• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1372/07/12

بیانات در دیدار اعضاى «گروه ادبیات مقاومت» حوزه‌ى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

اگرچه در اینجور جلسات بنده دوست دارم که از فرمایشات آقایان و نظرات شما که به این مسائل دلبسته هستید، بیشتر استفاده کنم لکن مثل اینکه آقاى زم برنامهاى نگذاشتند که ما از شما استفاده کنیم؛ اگرچه میشود برنامه را اگر باز هم مطلبى میخواهید بفرمایید، تغییر داد و ما از شما استفاده کنیم لکن حالا چند جملهاى عرض میکنیم تا اگر چیزى خواستید بفرمایید، بعداً استفاده کنیم.

بنده اوّلاً خیلى خوشحالم از اینکه بحمدالله یک جمع فرزانهى علاقهمند به مسائل فرهنگى و ادبى و هنرى در مجموعهى حوزهى هنرى مشغول کار هستند؛ این چیز بسیار خوبى است. ما از آقاى زم هم واقعاً همیشه قلباً تشکّر داریم؛ چه به زبان بیاوریم، چه نیاوریم؛ بنده قلباً همیشه از ایشان ممنونم، به خاطر اینکه میبینم بحمدالله یک فضائى را فراهم کردهاند که هنرمندان و صاحبان فکر و اندیشه و فرهنگ، میتوانند آنجا بنشینند و نسبت به کارهایى که مورد علاقهى یک ملّت است، کار کنند. این کارها طبعاً کارهایى است که حقّاً و انصافاً ما در آنها عقبافتادگى داریم؛ و این خیلى جاى تأسّف است که یک ملّتى مثل ملّت ما، با آن سوابق کهن و پُرافتخار تمدّن و فرهنگ و معرفت ــ که یک بخش از این سابقه یعنى ۱۳۰۰ سال بعد از اسلامش واقعاً سرشار از برجستگىها و درخشندگىها است؛ حالا قبل از آن را ما خیلى اطّلاعى نداریم ــ [چنین است.] اگرچه میشود فهمید که یک ملّت بزرگ، با آن خصوصیّات، قاعدتاً فرهنگ بالغى هم داشته؛ این را اجمالاً میشود فهمید، اگرچه از جزئیّاتش ــ جز بعضى از آثار ــ خیلى خبر نداریم لکن در دورهى اسلام ــ که آنچه هم شده، به برکت اسلام اتّفاق افتاده ــ ملّت ایران واقعاً خیلى برجستگى نشان دادند، خیلى نبوغ نشان دادند، خیلى حق و منّت از خودشان بر سر همهى دنیا ــ نهفقط دنیاى اسلام ــ باقى گذاشتند که اینها در تاریخ دنیا، در سطرسطر تاریخ دنیا مسطور و مضبوط است؛ خود ما که امروز غافلیم، اگر مراجعه کنیم، آنها را خواهیم دید. خب، این ملّت امروز از لحاظ فرهنگى، آن پختگى و بلوغ کافى را انصافاً ندارد. ما در بخشى از مسائل رشتههاى فرهنگى و هنرى که امروز در دنیا روشن است، در دنیا در درجهى دوّم و سوّم قرار داریم؛ و کسانى که تازهکار هستند در معیار تاریخ، از ما جلو افتادند و پیش هستند. ما آن زمینه را داریم؛ آن چشمه هست، اگرچه گلاندود است و جوشان نیست امّا یقیناً منبع عظیم فرهنگ و فکر و رشد و ذوق و نبوغ در سینهى این ملّت همچنان دارد موج میزند و بایستى از آن استفاده کرد و بهره برد.

