1395/10/12
علمای شیعه، پرچمدار مبارزه با سلطه بیگانگان
علما و روحانیون در رهبری جنبشهای ضد استبدادی و ضداستعماری معاصرِ جهان اسلام، همواره نقشی پررنگ و جایگاهی منحصربهفرد داشتهاند. در تاریخ معاصر ایران نیز این نقشآفرینی در نهضتهایی چون: تحریم تنباکو، جنبش مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی به خوبی نمایان است. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR بهمناسبت دوازدهم دیماه، سالروز شهادت شیخ نمر باقر النمر، عالمِ مؤمن و مظلومِ عربستانی، به بررسی نقش علمای شیعه در نهضتهای دوران معاصر بر اساس بیانات رهبر انقلاب میپردازد.
علما، پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد
مردم ما نمیدانند که وقتی ایتالیاییها وارد لیبی شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سیّدمحمّد کاظم طباطبایی -صاحب عروه- و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیاییها فتوای جهاد دادند. مردم نمیدانند که وقتی انگلیسیها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیةاللهالعظمی سیّد عبدالحسین لاری اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. مردم ایران نمیدانند که مرحوم شیخالشریعهی اصفهانی -مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف- فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعهی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند... فتوای میرزای شیرازی دوم -مرحوم میرزا محمّدتقی شیرازی- در مقابلهی با انگلیسیها، و فتوای تحریم انتخابات قلّابی انگلیسیها در عراق، نمونهیی دیگر از حضور علما در صحنهی سیاست است. آن روز مرحوم شریعت اصفهانی فتوا داد که شرکت در انتخابات قلّابی انگلیسیها حرام است؛ کار سیاسی از این روشنتر، از این قویتر، از این روشنبینانهتر؟ ... این است معنای آن مطلبی که امام بزرگوار ما مکرر میفرمودند که علما پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد در طول سالیان متمادی بودهاند؛ و اینهاست که به شخصیتهایی مثل مرحوم سیّدحسن مدرس و مرحوم آیةالله کاشانی منتهی شد؛ اینها طلبههای همان مدرسه و شاگردان همان اساتید بودند که اینطور در ایران درخشیدند.
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون ۱۳۷۰/۱۲/۱۴
مردم ما نمیدانند که وقتی ایتالیاییها لیبی را اشغال کردند، «مرحوم سیّدمحمّد کاظم طباطبایی» -صاحب عروه- و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیاییها فتوای جهاد دادند. |
مردم ما نمیدانند که وقتی ایتالیاییها وارد لیبی شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سیّدمحمّد کاظم طباطبایی -صاحب عروه- و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیاییها فتوای جهاد دادند. مردم نمیدانند که وقتی انگلیسیها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیةاللهالعظمی سیّد عبدالحسین لاری اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. مردم ایران نمیدانند که مرحوم شیخالشریعهی اصفهانی -مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف- فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعهی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند... فتوای میرزای شیرازی دوم -مرحوم میرزا محمّدتقی شیرازی- در مقابلهی با انگلیسیها، و فتوای تحریم انتخابات قلّابی انگلیسیها در عراق، نمونهیی دیگر از حضور علما در صحنهی سیاست است. آن روز مرحوم شریعت اصفهانی فتوا داد که شرکت در انتخابات قلّابی انگلیسیها حرام است؛ کار سیاسی از این روشنتر، از این قویتر، از این روشنبینانهتر؟ ... این است معنای آن مطلبی که امام بزرگوار ما مکرر میفرمودند که علما پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد در طول سالیان متمادی بودهاند؛ و اینهاست که به شخصیتهایی مثل مرحوم سیّدحسن مدرس و مرحوم آیةالله کاشانی منتهی شد؛ اینها طلبههای همان مدرسه و شاگردان همان اساتید بودند که اینطور در ایران درخشیدند.
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون ۱۳۷۰/۱۲/۱۴
آن روز که انگلیسیها در بوشهر پیاده شدند، چه کسی مقابل آنها ایستاد؟
آن روزی که انگلیسیها در زمان محمّد شاه قاجار در بوشهر پیاده شدند، برای اینکه او هرات را زیر فشار قرار داده بود، اینجا اهرم فشاری برای او به وجود آمد. چه کسی در مقابل اینها ایستاد؟ چه کسی به امثال رئیسعلی فتوا داد و برایشان بیان کرد و تشویق کرد و تحریض کرد و به مردم دلگرمی و قدرت داد؟ غیر از علما چه کسانی بودند؟ آنها در مقابل زورگوها و قلدرها میایستادند.
