1397/09/22
| گفتگو با آقای صفارهرندی |
«تابستان داغ» و ۴۰ سال آرزوی ناکام آمریکاییها
تاریخ ۴۰ سالهی انقلاب اسلامی همواره نشانگر سیر توطئههای دولت آمریکا علیه ملت ایران و جمهوری اسلامی بوده است. امروز و در آستانهی جشن چهل سالگی انقلاب نیز آمریکاییها با طرح موضوعاتی چون «تابستان داغ»، نوعی جنگ روانی با رویکرد براندازی نظام اسلامی و شکست ملت ایران را در کنار طراحی همهجانبهی اقتصادی و امنیتی دنبال میکنند.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در گفتگویی با آقای محمدحسین صفارهرندی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و تحلیلگر ارشد مسائل سیاسی، ابعاد مختلف نقشهی راه دشمنی دولت آمریکا علیه ایران اسلامی را ناظر به بیانات حضرت آیتالله خامنهای در دیدار خانوادهی شهدا تحلیل کرده است.
نگاهی به توطئهی خطرناک آمریکاییها در سال ۸۲ و برخی رویکردهای غلط دربارهی گره زدن مسائل اقتصادی و معیشتی با مسائل حوزهی سیاست خارجی و تصمیمات دولتهای بیگانه، از نکات خواندنی مطرحشده در این گفتگو است.
رهبر انقلاب اسلامی در بیاناتی که پیرامون نقشهی راه آمریکاییها علیه ملت ایران داشتند، دو محور «تحریمهای همهجانبهی اقتصادی» و «اقدامات ضد امنیتی» را بهعنوان راهبردهای اصلی دشمن مطرح و در همین زمینه به طرح کلیدواژهی «تابستان داغ» از سوی دشمن اشاره کردند. تبیین شما از جزئیات این نقشهی دشمن و مصادیق آن چیست؟
یک آرزوی چهل سالهای را آمریکاییها در ذهن و دل خودشان پروردهاند و علیالدوام این آرزو را از دست ندادهاند و با خودشان داشتهاند؛ منتها در مقاطعی بسته به مهیا بودن شرایط، سعی کردهاند برای تحقق این آرزو، برنامهای را هم همراه و ضمیمه بکنند و درحقیقت یک طراحی توطئه کردند. از همان اوایل مثلاً در سال نخست بعد از پیروزی انقلاب، یکی دو مورد تلاش برای کودتا از سوی آمریکاییها صورت گرفت که ناکام ماند. دلیل ناکام بودنش هم این بود که این آرزو در مرحلهی تحقق، با محاسبات درست همراه نبود؛ یعنی طراحیهایشان مبتنی بر واقعیات جامعهی ایرانی و اسلامی ما نبود.
برای اینکه این اتفاق بهاصطلاح «تابستان داغ» که مدنظر آنها بود محقق بشود، (که البته این عنوان هم خودش تکراری است؛ یعنی همین تعبیر را آنها سالهای قبل هم به کار برده بودند)، برای اینکه این طرح آنها محقق بشود، یعنی ایجاد آشوب در داخل کشور و درحقیقت سوار شدن آنها بر آن امواج آشوب، چند عامل باید دست به دست هم میداد. آنچه همیشه موجود بود، آرزوی پلید آمریکاییها و در واقع آن اراده و انگیزههای ابتدایی آنها بود. اما آنها برای این آرزو، توطئه هم طراحی کردند و عناصری را از جانب خودشان مهیا کردند؛ یعنی کسانی را برانگیخته بودند برای اینکه این طراحی بتواند در مقام اجرا موفق بشود. بخشی از این عناصر، همان دشمنان بیرونی و ضد انقلاب بیرونی هستند که بعضاً در محیط داخلی تأثیرگذار هستند. بعضیشان هم شرکای آمریکا هستند، مثل بعضی کشورهای منطقه، از رژیم پلید صهیونیستی گرفته تا رژیمهای مرتجعی مثل عربستان و بعضی مشابههای او؛ اینها هم کارهایی را ساماندهی کرده بودند و عناصری را به کار گرفته بودند و گروهکهایی را تجهیز کرده بودند و به آنها پرداختهای سنگین مالی داشتند؛ در واقع برای اینکه این اتفاق بتواند در جهت ایجاد بلوا و آشوب کاملتر بشود، سازماندهی کرده بودند.
آمریکاییها روی یک عاملی هم حساب کرده بودند؛ و آن اینکه مردمی که همیشه بهعنوان اصلیترین پشتوانههای نظام روبهروی آنها میایستادند، به دلیل تحریمها و فشارهای وارده بر زندگیشان، برای دفاع از نظام بیانگیزه باشند. تصور آنها این بود که فشارهای تحریمیای که پیش از سال جدید شروع کرده بودند و ابعادش را گستردهتر کرده بودند، آن یخهای انجماد نگاه مردم به بیگانه را ذوب میکند و یک نوع دلبستگی به تغییر وضعیت را در مردم ایران حتی اگر به قیمت استقبال از اجنبی باشد، ایجاد میکند. البته این محاسبه هم مثل همهی این محاسبات چهل سال گذشته غلط بود.
یک عامل دیگر هم این بود که بالاخره در قبال این توطئههایی که آنها طراحی میکنند، در کشور، نهادها و دستگاهها و گروههای نخبهی انقلابیای هم هستند که در جبههی مقابل آنها صفآرایی میکنند. تصور آنها این بود که با ضرباتی که بهلحاظ تبلیغاتی و با عملیات جنگ روانیای که در طول این ماههای گذشته و یک سال گذشته بر حجم و ابعادش افزودند، بهگونهای این جریانات نخبهی مدافع انقلاب را، هم در نهادهای رسمی و هم در شبکههای مردمیاش توانسته باشند خنثی بکنند؛ بهگونهای که اینها کارایی و کارآمدی برای مقابله با توطئههای آنها را هم نداشته باشند.
