1395/06/29
متن کامل گفتوگو با دکتر محمدباقر خرمشاد:
طراحی غرب برای انحراف در بیداری اسلامی
برنامهی دشمن برای انحراف در حرکت بیداری اسلامی کشورهای منطقه، انذاری بود که رهبر انقلاب، در اولین ماههای شروع این حرکت، در سخنان خود در اولین اجلاس بینالمللی بیداری اسلامی، بدان تأکید کردند. امروز با گذشت چند سال از آغاز این تحولات، بهتر میتوان برنامههای دشمن برای ایجاد انحراف در قیامهای برآمده از بیداری اسلامی مشاهده کرد. در سالگرد سخنرانی رهبر انقلاب در اجلاس بیداری اسلامی، با دکتر محمدباقر خرمشاد، استاد علوم سیاسی دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی دربارهی عوامل درونی و بیرونی انحراف بیداری اسلامی به گفتوگو نشستیم.
چند سال قبل تحولاتی در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا شکل گرفت که رهبر انقلاب از آن با عنوان بیداری اسلامی یاد کردند، از نظر جنابعالی، آغاز این جریان از چه زمان و مقطع تاریخی بود؟
وقتی از بیداری اسلامی صحبت میشود در واقع اشاره به پدیدهای است که قدمتی حداقل ۱۵۰ ساله دارد، یعنی آنچه که امروزه بدان بیداری اسلامی میگویند، ریشه در یک گذشتهی ۱۵۰ ساله دارد. یعنی از زمانی که تعدادی از علما و روشنفکران مسلمان بیدار کردن یا بیدار شدن جهان اسلام را به نام اسلام آغاز کردند و حرکتی شروع شد که آن حرکت هر چه به سمت امروز آمد، عظیمتر، بزرگتر، قویتر و فراگیرتر شد.
از آن زمان که متفکران جهان اسلام به این فراست افتادند که حوزهی جهان اسلام در مقایسهی با تمدن نوظهور غرب، عقب مانده است، دو سؤال اساسی را مطرح کردند. سؤال اول اینکه چرا عقب ماندهایم و سؤال دوم اینکه چه باید کرد؟ پاسخ این چرا و چه باید یک چیز بود. چرایی عبارت بود از دوری از اسلام اصیل، و چه باید کرد هم عبارت بود از بازگشت به اسلام اصیل. از همینجا حرکت بیداری اسلامی شروع شد و فراز و فرودهایی را در طول ۱۵۰ سال پشت سر گذاشته که از جمله فرازهای بسیار مهم آن، وقوع انقلاب اسلامی ایران بوده است. فراز انقلاب اسلامی ایران بخشی از جریان بیداری اسلامی بود که توانست معجزهای را سامان دهد که عبارت بود از اینکه در جهان دوقطبی آن روز، به نام اسلام، انقلابی را طراحی، هدایت و رهبری کند و به پیروزی برساند و به نام اسلام، حکومت روزآمدی را طراحی کند و مستقر نماید و علیرغم همهی فشارهایی که متوجه اوست ادامهی حیات دهد.
بنابراین وقتی از بیداری اسلامی صحبت میکنیم منظور این جریان است. این تفکر در جهان اسلام علاوه بر اینکه در ایران جریان داشت، در جهان اهل سنت هم جریان داشت. شاید در جهان اهل سنت در برخی مواقع، فرازهای پرسروصداتری را هم با خود به همراه داشت که از جمله میتوان به دو جریان مهم و مشهور اشاره نمود. یکی جریان «اخوانالمسلمین» که این تفکر را نمایندگی میکرد و از مصر شروع شد ولی در مصر محدود نماند و به گونهای گسترش یافت که امروز از اخوان سوریه، اردن، مغرب و... و. و حتی اخوان بینالملل صحبت میشود. در حوزه شبهقاره هم مشهورترین یا از قدیمیترین تشکلهایی که به این جریان شهرت داشتند «جماعت اسلامی» بود که در هند و پاکستان رشد و نمو یافته و امروزه تا جنوب شرق آسیا اعم از مالزی و اندونزی و... را هم دربرگرفته است.
