1395/09/18
سرچشمههای معرفتی و عینی رویکرد مصونسازی فرهنگی
هشت پیشفرض مصونسازی فرهنگی
مفهوم «مصونسازی فرهنگی» که رهبر انقلاب تا به حال چندین بار از آن استفاده کردهاند، از جمله تعابیر نو و بیپیشینه در ادبیات ایشان بود. اهتمام ایشان به فرهنگ بهعنوان امری اجتماعی که روح و هویت جامعه را تشکیل میدهد، سبب شده است که در طول دهههای گذشته، ایشان همواره از فرهنگ سخن بگویند و دربارهی آرمانها و دغدغههای فرهنگی خود، بهصورت جدی و عالمانه، مفهومپردازی کنند. مفهوم «مصونسازی فرهنگی» رنگ تازهای دارد و محتاج تأمل و مداقه است. نگارندهی این سطور تلاش میکند تا بهمثابهی مطالعهای مقدماتی و زیرساختی، به یک سلسله از پیشفرضها و اصول موضوعهی ایدهی «مصونسازی فرهنگی» اشاره کند تا بهواسطهی شناخت و تحلیل آنها، این مفهوم و موقعیت نظری آن مشخص گردد.
یکم) جهان فرهنگی ما، مبتلا به تهدید است
مصونسازی فرهنگی بدان معنی است که جهان فرهنگی آنچنان طراحی شود که از آسیبها و گزندها و تهدیدها برکنار و در امان بماند. پس مصونسازی فرهنگی در جایی موضوعیت مییابد که جهان فرهنگی دچار دستاندازیها و تعرضات جهانهای فرهنگی بیگانه باشد. وضعیت کنونی جهان فرهنگی ما (بلکه از دو سدهی پیش تاکنون) اینگونه بوده است؛ بهطوریکه غرب و غربیان همواره کوشیدهاند تا جهان فرهنگی ما را به تسخیر خود درآورند. از اواسط دورهی قاجار، تهاجم فرهنگی غرب به جامعهی ما آغاز شد و تهدید فرهنگی بیرونی فعلیت یافت.
با استقرار حکومت پهلوی، تهدیدهای فرهنگی، رشد و گسترش شتابان پیدا کرد و موج هولناکی از غربزدگی به راه افتاد؛ چنانکه اگر انقلاب اسلامی به پیروزی نمیرسید، جهان فرهنگی ما را بهطور کامل در عمق خود فرومیبُرد و آن را نابود میکرد. اما با وقوع انقلاب اسلامی، جهان فرهنگی ما (که مبتنی بر ارزشهای اسلامی است) اقتدار و تشخص یافت و توانست در برابر دستاندازیهای فرهنگی غرب، مقاومت کند. بااینحال تهدیدهای فرهنگی از میان نرفت و دولتهای غربی، جهان فرهنگی ما را به رسمیت نشناختند و از تهاجم و تعدی دست نکشیدند. بهخصوص در دورهی تاریخی پس از دفاع مقدس، غرب بهروشنی فهمید که مواجهه با انقلاب اسلامی را باید از قلمرو نظامی به قلمروهای دیگر و از جمله قلمرو فرهنگ، تغییر دهد و به این طریق، این انقلاب را بهواسطهی سازوکارهای نرم، ساقط کند. به این ترتیب موج تازهای از تهاجم فرهنگی آغاز شد. این موج آنچنان ویرانگر و خطرناک بود که آیتالله خامنهای از آن بهعنوان «شبیخون فرهنگی» یاد کردند. موج تهاجم فرهنگی در مرحلهی جدید خود، که از آن دوره آغاز گردید، همچنان ادامه دارد و امروز نیز جهان فرهنگی ما با توطئههای فرهنگی دستبهگریبان است. در چنین فضایی که آغشته به تهدید، چالش و آسیب است، باید از مصونسازی فرهنگی سخن گفت و آن را طلب کرد.
دوم) تهدیدهای فرهنگی حذفشدنی نیستند
جهان فرهنگی ما دشمنان سرسختی دارد. آنها جز به انهدام و اضمحلال جهان فرهنگی ما نمیاندیشند و هرگز سر سازگاری و مدارا با آن ندارند و از دشمن جز این نمیتوان انتظار داشت: «وَلاَ یزَالُونَ یقَاتِلُونَکمْ حَتَّی یرُدُّوکمْ عَن دِینِکمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ»:۱ و آنان [کافران] پیوسته با شما میجنگند تا اگر بتوانند، شما را از دینتان برگردانند. همچنین قرآن می فرماید: «و لَن تَرْضَی عَنک الْیهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»:۲ [ای پیامبر!] هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی.
پس تا آن هنگام که انقلاب اسلامی و جهان فرهنگی برخاسته از آن، دشمن دارد، تهدیدهای فرهنگی نیز ادامه خواهد داشت. تهدیدهای فرهنگی از آن جهت حذفشدنی نیستند که دشمن دست از دشمنی کردن برنخواهد داشت و طریق صدق و رفاقت در پیش نخواهد گرفت. بنابراین این تصور که دشمنی وجود ندارد و تهدید و تهاجم فرهنگی، ناشی از ذهن توطئهاندیش و فرافکن است، نهایت غفلت و سادهاندیشی است.
