1396/11/07
افتخار ایران به سلمان فارسی
سلمان فارسی یکی از اصحاب خاص رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله است که به دست ایشان به اسلام ایمان آورد و بدلیل ویژگیهای برجستهای که داشت، پیامبر خدا او را از اهلبیت خود نامید و ائمه معصومین نیز همواره از وی با تعظیم و محبت یاد میکردند. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت سخنان اخیر رهبر انقلاب دربارهی خصائص سلمان فارسی، گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای درباره این شخصیت برجسته را منتشر میکند.
تولد حضرت سلمان در شهر کازرون و رشد و پرورش ایشان در اصفهان
در وادی علم و ادب و تربیتِ انسانهای برجسته هم تاریخ گذشتهی کازرون، تاریخ پر افتخاری است؛ علاوه بر اینکه نسبت سلمان فارسی - چهرهی شاخصِ زندهی برجستهی همیشگیِ تاریخ اسلام - این صحابی بزرگوار به این منطقه هم خود مایهی افتخار است. البته سلمان فارسی متعلق به همهی ایران است؛ همهی مردم ایران، همهی فارسیزبانان، همهی کسانی که ستایش پیامبر اکرم از مردم فارس، متوجه آنهاست، مفتخر به جناب سلمانند. سلمان متعلق به کشور ماست، متعلق به ملت ماست. مردم کازرون، ولادت او را در میان خودشان و در این ناحیه میدانند؛ مردم اصفهان، نشو و نمای او را در منطقهی اصفهان میدانند؛ منافاتی هم ندارد. علاوه بر شیراز، علاوه بر استان فارس و شهر کازرون و دشت ارژنه، که نام مبارک سلمان فارسی را به خودشان متوجه میکنند و حق هم دارند، و علاوه بر مردم اصفهان که بر نشو و نمای این عنصر الهی مدعیاند که در میان آنها بوده است و حق هم با آنهاست، همهی مردم ایران - از دور و نزدیک - مفتخرند به شخصیتی مثل سلمان.
قالوا ابوالصّقر من شیبان قلت لهم
کلاّ و لکن لعمری منه شیبانُ
نباید گفت سلمان فارسی از فارس یا از ایران است، باید گفت فارس و ایران از سلمان فارسی است. مقام ایمان، مقام معرفت، مقام مجاهدت در راه خدا، پیگیری برای رسیدن به سرچشمهی زلال حقیقت، آن چنان یک انسانی را بالا میبرد که پیغمبر بفرماید: «سلمان منّا اهل البیت». او را جزو اهل بیت به حساب بیاورد؛ و شخصیتهائی مثل جناب ابیذر و عمار و مقداد و دیگر صحابیها در مقام تقویم و مقایسه در رتبههای بعد از سلمان قرار بگیرند؛ این برای ما درس است، این برای جوان ایرانی الگوست؛ یعنی حقیقت را جستن، جستجو کردن، یافتن و بر آن پای فشردن. این آن چیزی است که سلمان را سلمان میکند؛ همچنانی که مجاهدت، صفا، پایبندی به عقیدهی حقی که آسان به دست نیامده است، مردم کازرون را به یک مردم نمونهای تبدیل میکند که یاد مردم کازرون، نام مردم کازرون، نام شهر کازرون در ذهن انسانی که علاقهمند به سرنوشت این کشور است، همواره ثبت و حک میشود. اینها شرافتهای حقیقی است.