حال، وقتی امروز از بیداری اسلامی صحبت میکنیم از شرایطی صحبت میشود که انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاده و چند دهه از عمر آن گذشته است. در یک منطقهی اسلامی که مملو از کشورهایی است که یا پادشاهی هستند و یا رؤسای جمهور مادامالعمر حکومت میکنند. در چنین فضایی دو جریان مقابل هم در جهان اسلام نمود عینی یافته است. یکی کشورهای استبدادی و دیکتاتوری که دچار انسداد سیاسی هستند و جریان دیگر هم، همانند جمهوری اسلامی نوعی انفتاح سیاسی و مردمسالاری را نمایندگی میکند.
در چنین جهانی تقریباً یک ربع قرن است، کسانی که تخصصشان شناخت جریانهای اسلامگرا یا اسلام سیاسی در منطقه است، در یک ایده اجماع داشتند و آن این بود که جهان اسلام آبستن دو حادثه است. به عبارت دیگر جهان اسلام دو کالای سیاسی، فرهنگی و هویتی را مطالبه میکند که اینها به هم مرتبط هم هستند. یکی مردمسالاری، و دیگر اینکه جهان اسلام یک پدیدهای به نام اسلام سیاسی را مطالبه میکند. اسلام سیاسی نام دیگری برای جنبشهای اسلامی و تفکر بیداری است که بعد از انقلاب اسلامی تا امروز به جنبشهای اسلامی خصوصاً در غرب اطلاق میشود. رابطهی اینها به گونهای است که اسلام سیاسی در واقع پاسخی به ناکامیهای جریانهای سیاسی در میان کشورهای اسلامی است. کشورهای اسلامی که بعد از استقلال، راه لیبرالیسم و سوسیالیسم و ناسیونالیسم را برای خروج از عقبماندگیها آزمون کردند، نه تنها ره به جایی نبردند بلکه آنها را از خود دورتر کرد و دچار نوعی الیناسیون فرهنگی شدند. بنابراین جهان اسلام در جستوجوی این بود که نوعی هویتجویی و بازگشت به خویشتن را بیایند و آن را در اسلام سیاسی پیدا کرد. یک نمونهی موفق هم پیشرو داشت که جمهوری اسلامی ایران بود که نه تنها بر رژیم مستبد پهلوی غلبه کرد بلکه بعد از آن در مقابل زیادهخواهیهای غرب و فشارهای نفسگیر و طاقتفرسای غرب مقاومت کرد و پیشروی هم کرد.
در تحولات منطقه و در ساحت کنش اجتماعی، این دو تمنا از سوی مردم چطور دنبال و پی گرفته شد و چگونه به انحراف کشیده شد؟
وقتی حرکت بیداری اسلامی آغاز شد، همان چیزی که پیشبینی میشد، درست از آب درآمد. یعنی از تمام صندوقهای رأی این کشورها، اسلام سیاسی پیروز معرکه شد. در تونس، گروه النهضه یعنی همان اخوان المسلمین تونس اکثریت را از آن خود کرد. در فلسطین و غزه هم وقتی صندق رأی گذاشته شد اسلام سیاسی خارج شد. در مصر هم به همینطریق، جریان اخوان المسلمین پیروز انتخابات شد. اما مجموعهای از عوامل درون و برون جهان اسلام دست به دست هم دادند که مسیر آنگونه که پیشبینی میشد یا در تحلیلها انتظار میرفت، رقم نخورد.
دربارهی عوامل درون جهان اسلام میتوان به چند نکته اشاره کرد. نکتهی اول اینکه به نظر میرسد برخلاف انتظار بسیاری از محققین، کسی گمان نمیکرد که تفکر سلفی در جهان اهل سنت به این میزان عمق پیدا کرده و گسترش یابد. این پدیدهای بود که درون خانوادهی اسلام سیاسی و از جمله در خانوادهی جریان اخوان و گروههای مشابه اتفاق افتاد و کسی تصورش را به این صورت نمیکرد.