سوم) نمیتوانیم بر گرداگرد جهان فرهنگیمان دیوار آهنین بکشیم
تجربهی ساختن دیوار آهنین، تجربهای شکستخورده است و آزموده را آزمودن خطاست. بلوک شرق با وجود تمام سختگیریها و حساسیتها، نتوانست تمام مراودات و ارتباطات مردمان خود را با جهان فرهنگی غرب مهار کند و کلیت فرهنگ و مقولات فرهنگی را به تصرف خود درآورد. ازاینرو دیوار آهنین نتوانست میان آنها و غرب (بهمثابهی «دیگری» شان) همچون سد نفوذناپذیر و مستحکم عمل کند و از واردات سیلآسای فرهنگی جلوگیری نماید. حتی اگر چنین نیز نمیشد، باز باید گفت به کار گرفتن روشهای پلیسی و سخت، در بلندمدت ناکارآمد هستند و نمیتوانند اقتدار و عظمت فرهنگی بیافرینند؛ بهخصوص از این جهت که در دنیای کنونی، مرزها و حصارها، شیشهای شدهاند و صیانت از تشخص و تمایز فرهنگی، بسیار سخت و صعب شده است.
البته این همه بدان معنی نیست که مرزبندی با جهانهای فرهنگی بیگانه، ناممکن است و ما چارهای جز هضم و مستحیل شدن در جهان فرهنگی غرب نداریم. «مقاومت فرهنگی» ممکن است و از جمله روشهای آن، حرکت نکردن بهسوی همگرایی با جهان فرهنگی غرب از طریق مرزبندی با آن است. «مرزبندی فرهنگی» یک اصل خدشهناپذیر و حتمی است و با هیچ توجیهی نمیتوان آن را نادیده گرفت و تن به ادغام و استحالهی فرهنگی داد. در قرآن کریم به مسلمانان امر شده است که با غیرمسلمانان مرزبندی فرهنگی کنند و اجازه ندهند اختلاط و آمیزش فرهنگی حاصل آید و خلوص و تمایز فرهنگیشان از دست رود: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکمْ أَوْلِیاء تُلْقُونَ إِلَیهِم بِالْمَوَدَّه»:۳ ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی برمگیرید؛ [بهطوری] که با آنها اظهار دوستی کنید و حالآنکه قطعاً به آن حقیقت که برای شما آمده است [اسلام]، کافر هستند.
کسانی که به بهانهی قوت و عظمت موج جهانیگری غرب متجدد، مرزبندی فرهنگی را ناممکن و موهوم میانگارند و معتقدند هرگونه مقاومت و استقامت فرهنگی، همانند دستوپا زدن بیهوده است، برداشتی منفعلانه و سست از منازعات و رویاروییهای فرهنگی دارند. امنیت فرهنگی اقتضا میکند که پهنهی ملی از کف اختیار دولت اسلامی خارج نشود و به دست مهاجمان سلطهطلب غربی نیفتد، که در غیر این صورت، آنها جهان فرهنگی ما را به دلخواه خود بازآرایی و بازمهندسی میکنند و مؤلفههای فرهنگی تجدد را بر ما حاکم میگردانند.
بنابراین سخن بر سر این است که بسنده کردن به کشیدن دیوار آهنین بر گرداگرد جهان فرهنگیمان خطاست، نه اینکه مرزبندی با جهانهای فرهنگی بیگانه، ممتنع و بیثمر است. در اینجاست که ایدهی مصونسازی فرهنگی از آن جهت اهمیت پیدا میکند که با وجود مرزبندی ما با جهانهای فرهنگی بیگانه، بازهم نمیتوان بهطور مطلق، از واردات و تعاملات فرهنگی ناروا و مخرب جلوگیری نمود. ازاینرو باید عاملیتهای انسانی را نسبتبه این آسیبها و گزندها، مقاوم و ایمن ساخت تا این قبیل مواجهات و تماسهای فرهنگی، آنها را در درون خود ذوب و منهدم نکند.
چهارم) مصونسازی فرهنگی ممکن است
بسط فراگیر تجدد (که از آن به جهانی شدن تعبیر میشود) موجب شده است تا عدهای امکان هرگونه مقاومت و بازدارندگی در مقابل غرب را منتفی بدانند و انطباق داوطلبانه با نظم فرهنگی تجدد را تنها گزینهی پیش روی جوامع غیرغربی بپندارند. اینان معتقدند چون ظرفیتها و مقدورات ما با قدرتهای تجددی برابری نمیکند، بهجای ایجاد اصطکاک و چالش فرهنگی، که بیفایده و نامعقول است، باید آغوش خود را بهروی جهان فرهنگی تجدد بگشاییم و به ارزشهای آن گردن بنهیم.