به نظر میرسد که محاسبات آمریکاییها تنها در آن قسمت درست بود که روی ظرفیتهای شیطنتآمیز خودشان حساب کرده بودند؛ یعنی آن شیطنتها واقعاً بهموقع عملیاتی شد و اجرایی شد. اما در بخشهای دیگر، آنها نتوانستند ظرفیتهایی را که لازمهی محقق شدن آن توطئهها است، همسو و همراه بکنند. و از این طرف هم نیروی مقاوم و مدافع انقلاب را دستکم گرفته بودند. به این ترتیب در آن روزهایی که اینها فکر میکردند میتواند موسم همین اتفاق باشد، هرجور محاسبه کردند، به نظرشان رسید که شرایط بههیچوجه مساعد برای اقدامات آنها نیست.
اشاره کردید که آمریکاییها قبلاً هم این عنوان «تابستان داغ» را به کار برده بودند؛ ممکن است دربارهی سوابق کاربرد این ادبیات از سوی آنها توضیح بفرمایید.
من یک نمونهای را که در گذشته، درست مشابه همین حادثه بوده و خودشان هم بعداً اعتراف کردند که طراحیشان چه بوده و چه از آب درآمد را عرض میکنم تا معلوم بشود که این تابستان داغ یک کلیدواژهای است، دارای یک ویژگیها و خصوصیاتی که آن خصوصیات را خوب است آدم از زبان خود آنها بشنود.
سال ۸۲ بود؛ یعنی سالی که آمریکاییها وارد عراق و افغانستان شده بودند. آنها این دو کشور را اشغال کرده بودند و نیروهای نظامیشان در حدود تعداد ۱۵۰ هزار نفر در این منطقه استقرار پیدا کرده بودند. درحقیقت مرزهای ما از سمت شرق و از سمت غرب، آلودهی به حضور نیروهای مسلح ناتو شده بود. ما آن زمان از مدتی قبل (در فروردین ماه آن سال)، این ادبیات «تابستان داغ» را بر زبان بعضی از مقامات آمریکایی میشنیدیم که میگفتند امسال تابستان داغی در انتظار تهران است. حدس قوی ما این بود که آنها اگر بخواهند مناسبتی برای طرحشان پیدا بکنند، به سیاق اقدامات گذشتهای که قبلاً تجربه شده بود، مثل ۱۸ تیر سال ۷۸، در آن حدود اقدام میکنند و احتمالاً این بهانهجوییها از دُوروبَر همان ایام تیرماه و نزدیکیهای ۱۸ تیر آغاز خواهد شد. به همین خاطر نیروهای نظام حواسشان جمع بود. ولی این بار آنها بهجای اینکه در تیرماه اقدام بکنند یک بهانهای را در خردادماه، فکر میکنم در ۲۰ خردادماه سال ۸۲ در اطراف کوی دانشگاه به وجود آوردند به اسم مثلاً بد بودن کیفیت غذای دانشگاه و این حرفها، بعد پیوند برقرار کردند بین آن ظرفیت اعتراضی کوی دانشگاه با بیرون از دانشگاه؛ نیروهایشان بهسرعت از جاهای مختلف رفتند اطراف کوی و ماجرا دیگر اصلاً در کوی نماند؛ کشیده شد به آشوب خیابانی.
خب این آشوبها چند روزی هم در تهران ادامه داشت ولی با برخورد بسیار قوی و خوبی که نیروی انتظامی وقت آن زمان به همراه نیروهای بسیجی انجام داد، آن غائله خاتمه پیدا کرد. بعدها، شاید یک ماه بعد بود که یک فرمانده انگلیسی آمد و گفت که قرار بود ما در شرایطی که ایران دچار آشفتگی و آشوبزدگی میشود، در آن بههمریختگی ما هم نیروهایمان را از بخش جنوبی کشور، یعنی از خوزستان وارد ایران بکنیم و بیاییم درحقیقت آشوب داخلی را پیوند بزنیم با تجاوز خارجی و کار جمهوری اسلامی یکسره بشود. منتها گفتند اولاً آن چیزی که سبب شد این ماجرا خنثی بشود، یکی این بود که آن دامنهی آشوبهای داخلی خیلی گسترده نشد و زود جمع شد؛ و در ثانی ما به یک ارزیابیای رسیدیم و آن اینکه ما اگر بزنیم به خط ایران و وارد ایران بشویم نهتنها در برابرمان مقاومتی از جنس نیروهای بسیجی و پاسدار و نیروهای مسلح ایران را شاهد خواهیم بود، بلکه یک ظرفیت ضربهزننده از پشت سر را هم ما با آن مواجه میشویم که آن عراقیهای طرفدار ایران هستند و عملاً از دو طرف، ما مورد فشار قرار خواهیم گرفت: روبهرویمان پاسدارها و بسیجیهای ایرانی هستند و پشت سر هم مجاهدان عراقی طرفدار ایران و به این ترتیب ما منگنه میشویم. گفتند لذا ما منصرف شدیم از اینکه طرح تابستان داغ اجرایی بشود.
خب این خیلی روشن نشان میدهد که وقتی اینها میگویند تابستان داغ، توصیف وضعیت نمیکنند؛ بلکه دارند از یک برنامهریزی حرف میزنند؛ برنامهای که برایش پول گذاشتند و آدم استخدام کردند. در همان سال ۸۲ کسانی از عناصر ضد انقلاب در خیابانهای تهران و در همان آشوبها دستگیر شدند که فاصلهی بین دستگیریشان تا زمانی که از طریق فرودگاه به کشور وارد شده بودند، یک شب بود، یک روز بود. یعنی بلافاصله پس از ورود، وارد توطئه و فتنه شدند؛ یعنی مستقیم با مأموریت اغتشاش و بلوا آمده بودند.
میخواهم عرض بکنم همهی اینها گواه این است که ما دائم در برابر یک فتنهانگیزی و توطئهانگیزی از ناحیهی دشمنانی هستیم که کارهای خودشان را میکنند، تلاشهایشان را میکنند، منتها اگر ما به فرمودهی حضرت آقا امسال یکی از بهترین تابستانها را داشتیم، معنایش این بود که تنها ظرفیتی که برای آنها میسر و در اختیار بود، ظرفیتهای خودشان بود، نه آمادگی از ناحیهی مردم برای پذیرفتن توطئههای آنان؛ اینکه مثلاً بگوییم مردم بهخاطر نارضایتیهایشان بخواهند استقبالکنندهی از کار آنها باشند، نه، این نبود. حتی آن کسانی که آنها پرورده بودند و تغذیه کرده بودند، آنها هم در مواجهه با آمادگی روحی مردم ایران احساس کردند اصلاً جرئت به صحنه آمدن نخواهند داشت.