بیانات در دیدار مردم کازرون ۱۳۸۷/۰۲/۱۶
سه خصوصیت سلمان که موجب محبت امام صادق(علیهالسلام) به او شد
«عَن مَنصورِ بنِ بَزرَج، قال: قُلتُ لِأَبی عَبدِاللّهِ الصّادِق علیهالسلام: ما أَکثَرَ ما أَسمَعُ مِنکَ یا سَیِّدی ذِکرَ سَلمانَ الفارسی»، راوی میگوید چقدر من زیاد میشنوم از شما که نام سلمان را میبرید و از او یاد میکنید. معلوم میشود که حضرت [امام صادق علیهالسلام] مکرّر در مکرّر راجع به سلمان مطالبی را میفرمودهاند. این شخص تعجّب میکند که چیست که اینقدر موجب شده شما به او توجّه دارید، یا شاید مثلاً به او محبّت دارید و از این قبیل. «فَقال: لاتَقُل «الفارسی» وَ لکِن قُل سَلمانَ المُحَمَّدی»، یعنی نسبتِ او، فراتر از نسبت قومی و میهنی است؛ نسبت دینی است. این البتّه به هیچوجه، طعن به قوم فارس نیست؛ پیغمبر اکرم و ائمّه علیهمالسلام از فارس - مردم ایران- تمجید کردند، تعریف کردند؛ در این که تردیدی نیست. میخواهد بفرماید که این شخص، فراتر و بالاتر از این است که به نسبتِ قومی شناخته بشود؛ نسبتِ او، نسبتِ عقیده و دین و پیامبر است؛ او کأنّه -مثلاً- فرزند پیغمبر است.
«أَ تَدری ما کَثرَةُ ذِکری لَه؟» [حضرت فرمود] میدانی چرا؟ «قُلتُ: لا. قال: ثَلاثِ خِصالٍ»، سه خصوصیت در سلمان بود که این موجب میشود که من او را زیاد یاد کنم و نام او را ببرم -لابد مثلاً- اجلال کنم او را، تعظیم کنم او را یا محبّت به او بورزم.
خصوصیت اول، ترجیح خواسته امیرالمؤمنین بر خواسته شخصی خود
«أَحَدُها: ایثارُه هَوی أَمیرِالمُؤمِنین علیهالسلام عَلی هَوی نَفسِه»، چیست آن سه خصلت؟ یکیاش این است: میل امیرالمؤمنین را بر میلِ خود غلبه میداد. از این معلوم میشود که بیش از یک بار چنین چیزی اتّفاق افتاده که حضرت چیزی را اراده کردند، سلمان چیز دیگری در دل خود و در ذهن خود میخواسته است ولیکن میل و هوای امیرالمؤمنین را - «هَوی» یعنی میل- بر میل خود ترجیح داده است. ببینید مقام امیرالمؤمنین را؛ حالا البتّه اینها که گوشهوکنارهای آن عظمت و آن جلالت الهی و ملکوتی و جبروتی است ولی خب، اینها همه، هرکدام یک نشانه است.
خصوصیت دوم، دوست داشتن فقرا و ترجیح آنها نسبت به ثروتمندان
«وَ الثّانیَة: حُبُّهُ لِلفُقَراء وَ اختیارُه اِیّاهُم عَلی أَهلِ الثَّروَةِ وَ العَدَد»، [دوّم:] فقرا را دوست میداشت. بعضیها از طبقهی مستضعف جامعه اصلاً بدشان میآید؛ حاضر نیستند طرف آنها بروند، نگاه بکنند به آنها! خودشان را برتر از آنها میدانند؛ او نه؛ فقرا را دوست میداشت، آنها را بر اهل ثروت ترجیح میداد. اگر فرض بفرمایید در یک جایی امر دایر بود بین یک سرمایهدارِ محترمِ خیلی پولداری یا یک فقیری، یا باید مثلاً خانهی این برود یا خانهی آن برود، یا باید به این سلام کند یا باید به آن سلام کند، این فقیر را بر آن غنی ترجیح میداد؛ اینها درس است دیگر. ما طلبهها، ما جامعهی روحانیت و علمی، یکی از خصوصیاتمان از اوّل همین بوده است که با ضعفا و طبقهی ضِعاف نزدیک بودهایم؛ این خیلی امتیاز بزرگی است. بله، گاهی پولدارها ممکن بود سراغ یک عالمی هم بیایند، او هم یک احترامی بکند امّا معاشرت روحانیون ما، علمای ما، مراجع ما، ائمّهی جماعت ما -علمائی که بودند با مردم- عمدتاً با مردم فقیر و زیر متوسّط بوده است؛ این خیلی چیز مهمّی است؛ این را باید نگه بداریم. حالا که علما و روحانیت، به یک موقعیتی در عالم سیاست دست پیدا کردهاند، نباید آنچه را تاریخچهی ما و سنّت کهن ما است از دست بدهیم. اینکه در یک شهری یک عالمی مثلاً باشد، [ولی] بین مردم معروف باشد که ایشان با تجّار و با پولدارها و با باغدارها و مانند اینها [اُنس دارد] - مهمانی خانهی این؛ مهمانی در باغ آن- امّا با فقرا نه، اُنسی ندارد؛ این چیز خوبی نیست. این هم یک خصوصیت.
