• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1397/04/02
مروری بر نقش حسن نیری در چاپ کتاب صلح امام حسن(ع)؛

مبارز گمنام عرصه فرهنگ

کتاب «صلح امام حسن(علیه‌السلام) پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه‌ی تاریخ» به ترجمه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به تازگی توسط انتشارات انقلاب اسلامی بازنشر یافته است که به همین مناسبت پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در این یادداشت درباره فعالیتهای فرهنگی و مبارزاتی حسن نیری و نقش او در چاپ این کتاب را مورد بررسی قرار داده است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif گوشه‌ای از زندگینامه حسن نیری
در تاریخ بشریّت بسیار بوده‌اند مردان و زنان گمنامی که منشأ خیرات کثیری بوده‌اند، اجرشان برعهده‌ی پروردگار. یکی از این افراد کسی است که در بین انقلابیّون قبل از انقلاب به «حاج حسن آقا تهرانی» شناخته میشد.

نام اصلی او «محمّدحسن نیّری عدل» بود که اتّفاقا یکی دو ماه بعد از تولّد رهبر انقلاب به دنیا آمده بود. یعنی ۱۳۱۸/۳/۱۶. او در محلّه‌ی خیابان ری تهران در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمده بود و از نوجوانی سر پرشور داشت. در قضیّه‌ی ملّی شدن صنعت نفت، فعّال بود به‌طوری‌که بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲در چهارده سالگی دستگیر شد. پس از آزادی به فعّالیّتهای انقلابی‌اش ادامه داد و از ابتدای نهضت امام خمینی(ره) به جرگه‌ی نیروهای انقلاب پیوست و پس از قیام ۱۵ خرداد شناسایی شده و مجدّداً دستگیر شد. در سال ۴۵ به جرم پخش کتاب «کاپیتولاسیون» و «غربزدگی» باز دستگیر شد و در این بار، دیدار حضرت امام در ۱۵ خرداد و شرکت در قیام ۱۵ خرداد جرائمش را سنگین‌تر کرد و مجازاتش زندانی شدن در زندان قزل قلعه بود.
 

او مبارزه‌ی با رژیم را در سایه‌ی مبارزه‌ی فرهنگی میدید و اصل فعّالیّتش چاپ و پخش کتب ممنوعه بود که از سوی انقلابیّون به او داده میشد. همچنین در انتشار اعلامیّه‌های حضرت امام (ره) هم تلاش مضاعفی داشت. با آنکه بشدّت تلاش میکرد که فعّالیّتش از دید ساواک، مخفی بماند امّا بار دیگر در سال ۴۸ و یکبار هم در خرداد ۵۷ دستگیر شد. حاج حسن آقا با حضرات آیات طالقانی، خامنه‌ای، ربّانی شیرازی و علمایی دیگر همچون سیّد مهدی طباطبائی و مبارزان دیگر مرتبط بود.

پس از انقلاب مدّتی به تحریریّه‌ی روزنامه‌ی اطّلاعات پیوست و مدّتی نیز مدیر آن بود. در آذر ۶۳ که آیت‌الله خامنه‌ای (رئیس جمهور وقت) از این روزنامه دیدن کردند، حاج حسن آقا هم حضور داشتند. او رویکرد اخلاقی ویژه‌ای داشت. دوستانش میگویند که ده پانزده سال آخر عمر را به خلوت روی آورد و به عبادت و سیر و سلوک مشغول بود.

با آنکه بسیاری از مسئولان نظام به او ارادت داشتند امّا این امر باعث نشد که برای خود به دنبال مقام یا مال باشد و همیشه زاهدانه زندگی کرد. هیچ‌گاه خانه‌ی ملکی نداشت و چند سال آخر عمر را نیز در منزل پدری به سر برد. بسیار اهل سکوت بود و هیچ‌گاه تن به مصاحبه و ثبت خاطرات نداد. معلوم نیست که آیا خاطراتش را نگاشته یا خیر. از او چند کتاب به نام «ثمرات» «چهل حدیث»، «محبوب القلوب»، «دوزخ بی آتش» و «دروس زندگی» به جای مانده که بیشتر به مباحث اخلاقی مرتبط است. (۱) سرانجام در ۱۳۸۵/۲/۲۱ چشم از جهان فرو بست. (۲)
 
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif شرایط اجتماعی سیاسی شروع ترجمه کتاب صلح امام حسن(علیه‌السلام)
آنچه مقصود نگارنده‌ی این سطور است، یادکرد و بزرگداشت از این مبارز گمنام عرصه‌ی فرهنگی است. و مشخّصاً برای سپاسگزاری از او بخاطر تلاش وافر برای انتشار کتاب «صلح امام حسن (علیه‌السّلام)؛ پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه‌ی تاریخ».