اطلاعنگاشت | بیش از ۲۰۰سال تهاجم فرهنگی
واضح است که این نظر تا چهاندازه مخدوش است. نباید فراموش کنیم که در متن همین جهان متجدد و افسونزده، یک انقلاب دینی تمامعیار و حداکثری به وقوع پیوسته است. انقلاب اسلامی ایران در عمل ثابت کرد که گذار از سنت به مدرنیته، یک روند عام و فراگیر نیست، بلکه تحرکات و دگرگونیهای اجتماعی که بهطور کامل، خارج از این مسیر تاریخی هستند نیز وجود دارند. تجدد، تقدیر محتوم انسان معاصر نیست. از طرف دیگر، تجدد در درون خودش دچار بحرانها و آشوبهای عمدهای شده که آن را در سراشیبی انحطاط افکنده است. اکنون برخی از صاحبنظران و اندیشمندان جهانی تصریح میکنند که ایالاتمتحدهی آمریکا، بهعنوان مظهر کامل برنامهی تجدد، دچار معضلات اساسی و بنیانبرافکن شده است؛ بهطوریکه انتظار نمیرود از آنها رهایی یابد و یا بهواسطهی اصلاح و بازاندیشی، مسیر متفاوتی را در پیش گیرد.
پنجم) امر فرهنگی قابل تصرف آگاهانه است
«مصونسازی فرهنگی» تعبیری است که از نوعی تغییر ارادی و اختیاری در جهان فرهنگی حکایت میکند؛ یعنی باید عاملیتهای انسانی را که در معرض تهاجم و رخنهی فرهنگی هستند و ممکن است گزندهای فرهنگی بر آنها اثر بگذارد، توانایی و قابلیت مقاومت بخشیم. این روند، روندی خودساخته و آگاهانه است، نه طبیعی و غیرارادی.
البته برخی بر این باورند که فرهنگ بهدلیل اینکه بسیار پیچیده و فراگیر است، از چنگ تدبیر و مهندسی انسان میگریزد و انسان هر اندازه هم که از اقتدار و اشراف برخوردار باشد، باز نمیتواند بر فرهنگ، احاطه و تسلط یابد و آن را مطابق خواست خود، صورتبندی کند. در مقابل این رویکرد، رویکرد دیگری قرار دارد که فرهنگ را همچون مادهی خام و منفعل تصویر میکند که انسان بهآسانی و شتابان میتواند آن را بهطور کامل، شکلبندی کند. فرهنگ از ناحیهی خود، هیچگونه استقلالی ندارد و هیچ قاعده و اقتضایی ندارد که لازم آید انسان خود را با آن تطابق دهد.
نظر سوم (که نظر مختار است) این است که فرهنگ در مقایسه با انسان، نه یک ساختار مسلط و غیرشکننده است، نه یک ساختار منفعل و سست. فرهنگ، هم میسازد و هم ساخته میشود. پس انسان میتواند تا حدی در فرهنگ، تصرف آگاهانه و ارادی کند. در قرآن کریم، آیات مختلفی وجود دارد که از اختیار انسان در مقابل ساختارهای اجتماعی دفاع میکند، از جمله آیاتی که نشان میدهند دگرگونیهای اجتماعی، وابسته به دگرگونیهای انفسی عاملیتهای انسانی است و از طرف دیگر، خواست و ارادهی عاملیتهای انسانی میتواند ساختارهای اجتماعی را بشکند: «ذَلِک بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یک مُغَیرًا نِّعْمَهی أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ»:۴ این [کیفر] بدان سبب است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته است، تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند، تغییر دهند.
همچنین در آیات مشابه دیگر، فسادها و مصیبتها به ارادهی عاملیتهای انسانی نسبت داده شده است: «وَمَا أَصَابَکم مِّن مُّصِیبَهی فَبِمَا کسَبَتْ أَیدِیکمْ وَیعْفُو عَن کثِیرٍ»۵ و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد، بهسبب دستاورد خود شماست و [البته خدا] از بسیاری [از گناهان انسان] درمیگذرد.
ششم) مصونسازی فرهنگی مطلق نیست
بهطور کلی، واقعیتهای اجتماعی مطلق نیستند و اینگونه نیست که بهصورت صددرصدی تحقق یابند. ازاینرو هنگامی که جامعهای از لحاظ فرهنگی، مصونسازی میشود، نمیتوان ادعا کرد که تمام افراد جامعه مصونیت یافتهاند و یا مصونیتیابی همه با یکدیگر برابر است و یا این مصونیت تا پایان بقای جامعه ادامه پیدا خواهد کرد. مصونسازی فرهنگی، هم از لحاظ تحقق خارجی و هم از لحاظ تداوم زمانی، امری نسبی است؛ چه اینکه هر واقعیت اجتماعی، نسبی است. اما از طرف دیگر، یک واقعیت اجتماعی میتواند اکثری یا اقلی باشد. هرچند مصونسازی فرهنگی مطلق نیست، ولی مطلوب آن است که اکثری باشد؛ یعنی هم از لحاظ تحقق خارجی و هم از لحاظ تداوم زمانی، اکثری باشد و عاملیتهای انسانی و مقطع زمانی بیشتری را دربرگیرد. چنانچه برنامههای فرهنگی، حکیمانه و عالمانه باشند، از نتایج عمیقتر و وسیعتری برخوردار خواهند بود و به درجهی اکثری خواهند رسید.