به این ترتیب میشود گفت ما امسال یک مرحلهای را پشت سر گذاشتیم که درحقیقت مرحلهی خنثی شدن طراحیها و توطئههای حسابشدهی دشمنان بوده است. البته محتمل هم هست که هر زمان دیگری باز چنین اتفاقی در شُرف وقوع باشد. اکسیری که میتواند این توطئه را خنثی کند و بلااثرش بسازد، همان چیزهایی است که تا حالا انقلاب را توانسته پابرجا نگه دارد و از کام توطئههایی که دشمن برایش طراحی کرده بوده، بیرون بکشد. آن اکسیر طبیعتاً در صدرش، اتحاد و همبستگی مردم در دفاع از انقلاب و نظام است، تبعیت از رهبری و این محور اصلی هدایت کشور است؛ و از طرفی هم فهم درست خواص جامعه از اوضاع و احوال و نسخههای غلط نپیچیدن آنها در مواجهه با توطئههای دشمن.
ما شاهد یک هشدار از سوی رهبر انقلاب خطاب به جریانهای سیاسی بودیم با تأکید بر اینکه «مراقب باشند میدان را برای دشمن آماده نکنند» و حتی اشاره به خطر توطئهگری دشمن در سال ۹۸ داشتند. شما طرح این هشدار از سوی ایشان را بر چه اساسی تحلیل میکنید؟
ببینید ما مواجه با یکسری خصوصیات در نیروهای سیاسی جامعه هستیم. بعضی از کسانی که به سراغ سیاستورزی آمدند و وارد انتخابات و فعالیتهایی از این نوع شدند، تصورشان این توهم بود که مثلاً میتوانند نظام را با فشارهایی که از بیرون وارد میشود، وادار بکنند به امتیاز دادن در داخل؛ و درحقیقت یکجور مدد بگیرند از فشار خارجی برای اینکه معادلات داخلی را به نفع خودشان تغییر بدهند.
در میان این نیروها، بخشی هستند که بهشدت دچار فساد سیاسی به این معنا شدهاند که حتی حاضرند کشور دچار آشفتگی و جنگ و اتفاقاتی نظیر آنچه در کشورهای مجاور ما در عراق و سوریه افتاد، بشود، اما خواستهها و اغراض شخصی آنها محقق بشود. البته آنها یک شرکایی دارند که یک مقدار عاقلترند و غالباً آنها را برحذر میدارند از یک چنین اتفاقی و خط قرمزشان وارد شدن کشور به شرایطی است که آن شرایط از جنس آشوبهای بزرگ و مرحلهی مداخلهی بیگانه باشد. خب، یک اختلافی بین اینها هست. آن جریان رادیکال به موازات افزایش مشکلات داخلی، گاهی وقتها بهاصطلاح زبانش درازتر میشود، مثل همین روزها. امروز ما شاهد هستیم که جریان رادیکال با صدای بلندتری نسبت به آنهاییشان که همیشه دعوت به اعتدال میکردند و دعوت به رفتار معقولتر در چهارچوب نظام میکردند و مثلاً خروج از حاکمیت را نهی میکردند و آن را یک پروژهی ردشدهای معرفی میکردند، حرف میزند. خب، وقتی آدم این رفتار را مشاهده میکند باید درحقیقت مترصد بعضی از اقداماتی باشد که ممکن است عامل اجراییاش، عناصر اینگونه با این مشخصات باشند؛ عناصری که حتی گرا میدهند به دشمن بیرونی. من خاطرم هست در قضایای اوایل دههی ۸۰ بعد از ورود آمریکاییها به عراق و افغانستان، در بعضی از روزنامههای آن روز مطالبی نوشته میشد از زبان مردم که آمریکاییها را ترغیب میکرد که بیایید ما را هم بمباران کنید! مثلاً اینکه چرا نمیآیید ایران را هم بمباران کنید که ما هم مثل عراقیها و افغانستانیها راحت بشویم.
خب، این افراد همیشه خطر این را دارند که به قیمت رسیدن به اهواء خودشان، کشور را به آتش بکشند. از این جهت آن هوشمندی و هوشیاری دائمی و مترصد بودن در مقابل اقدامات توطئهآمیزی که در فضای رسانهای اتفاق میافتد و گاهی حتی به تریبونهای رسمی راه پیدا میکند، لازم است. باید در مقابل این اقدامات واکنش نشان داد و بیشتر از هر چیز واکنش ما باید در جهت روشن شدن اذهان عمومی و مهیا بودن مردم برای مقابله با خطر سوریه شدن ایران باشد. الحمدلله تا به حال هم این هوشمندی در مردم ما وجود داشته و عناصر نخبهی صلاحاندیش جامعه بهدرستی افکار عمومی را به این سمت هدایت کردهاند.
مسئلهی دیگری که علاوه بر برنامهی دشمن و هشدار به جریانهای سیاسی از سوی رهبر انقلاب مطرح شد، بحث «لزوم مراقبت مسئولان برای فریب نخوردن مقابل زبانبازی و ظاهرسازی دشمن» بود. با توجه به موضوعاتی که امروز در حوزهی سیاست خارجی و تعاملات دولت بهخصوص مطرح است، ارزیابی شما از این تذکر ایشان و ابعاد آن چیست؟
فکر میکنم حضرت آقا هم همیشه جزو رهنمودهایشان این بوده که ما بههیچوجه نمیخواهیم خودمان را منزوی بکنیم؛ ما میخواهیم ارتباط با همهی جهان را در چارچوب روابط معقول متعارف داشته باشیم. منتها ما باید عاقلانه نگاه بکنیم، یعنی در واقع در یارگزینیهایمان به سوابق دیگران نگاه بکنیم و ببینیم که رفتار پیشین این کسانی که ما میخواهیم بهعنوان همکار بینالمللی خودمان انتخاب بکنیم، چگونه بوده و از این رفتارها درس بگیریم.