خصوصیت سوم، دوست داشتن علم و دانشمندان
«وَ الثّالِثَة: حُبُّهُ لِلعِلمِ وَ العُلَماء»، یکی هم این [سوّمی]: جناب سلمان علم را دوست میداشت، علما را دوست میداشت. این سه خصوصیت در این بزرگوار، موجب میشود که امام صادقِ با آن جلالت و عظمت، نسبت به او گرایش پیدا کند، محبّت -یا تجلیل و تعظیم- نسبت به او بکند. «إِنَّ سَلمانَ کانَ عَبداً صالِحاً حَنیفاً مُسلِماً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکین»، [میفرمایند: سلمان بندهی صالحِ حنیفِ مسلمان است و از مشرکین نیست.]
بیانات در ابتدای درس خارج فقه ۱۳۹۶/۱۱/۰۲
موعظه سلمان فارسی به خلیفه زمان درباره تفاوت خلافت و پادشاهی
یک وقت جناب عمر، به جناب سلمان گفت: «أملک انا ام خلیفه؟»؛ به نظر تو، من پادشاهم یا خلیفه؟ سلمان، شخص بزرگ و بسیار معتبرى بود؛ از صحابهى عالىمقام بود؛ نظر و قضاوت او خیلى مهم بود. لذا عمر در زمان خلافت، به او این حرف را گفت. «قال له سلمان»، سلمان در جواب گفت: «ان انت جبیت من ارض المسلمین درهما او اقل او اکثر»؛ اگر تو از اموال مردم یک درهم، یا کمتر از یک درهم، یا بیشتر از یک درهم بردارى، «و وضعته فى غیر حقه»؛ نه اینکه براى خودت بردارى؛ در جایى که حق آن نیست، آن را بگذارى، «فانت ملک لا خلیفة»، در آن صورت تو پادشاه خواهى بود و دیگر خلیفه نیستى. او معیار را بیان کرد. در روایت «ابن اثیر» دارد که «فبکا عمر»؛ عمر گریه کرد. موعظهى عجیبى است. مسأله، مسألهى خلافت است. ولایت، یعنى حکومتى که همراه با محبت، همراه با پیوستگى با مردم است، همراه با عاطفهى نسبت به آحاد مردم است، فقط فرمانروایى و حکمرانى نیست؛ اما پادشاهى معنایش این نیست و به مردم کارى ندارد. پادشاه، یعنى حاکم و فرمانروا؛ هر کار خودش بخواهد، مىکند.
بیانات در خطبههاى نماز جمعهى تهران ۱۳۷۷/۰۲/۱۸
سلمان فارسی شدن دشوار است!
باید با عمل، و نه با محبت خالی، نورانی بشویم؛ عملی که همان محبت و همان ولایت و همان ایمان، آن را به ما املاء میکند و از ما میخواهد. با این عمل، باید جزو این خاندان و وابستهی به این خاندان بشویم. اینطور نیست که قنبرِ درِ خانهی علی (علیهالسّلام) شدن، کار آسانی باشد. اینگونه نیست که «سلمان منّا اهلالبیت» شدن، کار آسانی باشد. ما جامعهی موالیان و شیعیان اهلبیت(علیهمالسّلام)، از آن بزرگواران توقع داریم که ما را جزو خودشان و از حاشیهنشینان خودشان بدانند؛ «فلان ز گوشهنشینان خاک درگه ماست». دلمان میخواهد که اهلبیت دربارهی ما اینطور قضاوت کنند؛ اما این آسان نیست؛ این فقط با ادعا به دست نمیآید؛ این، عمل و گذشت و ایثار و تشبه و تخلق به اخلاق آنان را لازم دارد.