عامل دیگر که باید به آن اشاره کرد، تفکر وهابی است که همافزا شد با تفکر سلفی. در طول سالهای بعد از انقلاب اسلامی که غرب از انقلاب اسلامی احساس خطر کرده، به عربستان با تفکر وهابیت میدان داده که بتواند جاهای خالی را در جهان اسلام پر کند. با این تصور که تفکر وهابی یک تفکر محافظهکارانه است و برخلاف تفکر انقلابی که در ایران بوده است عمل خواهد کرد. غرب تصورش بر این بوده که با رشد این تفکر محافظهکاری رشد مییابد و این تفکر امکان کنترل جهان اسلام توسط غرب یا طرفداران غرب را بهتر فراهم میکند. حال در شرایط بعد از بیداری اسلامی، تفکر سلفی پدیده آمده در درون اخوان با این تفکر وهابی گسترشیافته در طول چند دهه در جهان اسلام و حتی در خارج از جهان اسلام، فرصت همگرایی و ائتلاف می یابد. یکی از نمونههای بارز آن را در مصر شاهد هستیم که برخلاف تصور غالب، آقای «محمد مرسی» نوعی موضعگیری میکند که اگر ۳ سال قبل از آن، کسی میگفت که رهبری از رهبران اخوان به قدرت میرسد که به جای موضعگیری سفت و سخت در برابر رژیم صهیونیستی و اعلام موضع سخت یا حداقل متمایز در برابر غرب، تفکر شیعی را به عنوان رقیب و غیریت خود تعریف میکند، کسی باور نمیکرد، ولی این اتفاق رخ میدهد. این در حالی بود که همه تصور میکردند اخوان به سمت تفکرات امروزیتر و بازتر و استفاده از تفکرات جدیدتر البته بر مبنای دین حرکت میکند اما آن چه که اتفاق افتاد سلفیگرایی خالص بود. این سلفیگرایی خالص بهعنوان عامل انحراف درون جهان اسلام، منجر به بحث انحرافی دیگری شد به نام دوگانه شیعه- سنی، که اگرچه از قبل وجود داشت، اما حالا رنگوبوی جدیدتری به خود گرفته بود. البته نقش دشمن خارجی یعنی آمریکا، رژیم صهیونیستی و غرب را نیز در اینباره نمیتوان نادیده گرفت.
به عوامل درون جهان اسلامی در ایجاد انحراف از بیداری اسلامی در تحولات منطقه اشاره نمودید؛ بفرمایید عوامل برون جهان اسلامی در این انحراف چه مواردی بودهاند؟
به چند عامل میتوان اشاره کرد. اول اینکه غرب به این دلیل که منافع بسیاری را برای خود در جهان اسلام تعریف کرده، از ابتدا این تحلیل را داشت که این منطقه مردمسالاری میطلبد. این را هم میدانستند که از درون این دموکراسی، اسلام سیاسی بیرون خواهد آمد. بنابراین برای هر دو، طراحی میکند. برای بحث مردمسالاری، نامگذاری این پدیده را جهتدار و معنادار میکند و آن را «بهار عربی» میخواند. بهار عربی واژهی شناخته شدهای مشابه «بهار پراگ» است که امواج دموکراسیخواهی به رهبری غرب در گذشته، در مقابل سیستم بسته و سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی را تداعی می کند. منظور از کاربرد بهار عربی هم این میشود که امواج دموکراسیخواهی به رهبری غرب در برابر نظامهای استبدادی-پادشاهی و رؤسای مادامالعمر بسته در کشورهای اسلامی اتفاق افتاده است. در حقیقت غرب با این کار میخواست بحث دموکراسی که مطالبهی عینی در جهان بوده است را به نام خود بزند و تأکید کند که دموکراسی هیچ آدرسی ندارد جز در غرب، لذا غرب باید شکل و ارزش و محتوای آن را تعیین کند.
نکتهی دومی که بعدها خود را نشان داد این است که به نظر میرسد – البته این یک تحلیل است- غرب به این تحلیل رسید که مهمترین گروه اسلامگرایی که میتواند تقاضای دوم – یعنی تقاضا برای اسلام سیاسی- را پاسخ دهد و در عین حال میتوان با آن کنار آمد و با او معامله کرد و منافع غرب را هم تأمین کرد، بخشی از نیروهای «اخوان المسلمین» است. در روند تحولات به نظر میرسد غرب با اخوان به یک تفاهمی میرسند که بعد از انقلابهای عربی به شرطوشروطی جهان اسلام به اخوان سپرده شود. احتمالاً یکی از این شروط همراهی و تفاهم، این بوده که این جریان متعرض به رژیم صهیونیستی نشوند کما اینکه در مصر این اتفاق رخ داد.