ما مواجه هستیم با یک نوعی از رفتار از سوی آمریکاییها و شرکای اروپاییشان که اگرچه ممکن است یک اختلاف سلیقههایی با هم داشته باشند، اما در نهایت امر دیده میشود که در یک نقاطی با همدیگر «اشتراک در عمل» دارند و حاصل اشتراکشان در واقع محروم کردن ما از دستیابی به حقوق حقهمان در معادلات مختلف جهانی بوده؛ بهخصوص در دسترسی به حقوق مشروعمان در عرصهی تبادل اقتصادی و پولی و مالی.
به نظرم آن چیزی که دولتمردان ما باید با توجه و دقت بیشتری مدنظر قرار بدهند این است که روی کسانی و جاهایی حساب باز نکنند که اختیار آنها دست خودشان نیست. این خیلی حرف دقیقی است که چرا ما باید بیاییم سرمایهگذاریهای اصلیمان را در ارتباط با کشورها یا دولتهایی انجام دهیم که هیچگونه تأثیری نمیتوانیم در تصمیمگیریهای آنها داشته باشیم. ما اگر عمدهی همّتمان مصروف این باشد که آنچه را اختیارش کاملاً دست خودمان است و ارتباطی با بیرون کشور ندارد، سرمایهگذاری اصلی ما روی این بخش باشد، درحقیقت یک نتایجی از آن حاصل میشود که علاوه بر اینکه محیط داخلی را جوابگو است و بهنوعی مسائل ما را میتواند حل بکند، زمینهای را هم برای تجدیدنظر شرکای بیرونی ما فراهم میکند. اینکه آنها بدانند اگر احیاناً بخواهند با نظامات تحریمی و محاصره کردنها ما را از پا دربیاورند، ما بیشتر به درون خودمان رجوع میکنیم و مستغنی از ارتباط با آنها کارمان را پیش میبریم. آنوقت آنها هستند که باید بیایند با التماس بگویند که خیلی خب، ما حاضریم با شما کار بکنیم و پیشنهاد کار بدهند.
ما در گذشته مواردی را داشتهایم که وقتی از خودمان استغنا نشان دادهایم، همان دشمنی که ما را ترک کرده بوده و تحریم کرده بوده، خودش آمده و پیشنهاد آورده که حاضر است با ما کار بکند. متأسفانه ما در دولتمردان فعلیمان آثاری از این نوع نگرش را -نگرش همراه با استغنا و علوّ طبع- در مواجهه با عناصر بینالمللی نمیبینیم؛ یا لااقل این درایت را در برگزیدن شرکای یکمقدار مطمئنتر در محیط جهانی نشان ندادند که با آن کسانی که حاضر شدند در دورهی تحریم، حتی به قیمت اینکه گاهی وقتها یک ضرباتی را دریافت بکنند، با ما همراهی کنند، شراکت ایجاد کنند. ما در شرایطی که بحث این بود که تحریمها برداشته میشود، با دستپاچگی باز رفتیم سراغ همان تحریمکنندگان! یعنی بیشتر سرمایهها را خواستیم آنجا بگذاریم و تخممرغهایمان را باز در سبد آنها قرار دادیم. اینها از رفتارهای غلط دستگاه دیپلماسی ما و دولت حاضر است که امیدواریم اصلاح بشود.
این روزها شاهد برخی اظهارنظرها هستیم که باز هم نشان از نوعی گره زدن مسائل اقتصادی و معیشتی مردم با حوزهی تصمیمات دیپلماتیک و تصمیم دولتهای بیگانه دارد. چه برداشتی از اینگونه موضعگیریها و سوگیری این سخنان دارید؟
ناجوانمردانه است گروگان گرفتنِ رفاه مردم. زندگی جاری مردم را گروگان بردن به پای یکسری اغراض و مقاصدی از جنس مقاصد سیاسی، به نظرم خیلی ناشایست است؛ بهخصوص وقتی معلوم شد که مثلاً وقتی به مردم وعدهی این را دادیم که اگر فلان چیز را میخواهید، پس بیایید پای برجام، بیایید حمایت بکنید از این نوع نگاه، در عمل محقق نشده؛ یعنی دولت در آنجا لااقل بدهکار مردم است؛ سر وعدهای که داده و این وعده عملی نشده است. البته مسئول آن را میتوانیم بگوییم دولت ما نیست، مسئولش آن چهرهی پلید دنیای استکبار است که میخواهد تضییقات را ایجاد بکند اما دولتمردان ما شریک در جا انداختن این گزاره در ذهن عامهی مردم بودند که اگر راهحل میخواهید باید پناه ببرید به بیرون. خب؛ این جواب نداد. جفا است که دوباره مردم را بخواهیم ببریم به یک آبشخوری که از قبل خشکیده است و سرابی بیش نیست. این کار دارد متأسفانه این روزها هم میشود که حالا اگر میخواهید ۲۰ درصد برخی چیزها ارزان بشود، تسهیلات در زندگیتان ایجاد بشود، بیایید FATF را بپذیرید. من نمیخواهم بگویم که الان FATF را نپذیریم؛ من میگویم دلایل ما برای پذیرفتنش باید این نوع گروگانگیری نباشد، دلایلش باید منطقی و معقول باشد، عقلای قوم بنشینند با همدیگر بحث کنند، حاصل مباحث علمی این باشد که یا بپذیریم یا نپذیریم. چرا از احساسات مردم سرمایهگذاری بشود؟ چرا از عواطف پنهان و آشکار مردم سر این چیزها مایه گذاشته بشود؟ این به نظرم جفا است.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در گفتگویی با آقای محمدحسین صفارهرندی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و تحلیلگر ارشد مسائل سیاسی، ابعاد مختلف نقشهی راه دشمنی دولت آمریکا علیه ایران اسلامی را ناظر به بیانات حضرت آیتالله خامنهای در دیدار خانوادهی شهدا تحلیل کرده است.
نگاهی به توطئهی خطرناک آمریکاییها در سال ۸۲ و برخی رویکردهای غلط دربارهی گره زدن مسائل اقتصادی و معیشتی با مسائل حوزهی سیاست خارجی و تصمیمات دولتهای بیگانه، از نکات خواندنی مطرحشده در این گفتگو است.