بیانات در دیدار جمعی از مداحان ۱۳۷۰/۱۰/۰۵
تولد حضرت سلمان در شهر کازرون و رشد و پرورش ایشان در اصفهان
در وادی علم و ادب و تربیتِ انسانهای برجسته هم تاریخ گذشتهی کازرون، تاریخ پر افتخاری است؛ علاوه بر اینکه نسبت سلمان فارسی - چهرهی شاخصِ زندهی برجستهی همیشگیِ تاریخ اسلام - این صحابی بزرگوار به این منطقه هم خود مایهی افتخار است. البته سلمان فارسی متعلق به همهی ایران است؛ همهی مردم ایران، همهی فارسیزبانان، همهی کسانی که ستایش پیامبر اکرم از مردم فارس، متوجه آنهاست، مفتخر به جناب سلمانند. سلمان متعلق به کشور ماست، متعلق به ملت ماست. مردم کازرون، ولادت او را در میان خودشان و در این ناحیه میدانند؛ مردم اصفهان، نشو و نمای او را در منطقهی اصفهان میدانند؛ منافاتی هم ندارد. علاوه بر شیراز، علاوه بر استان فارس و شهر کازرون و دشت ارژنه، که نام مبارک سلمان فارسی را به خودشان متوجه میکنند و حق هم دارند، و علاوه بر مردم اصفهان که بر نشو و نمای این عنصر الهی مدعیاند که در میان آنها بوده است و حق هم با آنهاست، همهی مردم ایران - از دور و نزدیک - مفتخرند به شخصیتی مثل سلمان.
قالوا ابوالصّقر من شیبان قلت لهم
کلاّ و لکن لعمری منه شیبانُ
نباید گفت سلمان فارسی از فارس یا از ایران است، باید گفت فارس و ایران از سلمان فارسی است. مقام ایمان، مقام معرفت، مقام مجاهدت در راه خدا، پیگیری برای رسیدن به سرچشمهی زلال حقیقت، آن چنان یک انسانی را بالا میبرد که پیغمبر بفرماید: «سلمان منّا اهل البیت». او را جزو اهل بیت به حساب بیاورد؛ و شخصیتهائی مثل جناب ابیذر و عمار و مقداد و دیگر صحابیها در مقام تقویم و مقایسه در رتبههای بعد از سلمان قرار بگیرند؛ این برای ما درس است، این برای جوان ایرانی الگوست؛ یعنی حقیقت را جستن، جستجو کردن، یافتن و بر آن پای فشردن. این آن چیزی است که سلمان را سلمان میکند؛ همچنانی که مجاهدت، صفا، پایبندی به عقیدهی حقی که آسان به دست نیامده است، مردم کازرون را به یک مردم نمونهای تبدیل میکند که یاد مردم کازرون، نام مردم کازرون، نام شهر کازرون در ذهن انسانی که علاقهمند به سرنوشت این کشور است، همواره ثبت و حک میشود. اینها شرافتهای حقیقی است.
بیانات در دیدار مردم کازرون ۱۳۸۷/۰۲/۱۶
سه خصوصیت سلمان که موجب محبت امام صادق(علیهالسلام) به او شد
«عَن مَنصورِ بنِ بَزرَج، قال: قُلتُ لِأَبی عَبدِاللّهِ الصّادِق علیهالسلام: ما أَکثَرَ ما أَسمَعُ مِنکَ یا سَیِّدی ذِکرَ سَلمانَ الفارسی»، راوی میگوید چقدر من زیاد میشنوم از شما که نام سلمان را میبرید و از او یاد میکنید. معلوم میشود که حضرت [امام صادق علیهالسلام] مکرّر در مکرّر راجع به سلمان مطالبی را میفرمودهاند. این شخص تعجّب میکند که چیست که اینقدر موجب شده شما به او توجّه دارید، یا شاید مثلاً به او محبّت دارید و از این قبیل. «فَقال: لاتَقُل «الفارسی» وَ لکِن قُل سَلمانَ المُحَمَّدی»، یعنی نسبتِ او، فراتر از نسبت قومی و میهنی است؛ نسبت دینی است. این البتّه به هیچوجه، طعن به قوم فارس نیست؛ پیغمبر اکرم و ائمّه علیهمالسلام از فارس - مردم ایران- تمجید کردند، تعریف کردند؛ در این که تردیدی نیست. میخواهد بفرماید که این شخص، فراتر و بالاتر از این است که به نسبتِ قومی شناخته بشود؛ نسبتِ او، نسبتِ عقیده و دین و پیامبر است؛ او کأنّه -مثلاً- فرزند پیغمبر است.