هفتم) مصونسازی فرهنگی، لایهای از استحکام ساخت درونی است
رهبر انقلاب در سالهای اخیر، ایدهای را با عنوان «استحکام ساخت درونی» مطرح کردهاند. ایشان معتقدند که برای وصول به پیشرفت و کسب توانایی و ظرفیت برای رویارویی با تهدیدها و مخاطرات بیرونی، باید به استحکام ساخت درونی رو آورد؛ یعنی چنانچه ساخت یک نظام اجتماعی، قویبنیاد و مقاوم باشد، در برابر گزندها و تکانههایی که از بیرون بر آن تحمیل میشود، بیثبات نخواهد شد، چه رسد به اینکه فروبپاشد.
در مقابل استحکام ساخت درونی، ایدهی وابستگی به نظامهای اجتماعی دیگر قرار دارد که شاید در این رویکرد نیز رشد و ترقی حاصل شود، ولی این رشد و ترقی، صوری و بیثبات و وابسته به خواست و ارادهی دیگران است. بنابراین هر زمان که ارادهی آن دیگری تغییر کند، قصد دشمنی جایگزین قصد دوستی میگردد و نظام اجتماعی ما دچار تلاطمها و نوسانات هولناک میشود. حتی چون نظام اجتماعی ما مبتلا به پارهای ضعفها و کاستیهای درونی است، چهبسا تاب نیاورد و برانداخته شود. از این مقدمه میتوان نتیجه گرفت که مصونسازی فرهنگی، لایهای از برنامهی استحکام ساخت درونی است؛ چه اینکه ساخت درونی یک نظام اجتماعی، لایههای وجودی مختلفی دارد که یکی از آنها لایهی فرهنگی است. مصونسازی فرهنگی موجب میگردد که فرهنگ بهمثابهی لایهای از ساخت درونی، مستحکم و مقتدر و نفوذناپذیر شود و بتواند ضربهها و آسیبهای بیرونی را دفع کند.
هشتم) مصونسازی فرهنگی، رویکردی انفعالی نیست
شاید این اشکال مطرح شود که برخلاف ایدهی صدور انقلاب، که بهمعنی صدور فرهنگ انقلاب اسلامی برپایهی رویکردی تهاجمی و فعال است، ایدهی مصونسازی فرهنگی، معلول رویکردی تدافعی و انفعالی است؛ چراکه صدور انقلاب معطوف به انهدام «دیگری» است و مصونسازی فرهنگی معطوف به قوتیابی «خود». پاسخ این است که ایدهی مصونسازی فرهنگی، «خود» را میپرورد و تقویت میکند و معطوف به «دیگری» نیست، اما بهصورت غیرمستقیم، بر تغییر «دیگری» نیز اثر میگذارد، زیرا تغییر «دیگری» متوقف بر وجود یک «خود» مقتدر و مستحکم است. یک «خود» فرهنگی ضعیف و بیثبات و ناتوان، که با بحران وجودی دستبهگریبان است و بقا و تداومش محل مناقشه است، نمیتواند بر «دیگری» های فرهنگی غلبه یابد و آنها را دگرگون سازد. بنابراین مصونسازی فرهنگی در حکم مقدمه و پیشدرآمدی است که صدور انقلاب را ممکن و مقدور میکند.
نتیجهگیری
آنچه در این مقاله بیان شد، دربارهی این واقعیت است که چون جهان فرهنگی غرب، هم مهاجم و سلطهجو است و هم مادی و مبتذل، ما باید در پی مصونسازی فرهنگی برآییم. به این معنی که بر قدرت و شوکت جهان فرهنگی خود بیفزاییم و آن را از درون، مستحکم و استوار سازیم تا تهدیدها و گزندهای جهان فرهنگی غرب بر آن اثر نکند. این امر بهطور خاص از این جهت اهمیت مییابد که اکنون گسترش چشمگیر رسانههای ارتباطجمعی، بهشدت بر حجم تعاملات بینافرهنگی افزوده است و تماسها و مواجهاتی از این دست، تا حدی قهری و مهارناپذیر شده است. جوهر ایدهی مصونسازی فرهنگی این است که چنانچه هویت ما قوی باشد، میتوانیم در برابر تهاجمات و تعرضات جهان فرهنگی غرب مقاومت کنیم و گرفتار انحطاط و ابتذال آن نشویم. در شرایط کنونی که یک نزاع فرهنگی بنیادی در میان است، اطمینان به خویشتن فرهنگی، هراس را از دل میزداید و به قلب قوت میبخشد.
پینوشتها
۱. بقره: ۲۱۷.
۲. بقره: ۱۲۰.
۳. ممتحنه: ۱.
۴. انفال: ۵۳.
۵. شوری: ۳۰.
یکم) جهان فرهنگی ما، مبتلا به تهدید است
مصونسازی فرهنگی بدان معنی است که جهان فرهنگی آنچنان طراحی شود که از آسیبها و گزندها و تهدیدها برکنار و در امان بماند. پس مصونسازی فرهنگی در جایی موضوعیت مییابد که جهان فرهنگی دچار دستاندازیها و تعرضات جهانهای فرهنگی بیگانه باشد. وضعیت کنونی جهان فرهنگی ما (بلکه از دو سدهی پیش تاکنون) اینگونه بوده است؛ بهطوریکه غرب و غربیان همواره کوشیدهاند تا جهان فرهنگی ما را به تسخیر خود درآورند. از اواسط دورهی قاجار، تهاجم فرهنگی غرب به جامعهی ما آغاز شد و تهدید فرهنگی بیرونی فعلیت یافت.
