده کانون‌های فرهنگی دانشگاه‌هاست آدم انتظار دارد که زبان باز کند و انتگرال و معادلات دیفرانسیل است که از زبانش بریزد اما دریغ که جز فرهنگ و هنر، چیزی در صحبت‌های ریاضیدان جوانمان نیست. از موسیقی گرفته تا ادبیات و هنر و نمایش. لابه‌لای حرف‌های محجوبانه‌اش که اصولاً خاصیت همه جماعت فرهنگی‌کار است گلایه می‌کند که هر جا بودجه کم می‌آید اول از هم سرانه فرهنگی است که ذبح می‌شود.
 
* پیشنهاد جنجالی نماینده بسیج دانشجویی
بعد از آقای ریاضی‌دانِ گرایش آنالیز، مجری دوباره می‌زند به صحرای کربلا و این مرتبه فوکویاماست که تنش باید در گور بلرزد. نماینده بسیج دانشجویی که می‌رود بالا، دوباره هیجان رفته‌رفته به جمع بازمی‌گردد. انگاری که مدیران برگزاری مراسم، سبک ساعت شنی را برای اداره برگزیده‌اند و اول و آخر مراسم دنبال تزریق هیجان باشند. علیرضا شریفی دانشجوی کارشناسی حقوق دانشگاه آزاد شیراز است. جوان شیرازی اما لهجه آنچنانی ندارد. حالا درست که شریفی هم به‌مثابه قبلی‌ها، گریزی زد به مسائل کلی و مبارزه با فساد و ناکارآمدی اما او هم در صحبت‌هایش، نقدی به شورای عالی انقلاب فرهنگی و ساختار آن ایراد کرد.

حالا البته می‌شود نشست و فکر کرد و بحث کرد که اصولاً پیشنهاد بسیجی جوان شیرازی برای اصلاح ساختار شورا درست است یا نه: «در وضعیت فعلی جنگ نرم بخشی از ناکارآمدی ناشی از ضعف شوراهای عالی انقلاب فرهنگی و فضای مجازی است. ریاست این دو شورا با رئیس جمهور است و به دلیل مشغله متعدد تشکیل و پیگیری منظم جلسات این شورا را ندارد.» بسیجی جوان، پشت تریبون پیشنهاد می‌دهد که به دلیل اهمیت این دو شورا و اهمیت مدیریت فرهنگی مستقل از رفت و آمد دولت‌ها، نظام دیگری برای ریاست این دو شورا طراحی شود که رئیس آن مستقل از سران قوا باشد و رفت و آمد دولت‌ها تأثیری در عملکرد این دو شورا نداشته باشند. این مرتبه نه‌تنها من که تصویربردار صداوسیما با آن دوربین هیولایش هم رفته توی نخ دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی. دکتر عاملی باز هم دارد با حوصله گوش می‌کند. با احتساب ضدحمله اخیر، تا اینجای قضیه سه هیچ به نفع دانشجویان.  
 
* نادر مهدوی پنجه در پنجه آبراهام لینکلن
تن صدای شریفی همین‌طور و در حالت عادی، چند درجه بیش از سایرین است. حالا در نظر بگیرید که در بندهای پایانی متنش تصمیم می‌گیرد صدایش را باز هم بالاتر ببرد تا بخش‌های حماسی‌ صحبتش شور و حال مضاعفی پیدا کند و جنگ و مذاکره را همزمان نفی کند و پای نادر مهدوی را هم باز کند به حسینیه امام خمینی(ره). گل طلایی دیدار هم رقم می‌خورد به نام او که تمثال شهید نادر مهدوی را به آقا اهدا می‌کند و تصویرش دست‌به‌دست در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخد. این را بگذارید کنار شاخ‌وشانه‌ کشیدن‌های اخیر آمریکایی‌ها و اعزام ناو هواپیما آبراهام لینکلن به خلیج‌فارس تا اهمیت این گل طلایی بیشتر خودش را نشان دهد.