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان بوشهر ۱۳۷۰/۱۰/۱۱
آن یک سطری که میرزای شیرازی نوشت و آن روز بساط کمپانی انگلیسی را از ایران برچید و سلطهی استعماری را موقتاً از کشور قطع کرد، یک مبارزهی چند جانبه بود. |
آن عالم [میرزای شیرازی] بزرگ تاریخ روحانیت و پرچمدار یک مبارزهی پُرمغز و پُرمعنا علیه مراکز فساد و کانونهای طغیان و انحراف. حرکت میرزای شیرازی یک حرکت ذوابعاد و پُرمعنا و بسیار پُربرکت بوده است. آن یک سطری که میرزای شیرازی نوشت و آن روز بساط کمپانی انگلیسی را از ایران برچید و سلطهی استعماری را موقتاً از کشور قطع کرد، یک مبارزهی چند جانبه بود:
اولاً، مبارزه با دستگاه استبدادی سلطنت مطلقهی ناصرالدینشاهی بود که در اوج خود هم بود؛ یعنی تا آن روز چهل و چند سال بود که آن پادشاه ظالم بر ایران حکومت مطلقه میکرد و حقیقتاً هیچ چیز هم جلودار او نبود. مفاسد حکومت ناصرالدینشاهی، هم دامنهی اقتصادی داشت، هم دامنهی سیاسی داشت، هم دامنهی معارفی و دینی داشت...
ثانیاً، مبارزهی با استعمار و نفوذ خارجیها در این کشور بود. در چند سال آخر عمر ناصرالدین شاه کار دربار ناصرالدین شاه، امتیاز دادن به این دولت و آن دولت، این کمپانی و آن کمپانی، و گرفتن پول و فروختن مملکت شده بود؛ مثل امتیاز رویتر و همین امتیاز تنباکو و غیره! با آن حرکت عظیم میرزا و آن فتوای کوبنده، جلوی این انحصارها و امتیازها و دخالتهای خارجی هم گرفته شد.
ثالثاً، مبارزهی با غربزدگانی بود که در همان ایام، تازه شروع به ایجاد جریانهای فکری در داخل کشور کرده بودند و روی خودشان نام «روشنفکر» گذاشته بودند؛ از قبیل میرزا ملکمخان و امثال او؛ که اینها نه فقط با این حرکت خیانتبار ناصرالدین شاه مبارزه نکردند، بلکه همین شخص نامبرده -که او را به اصطلاح بنیانگذار و پدر روشنفکری در ایران دانستهاند- حتّی خود دلّال انحصارات خارجی هم بود!
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون ۱۳۷۰/۱۲/۱۴
مردم ایران نمیدانند که مرحوم شیخالشریعهی اصفهانی -مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف- فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعهی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند |
مبارزاتی که با فرنگیها و با خارجیها و با نفوذ اجانب در کشور از طرف علما انجام گرفته، که یک نمونهاش خودِ میرزای شیرازی است، یک نمونهاش دو طرف مشروطیت هستند در نجف؛ یعنی هم آسید محمدکاظم، هم آخوند ملاکاظم خراسانی، که هر دوی اینها مخالف حضور بیگانه بودند؛ هم آن که با مشروطیت مخالفت میکرد، از حضور بیگانه میترسید؛ هم ایشان که مشروطه میخواست، آن روح آزادیخواهیاش همراه با بیگانهستیزی بود، و چه مرحوم آسیدعبدالحسین لاری، چه مرحوم آسیدعبدالله بلادی در بوشهر و چه مرحوم خیابانی و دیگرانی که در سرتاسر کشور در آن برهه بودند، منشأ مخالفت همهی آنها با خارجیها بود؛ یعنی صورت قضیه این بود که کفر در مقابل اسلام است؛ چون خارجی، کافر بود؛ فرنگی، کافر بود و نمیخواستند کفر بیاید. صورت این قضیه، صرفاً یک جنگ مذهبی را نشان میدهد؛ اما وقتی انسان کاوش میکند، میبیند در اغلب اینها، بخصوص در قضیهی مرحوم حاجآقا نورالله، مسأله فقط یک جنگ مذهبی نیست؛ یعنی دعوای این نیست که مسیحیها میخواهند بیایند غلبه پیدا کنند... بلکه دعوا، سر همان چیزی است که ما امروز از مسألهی استقلال میفهمیم؛ یعنی سلطهی اقتصادی، سلطهی فرهنگی، سلطهی سیاسی، سلطهی اجتماعی و نفوذ ویرانکننده و خانهبراندازی که غرب در دنیا داشته؛ اینها این را میدیدند؛ این را میفهمیدند.