در دورهی تاریخی پس از دفاع مقدس، غرب بهروشنی فهمید که مواجهه با انقلاب اسلامی را باید از قلمرو نظامی به قلمروهای دیگر و از جمله قلمرو فرهنگ، تغییر دهد و به این طریق، این انقلاب را بهواسطهی سازوکارهای نرم، ساقط کند. به این ترتیب موج تازهای از تهاجم فرهنگی آغاز شد. این موج آنچنان ویرانگر و خطرناک بود که آیتالله خامنهای از آن بهعنوان «شبیخون فرهنگی» یاد کردند.
با استقرار حکومت پهلوی، تهدیدهای فرهنگی، رشد و گسترش شتابان پیدا کرد و موج هولناکی از غربزدگی به راه افتاد؛ چنانکه اگر انقلاب اسلامی به پیروزی نمیرسید، جهان فرهنگی ما را بهطور کامل در عمق خود فرومیبُرد و آن را نابود میکرد. اما با وقوع انقلاب اسلامی، جهان فرهنگی ما (که مبتنی بر ارزشهای اسلامی است) اقتدار و تشخص یافت و توانست در برابر دستاندازیهای فرهنگی غرب، مقاومت کند. بااینحال تهدیدهای فرهنگی از میان نرفت و دولتهای غربی، جهان فرهنگی ما را به رسمیت نشناختند و از تهاجم و تعدی دست نکشیدند. بهخصوص در دورهی تاریخی پس از دفاع مقدس، غرب بهروشنی فهمید که مواجهه با انقلاب اسلامی را باید از قلمرو نظامی به قلمروهای دیگر و از جمله قلمرو فرهنگ، تغییر دهد و به این طریق، این انقلاب را بهواسطهی سازوکارهای نرم، ساقط کند. به این ترتیب موج تازهای از تهاجم فرهنگی آغاز شد. این موج آنچنان ویرانگر و خطرناک بود که آیتالله خامنهای از آن بهعنوان «شبیخون فرهنگی» یاد کردند. موج تهاجم فرهنگی در مرحلهی جدید خود، که از آن دوره آغاز گردید، همچنان ادامه دارد و امروز نیز جهان فرهنگی ما با توطئههای فرهنگی دستبهگریبان است. در چنین فضایی که آغشته به تهدید، چالش و آسیب است، باید از مصونسازی فرهنگی سخن گفت و آن را طلب کرد.
دوم) تهدیدهای فرهنگی حذفشدنی نیستند
جهان فرهنگی ما دشمنان سرسختی دارد. آنها جز به انهدام و اضمحلال جهان فرهنگی ما نمیاندیشند و هرگز سر سازگاری و مدارا با آن ندارند و از دشمن جز این نمیتوان انتظار داشت: «وَلاَ یزَالُونَ یقَاتِلُونَکمْ حَتَّی یرُدُّوکمْ عَن دِینِکمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ»:۱ و آنان [کافران] پیوسته با شما میجنگند تا اگر بتوانند، شما را از دینتان برگردانند. همچنین قرآن می فرماید: «و لَن تَرْضَی عَنک الْیهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»:۲ [ای پیامبر!] هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی.
پس تا آن هنگام که انقلاب اسلامی و جهان فرهنگی برخاسته از آن، دشمن دارد، تهدیدهای فرهنگی نیز ادامه خواهد داشت. تهدیدهای فرهنگی از آن جهت حذفشدنی نیستند که دشمن دست از دشمنی کردن برنخواهد داشت و طریق صدق و رفاقت در پیش نخواهد گرفت. بنابراین این تصور که دشمنی وجود ندارد و تهدید و تهاجم فرهنگی، ناشی از ذهن توطئهاندیش و فرافکن است، نهایت غفلت و سادهاندیشی است.
سوم) نمیتوانیم بر گرداگرد جهان فرهنگیمان دیوار آهنین بکشیم
تجربهی ساختن دیوار آهنین، تجربهای شکستخورده است و آزموده را آزمودن خطاست. بلوک شرق با وجود تمام سختگیریها و حساسیتها، نتوانست تمام مراودات و ارتباطات مردمان خود را با جهان فرهنگی غرب مهار کند و کلیت فرهنگ و مقولات فرهنگی را به تصرف خود درآورد. ازاینرو دیوار آهنین نتوانست میان آنها و غرب (بهمثابهی «دیگری» شان) همچون سد نفوذناپذیر و مستحکم عمل کند و از واردات سیلآسای فرهنگی جلوگیری نماید. حتی اگر چنین نیز نمیشد، باز باید گفت به کار گرفتن روشهای پلیسی و سخت، در بلندمدت ناکارآمد هستند و نمیتوانند اقتدار و عظمت فرهنگی بیافرینند؛ بهخصوص از این جهت که در دنیای کنونی، مرزها و حصارها، شیشهای شدهاند و صیانت از تشخص و تمایز فرهنگی، بسیار سخت و صعب شده است.