شاید سی و اندی سال قبل که نادر مهدوی و نیروهای تحت امرش در خلیج‌فارس با مینی‌کاتیوشا به‌جان ناو آمریکایی افتاده بودند و با لهجه بوشهری برای‌شان کری می‌خواندند، کسی فکرش را نمی‌کرد که سی‌وچند سال بعد، تمثال آن‌ها بشود آینه دق ناوگروه آبراهام لینکلن و چهار پنج فروند رزمناو و ناوشکن‌های همراهش. ناوگروهی که قرار بود برای خواباندن کل ایرانی‌ها به خلیج‌فارس بیاید اما نه‌تنها به خلیج‌فارس نیامده که الآن در دهانه جنوبی دریای عمان متوقف است که نکند یک‌وقت، قضیه شوخی‌شوخی جدی شود. و اولین قربانی این وضعیت شوخی‌شوخی جدی‌شدن توهم‌های رئیس‌جمهور توییت‌بازِ ایالات‌متحده همین ناو لینکلن خواهد بود که قرار بوده حال ایرانی‌ها را بگیرد؛ شاعر برای چنین موقعیتی بوده که فرموده از قضا سرکنگبین صفرا فزود! من اگر جای مسئول آی‌تیِ کاخ سفید بودم، حجم اینترنت ترامپ را کم می‌کردم تا کمتر داستان و حاشیه درست کند.
 
* کار بجایی بود
زمان افطار فرصتی فراهم می‌شود برای هم‌سخنی کوتاه با شریفی. می‌پرسم ایده‌ی چه کسی بود؟ می‌خندد و می‌گوید بچه‌های شیراز. از واکنش آقا می‌پرسم زمانی که شریفی از سن بالا رفت و تمثال را اهدا کرد. خون توی رگش می‌دود و می‌خندد و می‌گوید: «تحسین کردند و گفتند که این حرکت، به‌جا و به‌موقع بود!» یک محافظ خوش‌ذوق هم تمثال را در کنار آقا قرار می‌دهد جوری که توی دید جمعیت و عکاسان و تصویربرداران باشد. می‌روم توی خودم که چه موقعیت جالبی شده به‌خصوص وقتی که آقا دارد با حرارت از دانشجویان می‌خواهد با وجود همه‌ی کژی‌ها و ناپسندی‌ها، ناامید نشوند. در همان زمان که دست آقا بالا رفته و از امید صحبت می‌کند، نادر مهدوی دارد می‌خندد!
 
* با ۶۰ ساله‌ها باختیم
مرضیه افشارنیا، دانشجوی میکروبیولوژی دانشگاه آزاد اصفهان هم دومین خانمی است که پشت تریبون می‌رود. تن صدایش رادیویی است و به مجریان رادیو می‌خورد. نقدی می‌کند که از دستور رهبری برای جوان‌گرایی سوءاستفاده شده: «با وجود تأکید شما برای جوان‌گرایی اما هر جا جوانی وارد شده یا ژن خوب بوده یا آقازاده!» در ادامه حرف‌هایش هم تکه‌ای می‌پراند که حضار را اساسی سر کیف می‌آورد تا جایی که دیگر احسنت گفتن جواب نمی‌دهد و جماعت از شدت هیجان می‌افتند به کف زدن: «ما جنگ را با ۲۰ ساله‌ها بردیم و اقتصاد را با ۶۰ ساله‌ها باختیم!»

نفوذ استراتژیک این جمله به حدی بود که سر سفره افطار یکی از اعضای گروه تصویری صداوسیما دنبال گوینده‌اش می‌گشت!

افشارنیا گویا قصد کوتاه آمدن ندارد و در ادامه دوباره، جمع را حسابی کیفور می‌کند زمانی که تیغ حرف‌های تندوتیز و صادقانه‌اش را می‌برد سمت صنعت خودروسازی: «مسئولان خودشان حاضرند آقازاده‌هایشان سوار پراید شوند!» چند استاد دانشگاهی که از اول جلسه، خیلی رسمی و آنکارد کنارم نشسته بودند دیگر توانایی کنترل خودشان را ندارد. آقای دکتر زده زیر خنده و قهقهه می‌زند. خانم میکروبیولوژیست هم مانند قبلی‌ها بی‌خیال شورای عالی انقلاب فرهنگی نمی‌شود. آقای دبیر دوباره با لبخند مشغول گوش کردن است. اجمالاً سه هیچ، می‌شود چهار هیچ به نفع دانشجویان!
 