رهبر انقلاب اسلامی در بیاناتی که پیرامون نقشهی راه آمریکاییها علیه ملت ایران داشتند، دو محور «تحریمهای همهجانبهی اقتصادی» و «اقدامات ضد امنیتی» را بهعنوان راهبردهای اصلی دشمن مطرح و در همین زمینه به طرح کلیدواژهی «تابستان داغ» از سوی دشمن اشاره کردند. تبیین شما از جزئیات این نقشهی دشمن و مصادیق آن چیست؟
یک آرزوی چهل سالهای را آمریکاییها در ذهن و دل خودشان پروردهاند و علیالدوام این آرزو را از دست ندادهاند و با خودشان داشتهاند؛ منتها در مقاطعی بسته به مهیا بودن شرایط، سعی کردهاند برای تحقق این آرزو، برنامهای را هم همراه و ضمیمه بکنند و درحقیقت یک طراحی توطئه کردند. از همان اوایل مثلاً در سال نخست بعد از پیروزی انقلاب، یکی دو مورد تلاش برای کودتا از سوی آمریکاییها صورت گرفت که ناکام ماند. دلیل ناکام بودنش هم این بود که این آرزو در مرحلهی تحقق، با محاسبات درست همراه نبود؛ یعنی طراحیهایشان مبتنی بر واقعیات جامعهی ایرانی و اسلامی ما نبود.
برای اینکه این اتفاق بهاصطلاح «تابستان داغ» که مدنظر آنها بود محقق بشود، (که البته این عنوان هم خودش تکراری است؛ یعنی همین تعبیر را آنها سالهای قبل هم به کار برده بودند)، برای اینکه این طرح آنها محقق بشود، یعنی ایجاد آشوب در داخل کشور و درحقیقت سوار شدن آنها بر آن امواج آشوب، چند عامل باید دست به دست هم میداد. آنچه همیشه موجود بود، آرزوی پلید آمریکاییها و در واقع آن اراده و انگیزههای ابتدایی آنها بود. اما آنها برای این آرزو، توطئه هم طراحی کردند و عناصری را از جانب خودشان مهیا کردند؛ یعنی کسانی را برانگیخته بودند برای اینکه این طراحی بتواند در مقام اجرا موفق بشود. بخشی از این عناصر، همان دشمنان بیرونی و ضد انقلاب بیرونی هستند که بعضاً در محیط داخلی تأثیرگذار هستند. بعضیشان هم شرکای آمریکا هستند، مثل بعضی کشورهای منطقه، از رژیم پلید صهیونیستی گرفته تا رژیمهای مرتجعی مثل عربستان و بعضی مشابههای او؛ اینها هم کارهایی را ساماندهی کرده بودند و عناصری را به کار گرفته بودند و گروهکهایی را تجهیز کرده بودند و به آنها پرداختهای سنگین مالی داشتند؛ در واقع برای اینکه این اتفاق بتواند در جهت ایجاد بلوا و آشوب کاملتر بشود، سازماندهی کرده بودند.
آمریکاییها روی یک عاملی هم حساب کرده بودند و آن اینکه مردم به دلیل تحریمها و فشارهای وارده بر زندگیشان، برای دفاع از نظام بیانگیزه باشند. تصور آنها این بود که فشارهای تحریمی، آن یخهای انجماد نگاه مردم به بیگانه را ذوب میکند و یک نوع دلبستگی به تغییر وضعیت را در مردم ایران حتی اگر به قیمت استقبال از اجنبی باشد، ایجاد میکند.
آمریکاییها روی یک عاملی هم حساب کرده بودند؛ و آن اینکه مردمی که همیشه بهعنوان اصلیترین پشتوانههای نظام روبهروی آنها میایستادند، به دلیل تحریمها و فشارهای وارده بر زندگیشان، برای دفاع از نظام بیانگیزه باشند. تصور آنها این بود که فشارهای تحریمیای که پیش از سال جدید شروع کرده بودند و ابعادش را گستردهتر کرده بودند، آن یخهای انجماد نگاه مردم به بیگانه را ذوب میکند و یک نوع دلبستگی به تغییر وضعیت را در مردم ایران حتی اگر به قیمت استقبال از اجنبی باشد، ایجاد میکند. البته این محاسبه هم مثل همهی این محاسبات چهل سال گذشته غلط بود.
یک عامل دیگر هم این بود که بالاخره در قبال این توطئههایی که آنها طراحی میکنند، در کشور، نهادها و دستگاهها و گروههای نخبهی انقلابیای هم هستند که در جبههی مقابل آنها صفآرایی میکنند. تصور آنها این بود که با ضرباتی که بهلحاظ تبلیغاتی و با عملیات جنگ روانیای که در طول این ماههای گذشته و یک سال گذشته بر حجم و ابعادش افزودند، بهگونهای این جریانات نخبهی مدافع انقلاب را، هم در نهادهای رسمی و هم در شبکههای مردمیاش توانسته باشند خنثی بکنند؛ بهگونهای که اینها کارایی و کارآمدی برای مقابله با توطئههای آنها را هم نداشته باشند.
به نظر میرسد که محاسبات آمریکاییها تنها در آن قسمت درست بود که روی ظرفیتهای شیطنتآمیز خودشان حساب کرده بودند؛ یعنی آن شیطنتها واقعاً بهموقع عملیاتی شد و اجرایی شد. اما در بخشهای دیگر، آنها نتوانستند ظرفیتهایی را که لازمهی محقق شدن آن توطئهها است، همسو و همراه بکنند. و از این طرف هم نیروی مقاوم و مدافع انقلاب را دستکم گرفته بودند. به این ترتیب در آن روزهایی که اینها فکر میکردند میتواند موسم همین اتفاق باشد، هرجور محاسبه کردند، به نظرشان رسید که شرایط بههیچوجه مساعد برای اقدامات آنها نیست.
سال ۸۲، آمریکاییها وارد عراق و افغانستان شده بودند و حدود ۱۵۰ هزار نفر نیروی نظامی در این منطقه مستقر کرده بودند. آن سال بعضی از مقامات آمریکایی میگفتند تابستان داغی در انتظار تهران است. حدس قوی ما این بود که آنها اگر بخواهند مناسبتی برای طرحشان پیدا بکنند، احتمالاً این بهانهجوییها نزدیکیهای ۱۸ تیر آغاز خواهد شد.
اشاره کردید که آمریکاییها قبلاً هم این عنوان «تابستان داغ» را به کار برده بودند؛ ممکن است دربارهی سوابق کاربرد این ادبیات از سوی آنها توضیح بفرمایید.
