1398/02/30
دیدار شاعران ۹۸
شعرخوانی آقای سیدعلی موسوی گرمارودی
در شب ولادت کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام، جمعی از اهالی فرهنگ، شعر و ادب فارسی با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. آقای علی موسوی گرمارودی از شعرای کشورمان، شعری را در این جلسه قرائت نمود که پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن و فیلم این شعرخوانی را منتشر میکند.
تو ای برکشیده سخن تا سپهر
برآورده کاخ سخن تا به مهر
بزرگ اوستادا سخنور تویی
همه پیرویم و پیمبر تویی
نلرزد به گاه سخن پشت تو
چو بوسد سر خامه انگشت تو
چو رخش سخن زیر مهمیز توست
عطارد یکی صید ناچیز توست
ز کلک تو آید برون رنگ رنگ
چه در دشت آهو، چه در یم نهنگ
نداری دگر شاعران را به کس
تو میپروری پهلوانان و بس
نه رستم بود زادهی زال زر
تویی این سخن گستر او را پدر
که جز تو رستم پسر آورد
که پیکار با شیر نر آورد
تواند کدامین یل زورمند
که پیل اندر آرد به خم کمند
که جز رستم از نعر چرم پلنگ
درد بر تن دشمنان روز جنگ
چه جز تیغ رستم شکافد سپهر
فرود آرد از آسمان تاج مهر
نه این زادهی زال و سیمرغ نیست
بود رستم و کس چه داند که کیست
چه خوش گفته بودی از این پیشباز
به درگاه محمود ناسرفراز
جهان آفرین تا جهان آفرید
چو رستم به گیتی نیامد پدید
چه گودرز و گیو و چه سام و چه طوس
چه افراسیاب و چه یل اشکبوس
همه هر چه زین آب و از این گلند
همان زاد و رود تو دریا دلند
برآر ای سخنور سر از خاک طوس
هنر را نگر روی چند سندروس
چه مانی تو با ژاژخوایان خموش
برآر ای جگر تفته از دل خروش
تو را واژه در چف به گاه سُخن
چو تیغ است در پنجهی تهمتن
گر از تیغ او میغ موید همی
سر سرکشان را بجوید همی
تو نیز از سخن خنجری آبدار
بساز و برآور ز کژّی دمار
جهان کردهای از سخن چون بهشت
بدین گونه تخم سخن کس نکشت
درآوردگاه سخن رستمی
که را زهره تا با تو پیچد همی
بمانی که این پارسی از تو ماند
که شهنامه آن را به کیوان رساند
چنین باد تا روزگاران دور
که از نام تو زاید امّید و شور
تو ای برکشیده سخن تا سپهر
برآورده کاخ سخن تا به مهر
بزرگ اوستادا سخنور تویی
همه پیرویم و پیمبر تویی
نلرزد به گاه سخن پشت تو
چو بوسد سر خامه انگشت تو
چو رخش سخن زیر مهمیز توست
عطارد یکی صید ناچیز توست
ز کلک تو آید برون رنگ رنگ
چه در دشت آهو، چه در یم نهنگ
نداری دگر شاعران را به کس
تو میپروری پهلوانان و بس
نه رستم بود زادهی زال زر
تویی این سخن گستر او را پدر
که جز تو رستم پسر آورد
که پیکار با شیر نر آورد
تواند کدامین یل زورمند
که پیل اندر آرد به خم کمند
که جز رستم از نعر چرم پلنگ
درد بر تن دشمنان روز جنگ
چه جز تیغ رستم شکافد سپهر
فرود آرد از آسمان تاج مهر
نه این زادهی زال و سیمرغ نیست
بود رستم و کس چه داند که کیست
چه خوش گفته بودی از این پیشباز
به درگاه محمود ناسرفراز
جهان آفرین تا جهان آفرید
چو رستم به گیتی نیامد پدید
چه گودرز و گیو و چه سام و چه طوس
چه افراسیاب و چه یل اشکبوس
همه هر چه زین آب و از این گلند
همان زاد و رود تو دریا دلند
برآر ای سخنور سر از خاک طوس
هنر را نگر روی چند سندروس
چه مانی تو با ژاژخوایان خموش
برآر ای جگر تفته از دل خروش
تو را واژه در چف به گاه سُخن
چو تیغ است در پنجهی تهمتن
گر از تیغ او میغ موید همی
سر سرکشان را بجوید همی
تو نیز از سخن خنجری آبدار
بساز و برآور ز کژّی دمار
جهان کردهای از سخن چون بهشت
بدین گونه تخم سخن کس نکشت
درآوردگاه سخن رستمی
که را زهره تا با تو پیچد همی
بمانی که این پارسی از تو ماند
که شهنامه آن را به کیوان رساند
چنین باد تا روزگاران دور
که از نام تو زاید امّید و شور
رهبر انقلاب، پس از پایان شعر: طیب الله انفاسکم. خوب بود حالا فردوسی که نمیتواند این کار را الان بکند، این کار را شماها باید بکنید. سعی کنند نسل جوان شاعر امروز خودشان را بکشند بالا و بتوانند این کار فردوسی را ادامه بدهند. فارسی را سرافراز کنند.
خیلی ممنون.