کسانی که به بهانهی قوت و عظمت موج جهانیگری غرب متجدد، مرزبندی فرهنگی را ناممکن و موهوم میانگارند و معتقدند هرگونه مقاومت و استقامت فرهنگی، همانند دستوپا زدن بیهوده است، برداشتی منفعلانه و سست از منازعات و رویاروییهای فرهنگی دارند.
البته این همه بدان معنی نیست که مرزبندی با جهانهای فرهنگی بیگانه، ناممکن است و ما چارهای جز هضم و مستحیل شدن در جهان فرهنگی غرب نداریم. «مقاومت فرهنگی» ممکن است و از جمله روشهای آن، حرکت نکردن بهسوی همگرایی با جهان فرهنگی غرب از طریق مرزبندی با آن است. «مرزبندی فرهنگی» یک اصل خدشهناپذیر و حتمی است و با هیچ توجیهی نمیتوان آن را نادیده گرفت و تن به ادغام و استحالهی فرهنگی داد. در قرآن کریم به مسلمانان امر شده است که با غیرمسلمانان مرزبندی فرهنگی کنند و اجازه ندهند اختلاط و آمیزش فرهنگی حاصل آید و خلوص و تمایز فرهنگیشان از دست رود: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکمْ أَوْلِیاء تُلْقُونَ إِلَیهِم بِالْمَوَدَّه»:۳ ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی برمگیرید؛ [بهطوری] که با آنها اظهار دوستی کنید و حالآنکه قطعاً به آن حقیقت که برای شما آمده است [اسلام]، کافر هستند.
کسانی که به بهانهی قوت و عظمت موج جهانیگری غرب متجدد، مرزبندی فرهنگی را ناممکن و موهوم میانگارند و معتقدند هرگونه مقاومت و استقامت فرهنگی، همانند دستوپا زدن بیهوده است، برداشتی منفعلانه و سست از منازعات و رویاروییهای فرهنگی دارند. امنیت فرهنگی اقتضا میکند که پهنهی ملی از کف اختیار دولت اسلامی خارج نشود و به دست مهاجمان سلطهطلب غربی نیفتد، که در غیر این صورت، آنها جهان فرهنگی ما را به دلخواه خود بازآرایی و بازمهندسی میکنند و مؤلفههای فرهنگی تجدد را بر ما حاکم میگردانند.
بنابراین سخن بر سر این است که بسنده کردن به کشیدن دیوار آهنین بر گرداگرد جهان فرهنگیمان خطاست، نه اینکه مرزبندی با جهانهای فرهنگی بیگانه، ممتنع و بیثمر است. در اینجاست که ایدهی مصونسازی فرهنگی از آن جهت اهمیت پیدا میکند که با وجود مرزبندی ما با جهانهای فرهنگی بیگانه، بازهم نمیتوان بهطور مطلق، از واردات و تعاملات فرهنگی ناروا و مخرب جلوگیری نمود. ازاینرو باید عاملیتهای انسانی را نسبتبه این آسیبها و گزندها، مقاوم و ایمن ساخت تا این قبیل مواجهات و تماسهای فرهنگی، آنها را در درون خود ذوب و منهدم نکند.
چهارم) مصونسازی فرهنگی ممکن است
بسط فراگیر تجدد (که از آن به جهانی شدن تعبیر میشود) موجب شده است تا عدهای امکان هرگونه مقاومت و بازدارندگی در مقابل غرب را منتفی بدانند و انطباق داوطلبانه با نظم فرهنگی تجدد را تنها گزینهی پیش روی جوامع غیرغربی بپندارند. اینان معتقدند چون ظرفیتها و مقدورات ما با قدرتهای تجددی برابری نمیکند، بهجای ایجاد اصطکاک و چالش فرهنگی، که بیفایده و نامعقول است، باید آغوش خود را بهروی جهان فرهنگی تجدد بگشاییم و به ارزشهای آن گردن بنهیم.
اطلاعنگاشت | بیش از ۲۰۰سال تهاجم فرهنگی
واضح است که این نظر تا چهاندازه مخدوش است. نباید فراموش کنیم که در متن همین جهان متجدد و افسونزده، یک انقلاب دینی تمامعیار و حداکثری به وقوع پیوسته است. انقلاب اسلامی ایران در عمل ثابت کرد که گذار از سنت به مدرنیته، یک روند عام و فراگیر نیست، بلکه تحرکات و دگرگونیهای اجتماعی که بهطور کامل، خارج از این مسیر تاریخی هستند نیز وجود دارند. تجدد، تقدیر محتوم انسان معاصر نیست. از طرف دیگر، تجدد در درون خودش دچار بحرانها و آشوبهای عمدهای شده که آن را در سراشیبی انحطاط افکنده است. اکنون برخی از صاحبنظران و اندیشمندان جهانی تصریح میکنند که ایالاتمتحدهی آمریکا، بهعنوان مظهر کامل برنامهی تجدد، دچار معضلات اساسی و بنیانبرافکن شده است؛ بهطوریکه انتظار نمیرود از آنها رهایی یابد و یا بهواسطهی اصلاح و بازاندیشی، مسیر متفاوتی را در پیش گیرد.