* ۱۰ دقیقه طوفانی
پنج‌دقیقه‌ای از هفت عصر گذشته. این یعنی یک‌ساعت‌و‌بیست‌دقیقه‌ای تا افطار مانده که نوبت به محمدحسین صبوری دبیرکل جنبش عدالت‌خواه دانشجویی می‌رسد. فرضیه ساعت شنی گویا درست از آب درآمده! متنی که صبوری، با حرارت پشت تریبون می‌خواند؛ مطالبه‌گرانه و تیز و انتقادی است. بخش‌هایی که به خصوصی‌سازی می‌زند با تشویق حضار هم همراه می‌شود: «بعضی آقایان، سرمایه‌ی ملی را مانند ارث پدری می‌دانند که باید مفت و مجانی واگذار شود. انتظار داریم با دستور شما یا دستگاه قضایی جلوی این کار گرفته شود.» دومی به نظر بعضی‌ها نوعی تعیین تکلیف برای رهبری محسوب می‌شد.

بعضی بخش‌های حرف‌های صبوری آن‌قدر تیز و جسورانه هست که طاقت بعضی از هم‌قطاران دانشجویش را هم از میان جمع طاق کند. صحبت‌های تندوتیز دبیرکل جوان تا بعضی زیرمجموعه‌های زیر نظر رهبری هم کشیده می‌شود: «بعضی‌ها با انتساب خودشان به شما، جمع‌بندی شخصی خودشان را جمع‌بندی و ارزیابی شما معرفی می‌کنند! انتظار این است که هر کسی مسئول مواضع خودش باشد.» بعد هم درخواست می‌کند که این افراد از زیر سایه‌ی انتساب به رهبری بیرون بیایند. آقا با حوصله گوش می‌کنند و از بعضی قسمت‌ها یادداشت بر می‌دارند.

بحث به برجام می‌کشد و گوش‌ها هم تیزتر می‌شود: «سر قضیه‌ی برجام همه می‌گفتند این تصمیم نظام است! سوال ما این است که این تصمیم نظام چیست که اکثر مواقع هم خلاف انقلاب و منافع ملی است! در بحث جوان‌گرایی هم دستور شما محدود به عموزاده‌ها و خاله‌زاده‌ و دایی‌زاده‌های دهه‌شصتی شده! اگر قرار است سی‌ساله‌های رانتی جای پیرمردها را بگیرند، این قضیه خودش یک مانع است و راه به‌جایی نخواهد برد!» در پایان صحبت‌هایش هم صلواتی از جمع می‌گیرد برای شهدای افغانستانی تیپ فاطمیون و اشاره می‌کند به بی‌مهری‌ای که اخیراً به آن‌ها شده است.

* کیهان و اطلاعات زیر تیغ نقد
جلسه به لحظاتی پایانی خودش رسیده اما هنوز توی اوج است. رضا پیوندی دانشجوی تکنسین اتاق عمل از دانشگاه علوم پزشکی مراغه هم که به نمایندگی از نشریات دانشجویی پشت تریبون آمده، با استناد به موضوع جوانگرایی، صریح و بی‌پرده بحث را می‌کشاند به انتقاد از روزنامه‌های کیهان و اطلاعات: «مسئولان این روزنامه‌ها هر چه ایده بوده به فعلیت رسانده‌اند و حالا در راستای اصل جوانگرایی چه خوب است که تغییراتی در این رسانه‌ها انجام شود و جوانگرایی را از اینجا شروع کنید!» خیلی دلم می‌خواهد میزگردی ترتیب داده شود که یک طرفش رضا پیوندی باشد و طرف دیگرش هم حاج‌آقای دعایی و حاج حسین شریعتمداری. یحتمل خروجی جذابی خواهد داشت. پیوندی در انتهای صحبت‌هایش چند لحظه‌ای می‌زند به کانال ترکی صحبت کردن: «آقاجان وقت یوخ، سوز چوخ» (وقتمان کم است و حرف زیاد مانده)
 