خب، عیب عمدهى کارهاى فرهنگى و هنرى ما در دوران قبل از انقلاب ببینیم چه بوده. رجال فرهنگى ما همانهایى که امروز هستند، دیروز هم همانها بودند؛ یعنى از آن نوع هستند؛ مردمِ همین ملّت بودند، درسخوانده بودند، فرزانه بودند. چیست آن عیب اساسىای که ما در دوران پهلوى و دوران قاجار ــ بخصوص اواخر قاجار ــ اینجور خشک شدیم، پوک شدیم، بىبُروز شدیم؟ این عیب اساسى را واقعاً [باید] پیدا کرد. به نظر مىآید عیبش همین است که ما مکرّر به زبان مىآوریم: مسئلهى «تهاجم فرهنگى». ما شبیخونزده شدیم؛ یعنى از یک غفلت ما و غفلت سردمداران و فرمانروایان این کشور استفاده شده؛ یک عدّه مردمى با یک فرهنگ تازهاى، با یک نیروى جدیدى که بر اثر رنسانس دنیا را به جوش آورده بودند و خودشان در جوشو خروش بودند، ریختند سر ما. گفت «اوّلین دشمنى که بر ایشان تاخت، خواب بود»؛(۲) خواب هم بر سر ما تاخته بود؛ از خواب ما استفاده کردند، آمدند وارد شدند، بساط ما را به هم ریختند؛ اصالتهاى ما را مخفى کردند؛ خیلى از چیزها را گلاندود کردند؛ مثل یک عدّه آدم نادان ناشىاى که وارد یک ساختمان هنرى بشوند، در و دیوارها را بِکنند، پردهها را خراب کنند، عکسها را مشوّه(۳) کنند، مجسّمهها را مخدوش کنند؛ یک چنین کارى انجام دادند و یک ترتیب جدیدى را که نو بود امّا ترتیب آنها بود و ترتیب ما نبود، اینجا برقرار کردند. و ما میدانیم که وقتى یک عدّه فاتح وارد یک کشورى شدند، درست است که ترتیب خودشان را آنجا برقرار میکنند امّا ظرافت قضیّه اینجا است که ترتیب خود را براى یک عدّه شهروندان درجهى دو برقرار میکنند، نه آنچنان که براى خودشان در کشور خودشان برقرار میکنند؛ این اتّفاق افتاد در ایران؛ اروپایىها آمدند و ترتیبات اروپایى را وارد این کشور کردند و کسانى که فریفتهى آنها بودند مثل آن روشنفکرهاى نسل اوّل این کشور، مثل مَلکمخانها و امثال اینها که روشنفکرى هم داشتند ــ از آنها فراگرفته بودند ــ با آنها همدست [شدند]؛ در داخل هم غفلت [بود] و فرمانروایان هم غرق در فساد و تباهى که [آنها] وارد این کشور شدند و همهچیز را به هم ریختند. ایران را مثل یک کشور خالىالکفّى،(۴) صفرالکفّى، مثل اینکه هیچ چیزی نداشته، نسبت به گذشتهاش بدبین کردند، نسبت به تاریخش غافل کردند؛ ترتیبات خودشان را اینجا برقرار کردند، منتها ترتیبى که براى شهروندان درجهى دو گذاشته میشد. این که چیز بدیهى است؛ مثل اربابى که خانهى نوکر خودش را طبق آرایش سبک خانهى خودش درست کند؛ راحتِ او را در نظر نمیگیرد، راحتِ خودش را در آنجا در نظر میگیرد؛ این چیز بدیهى و طبیعى است؛ لذاست که واقعاً ضایعهاى ایجاد شد و این ادامه پیدا کرد. اگرچه در دوران پهلوى، بخصوص این سى چهل سال اخیر، آن وضعیّت دوران قاجار به آن وضوح وجود نداشت امّا خطر از آن بیشتر بود؛ براى خاطر اینکه اینها به معناى واقعى کلمه نسبت به گذشتهى ایران بىاعتقاد شدند؛ بخصوص آن بخش برجستهى این گذشته، یعنى همان تاریخ ۱۳۰۰ سال بعد از اسلام. لذا بود که شما ملاحظه میکنید ناگهان پا را میگذارند به قبل از اسلام؛ یعنى این فاصلهى زمانى را ندیده میگیرند و میروند سراغ قبل از اسلام؛ دلشان میخواهد آن را احیا کنند؛ غافل از اینکه آن یک تمدّن بَدَوى بود نسبت به تمدّن اسلامى. شما ایران دورهى قرن چهارم و پنجم و ششم و هفتمِ بعد از هجرت را نگاه کنید و مقایسه کنید با ایرانِ مثلاً دوران ساسانى یا دوران فلان؛ اصلاً اینها با همدیگر قابل مقایسه است؟ این علم، این معرفت، این تمدّن، این اکتشافات، این ابنسیناها، این فارابىها؛ کجا میشود در دوران قبل از اسلام اصلاً نشانى از اینها پیدا کرد، جستجویى کرد؟ بنابراین ضایع کردند ما را. یعنى من آن چیزى را که عامل اصلى و آن میکروب اساسى میبینم براى انحطاط فرهنگى و ضیاع(۵) فرهنگى خودمان ــ که واقعاً ضایع کردند ما  را از لحاظ فرهنگى ــ این است که اوّلاً گذشتهى ما را که عمدهاش منبعث از اسلام و جوشیدهى از اسلام و تعالیم اسلام است، به فراموشى دادند و از یاد بردند؛ و دوّم اینکه ترتیبات غرب را و سبک غرب را که با فرهنگ خود آنها، فرهنگ بومىشان، حتّى فرهنگ بَدَوى دوران کاملاً وحشیگرىشان آمیخته است ــ یعنى الان وضعیّت در اروپا، همین فرهنگ لوکس مدرن کراواتبستهى اروپایى، با این ظاهر لوکس قشنگ، خود این در داخل خودش یک عناصر واضحى دارد که مربوط به آن دوران بَدَویّت است؛ یعنى اصلاً ربطى به شهرنشینى و تمدّن ندارد، که این در خورد و خوراکشان، در کیفیّت خوردنشان، در کیفیّت معاشرتشان منعکس است ــ عیناً آوردند اینجا براى اینکه این را تزریق کنند؛ و البتّه نمیشد؛ معلوم بود که نمیشود؛ یک چیز مخلوطِ عوضىِ بدى از آب درآمد.