پنجم) امر فرهنگی قابل تصرف آگاهانه است
«مصونسازی فرهنگی» تعبیری است که از نوعی تغییر ارادی و اختیاری در جهان فرهنگی حکایت میکند؛ یعنی باید عاملیتهای انسانی را که در معرض تهاجم و رخنهی فرهنگی هستند و ممکن است گزندهای فرهنگی بر آنها اثر بگذارد، توانایی و قابلیت مقاومت بخشیم. این روند، روندی خودساخته و آگاهانه است، نه طبیعی و غیرارادی.
البته برخی بر این باورند که فرهنگ بهدلیل اینکه بسیار پیچیده و فراگیر است، از چنگ تدبیر و مهندسی انسان میگریزد و انسان هر اندازه هم که از اقتدار و اشراف برخوردار باشد، باز نمیتواند بر فرهنگ، احاطه و تسلط یابد و آن را مطابق خواست خود، صورتبندی کند. در مقابل این رویکرد، رویکرد دیگری قرار دارد که فرهنگ را همچون مادهی خام و منفعل تصویر میکند که انسان بهآسانی و شتابان میتواند آن را بهطور کامل، شکلبندی کند. فرهنگ از ناحیهی خود، هیچگونه استقلالی ندارد و هیچ قاعده و اقتضایی ندارد که لازم آید انسان خود را با آن تطابق دهد.
نظر سوم (که نظر مختار است) این است که فرهنگ در مقایسه با انسان، نه یک ساختار مسلط و غیرشکننده است، نه یک ساختار منفعل و سست. فرهنگ، هم میسازد و هم ساخته میشود. پس انسان میتواند تا حدی در فرهنگ، تصرف آگاهانه و ارادی کند. در قرآن کریم، آیات مختلفی وجود دارد که از اختیار انسان در مقابل ساختارهای اجتماعی دفاع میکند، از جمله آیاتی که نشان میدهند دگرگونیهای اجتماعی، وابسته به دگرگونیهای انفسی عاملیتهای انسانی است و از طرف دیگر، خواست و ارادهی عاملیتهای انسانی میتواند ساختارهای اجتماعی را بشکند: «ذَلِک بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یک مُغَیرًا نِّعْمَهی أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ»:۴ این [کیفر] بدان سبب است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته است، تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند، تغییر دهند.
بسط فراگیر تجدد موجب شده است تا عدهای امکان هرگونه مقاومت و بازدارندگی در مقابل غرب را منتفی بدانند و انطباق داوطلبانه با نظم فرهنگی تجدد را تنها گزینهی پیش روی جوامع غیرغربی بپندارند. اینان معتقدند چون ظرفیتها و مقدورات ما با قدرتهای تجددی برابری نمیکند، بهجای ایجاد اصطکاک و چالش فرهنگی، که بیفایده و نامعقول است، باید آغوش خود را بهروی جهان فرهنگی تجدد بگشاییم و به ارزشهای آن گردن بنهیم.
همچنین در آیات مشابه دیگر، فسادها و مصیبتها به ارادهی عاملیتهای انسانی نسبت داده شده است: «وَمَا أَصَابَکم مِّن مُّصِیبَهی فَبِمَا کسَبَتْ أَیدِیکمْ وَیعْفُو عَن کثِیرٍ»۵ و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد، بهسبب دستاورد خود شماست و [البته خدا] از بسیاری [از گناهان انسان] درمیگذرد.
ششم) مصونسازی فرهنگی مطلق نیست
بهطور کلی، واقعیتهای اجتماعی مطلق نیستند و اینگونه نیست که بهصورت صددرصدی تحقق یابند. ازاینرو هنگامی که جامعهای از لحاظ فرهنگی، مصونسازی میشود، نمیتوان ادعا کرد که تمام افراد جامعه مصونیت یافتهاند و یا مصونیتیابی همه با یکدیگر برابر است و یا این مصونیت تا پایان بقای جامعه ادامه پیدا خواهد کرد. مصونسازی فرهنگی، هم از لحاظ تحقق خارجی و هم از لحاظ تداوم زمانی، امری نسبی است؛ چه اینکه هر واقعیت اجتماعی، نسبی است. اما از طرف دیگر، یک واقعیت اجتماعی میتواند اکثری یا اقلی باشد. هرچند مصونسازی فرهنگی مطلق نیست، ولی مطلوب آن است که اکثری باشد؛ یعنی هم از لحاظ تحقق خارجی و هم از لحاظ تداوم زمانی، اکثری باشد و عاملیتهای انسانی و مقطع زمانی بیشتری را دربرگیرد. چنانچه برنامههای فرهنگی، حکیمانه و عالمانه باشند، از نتایج عمیقتر و وسیعتری برخوردار خواهند بود و به درجهی اکثری خواهند رسید.