* باز هم ۱۰ دقیقه طوفانی
عقربه‌های ساعت به هفت‌و‌نیم غروب رسیده‌اند و ظاهراً آخرین نفر هم پیام مرادیِ «اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل» است. که صحبتش را با «نقد حاکمیت آری، نفی حاکمیت هرگز» شروع می‌کند. صحبت‌های مرادی با عبارت تندی در نقد دولت شروع می‌شود و می‌رود تا مجلس و وزارت نفت و نماینده‌ها و اصلاح‌طلبان و اصولگرایان. گویا صحبت‌هایش اوج ندارد. در تعریف نقطه اوج گفته‌‌اند جایی است که رفتار تابع از آن نقطه به بعد نزولی یا ثابت می‌شود اما صحبت‌های مرادی همین‌طور صعودی و صعودی و صعودی است.

جماعت داخل حسینیه اگر برای صبوریِ جنبش عدالتخواهی یکبار به کف زدن افتادند در صحبت‌های مرادی چندین بار مجبور شدند که کف زدن را به احسنت گفتن ترجیح بدهند تا مگر حق مطلب ادا شود. بماند که حرف‌زدن حماسی سخنران و تعابیر بعضاً تندوتیزش ناظر به بعضی مسئولان هم بی‌تأثیر نبود در این ماجرا! حسن ختام صحبت‌های مرادی هم طبق چهار سخنران قبلی ختم می‌شود به شورای عالی انقلاب فرهنگی. حالا خوب است دبیرخانه شورا دو سه روز قبل بیانیه داد که اولین جلسه شورا در سال جدید طی همین یکی دوهفته اخیر برگزار خواهد شد. اجمالاً پنج هیچ به نفع دانشجویان!
پایان حرف‌های آخرین نماینده دانشجویان مصادف می‌شود با بیست دقیقه به هشت شب! این یعنی چهل پنجاه دقیقه‌ای تا اذان و افطار. نوبتی هم باشد نوبت میزبان است. سخن از تمجید از روحیه طلبگاری و نشاط جوانانه شروع می‌شود. انصافاً این این واژه «طلب‌گاری» واژه به‌جایی بود. صحبت کردن راجع به ساختارهای رسمی و دیوانی نظام با این حجم از ادبیات تندوتیز و جسورانه، جز با چنین واژه‌ای قابل توصیف نیست. بماند که از این روحیه هم تمجید شد.
 
* ساختارها ایرادی ندارند
در لابه‌لای صحبت‌های دانشجویان گویا دوگانه ساختار-کارگزار مهم‌تر و کاری‌تر بوده که صحبت‌های آقا با آن آغاز می‌شود. به گمانم مربوط به صحبت‌های دبیرکل جنبش عدالت‌خواه بود: «ساختار قانون اساسی ساختار خوبی است. البته ساختارها در طول زمان تکمیل می‌شوند. من در ساختار مشکلی نمی‌بینیم. ما کارگزارها اشکال داریم. کارگزاران هم ناتوانی‌ها و سلائق و کمبودهای و اشتباهاتی دارند. البته اشتباهات ما کارگزاران مثل اشتباه مردم عادی نیست و تاثیرات بیشتری دارد!» خب به نظر می‌آید این دیدگاه تکلیف آدم را در برابر بعضی جریان‌های ضدساختاری که بعضاً مدعیان سینه‌چاکی هم دارد روشن می‌کند.
 

* اصل خصوصی‌سازی بلااشکال است
دیدگاه‌های تندوتیز دبیرکل جنبش عدالتخواه، مورد دوم صحبت‌های میزبان را هم دوباره به خود اختصاص می‌دهد. او در صحبت‌هایش با نقد شدید واگذاری‌های صورت گرفته در بخش خصوصی، خواستار توقف این فرایند با دستور رهبری شده بود: «خب در زمینه خصوصی‌سازی خطاهای بزرگی انجام گرفته که به بعضی از آن‌ها اشاره هم شد. ما هم تذکرات متعددی داده‌ایم و بعضاً اصلاح هم شده است. اصل خصوصی‌سازی اما نیاز مبرم اقتصاد ماست. این جزو همان مواردی است که ساختار را تکمیل می‌کند. در عرصه عمل اشکالات و بعضاً لغزش‌هایی وجود دارد و باید جلوی این لغزش‌ها را گرفت.»