مرحوم حاجآقا نورالله از آن شرکتی که احداث میکند، از آن حرفهایی که میزند، از همان گفتگوهایی که در کتاب «مسافر و مقیم» مطرح میکند نشان میدهد که مرد بسیار روشنبین، بسیار آگاه و متوجه به ابعاد سلطهی بیگانه است. اگر دولت انگلیس استعمارگر، اسلام را هم آورده بود و بنا بود همین کارها را بکند، ظاهراً در موضع ایشان تغییری پیدا نمیشد؛ فرقی نبود بین اینکه مسیحی باشد یا مسلمان باشد. استعمارگری و سلطهی فرهنگی و نفوذ در ارکان حیات مدنی کشور بود که این بزرگان را حساس میکرد و وادار میکرد به اینکه مقابله کنند و مقاومت کنند.
با رضاشاه هم که مقابله کردند، برای همین مسأله بود. درست است که مبارزات مرحوم حاجآقا نورالله در دو بخش تقسیم میشود: بخشِ مقابلهی با خارجی؛ و بخشِ مبارزهی با استبداد. این دو بخش، کاملاً در زندگی ایشان و در مبارزات ایشان محسوس و قابل تفکیک است؛ لیکن با رضاخان هم که ایشان مبارزه میکند، گویی برایش کاملاً روشن است که رضاخان پیشکردهی همان خارجی است، که آمده.
بیانات در دیدار اعضای همایش مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی ۱۳۸۴/۰۵/۱۵
مردم نمیدانند که وقتی انگلیسیها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیةاللهالعظمی سیّد عبدالحسین لاری اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. |
نام لار در تاریخ اخیر ایران از نام مرحوم آیةالله العظمی سیّد عبدالحسین لاری قابل جداکردن نیست. هر جا یادی از لار و نگاهی به تاریخ صد ساله، صد و بیست سالهی اخیر کشور بشود، نام این مرد بزرگ در این تاریخچه، برجسته و درخشنده است.
منطقهی لارستان در صد و اندی سال پیش به همّت این مرد بزرگ و کمک مردم این منطقه یک حرکت اسلامی بسیار پرماجرائی را در تاریخ ما ثبت کردند... آن روزی که مقاومت در مقابل اشغالگران خارجی برای بسیاری از ملّتهای منطقهی ما و ملّت خود ما چندان معنای روشنی نداشت، مردم منطقهی لارستان به رهبری این سیّد بزرگوار در برابر اشغال انگلیس ایستادند؛ در مقابل زورگوئی انگلیسها جان خودشان را کف دست قرار دادند. مرحوم آیةالله آ سیّد عبدالحسین لاری در نامهای که به فرزند خودش مینویسد، مینویسد فشارها زیاد است، اما من تا آخرین قطرهی خون خودم ایستادهام. وقتی رهبر اینجور است، وقتی پیشوای مردم اینجور صادقانه میایستد، به طور طبیعی عزم و ارادهی ملّی در جهت درست به کار میافتد و ملّتها را هدایت میکند. بعد از آن بزرگوار هم فرزند او، مرحوم آیةالله آ سیّد عبدالمحمد هم مبارزاتی را انجام دادند.
