• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1395/09/01

بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدای مدافع حرم


 خیلی خوش آمدید برادران و خواهران خانواده‌ی عزیز شهید حرم؛ کسانی که داوطلبانه به این میدان میروند، دو سه خصوصیّت در اینها هست که ممتاز است. یکی این است که اینها غیرت و تعصّب دفاع از حریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را دارند.

 اینهایی که میروند، یکی از احساسات و روحیه‌شان همین است که میخواهند از حریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) دفاع کنند. پدرها و مادرهایشان هم همین‌طور. در اظهاراتی که یکی از مادران شهدا خطاب به حضرت زینب داشت این بود که: "من محمدحسین خودم را دادم به شما!" این خیلی باارزش است؛ آن غیرتی که نسبت به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) که در هر مؤمنی باید وجود داشته باشد

 دوّمین خصوصیّت بصیرت است. کسانی که این بصیرت را ندارند با خودشان میگویند: اینجا کجا، سوریه و حلب کجا؟ این بر اثر بی‌بصیرتی است. [حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام] فرمود که فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا.»(۱) نباید منتظر ماند که دشمن بیاید داخل خانه‌ی آدم، بعد آدم به فکر دفاع از او و خانه بیفتد. دشمن را باید در مرزهای خودش سرکوب کرد.

 افتخار جمهوری اسلامی، امروز این است که ما در مجاورت مرزهای رژیم صهیونیستی و بالاسر آنها نیروهای حزب‌الله یا نیروهای مقاومت یا نیروهای اَمَل را داریم. اینکه اینها این‌قدر ناراضی هستند و میگویند جمهوری اسلامی چرا دخالت میکند، به این خاطر است. این خیلی افتخار بزرگی برای اسلام و جمهوری اسلامی است. جوانهایی که رفتند به سوریه و عراق و عمدتاً به سوریه، این بصیرت را داشتند. یک عده‌ای امروز اینجا نشسته‌اند در خانه و نمیفهمند که قضیه چیست.

 نکته‌ی سومی که در اینها وجود دارد، شوق شهادت است. بعد از پایان جنگ تحمیلی، ماها که آن‌وقت مشغول کار بودیم و در جریان مسائل بودیم، احساس میکردیم که یک جادّه‌ی دوبانده‌ی وسیعی جلوی رویمان بود -جادّه‌ی شهادت- و این بسته شد؛ مثل یک دری که ببندند. کسانی که آن وقت، جهاد در راه خدا و شهادت در راه خدا را دوست میداشتند، دلشان را غم گرفت. حالا بعضی این جوانها و این فرزندان شما که رفتند، در آن دوره‌ی دفاع مقدّس هم بودند، آن‌وقت هم جنگیدند و  یقیناً این حالت در آنها به وجود آمده بود که چرا شهید نشدند و درِ شهادت بسته شد؛ امّا غالباً کسانی هستند که آن دوره را اصلاً درک نکرده‌اند، اینها بچّه بودند، ده‌ساله - دوازده‌ساله بودند که جنگ تمام شد. احساس شوق به شهادت در اینها بود که پا شدند و رفتند. الان هم مرتّب جوانها از اطراف کشور به من نامه مینویسند -البتّه من جواب نمیدهم به این نامه‌ها- و التماس میکنند که آقا اجازه بدهید ما برویم سوریه برای جهاد؛ خیال میکنند که من باید اجازه بدهم یا من باید دخالت کنم. این شوق شهادت است؛ این خیلی چیز مهمّی است. اگر در یک ملّت، در یک قوم و جمعیّت، قدرت و قوّت چشم‌پوشی از زندگی باشد، این قوم شکست‌بخور نیست. ماها که گاهی اوقات در مقابل حوادث کم می‌آوریم به‌خاطر این است که دودستی چسبیده‌ایم به زندگی، دودستی چسبیده‌ایم به زیبایی‌های زندگی؛ زندگی یعنی چه؟ زندگی فقط نفَس کشیدن خود ما نیست، بچّه‌ی ما هم زندگی است، زن ما هم زندگی است، پدر و مادر ما هم زندگی است، پول ما هم زندگی است، عنوان و اعتبار ما هم؛ به این چیزها چسبیده‌ایم. وقتی انسان به این چیزها میچسبد، آن‌وقت در مقابل حوادث سخت، کم می‌آورد. آن کسانی که این قدرت و این عزم و اراده در آنها هست که از زندگی چشم بپوشند، آنها پا میشوند و میروند به میدان شهادت.

 بچه‌هایی که شماها دادید، چه همسران، چه فرزندان، چه پدران و مادرانشان، بدانند که واقعاً مایه‌ی افتخارند. این فقط شعار نیست؛ واقعیّت قضیّه این است. [اینها] در هر ملتی که باشند -حالا ممکن است شناخته شده نباشند برای فلان شهر، برای فلان روستا. [ممکن است کسی] مشغول یک شغل معمولی است؛ ستاره نیست، مثل بعضی‌ها که در جوامع به‌خاطر هیاهو به توهّم ستاره شدن هی دارند کار میکنند؛ اما اینها- ستاره‌ی واقعی‌اند؛ ستاره در چشم ما نیستند؛ ما که چشممان نزدیک‌بین و کوته‌بین است؛ در ملأ اعلی اینها ستاره‌اند.

 خداوند ان‌شاءالله درجات آنهایی را که رفته‌اند، عالی کند. به پدر و مادر و همسران و فرزندانشان صبر و سکینه بدهد و بنده همیشه دعایم این است که خداوند ان‌شاءالله دل‌های شما را مشمول لطف و فضل و نورانیت خودش کند و به دلهای شما آرامش بدهد.


۱) سیدرضی، نهج‌البلاغه، بخشی از خطبه‌ی ۲۷
به خدا سوگند، هر ملّتى که درون خانه‌ی خود مورد هجوم قرار گیرد، ذلیل خواهد شد.