من یک نمونهای را که در گذشته، درست مشابه همین حادثه بوده و خودشان هم بعداً اعتراف کردند که طراحیشان چه بوده و چه از آب درآمد را عرض میکنم تا معلوم بشود که این تابستان داغ یک کلیدواژهای است، دارای یک ویژگیها و خصوصیاتی که آن خصوصیات را خوب است آدم از زبان خود آنها بشنود.
سال ۸۲ بود؛ یعنی سالی که آمریکاییها وارد عراق و افغانستان شده بودند. آنها این دو کشور را اشغال کرده بودند و نیروهای نظامیشان در حدود تعداد ۱۵۰ هزار نفر در این منطقه استقرار پیدا کرده بودند. درحقیقت مرزهای ما از سمت شرق و از سمت غرب، آلودهی به حضور نیروهای مسلح ناتو شده بود. ما آن زمان از مدتی قبل (در فروردین ماه آن سال)، این ادبیات «تابستان داغ» را بر زبان بعضی از مقامات آمریکایی میشنیدیم که میگفتند امسال تابستان داغی در انتظار تهران است. حدس قوی ما این بود که آنها اگر بخواهند مناسبتی برای طرحشان پیدا بکنند، به سیاق اقدامات گذشتهای که قبلاً تجربه شده بود، مثل ۱۸ تیر سال ۷۸، در آن حدود اقدام میکنند و احتمالاً این بهانهجوییها از دُوروبَر همان ایام تیرماه و نزدیکیهای ۱۸ تیر آغاز خواهد شد. به همین خاطر نیروهای نظام حواسشان جمع بود. ولی این بار آنها بهجای اینکه در تیرماه اقدام بکنند یک بهانهای را در خردادماه، فکر میکنم در ۲۰ خردادماه سال ۸۲ در اطراف کوی دانشگاه به وجود آوردند به اسم مثلاً بد بودن کیفیت غذای دانشگاه و این حرفها، بعد پیوند برقرار کردند بین آن ظرفیت اعتراضی کوی دانشگاه با بیرون از دانشگاه؛ نیروهایشان بهسرعت از جاهای مختلف رفتند اطراف کوی و ماجرا دیگر اصلاً در کوی نماند؛ کشیده شد به آشوب خیابانی.
خب این آشوبها چند روزی هم در تهران ادامه داشت ولی با برخورد بسیار قوی و خوبی که نیروی انتظامی وقت آن زمان به همراه نیروهای بسیجی انجام داد، آن غائله خاتمه پیدا کرد. بعدها، شاید یک ماه بعد بود که یک فرمانده انگلیسی آمد و گفت که قرار بود ما در شرایطی که ایران دچار آشفتگی و آشوبزدگی میشود، در آن بههمریختگی ما هم نیروهایمان را از بخش جنوبی کشور، یعنی از خوزستان وارد ایران بکنیم و بیاییم درحقیقت آشوب داخلی را پیوند بزنیم با تجاوز خارجی و کار جمهوری اسلامی یکسره بشود. منتها گفتند اولاً آن چیزی که سبب شد این ماجرا خنثی بشود، یکی این بود که آن دامنهی آشوبهای داخلی خیلی گسترده نشد و زود جمع شد؛ و در ثانی ما به یک ارزیابیای رسیدیم و آن اینکه ما اگر بزنیم به خط ایران و وارد ایران بشویم نهتنها در برابرمان مقاومتی از جنس نیروهای بسیجی و پاسدار و نیروهای مسلح ایران را شاهد خواهیم بود، بلکه یک ظرفیت ضربهزننده از پشت سر را هم ما با آن مواجه میشویم که آن عراقیهای طرفدار ایران هستند و عملاً از دو طرف، ما مورد فشار قرار خواهیم گرفت: روبهرویمان پاسدارها و بسیجیهای ایرانی هستند و پشت سر هم مجاهدان عراقی طرفدار ایران و به این ترتیب ما منگنه میشویم. گفتند لذا ما منصرف شدیم از اینکه طرح تابستان داغ اجرایی بشود.
بعدها یک فرمانده انگلیسی گفت قرار بود ما در شرایطی که ایران دچار آشوب میشود، نیروهایمان را از بخش جنوبی کشور وارد ایران کنیم و کار جمهوری اسلامی یکسره بشود. منتها هم دامنهی آشوبها خیلی گسترده نشد و زود جمع شد؛ و هم ما به یک ارزیابی رسیدیم و آن اینکه علاوه بر مواجهه با مقاومت نیروهای مسلح ایران، با عراقیهای طرفدار ایران هم مواجه میشویم.
خب این خیلی روشن نشان میدهد که وقتی اینها میگویند تابستان داغ، توصیف وضعیت نمیکنند؛ بلکه دارند از یک برنامهریزی حرف میزنند؛ برنامهای که برایش پول گذاشتند و آدم استخدام کردند. در همان سال ۸۲ کسانی از عناصر ضد انقلاب در خیابانهای تهران و در همان آشوبها دستگیر شدند که فاصلهی بین دستگیریشان تا زمانی که از طریق فرودگاه به کشور وارد شده بودند، یک شب بود، یک روز بود. یعنی بلافاصله پس از ورود، وارد توطئه و فتنه شدند؛ یعنی مستقیم با مأموریت اغتشاش و بلوا آمده بودند.
میخواهم عرض بکنم همهی اینها گواه این است که ما دائم در برابر یک فتنهانگیزی و توطئهانگیزی از ناحیهی دشمنانی هستیم که کارهای خودشان را میکنند، تلاشهایشان را میکنند، منتها اگر ما به فرمودهی حضرت آقا امسال یکی از بهترین تابستانها را داشتیم، معنایش این بود که تنها ظرفیتی که برای آنها میسر و در اختیار بود، ظرفیتهای خودشان بود، نه آمادگی از ناحیهی مردم برای پذیرفتن توطئههای آنان؛ اینکه مثلاً بگوییم مردم بهخاطر نارضایتیهایشان بخواهند استقبالکنندهی از کار آنها باشند، نه، این نبود. حتی آن کسانی که آنها پرورده بودند و تغذیه کرده بودند، آنها هم در مواجهه با آمادگی روحی مردم ایران احساس کردند اصلاً جرئت به صحنه آمدن نخواهند داشت.