اگر اوّل انقلاب این امر محالى که حالا میخواهم عرض کنم تحقّق پیدا میکرد، امروز وضع ما یقیناً بعد از پانزده سال، وضع خیلى خوبى بود. آن محال این است که در آغاز یک انقلاب، کسانى که دستاندرکار ادارهى کشورند، آمادگى لازم و برنامهریزى کافى و آدم به اندازه و پیشبینى به اندازه را داشته باشند که چنین چیزى در انقلاب امکان ندارد و امکان نداشت و نشد؛ لکن اگر ما آن وقت این را داشتیم، اوّلکارى که باید میکردیم این بود که مىآمدیم از آن جوش و شور انقلابى استفاده میکردیم، معارف اسلامى را درست در یک فضاى صحیحى [ترجمه میکردیم]؛ [آن هم] ترجمهى معنوى، نه ترجمهى زبانى؛ یعنى برگردان آنچنانى که یک انسان متنفّس در این فضا بتواند آن را تنفّس و استنشاق بکند. [اگر] اینجور کارى میکردیم، بعد هنرِ هنرمند خودش از اسلام میجوشید؛ لازم نبود شما بگویید که آقا این را بساز، این را بگو، یا آنجایش را حذف کن؛ فضا میشد فضاى اسلامى؛ این نشد. خب، اوایل انقلاب هنرمندهاى تربیتشدهى آن دستگاه که اصلاً آنجورى بودند، یک عدّهاى قهر کردند، یک عدّهاى رفتند، یک عدّهاى از ترس مخفى شدند، یک عدّهاى از این کارها کردند، بعد هم بتدریج همانها برگشتند با یک ظواهرى از حال و هواى هنرى و ادبیّاتى و مانند اینها. لذاست که الان شما نگاه میکنید واقعاً در فضاى فرهنگى کشور آن چیزى که بتوان آن را یک جریان اصیل اسلامى در زمینهى ادبیّات و هنر پیدا کرد، شما پیدا نمیکنید. گوشهکنار چیزهایى هست؛ بله، شما دفتر ادبیّات مقاومت دارید؛ یعنى حوزهى هنرى یک بخشى میتواند باشد امّا حوزهى هنرى که همهى جامعه نیست. اگر همهى دستگاههاى هنرى هم اینجورى بودند که شماها هستید، باز همهى جامعه نبودند؛ چون میدانید صحنهى فرهنگ، قلمروى فرهنگ خیلى وسیع است. لذاست که کارى که بر دوش شما است و پیش روى شما است، به نظر من امروز بسیار کار سنگینى است. اگر این کار را پانزده سال پیش میکردیم، از این آسانتر بود. امروز زمان گذشته، لذاست که یک قدرى مشکلتر است لکن باید تلاش بکنیم.