رهبر معظّم انقلاب در یادداشت خود در ابتدای این کتاب نوشته‌اند:

«پیش از اینکه به ترجمه‌ی این کتاب بپردازم، مدّتها در فکر تهیّه‌ی نوشته‌ای در تحلیل موضوع صلح امام حسن بودم و حتّی پاره‌ای یادداشت‌های لازم نیز گرد آورده بودم، ولی سپس امتیازات فراوان این کتاب، مرا از فکر نخستین باز داشت و به ترجمه‌ی این اثر ارزشمند وادار کرد.»

همین مضمون را در بیان خاطرات شفاهی خود این‌گونه حکایت کرده‌اند:

«یادداشت‌هایی جمع کردم و آماده شدم که بنویسم. (در پی‌جویی) منابع کتاب، رسیدم به این کتاب... نگاه کردم دیدم همه‌ی حرفهای من... توی این کتاب است. دیدم اگر من کتاب خودم را بنویسم و مطالب این کتاب را در آن نیاورم، کتاب ناقص و بی‌خودی خواهد بود. اگر مطالب این کتاب را بخواهم در آن بیاورم، خب مطالب موجود است. چرا؟ من که به اسم خود هوس تألیف ندارم... اوّل تصمیم داشتم که هر چه را زیاد (بر این کتاب) میفهمم در (آن) ... بگنجانم. بعد که ترجمه کردم دیدم که این کتاب دریایی است و به فرض که من دو تا نکته اضافه بفهمم چیز مهمّی نیست. همان را به‌طورکامل ترجمه کردم و ارائه دادم.» (۳)

دهه‌ی چهل و پنجاه سخت‌ترین دوران برای نیروهای انقلابی و از جمله آیت‌الله خامنه‌ای بود. از اوایل سال ۱۳۴۸ شروع به ترجمه‌ی کتاب «صلح‌الحسن (علیه‌السّلام)» نمودند ولی فعّالیّتهای انقلابی و تبلیغی اجازه‌ی نهایی کردن کتاب را نمیداد. از خرداد ۱۳۴۹ با درگذشت آیت‌الله سیّدمحسن حکیم(ره)، ترویج مرجعیّت حضرت امام خمینی(ره) بیش از پیش در دستور کار روحانیان انقلابی قرار گرفت. حادثه‌ی دیگر شهادت آیت‌الله سیّدمحمّدرضا سعیدی (ره) در زندان طاغوت بود که موج مخالفتهای علما را برانگیخت. از این رو بود که موجی از دستگیری‌های روحانیون انقلابی توسّط رژیم طاغوت آغاز شد. ساواک مشهد بشدّت به دنبال بازداشت آیت‌الله خامنه‌ای بود. اواخر شهریور ۴۹ تحرّکات ساواک برای دستگیری ایشان شدّت گرفت. به قرآن کریم پناه برد و استخاره‌ی به آن، ایشان را به اختفا رهنمون کرد. کتاب و صفحاتی که قبلاً ترجمه کرده بودند و کتاب «اقرب الموارد» را برداشتند و به روستای «اخلُمد» (از روستاهای ییلاقی که در ۸۵ کیلومتری شمال‌غرب مشهد قرار دارد.) رفتند که مترجم محترم در برخی از پاورقی‌های کتاب، در لفّافه به این موضوع اشاره کرده‌اند. یک ماه یا کمی بیشتر در آنجا بودند. ترجمه به پایان رسید. کتاب آماده‌ی چاپ را نزد «حاج حسن آقا تهرانی» فرستادند و او علاوه بر نمونه‌خوانی کتاب، پیگیری چاپ آن را انجام داد. آقای قاسم نظیفی که از دوستان حاج حسن آقا است میگوید:

«رهبر انقلاب دوستی داشتند به نام حسن آقای تهرانی. حسن آقا از دوستان قدیمی آقا بود و هر وقت به مشهد می‌رفت، خدمت ایشان می‌رسید. آقا هم هر وقت به تهران تشریف می‌آوردند، با آقای تهرانی دیداری داشتند. خیلی با هم صمیمی بودند. من به واسطه‌ی آقای تهرانی با آقا آشناتر شدم. آقای تهرانی در دفتر «کانون انتشار» (۴) بود. در کانون انتشار سه چهار نفر از دوستان معمولاً دور هم جمع می‌شدند. ما هم بعضی مواقع خدمتشان می‌رسیدیم.»
 