به این ترتیب میشود گفت ما امسال یک مرحلهای را پشت سر گذاشتیم که درحقیقت مرحلهی خنثی شدن طراحیها و توطئههای حسابشدهی دشمنان بوده است. البته محتمل هم هست که هر زمان دیگری باز چنین اتفاقی در شُرف وقوع باشد. اکسیری که میتواند این توطئه را خنثی کند و بلااثرش بسازد، همان چیزهایی است که تا حالا انقلاب را توانسته پابرجا نگه دارد و از کام توطئههایی که دشمن برایش طراحی کرده بوده، بیرون بکشد. آن اکسیر طبیعتاً در صدرش، اتحاد و همبستگی مردم در دفاع از انقلاب و نظام است، تبعیت از رهبری و این محور اصلی هدایت کشور است؛ و از طرفی هم فهم درست خواص جامعه از اوضاع و احوال و نسخههای غلط نپیچیدن آنها در مواجهه با توطئههای دشمن.
بعضی از کسانی که به سراغ سیاستورزی آمدند، تصورشان این بود که میتوانند نظام را با فشارهای بیرونی، وادار کنند به امتیاز دادن در داخل؛ بخشی از اینها بهشدت دچار فساد سیاسی شدهاند که حتی حاضرند کشور دچار آشفتگی و جنگ بشود، اما خواستهها و اغراض شخصی آنها محقق شود. باید مترصد اقداماتی بود که ممکن است عامل اجراییاش، عناصری اینگونه باشند.
ما شاهد یک هشدار از سوی رهبر انقلاب خطاب به جریانهای سیاسی بودیم با تأکید بر اینکه «مراقب باشند میدان را برای دشمن آماده نکنند» و حتی اشاره به خطر توطئهگری دشمن در سال ۹۸ داشتند. شما طرح این هشدار از سوی ایشان را بر چه اساسی تحلیل میکنید؟
ببینید ما مواجه با یکسری خصوصیات در نیروهای سیاسی جامعه هستیم. بعضی از کسانی که به سراغ سیاستورزی آمدند و وارد انتخابات و فعالیتهایی از این نوع شدند، تصورشان این توهم بود که مثلاً میتوانند نظام را با فشارهایی که از بیرون وارد میشود، وادار بکنند به امتیاز دادن در داخل؛ و درحقیقت یکجور مدد بگیرند از فشار خارجی برای اینکه معادلات داخلی را به نفع خودشان تغییر بدهند.
در میان این نیروها، بخشی هستند که بهشدت دچار فساد سیاسی به این معنا شدهاند که حتی حاضرند کشور دچار آشفتگی و جنگ و اتفاقاتی نظیر آنچه در کشورهای مجاور ما در عراق و سوریه افتاد، بشود، اما خواستهها و اغراض شخصی آنها محقق بشود. البته آنها یک شرکایی دارند که یک مقدار عاقلترند و غالباً آنها را برحذر میدارند از یک چنین اتفاقی و خط قرمزشان وارد شدن کشور به شرایطی است که آن شرایط از جنس آشوبهای بزرگ و مرحلهی مداخلهی بیگانه باشد. خب، یک اختلافی بین اینها هست. آن جریان رادیکال به موازات افزایش مشکلات داخلی، گاهی وقتها بهاصطلاح زبانش درازتر میشود، مثل همین روزها. امروز ما شاهد هستیم که جریان رادیکال با صدای بلندتری نسبت به آنهاییشان که همیشه دعوت به اعتدال میکردند و دعوت به رفتار معقولتر در چهارچوب نظام میکردند و مثلاً خروج از حاکمیت را نهی میکردند و آن را یک پروژهی ردشدهای معرفی میکردند، حرف میزند. خب، وقتی آدم این رفتار را مشاهده میکند باید درحقیقت مترصد بعضی از اقداماتی باشد که ممکن است عامل اجراییاش، عناصر اینگونه با این مشخصات باشند؛ عناصری که حتی گرا میدهند به دشمن بیرونی. من خاطرم هست در قضایای اوایل دههی ۸۰ بعد از ورود آمریکاییها به عراق و افغانستان، در بعضی از روزنامههای آن روز مطالبی نوشته میشد از زبان مردم که آمریکاییها را ترغیب میکرد که بیایید ما را هم بمباران کنید! مثلاً اینکه چرا نمیآیید ایران را هم بمباران کنید که ما هم مثل عراقیها و افغانستانیها راحت بشویم.
خب، این افراد همیشه خطر این را دارند که به قیمت رسیدن به اهواء خودشان، کشور را به آتش بکشند. از این جهت آن هوشمندی و هوشیاری دائمی و مترصد بودن در مقابل اقدامات توطئهآمیزی که در فضای رسانهای اتفاق میافتد و گاهی حتی به تریبونهای رسمی راه پیدا میکند، لازم است. باید در مقابل این اقدامات واکنش نشان داد و بیشتر از هر چیز واکنش ما باید در جهت روشن شدن اذهان عمومی و مهیا بودن مردم برای مقابله با خطر سوریه شدن ایران باشد. الحمدلله تا به حال هم این هوشمندی در مردم ما وجود داشته و عناصر نخبهی صلاحاندیش جامعه بهدرستی افکار عمومی را به این سمت هدایت کردهاند.
مسئلهی دیگری که علاوه بر برنامهی دشمن و هشدار به جریانهای سیاسی از سوی رهبر انقلاب مطرح شد، بحث «لزوم مراقبت مسئولان برای فریب نخوردن مقابل زبانبازی و ظاهرسازی دشمن» بود. با توجه به موضوعاتی که امروز در حوزهی سیاست خارجی و تعاملات دولت بهخصوص مطرح است، ارزیابی شما از این تذکر ایشان و ابعاد آن چیست؟
فکر میکنم حضرت آقا هم همیشه جزو رهنمودهایشان این بوده که ما بههیچوجه نمیخواهیم خودمان را منزوی بکنیم؛ ما میخواهیم ارتباط با همهی جهان را در چارچوب روابط معقول متعارف داشته باشیم. منتها ما باید عاقلانه نگاه بکنیم، یعنی در واقع در یارگزینیهایمان به سوابق دیگران نگاه بکنیم و ببینیم که رفتار پیشین این کسانی که ما میخواهیم بهعنوان همکار بینالمللی خودمان انتخاب بکنیم، چگونه بوده و از این رفتارها درس بگیریم.