آن کارى که به نظر بنده باید بشود، این است که مفاهیم اسلامى و ارزشهاى اسلامى، درست شناخته و دانسته بشود تا از سرچشمههاى گوناگون هنرى به خودىِ خود بجوشد و بُروز کند. حالا شما میگویید که دانشکده(۶) تشکیل دادید و این خبر خوبى است براى من؛ من واقعاً از این خوشحال میشوم؛ منتها شما در این دانشکده چه کار میخواهید بکنید؟ این مهم است. فضاى دانشکده باید یک فضاى صد درصد اسلامى باشد؛ از این خجالت نکشیم که آنچه را اسلامى نیست، ما غیر اسلامى اعلان میکنیم و نمىپسندیم. ما ایرانى هستیم؛ ایرانى ۱۳۰۰ سال است که همهچیزش با اسلام جوشیده و اوج ترقّى خودش را از اسلام به دست آورده. شما نگاه کنید، تاریخ ما تاریخ مدوّنى است، تاریخ پنهانى نیست؛ ببینید که آنچه هست، مال چه کسى است؟ آنهایى که در فضاى اسلامى تربیت شدند، همانها بودند که آن شعر را، آن علم را، آن تحقیقات را، آن رشتههاى گوناگون فرهنگ و معرفت را که در جامعهى ما وجود داشته، توانستند در اختیار دنیا و در اختیار کشور ما بگذارند؛ این به برکات اسلام است. لذاست که کار هنرى، کار ادبى، و به طور اعم «کار فرهنگى» باید در سایه و در پرتو تعالیم اسلام و فکر اسلامى و احساسات اسلامى و ارزشهاى اسلامى انجام بگیرد؛ یعنى آن محقّق، آن هنرمند، آن نویسنده، در فضاى اسلامى بیندیشد.

به نظر من براى این کار، قرآن را رایج کنید در مجموعهى خودتان؛ یعنى آقایانى یا خواهرانى که احیاناً مشغول کار هستند، با قرآن اُنس پیدا کنند. قرآن چیز عجیبى است؛ افسوس که با کلمات نمیشود آن احساس و برداشت را انسان بیان بکند. به نظر من واقعاً قرآن یک چیز عجیبى است؛ البتّه قرآن را با زبان خودش باید فهمید؛ ترجمهى قرآن نمیتواند قرآن باشد؛ حالا اگرچه یک چیزکى را نشان میدهد امّا به نظر من با قرآن اُنس گرفتن [مهم است]. و حالا خصوصیّت قرآن هم این است که کسى که عربى هم نمیداند ــ که البتّه در محیط فارسىزبان ما اصطلاحات و فرهنگمان و کلماتمان با عربى آمیخته است ــ اگر قرآن را چند بار با دقّت بخواند، بتدریج یک برداشتى، یک فهمى از قرآن پیدا میکند. البتّه مراجعهى به تفاسیر خوب است؛ مراجعهى به کلمات بزرگان خوب است. اُنس با قرآن [مهم است]. آن وقت اُنس با نهجالبلاغه؛ نهجالبلاغه چیز عجیبى است! واقعاً تالى قرآن است؛ یعنى انسان وقتى با نهجالبلاغه اُنس پیدا میکند، مىبیند چقدر این فوقالعاده است. بعد، اُنس با صحیفهى سجّادیّه؛ ببینید چه چیزهاى نابى از اسلام در اختیار ما است که همهچیز اسلام هم در اینها است؛ تقریباً همهچیزش هست؛ اصلاً اینها فوقالعاده است.

البتّه نگاه سرسرى اصلاً به آدم جواب نمیدهد؛ بهترین آیات قرآن را که یک انسان عارف را از خود بىخود میکند، شما جلوی یک آدمى بگذارید، ولو بفهمد هم معنایش را، همینطور نگاه کند، هیچ چیزی نمیفهمد؛ قرآن تدبّر میخواهد، مثل هر کلام عمیقى؛ مگر سخن سعدى تدبّر نمیخواهد؟ شما شعر سعدى را پهلوى دو نفر آدم بخوانید؛ یک آدمى که با فکر است و با این اُنس دارد و آشنا با فکر سعدى است، یکى هم یک آدم رهگذر معمولى:
اى که پنجاه رفت و در خوابى                                         مگر این پنج روزه دریابى
            عمر برف است و آفتاب تموز                                      اندکى مانده خواجه غرّه هنوز(۷)

چه میفهمد از این ابیات؟ مگر میشود اینها را همینجورى فهمید؟ یک ترجمهاى انسان میفهمد؛ انسان آن حکمت را نمینوشد، مگر اینکه در فضا قرار بگیرد، اُنس پیدا کند، تدبّر پیدا کند؛ و اینها لازم است براى کسانى که میخواهند امروز ادبیّات اسلام را و هنر اسلامى را و هنر ایرانى را [ترویج کنند]؛ که البتّه اوّل تا آخر، اسلامى است و غیر اسلامى چیزى ندارد؛ هر چه هم بعضىها تلاش میکنند، نمیتوانند؛ بالاخره از هر طرف میروند، باز میرسند به اسلام و بخصوص به قرآن و مانند اینها. این، آن چیزى است که من در مورد کارهاى این مجموعههاى تحقیقى و هنرى شما حس میکنم.