«أَ تَدری ما کَثرَةُ ذِکری لَه؟» [حضرت فرمود] میدانی چرا؟ «قُلتُ: لا. قال: ثَلاثِ خِصالٍ»، سه خصوصیت در سلمان بود که این موجب میشود که من او را زیاد یاد کنم و نام او را ببرم -لابد مثلاً- اجلال کنم او را، تعظیم کنم او را یا محبّت به او بورزم.
خصوصیت اول، ترجیح خواسته امیرالمؤمنین بر خواسته شخصی خود
«أَحَدُها: ایثارُه هَوی أَمیرِالمُؤمِنین علیهالسلام عَلی هَوی نَفسِه»، چیست آن سه خصلت؟ یکیاش این است: میل امیرالمؤمنین را بر میلِ خود غلبه میداد. از این معلوم میشود که بیش از یک بار چنین چیزی اتّفاق افتاده که حضرت چیزی را اراده کردند، سلمان چیز دیگری در دل خود و در ذهن خود میخواسته است ولیکن میل و هوای امیرالمؤمنین را - «هَوی» یعنی میل- بر میل خود ترجیح داده است. ببینید مقام امیرالمؤمنین را؛ حالا البتّه اینها که گوشهوکنارهای آن عظمت و آن جلالت الهی و ملکوتی و جبروتی است ولی خب، اینها همه، هرکدام یک نشانه است.
خصوصیت دوم، دوست داشتن فقرا و ترجیح آنها نسبت به ثروتمندان
«وَ الثّانیَة: حُبُّهُ لِلفُقَراء وَ اختیارُه اِیّاهُم عَلی أَهلِ الثَّروَةِ وَ العَدَد»، [دوّم:] فقرا را دوست میداشت. بعضیها از طبقهی مستضعف جامعه اصلاً بدشان میآید؛ حاضر نیستند طرف آنها بروند، نگاه بکنند به آنها! خودشان را برتر از آنها میدانند؛ او نه؛ فقرا را دوست میداشت، آنها را بر اهل ثروت ترجیح میداد. اگر فرض بفرمایید در یک جایی امر دایر بود بین یک سرمایهدارِ محترمِ خیلی پولداری یا یک فقیری، یا باید مثلاً خانهی این برود یا خانهی آن برود، یا باید به این سلام کند یا باید به آن سلام کند، این فقیر را بر آن غنی ترجیح میداد؛ اینها درس است دیگر. ما طلبهها، ما جامعهی روحانیت و علمی، یکی از خصوصیاتمان از اوّل همین بوده است که با ضعفا و طبقهی ضِعاف نزدیک بودهایم؛ این خیلی امتیاز بزرگی است. بله، گاهی پولدارها ممکن بود سراغ یک عالمی هم بیایند، او هم یک احترامی بکند امّا معاشرت روحانیون ما، علمای ما، مراجع ما، ائمّهی جماعت ما -علمائی که بودند با مردم- عمدتاً با مردم فقیر و زیر متوسّط بوده است؛ این خیلی چیز مهمّی است؛ این را باید نگه بداریم. حالا که علما و روحانیت، به یک موقعیتی در عالم سیاست دست پیدا کردهاند، نباید آنچه را تاریخچهی ما و سنّت کهن ما است از دست بدهیم. اینکه در یک شهری یک عالمی مثلاً باشد، [ولی] بین مردم معروف باشد که ایشان با تجّار و با پولدارها و با باغدارها و مانند اینها [اُنس دارد] - مهمانی خانهی این؛ مهمانی در باغ آن- امّا با فقرا نه، اُنسی ندارد؛ این چیز خوبی نیست. این هم یک خصوصیت.