ما مواجه هستیم با یک نوعی از رفتار از سوی آمریکاییها و شرکای اروپاییشان که اگرچه ممکن است یک اختلاف سلیقههایی با هم داشته باشند، اما در نهایت امر دیده میشود که در یک نقاطی با همدیگر «اشتراک در عمل» دارند و حاصل اشتراکشان در واقع محروم کردن ما از دستیابی به حقوق حقهمان در معادلات مختلف جهانی بوده؛ بهخصوص در دسترسی به حقوق مشروعمان در عرصهی تبادل اقتصادی و پولی و مالی.
ناجوانمردانه است گروگان گرفتنِ رفاه مردم. اینکه اگر میخواهید ۲۰ درصد برخی چیزها ارزان بشود، بیایید FATF را بپذیرید. من نمیخواهم بگویم که الان FATF را نپذیریم؛ من میگویم دلایل ما باید این نوع گروگانگیری نباشد، دلایل باید منطقی و معقول باشد، عقلای قوم با همدیگر بحث کنند، حاصل مباحث علمی این باشد که یا بپذیریم یا نپذیریم. چرا از احساسات مردم سرمایهگذاری بشود؟
به نظرم آن چیزی که دولتمردان ما باید با توجه و دقت بیشتری مدنظر قرار بدهند این است که روی کسانی و جاهایی حساب باز نکنند که اختیار آنها دست خودشان نیست. این خیلی حرف دقیقی است که چرا ما باید بیاییم سرمایهگذاریهای اصلیمان را در ارتباط با کشورها یا دولتهایی انجام دهیم که هیچگونه تأثیری نمیتوانیم در تصمیمگیریهای آنها داشته باشیم. ما اگر عمدهی همّتمان مصروف این باشد که آنچه را اختیارش کاملاً دست خودمان است و ارتباطی با بیرون کشور ندارد، سرمایهگذاری اصلی ما روی این بخش باشد، درحقیقت یک نتایجی از آن حاصل میشود که علاوه بر اینکه محیط داخلی را جوابگو است و بهنوعی مسائل ما را میتواند حل بکند، زمینهای را هم برای تجدیدنظر شرکای بیرونی ما فراهم میکند. اینکه آنها بدانند اگر احیاناً بخواهند با نظامات تحریمی و محاصره کردنها ما را از پا دربیاورند، ما بیشتر به درون خودمان رجوع میکنیم و مستغنی از ارتباط با آنها کارمان را پیش میبریم. آنوقت آنها هستند که باید بیایند با التماس بگویند که خیلی خب، ما حاضریم با شما کار بکنیم و پیشنهاد کار بدهند.
ما در گذشته مواردی را داشتهایم که وقتی از خودمان استغنا نشان دادهایم، همان دشمنی که ما را ترک کرده بوده و تحریم کرده بوده، خودش آمده و پیشنهاد آورده که حاضر است با ما کار بکند. متأسفانه ما در دولتمردان فعلیمان آثاری از این نوع نگرش را -نگرش همراه با استغنا و علوّ طبع- در مواجهه با عناصر بینالمللی نمیبینیم؛ یا لااقل این درایت را در برگزیدن شرکای یکمقدار مطمئنتر در محیط جهانی نشان ندادند که با آن کسانی که حاضر شدند در دورهی تحریم، حتی به قیمت اینکه گاهی وقتها یک ضرباتی را دریافت بکنند، با ما همراهی کنند، شراکت ایجاد کنند. ما در شرایطی که بحث این بود که تحریمها برداشته میشود، با دستپاچگی باز رفتیم سراغ همان تحریمکنندگان! یعنی بیشتر سرمایهها را خواستیم آنجا بگذاریم و تخممرغهایمان را باز در سبد آنها قرار دادیم. اینها از رفتارهای غلط دستگاه دیپلماسی ما و دولت حاضر است که امیدواریم اصلاح بشود.
این روزها شاهد برخی اظهارنظرها هستیم که باز هم نشان از نوعی گره زدن مسائل اقتصادی و معیشتی مردم با حوزهی تصمیمات دیپلماتیک و تصمیم دولتهای بیگانه دارد. چه برداشتی از اینگونه موضعگیریها و سوگیری این سخنان دارید؟
ناجوانمردانه است گروگان گرفتنِ رفاه مردم. زندگی جاری مردم را گروگان بردن به پای یکسری اغراض و مقاصدی از جنس مقاصد سیاسی، به نظرم خیلی ناشایست است؛ بهخصوص وقتی معلوم شد که مثلاً وقتی به مردم وعدهی این را دادیم که اگر فلان چیز را میخواهید، پس بیایید پای برجام، بیایید حمایت بکنید از این نوع نگاه، در عمل محقق نشده؛ یعنی دولت در آنجا لااقل بدهکار مردم است؛ سر وعدهای که داده و این وعده عملی نشده است. البته مسئول آن را میتوانیم بگوییم دولت ما نیست، مسئولش آن چهرهی پلید دنیای استکبار است که میخواهد تضییقات را ایجاد بکند اما دولتمردان ما شریک در جا انداختن این گزاره در ذهن عامهی مردم بودند که اگر راهحل میخواهید باید پناه ببرید به بیرون. خب؛ این جواب نداد. جفا است که دوباره مردم را بخواهیم ببریم به یک آبشخوری که از قبل خشکیده است و سرابی بیش نیست. این کار دارد متأسفانه این روزها هم میشود که حالا اگر میخواهید ۲۰ درصد برخی چیزها ارزان بشود، تسهیلات در زندگیتان ایجاد بشود، بیایید FATF را بپذیرید. من نمیخواهم بگویم که الان FATF را نپذیریم؛ من میگویم دلایل ما برای پذیرفتنش باید این نوع گروگانگیری نباشد، دلایلش باید منطقی و معقول باشد، عقلای قوم بنشینند با همدیگر بحث کنند، حاصل مباحث علمی این باشد که یا بپذیریم یا نپذیریم. چرا از احساسات مردم سرمایهگذاری بشود؟ چرا از عواطف پنهان و آشکار مردم سر این چیزها مایه گذاشته بشود؟ این به نظرم جفا است.