هفتم) مصونسازی فرهنگی، لایهای از استحکام ساخت درونی است
رهبر انقلاب در سالهای اخیر، ایدهای را با عنوان «استحکام ساخت درونی» مطرح کردهاند. ایشان معتقدند که برای وصول به پیشرفت و کسب توانایی و ظرفیت برای رویارویی با تهدیدها و مخاطرات بیرونی، باید به استحکام ساخت درونی رو آورد؛ یعنی چنانچه ساخت یک نظام اجتماعی، قویبنیاد و مقاوم باشد، در برابر گزندها و تکانههایی که از بیرون بر آن تحمیل میشود، بیثبات نخواهد شد، چه رسد به اینکه فروبپاشد.
در مقابل استحکام ساخت درونی، ایدهی وابستگی به نظامهای اجتماعی دیگر قرار دارد که شاید در این رویکرد نیز رشد و ترقی حاصل شود، ولی این رشد و ترقی، صوری و بیثبات و وابسته به خواست و ارادهی دیگران است. بنابراین هر زمان که ارادهی آن دیگری تغییر کند، قصد دشمنی جایگزین قصد دوستی میگردد و نظام اجتماعی ما دچار تلاطمها و نوسانات هولناک میشود. حتی چون نظام اجتماعی ما مبتلا به پارهای ضعفها و کاستیهای درونی است، چهبسا تاب نیاورد و برانداخته شود. از این مقدمه میتوان نتیجه گرفت که مصونسازی فرهنگی، لایهای از برنامهی استحکام ساخت درونی است؛ چه اینکه ساخت درونی یک نظام اجتماعی، لایههای وجودی مختلفی دارد که یکی از آنها لایهی فرهنگی است. مصونسازی فرهنگی موجب میگردد که فرهنگ بهمثابهی لایهای از ساخت درونی، مستحکم و مقتدر و نفوذناپذیر شود و بتواند ضربهها و آسیبهای بیرونی را دفع کند.
رهبر انقلاب در سالهای اخیر، ایدهای را با عنوان «استحکام ساخت درونی» مطرح کردهاند. ایشان معتقدند که برای وصول به پیشرفت و کسب توانایی و ظرفیت برای رویارویی با تهدیدها و مخاطرات بیرونی، باید به استحکام ساخت درونی رو آورد؛ یعنی چنانچه ساخت یک نظام اجتماعی، قویبنیاد و مقاوم باشد، در برابر گزندها و تکانههایی که از بیرون بر آن تحمیل میشود، بیثبات نخواهد شد، چه رسد به اینکه فروبپاشد.
هشتم) مصونسازی فرهنگی، رویکردی انفعالی نیست
شاید این اشکال مطرح شود که برخلاف ایدهی صدور انقلاب، که بهمعنی صدور فرهنگ انقلاب اسلامی برپایهی رویکردی تهاجمی و فعال است، ایدهی مصونسازی فرهنگی، معلول رویکردی تدافعی و انفعالی است؛ چراکه صدور انقلاب معطوف به انهدام «دیگری» است و مصونسازی فرهنگی معطوف به قوتیابی «خود». پاسخ این است که ایدهی مصونسازی فرهنگی، «خود» را میپرورد و تقویت میکند و معطوف به «دیگری» نیست، اما بهصورت غیرمستقیم، بر تغییر «دیگری» نیز اثر میگذارد، زیرا تغییر «دیگری» متوقف بر وجود یک «خود» مقتدر و مستحکم است. یک «خود» فرهنگی ضعیف و بیثبات و ناتوان، که با بحران وجودی دستبهگریبان است و بقا و تداومش محل مناقشه است، نمیتواند بر «دیگری» های فرهنگی غلبه یابد و آنها را دگرگون سازد. بنابراین مصونسازی فرهنگی در حکم مقدمه و پیشدرآمدی است که صدور انقلاب را ممکن و مقدور میکند.
نتیجهگیری
آنچه در این مقاله بیان شد، دربارهی این واقعیت است که چون جهان فرهنگی غرب، هم مهاجم و سلطهجو است و هم مادی و مبتذل، ما باید در پی مصونسازی فرهنگی برآییم. به این معنی که بر قدرت و شوکت جهان فرهنگی خود بیفزاییم و آن را از درون، مستحکم و استوار سازیم تا تهدیدها و گزندهای جهان فرهنگی غرب بر آن اثر نکند. این امر بهطور خاص از این جهت اهمیت مییابد که اکنون گسترش چشمگیر رسانههای ارتباطجمعی، بهشدت بر حجم تعاملات بینافرهنگی افزوده است و تماسها و مواجهاتی از این دست، تا حدی قهری و مهارناپذیر شده است. جوهر ایدهی مصونسازی فرهنگی این است که چنانچه هویت ما قوی باشد، میتوانیم در برابر تهاجمات و تعرضات جهان فرهنگی غرب مقاومت کنیم و گرفتار انحطاط و ابتذال آن نشویم. در شرایط کنونی که یک نزاع فرهنگی بنیادی در میان است، اطمینان به خویشتن فرهنگی، هراس را از دل میزداید و به قلب قوت میبخشد.
پینوشتها
۱. بقره: ۲۱۷.
۲. بقره: ۱۲۰.
۳. ممتحنه: ۱.
۴. انفال: ۵۳.
۵. شوری: ۳۰.