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif تلاشهای حسن نیری برای انتشار کتاب
آقای نظیفی ادامه می دهد «حسن آقای تهرانی  یکی از مخلصین انقلاب بود. هر یک از انقلابیون هر کار چاپی داشتند، به ایشان مراجعه می‌کردند. جالب این‌ بود که ایشان خودش چاپخانه‌ای نداشت و کارهایش را به صورت پراکنده به چاپخانه‌های مختلف می‌داد. من سال ۱۳۴۳ انتشارات اسلامی را تأسیس کردم. رابطه‌ی بنده با حاج حسن آقای تهرانی در حوزه‌ی کتاب‌های ممنوعه بود؛ کتاب‌هایی مثل  کشف‌الأسرار یا رساله‌ی عملیه‌ی امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) یا مثلاً غربزدگی جلال آل احمد. آقای تهرانی برخی از این کتاب‌ها را به صورت ورق ورق چاپ می‌کرد. یعنی کتاب را به چند بخش تقسیم می‌کرد و هر بخش را در یک چاپخانه به چاپ می‌رساند. آن‌قدر هم کارش را بلد بود که یک کارشناس ساواک گفته بود: من تعجب می‌کنم این کتاب را چگونه چاپ کرده‌اند! آقا کتاب‌ «صلح امام حسن» شیخ راضی آل یاسین را که ترجمه کردند، به آقای تهرانی دادند. او هم کتاب را برای چاپ به انتشارات آسیا داد. انتشارات آسیا کتاب‌های مذهبی چاپ نمی‌کرد. حسن آقا آن کتاب را به او داد تا گرایش به جریانات مذهبی پیدا کند. همین حسن آقای تهرانی تیپش را عوض می‌کرد. کلاه می‌گذاشت و با فُرغون این کتاب‌ها را از چاپخانه تحویل می‌گرفت و می‌آورد. خدا رحمتش کند! خیلی مرد مخلصی بود. خدا هم خیلی کمکش کرد. باور کنید اگر او را می‌گرفتند، ده‌ها بار اعدامش می‌کردند.»

آیت‌الله خامنه‌ای پس از بازگشت از اخلمد به مشهد، در مهرماه همان سال، دستگیر شدند.در دی‌ماه ۱۳۴۹ در زندان بودند که خبر انتشار کتاب به ایشان رسید. معلوم بود که حاج حسن آقا کارش را درست انجام داده بود.
 

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif تداوم رابطه با آیت‌الله خامنه‌ای بعداز انقلاب
دوستی مرحوم تهرانی با رهبر انقلاب تا آخر حفظ شد و ارادتها برقرار. هرازچندگاهی هم به دیدار رهبر انقلاب میرفت و آنقدر مورد علاقه حضرت آقا بود که او را مهمان اتاق خصوصی خود میکردند. خود حاج حسن آقا، خاطره‌ی یکی از دیدارهایش را برای یکی از دوستانش این‌گونه نقل کرده است:

«روزی یک خانواده محترم به خانه من آمدند و مشکل خاصی را مطرح کردند و از من خواستند که خدمت «آقا» بروم و به طرح و شرح مسئله بپردازم. گفتم: «من مراجعه‌ی به ایشان را برای امور غیر عمومی و غیر کشوری و غیر کلان، عملی ناروا و مصداق مزاحمت و نتیجتاً حرام یا در حکم حرام تلقّی میکنم. ولی حاضرم که مشکل شما را به دلایلی که برایم قانع‌کننده است، به عنوان یک مراجعه‌ی استثنایی نزد ایشان مطرح کنم و راهنمایی بخواهم.

شال و کلاه کردم و رفتم. دم درِ ورودی در خیابان، گفتم عزم ملاقات با «آقا» را دارم. یکی دو نفر که مرا نمی‌شناختند در آن حوالی بودند و حرف مرا شنیدند، نگاهشان را همچون دو علامت سؤال و دو علامت تعجّب، به سر و وضع من و سنّ و سال من و چشم و چهره من دوختند. سیگارم را هم یادم رفته بود دور بیندازم. گاهی سرفه هم میکردم. به هر حال مسئول مربوط به دفتر اطّلاع داد و هماهنگی برای ورود انجام شد.