بیانات در دیدار مردم لار ۱۳۸۷/۲/۱۹
آن چیزی که مشروطیت را به ثمر رساند، انجمنها نبود؛ آن حضورِ مردمیای بود که جز با فعالیت و تأثیر علما امکانپذیر نبود؛ یعنی اگر فتوای آخوند نبود، فتوای آشیخ عبدالله مازندرانی و امثال اینها نبود، اصلاً امکان نداشت این حرکت در خارج تحقق پیدا کند. |
در مشروطیت، نقش علما نقشی نیست که قابل مقایسه با نقش دیگران باشد. در سالهای پیش از مشروطیت انجمنهای پنهانی تشکیل میشد و نشستهای گوناگونی بود که هم علما، هم غیرعلما بودند و آثار آنها در مشروطیت منعکس بود؛ منتها آن چیزی که مشروطیت را به ثمر رساند، این انجمنها نبود؛ آن حضورِ مردمیای بود که جز با فعالیت و تأثیر علما امکانپذیر نبود؛ یعنی اگر فتوای آخوند نبود، فتوای آشیخ عبدالله مازندرانی و امثال اینها نبود، اصلاً امکان نداشت این حرکت در خارج تحقق پیدا کند. علاوه بر اینکه در همان کارهای دستهجمعیِ خواصی هم باز علما نقش غالب را داشتهاند. شما نگاه کنید ببینید در همان وقتی که انجمنهای مشروطیت تشکیل شد، مؤثرترین آدمها در مهمترین مراکز کشور، علمایند. انجمن تبریز را ببینید، انجمن مشهد را ببینید، انجمن رشت را ببینید؛ اینها جاهای حساسند که عناصر اصلی و مؤثرشان، علما هستند. بنابراین، نقش روحانیت در مشروطیت، اولاً نقشی نیست که قابل انکار باشد، ثانیاً قابل مقایسه باشد با نقش دیگرانی که بودند؛ روشنفکرها، و در مرحلهی بعد، بعضی از صاحبان قدرت و متنفذان دولتی.
بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت ۱۳۸۵/۰۲/۰۹
فریادهای آیتالله مدرس در صحن مجلس ملّی آن روز در مقابله با رضاخان و آن قرارداد خائنانهای که آن روز داشتند میبستند که همهی کشور را تحویل انگلیسها بدهند. |
در خلال صد، صد و بیست سال گذشته وجدانهای بیدار و شخصیتهای بزرگی پیدا شدند که هشدارهایی دادند؛ برقهایی در آسمان تاریک و ظلمانیِ زندگیِ این کشور جهاندند که روشنیهایی به وجود آمد؛ بیداریهایی به وجود آمد که یک نمونهاش مخالفت میرزای شیرازی با کمپانی رژیِ معروف بود که در واقع همهی کشور را بتدریج میبلعید و میخواست سرنوشتی مثل سرنوشت استعماری هندوستان برای ایران رقم بزند؛ یا فریادهای مرحوم آیتالله مدرس در صحن مجلس ملّی آن روز در مقابلهی با رضاخان و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانهای که آن روز داشتند میبستند که همهی کشور را تحویل انگلیسها بدهند. اینها برقهایی در این فضا روشن کرد؛ دلها را روشن کرد، عزمها را محکم کرد. نهضت به وسیلهی پیشروان این فکر شروع شد.
بیانات در دیدار اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزان ۱۳۸۶/۲/۱۹
آیةالله کاشانی نامه نوشت و گفت من میترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت وادار میکرد که صحنهها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. |
مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ والّا حمایت مردم جلب نمیشد. کسی مصدّق را نمیشناخت؛ کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمیدانست؛ تودههای عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعی تعیینکننده است، در جریان وارد نبودند و برای آنها توضیح داده نشده بود... مرحوم آیةالله کاشانی به عنوان نمایندهی مردم تهران و رئیس مجلس آن روز، پشتیبان طرح ملی شدن صنعت نفت شد. نمایندگان مرحوم آیةالله کاشانی به سرتاسر کشور مسافرت میکردند. من خودم آن وقت نوجوان بودم. نمایندهی مرحوم آیةالله کاشانی به مشهد آمد و منبر رفت. او چنان دلهای مردم را مثل مغناطیس به خود جذب میکرد که هیچ عامل دیگری نمیتوانست جای این حرکت را بگیرد. و به این ترتیب در سال ۱۳۲۹ شمسی مردم طرفدار ملیشدن صنعت نفت ایران شدند و علیرغم اینکه محمدرضا موافق نخستوزیری مصدّق نبود، به پشتیبانی حمایت مردمی، مصدّق نخستوزیر شد...
دشمن فهمید که راز پیروزی ملّت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیةالله کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سی تیر ۱۳۳۱ که مرحوم آیةالله کاشانی توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که عوامل آمریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضدّ استقلال این کشور و با توطئهی دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصلهی خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیةالله کاشانی چند روز قبل از ماجرای ۲۸ مرداد نامه نوشت و گفت من میترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت وادار میکرد که صحنهها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد.
بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل ۱۳۸۰/۸/۲۰
اگر انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام پرچمدار انقلاب و تحوّل در این کشور نبود، هیچ امیدی وجود نداشت که سلطهی جهنّمىِ تحقیرآمیز آمریکا و حکومت دیکتاتورىِ قسىّالقلب پهلوی از این مملکت برکنده شود. |
اگر انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام پرچمدار انقلاب و تحوّل در این کشور نبود، هیچ امیدی وجود نداشت که سلطهی جهنّمىِ تحقیرآمیز آمریکا و حکومت دیکتاتورىِ قسىّالقلب پهلوی از این مملکت برکنده شود. همهی راههای ممکن در این کشور تجربه شد و همه ناکام و ناموفّق از آب درآمد. احزاب گوناگون سیاسی، جریانهای وابسته به شرق و غرب و حرکتهای مسلّحانه، همه و همه در این کشور در برههای از زمان سر بلند کردند؛ اما هیچکدام نتوانستند برای این ملت کاری انجام دهند. لذا اختناق و سرکوب در این کشور روزبهروز شدیدتر شد. حتّی در سالهای آخرِ قبل از پیروزی انقلاب، وقتی جوانانی به مبارزهی مسلّحانه رو آوردند، آن حرکتهای مسلّحانه بهشدّت سرکوب شد؛ تسلّط رژیم پهلوی هم بیشتر گردید و بتدریج یأس دلها را فرا گرفت. آن نیرویی که میتوانست در مقابل رژیم پهلوی به معنای واقعىِ کلمه بایستد، ملت بود؛ یعنی باید همهی ملّت به صحنه میآمد تا میتوانست رژیم فاسد و وابسته و دیکتاتور و ظالم پهلوی و پشت سرش آمریکا را شکست دهد. هیچ کانون و مرکزی در ایران وجود نداشت که بتواند ملّت را بسیج کند؛ مگر روحانیت و پرچمداران دین، با شعار دین. در کشور ما این یک تجربهی طولانی است؛ اینها را باید با چشم دقّت نگاه کرد...
در ایران همیشه ملت با ندای دین به میدان آمده است؛ عدالت را در سایهی دین دیده است؛ به خاطر اعتماد به روحانیت، هر جایی که آنها پیشگام در تحوّلی شدهاند، آنها را تنها نگذاشته است. بنابراین وقتی امام بزرگوار ما به عنوان یک مرجع، یک عالِم دین و یک انسان آزمایششدهی پاک و صدیق، با آن عزم راسخ وارد میدان شد و روحانیت پشت سر او وارد میدان شدند، همهی ملت به میدان کشیده شدند و دشمن دیگر نتوانست مقاومت کند.
بیانات در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) ۱۳۸۱/۳/۱۴
در آخرین سالهای عمر آیةالله سید عبدالاعلی سبزواری، حوادث خونین عراق و قیام فداکارانهی مردم در برابر حکومت ستمگر بعثی پیش آمد که ایشان در رهبری و هدایت مردم دارای نقش و تأثیر بودند. |
آیةالله سید عبدالاعلی سبزواری از فقهای عالیمقام و از مدرسین و علمای بزرگی بودند... در آخرین سالهای عمر شریف این روحانی بزرگوار حوادث خونین عراق و قیام فداکارانهی مردم در برابر حکومت ستمگر بعثی پیش آمد که ایشان در رهبری و هدایت مردم دارای نقش و تأثیر بودند و بدین جهت پس از سرکوب قیام تا چندی در محنت فشارهای رژیم بعثی گذرانیدند و بنا بر مسموع، جنازهی مطهّر ایشان نیز دیروز در نجف غریبانه تشییع و دفن شده و از حضور مردم و طلّاب و علمای حوزهی نجف در آن مراسم ممانعت شده است.
پیام تسلیت به مناسبت ارتحال آیتالله العظمی سید عبدالاعلی سبزواری ۱۳۷۲/۵/۲۷
آیتالله خویی در نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال ۱۴۱۱ هجری قمری، قطب اصلی نهضت و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود. |
آیتالله خویی، یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه، حوزهی علمیهی نجف را به اهمّیّت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم در ایران، مبذول کرد. در نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال ۱۴۱۱ هجری قمری، قطب اصلی نهضت و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود و به همین سبب، پس از سرکوب شدن این نهضت به وسیله رژیم خونخوار بعثی، این کهن مرد دانشمند، مورد آزار و شکنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثی قرار گرفت و در معرض خطر جدی واقع شد؛ و پس از آنکه به فضل الهی از خطر نجات یافت، تا مدتها در شرایط سخت، زیرنظر مأموران بعثی قرار داشت.
پیام تسلیت در پی ارتحال آیتاللهالعظمی خویی ۱۳۷۱/۵/۱۸