البتّه کار مهمّى که شما انجام دادید این است که عناصر واقعاً شایسته را توانستید دُور هم جمع کنید؛ این بسیار کار جالبى است. حالا آن آقایانى که من مىشناسم و اخلاص دارم به آنها که خب میدانم؛ بعضىها را هم دورادور، از طریق آثارشان آشنا هستم؛ نشریّاتشان را یا دیدهام یا خواندهام یا چیزى دربارهى آنها شنیدهام. الحمدلله مجموعهى خوبى را جمع کردهاید. ما هم براى شما دعا میکنیم؛ انشاءالله دعا از همه چیز برایتان مفیدتر باشد.

حالا که به نام اسلام دُور هم جمع شدهایم، نباید طبق عادت برویم به سمت آن ارزشهایى که آن ارزشها براى ما بیگانه است و اساساً با اسلام کارى ندارد؛ همان است که در دوران غفلت و خواب اینها را تحمیل کردند. البتّه ما خیلى از عناصر فرهنگهاى دیگر استفاده کردیم؛ امکان ندارد که انسان استفاده نکند؛ استفاده کردن از فرهنگ دیگران انسان را تکمیل میکند امّا فرق است بین اینکه انسان یک داروى مقوّىاى را، یک غذاى مقوّىاى را برود با معرفت، با بیدارى و هشیارى، بین صد نوع جنس، صد نوع غذا، صد نوع دوا [انتخاب کند و] این یکى را براى خودش مناسب بداند؛ فرض کنید حالا شما ویتامین ث لازم دارید، خب میروید ویتامین ث را به اندازه انتخاب میکنید، آن مقدارى که لازم است نوش جان میکنید، آب هم رویش مینوشید؛ خیلى هم خوب است، اینکه چیز بدى نیست؛ بیگانه هم هست امّا میرود جزو جان شما میشود، چون مال شما است، چون به آن احتیاج دارید. یک وقت هست که نخیر، بحث انتخاب نیست؛ آنجا بىهوش افتادهایم، یکى هم مىآید دست ما را بالا میزند و یک آمپولى فرومیکند و یک چیزى فرومیکند در بدن ما؛ نمیدانیم چه هم هست؛ [نمیدانیم] آیا لازم بود، آیا لازم نبود، آیا به اندازه بود، آیا کم بود، آیا زیاد بود، آیا مضر بود، آیا مخدّر بود، آیا مسموم [بود]؛ اینها را انسان بایستى توجّه کند. آن زمان اینجورى به ما تزریق کردند، هر چه تزریق کردند؛ تا این آخرِ دوران پهلوى همینطور دائم تزریق کردند به این ملّت. اینکه فایدهاى ندارد؛ اینکه اخذ فرهنگ بیگانه به عنوان تکمیل نیست؛ این غرق شدن و معمول و مفعول فرهنگ بیگانه قرار گرفتن است؛ اینکه ارزشى ندارد. بله، [اصل این است که] انسان برود با اختیار خودش انتخاب بکند.

الان در فرهنگ غرب انصافاً عناصرى وجود دارد که براى ما حیاتى است؛ ما آنها را باید یاد بگیریم. خیلى چیزهاى خوب دارد؛ اگر این چیزهاى خوب نبود که غرب به اینجا نمیرسید؛ با اینهمه فسادى که غرب دارد. این فسادهایى که غرب دارد، باید غرب را اصلاً مضمحل میکرد؛ مثل دود میکرد میرفت هوا؛ اینقدر فسادشان زیاد است. علّت اینکه دود نشدند، هوا نرفتند چیست؟ خب، یک چند عنصر واقعاً حسابى در کار اینها بوده: اینها آدمهاى منظّمىاند؛ آدمهاى پُرکارىاند؛ خستگىناپذیرند در تلاشهایشان. از این کارها دارند که اینها عناصر مثبت و مطلوب فرهنگ است؛ اینها را البتّه بایستى گرفت و استفاده کرد.

البتّه این مقدارى که ما عرض کردیم، بیشترش توضیح واضحات است. انشاءالله که خداوند شما را موفّق کند و تأیید کند.

 
در ابتداى این دیدار، حجّتالاسلام محمّدعلى زم (رئیس حوزهى هنرى سازمان تبلیغات اسلامی) گزارشى ارائه کرد.
سعدی. گلستان، باب اوّل
زشت
دست خالى
تباهى، نابودى
مؤسّسهى آموزش عالى سوره
سعدی. گلستان، دیباچه (با اندکی تفاوت)