خصوصیت سوم، دوست داشتن علم و دانشمندان
«وَ الثّالِثَة: حُبُّهُ لِلعِلمِ وَ العُلَماء»، یکی هم این [سوّمی]: جناب سلمان علم را دوست میداشت، علما را دوست میداشت. این سه خصوصیت در این بزرگوار، موجب میشود که امام صادقِ با آن جلالت و عظمت، نسبت به او گرایش پیدا کند، محبّت -یا تجلیل و تعظیم- نسبت به او بکند. «إِنَّ سَلمانَ کانَ عَبداً صالِحاً حَنیفاً مُسلِماً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکین»، [میفرمایند: سلمان بندهی صالحِ حنیفِ مسلمان است و از مشرکین نیست.]
بیانات در ابتدای درس خارج فقه ۱۳۹۶/۱۱/۰۲
موعظه سلمان فارسی به خلیفه زمان درباره تفاوت خلافت و پادشاهی
یک وقت جناب عمر، به جناب سلمان گفت: «أملک انا ام خلیفه؟»؛ به نظر تو، من پادشاهم یا خلیفه؟ سلمان، شخص بزرگ و بسیار معتبرى بود؛ از صحابهى عالىمقام بود؛ نظر و قضاوت او خیلى مهم بود. لذا عمر در زمان خلافت، به او این حرف را گفت. «قال له سلمان»، سلمان در جواب گفت: «ان انت جبیت من ارض المسلمین درهما او اقل او اکثر»؛ اگر تو از اموال مردم یک درهم، یا کمتر از یک درهم، یا بیشتر از یک درهم بردارى، «و وضعته فى غیر حقه»؛ نه اینکه براى خودت بردارى؛ در جایى که حق آن نیست، آن را بگذارى، «فانت ملک لا خلیفة»، در آن صورت تو پادشاه خواهى بود و دیگر خلیفه نیستى. او معیار را بیان کرد. در روایت «ابن اثیر» دارد که «فبکا عمر»؛ عمر گریه کرد. موعظهى عجیبى است. مسأله، مسألهى خلافت است. ولایت، یعنى حکومتى که همراه با محبت، همراه با پیوستگى با مردم است، همراه با عاطفهى نسبت به آحاد مردم است، فقط فرمانروایى و حکمرانى نیست؛ اما پادشاهى معنایش این نیست و به مردم کارى ندارد. پادشاه، یعنى حاکم و فرمانروا؛ هر کار خودش بخواهد، مىکند.
بیانات در خطبههاى نماز جمعهى تهران ۱۳۷۷/۰۲/۱۸
سلمان فارسی شدن دشوار است!
باید با عمل، و نه با محبت خالی، نورانی بشویم؛ عملی که همان محبت و همان ولایت و همان ایمان، آن را به ما املاء میکند و از ما میخواهد. با این عمل، باید جزو این خاندان و وابستهی به این خاندان بشویم. اینطور نیست که قنبرِ درِ خانهی علی (علیهالسّلام) شدن، کار آسانی باشد. اینگونه نیست که «سلمان منّا اهلالبیت» شدن، کار آسانی باشد. ما جامعهی موالیان و شیعیان اهلبیت(علیهمالسّلام)، از آن بزرگواران توقع داریم که ما را جزو خودشان و از حاشیهنشینان خودشان بدانند؛ «فلان ز گوشهنشینان خاک درگه ماست». دلمان میخواهد که اهلبیت دربارهی ما اینطور قضاوت کنند؛ اما این آسان نیست؛ این فقط با ادعا به دست نمیآید؛ این، عمل و گذشت و ایثار و تشبه و تخلق به اخلاق آنان را لازم دارد.
بیانات در دیدار جمعی از مداحان ۱۳۷۰/۱۰/۰۵