دقایقی بعد، وارد شدم. یکی از همراهان هم راهنمایی میکرد. در اتاقی که بنا بود خدمت «آقا» برسیم، چند نفر دیگر هم بودند. ایشان در اثنای دیدار با حاضران تا چشمشان به من افتاد، چنان گرم و صمیمانه با من احوالپرسی و روبوسی کردند که موجب تعجّب شد. تعجّب ناظرانی که لابد در دلشان میگفتند این درویش پیر دیگر کیست که او را نمی‌شناسیم. در پایان هم «آقا» دست مرا دوستانه گرفتند و همراه خود به اتاق دیگری بردند و به یاد دوران مبارزه و سالهای دور و نزدیک، در خلوت گفتگو کردیم. موضوع را شرح دادم و گفتم که در خصوص مشکل فلان خانواده محترم راهنمایی میخواهم...

از دفتر که بیرون آمدم در خیابان همان دو جوان را دیدم. شنیدم که یکی از آن دوتن به دیگری (شوخی یا جدّی) آهسته گفت: «این پیرمرد یک‌لاقبا را دیدی که؟ ما خیال میکردیم مزاحم است و هیچ‌کاره. اما بچه‌ها میگویند «آقا» بقدری به او علاقه و احترام نشان دادند و بقدری با او خودمانی بودند که در اتاق دیگری مدتها با او به صحبت در خلوت نشستند. بعد (به شوخی یا جدّی) گفت: ببین! این مرد، خدای نکرده(!) امام زمان نباشد؟! نکند که با لباس مبدّل و ناشناس به اینجا آمده و ما نفهمیده‌ایم! رفیقش گفت: «عجب حرفی میزنی، امام زمان که سیگار نمی‌کشد بچه جان!» (۵)

پس از درگذشت ایشان پیام تسلیت موجز و پرمضمون رهبر انقلاب بدین شرح منتشر شد:

«درگذشت دوست همرزم دیرین و برادر نیکدل و نیکخواه و پر تلاش آقای حسن نیری‌تهرانی را به همسر و فرزندان گرامی و دیگر بازماندگان تسلیت میگویم و تسلّای ایشان و آمرزش آن درگذشته‌ی عزیز را از خداوند ودود و رحیم مسألت مینمایم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۳۸۵/۲/۲۳»

این پیام در میان اخبار آن دوران فراموش شد و کسی ندانست که حاج حسن آقا که بود. رحمت خدا بر او باد.
 

پانوشت:
۱) نقل از یادداشت «پشت پا به عالم صورت زد و رفت» نوشته‌ی احمد بورقانی، روزنامه‌ی شرق ، شماره ۷۵۸ به تاریخ ۸۵/۲/۲۳.
۲) بیشتر مطالب این قسمت برگرفته بود از مقاله‌ی «حاج حسن عدل نیری، ناشر پیش از انقلاب» نوشته‌ی قاسم تبریزی که در مجلّه‌ی پیام بهارستان، شماره‌ی ۱و ۲، در سال ۸۷ منتشر شده است.
۳) شرح اسم، ص ۴۸۶.
ایشان سالها بعد در این باره فرمودند: « مردم ما از دوران خلافت امیر المؤمنین هم چیز زیادى نمى‌‌دانند؛ مختصرى از جنگها را مى‌دانند؛ اما از تفصیلات آن اطلاعى ندارند. مردم همچنین از صلح امام حسن چیز زیادى نمى‌‌دانند؛ فقط چند تا کلمه‌‌ى شعارى مى‌دانند؛ درحالى‌‌که درباره‌‌ى این صلح کتاب نوشته شده و بحث و تحلیل شده است. من خودم چندین سال قبل از این، کتابى از شیخ راضى آل یاسین از بزرگان علماى عراق ترجمه کردم. ترجمه‌‌ى این کتاب در سال ۱۳۴۸ منتشر شده است؛ الآن باید محتواى آن کهنه باشد. درباره‌‌ى امام حسن، ذهنها و فکرها باید حرف نو بگویند؛ اما همانها هم گفته نمى‌شود؛ این‌ها مایه‌‌ى تأسف است!» (در دیدار با اعضاى «گروه ویژه» و «گروه معارف اسلامى» صداى جمهورى اسلامى ایران ۱۳۷۰/۱۲/۱۳‌).
۴) انتشارات مربوط به آقای تهرانی.
۵) یادداشت «لحظاتی دیگر با حاج حسن نیّری تهرانی: ... بعد گفت: و حالا یک داستان جالب» نوشته‌ی جلال رفیع، روزنامه‌ی اطّلاعات، شماره‌ی ۲۳۶۲۸، ۸۵/۲/۲۶.