* حواشی ادامه‌دار برجام
تحشیه‌های آقا به دیدگاه‌هایی صریحی که در نقد ساختاری و منتسب کردن بعضی اظهارات به‌جایگاه رهبری وارد شده ادامه دارد: «مقابله با جوان انقلابی از سمت من را باور نکنید. من همیشه جوان انقلاب را تائید کرد‌ه‌ام. البته این به آن معنا نیست که اگر عمل خلافی انجام دادند آن را تائید کنم. به هر حال من هم زمانی جوان انقلابی بوده‌ام و خطاهایی داشته‌ام. در رابطه با برجام که گفتند به رهبری نسبت داده‌اند خب شما چشم و گوش دارید. نامه‌ای که من نوشتم را ببینید. ببینید تصویب برجام چه شکلی بوده و چه شرایطی داشته است. اگر آن شرایط اعمال نشد وظیفه رهبری این نیست که بگوید برجام نباید باشد. عقیده من این است که رهبری در زمینه‌های اجرایی نباید ورود کند مگر جایی که به حرکت کلی انقلاب مربوط است. من به برجام به صورتی که عمل و محقق شد اعتقادی نداشتم و این را به رئیس جمهور و وزیر خارجه هم گفتم.»
 

* نقد به لحن نقد
سوای همه این‌ها اما ادامه صحبت‌های آقا ناظر به لحن انتقاداتی مطرح می‌شود که اکثر دانشجویان پشت تریبون بیان کردند. لحن صریح و جسورانه و بی‌پروایی که هرچند مقید به ملاحظات محافظه‌کاری و رهبری از آن استقبال کرده است اما ظاهراً بعضی خطاب‌ها و توصیف ناظر به برخی چهره‌ها و شخصیت‌های نظام با چنین لحنی مورد تائید آقا نبوده: «انتقادهایی مطرح شد که خیلی از آن‌ها به‌جا هم هست ولی لحن انتقاد را خیلی تند نکنید. سعی کنید در انتقادها نقطه‌ضعف ندهید و جوری حرف نزنید که در دستگاه قضایی محکوم شوید. از افراط و تفریط در بیان پرهیز کنید. این‌طور نباشد که به‌طور قاطع و یقینی یک مجموعه را نقد می‌کنید در حالی که بعضی از اعضای مجموعه مشمول آن نیستند. شما همه فرزندان و در حکم بچه‌ها من هستید و دلم می‌خواهد در مسیر درستی حرکت کنید.»

جملات واضح‌تر از آنند که نیازی به شرح و تبیین داشته باشند. آن‌قدر واضح که حتی تفسیر هم نمی‌خواهند. در این نگاه، انقلابی‌گری و انقلابی بودن نسبت وثیقی پیدا می‌کند با رعایت اخلاق و آداب مسلمانی. نسبت وثیقی پیدا می‌کند با اقدام منضبط و عقلانی چنانکه در ادامه هم زیر سرفصل ویژگی‌های یک حرکت عمومی مورد تأکید قرار می‌گیرد: «منضبط بودن یعنی همراه نبودن با بلبشو و غوغاسالاری!» حسن ختام صحبت‌ها هم توصیه‌های اخلاقی به توجه معنویات در ماه رمضان و نهضت کتاب‌خوانی و چند ویژگی گام دوم انقلاب و راه‌های ورود جوانان به عرصه مدیریت و تمجید از حرکت دانشجویان در پیگیری مطالبات کارگردان در نیشکر هفت‌تپه و ماشین‌سازی تبریز.
 
* حرف‌هایی که راحت زده شد
پایان صحبت‌های آقا همراه می‌شود با اذان مغرب و بعد هم نماز و در ادامه افطار ‌بیت رهبری. بعد از افطار با صبوریِ جنبش عدالتخواه گپ کوچکی می‌زنم درباره صحبت‌های صریح و جسورانه‌ای که پشت تریبون داشت. زیر زیرکی بحث را می‌کشانم به این‌که کسی متن صحبت‌هایش را چک کرده یا نه. شور و حرارت جوانی و دانشجویی‌اش از لابه‌لای کلماتش هم هویداست: «سال‌های گذشته را که نبوده‌ام و اطلاع ندارم ولی امسال از من کسی متن صحبت‌هایم را نخواست که مثلاً بخواهند بدانند چه می‌خواهم بگویم. حتی کسی جویا نشد که چارچوب کلی حرف‌هایم چیست. به‌هرحال از یک ماه قبل مشخص است که جلسه دانشجویان در ماه رمضان برگزار می‌شود ولی نه از دفتر رهبری و نه از هیچ مجموعه دیگری جویا نشدند که من می‌خواهم جلوی ایشان چه حرف‌هایی بزنم!»

 شبیه این حرف کنار سفره افطار از زبان پیام مرادی، دبیر اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل هم می‌شنوم. او هم از کسانی بود که صحبت‌هایش جوّ عجیبی توی حسینیه به راه انداخت. همزمان که در حال صرف افطاری هستیم می‌گوید شما می‌توانی متن نداشته باشی و می‌توانی متن بیاوری و چیز دیگری بگویی. از او هم کسی نپرسیده که می‌خواهد چه پشت تریبون بگوید. از مرادی می‌پرسم با توجه به توصیه‌هایی که آقا درباره لحن و شیوه انتقاد مطرح کردند، ارزیابی خودت از لحن صحبت‌های خودت چیست و  مثلاً فکر نمی‌کنی که مصداق این توصیه محسوب می‌شوی. خیلی راحت و صریح است: «ویژگی همه صحبت‌هایی که شد همین وجه انتقادی و لحن بود. درباره خودمان هم باید فکر کنم.» از مرادی جزئیات گپ و گفت کوتاهش با آقا را می‌پرسم: «به ایشان گفتم ببخشید اگر خیلی صریح بود که فرمودند خوب بوده و مشکلی نداشته.»
 
* گزارش‌مان به دست آقا رسیده بود
پاسخ دبیرکل جنبش عدالتخواه به سؤالم درباره توصیه‌های رهبری درباره لحن انتقاد هم جالب است: «خب توصیه‌های ایشان هم بعد حقوقی داشت و هم اخلاقی. توصیه درست و به‌جایی بود اینکه به‌گونه‌ای نقد کنیم که نقطه‌ضعفی به دست کسی ندهیم.» از او راجع به گپ و گفت کوتاهش بالای سن با آقا می‌پرسم و اینکه احیاناً بحثی درباره لحن و صحبت‌هایش شده یا نه: «نه راجع به آن بحثی نشد. فقط اشاره کردند به صحبت‌های سال گذشته‌ی نماینده جنبش عدالتخواه. سال گذشته ما اعلام کرده بودیم که گزارشی برای بهبود وضعیت قوه قضاییه و صداوسیما در اختیار داریم. ایشان آن موقع گفته بودند که این گزارش را بفرستید. در صحبت کوتاهی که داشتیم گفتند که این گزارش به دستشان رسیده و آن را دیده‌اند.»

 بچه‌ها آرام‌آرام از کنار سفره افطار بلند می‌شوند. بالای سفره، خود آقا هم آمده‌اند و مشغول افطار هستند و هر از چندی یکی از دانشجویان می‌رود گپ و گفتی کوتاه شکل می‌گیرد. از حسینیه بیرون می‌زنم. یکی دو نفر از دانشجویان مشغول مشورت و رایزنی هستند که خوابگاه بروند یا نروند. ذهنم اما فلاش‌بک می‌خورد به دیدار دانشجویی یک دهه قبل و مقایسه‌ای با دیدار امسال. چیزی از هم کم و کسر ندارند جز اینکه زبان نسل جدید دانشجویان، صریح‌تر شده. صبر و حلم و ظرفیتی می‌خواهد چندساعت پای این حرف‌ها نشستن و گوش دادن و درباره‌شان حرف زدن و حالا تصور کن این جلسه در طول سالهای پس از انقلاب چه زمان امامت جمعه تهران، چه زمان ریاست جمهوری و چه در دوره رهبری ادامه داشته و تاکنون دیدار با دانشگاهیان بیش از ۲۰۰ مرتبه در تمام این سال‌ها تکرار شده است.