چطور میشود برخی از رهبران اخوان المسلمین در روند تحولات منطقه با این شروط همراهی میکنند و به نقطهای میرسند که غیریت خود را در درون جهان اسلام تعریف میکنند و با غرب همراستا میشوند؟
میتوان خوشبینانه و بدبینانه به این موضوع نگاه کرد. حالت خوشبینانه این است که این رفتار اخوانالمسلمین مصر استراتژی نبوده و تاکتیک بوده است. اخوانیها به قدرت خود اعتماد داشتند ولی برای این که بتوانند فعلاً سوار قطار شوند با غرب تفاهم میکنند که هر دو سوار شوند، با این تصور که در ایستگاههای بعدی غرب را از قطار پیاده خواهند کرد. البته این را میتوان برای نقطه مقابل هم در نظر گرفت. پس این بازی دو سر تزویر بوده است که از هر دو طرف میتوان تصور کرد.
حالت بدبینانه این است که اخوان دچار خطای استراتژیک و تاریخی و بسیار جدی شد. البته اخوان از این خطاهای استراتژیک در حوادث مختلف کم نداشته است. مشهور است که در مصر، زمانیکه مردم انقلابی میشدند اخوان محافظهکار میشد و زمانیکه مردم انگیزهای برای قیام نداشتند اخوان انقلابی میشده است. در این زمینه هم حالت بدبینانه این است که اخوان دچار خطای استراتژیک شده و نتوانسته در تحولات منطقه انقلابی رفتار کند لذا با محافظهکاری دست به اشتباه استراتژیک در همراهی با غرب زده است. در اشتباه استراتژیک اخوان، شاید سمبل این قصه را در ترکیه هم بتوان دید. در ترکیه وقتی اسلامگرایان به پیروزی رسیدند آقای اوغلو بر اساس استراتژی که تعیین کرده بودند، اعلام کرد که رساندن مشکلات با همسایهها به صفر و رشد اقتصادی بالا، هدف ترکیه است که البته محقق شد. ترکیه با سرعت بسیار بالایی در کشورهای همسایه نفوذ اقتصادی کرد و گردش مالی بسیار بالایی را در تجارت و صادرات به دست آورد. ولیکن ناگهان در میانهی این توفیقات فراوان اقتصادی و سیاسی، بحث سوریه و عراق پیش میآید که ترکیه آن مواضع اشتباه را در قبال آن میگیرد. به نظر میرسد که همان اشتباه استراتژیک اخوان مصر را اخوانیهای ترکها هم انجام دادند. یعنی دوستان اخوانی ترک بر اساس اطلاعاتی که به آنها داده شد، به این جمعبندی رسیدند که نظم جهانی موجود در حال گذار و تغییر است و این بازیگران بزرگ مثل امریکا و غرب هستند که میتوانند این نظم را به نفع خود تغییر دهند. آنها گمان کردند جبههی مقاومت شانسی برای ماندن ندارد و هرکسی در این قایق باشد غرق میشود. بنابراین تلاش کردند در قایق طرف پیروز سوار شوند تا سهم خود را از کیک منطقه هر چه درشتتر و بزرگتر بردارند. اما تحولات منطقه مسیر دیگری را طی کرد. لذا ترکها اشتباه بزرگی بود که مرتکب شدند. بهای آن را مقداری پرداخت کردند که کودتای اخیر یکی از آن نمونههاست. به هر حال هر کسی که از بلندی میپرد، اگر محاسبهی درست نداشته باشد پاهایش میشکند. کمااینکه این اتفاق برای اخوان ترکیه هم افتاد. در مصر نیز، چند روز قبل از سرنگونی مرسی، در برخی از محافل مرکزی اخوان، اینگونه به جمعبندی میرسند که اتفاقاتی که در خیابانها در حال وقوع است، چیز مهمی نیست و جای نگرانی ندارند، چراکه آمریکاییها به ما تضمین دادهاند و با ما هستند. این حرف اگر درست باشد حکایت از نوعی سادهلوحی و سادهانگاری را دارد. کمااینکه بعد از چند روز هم دولت مرسی با کودتا سرنگون میشود.
در کنار غرب و آمریکا، عامل دوم که در منطقه اثرگذار شد، سعودیها هستند. سعودیها در اتفاقاتی که رخ داد بهعنوان حافظان نظم گذشته -که خود مهمترین و قدیمیترین پادشاهیها را داشتهاند و اگر این موج راه میافتاد طومار اینها را نیز در مینوردید- باید روند تحولات منطقه را کنترل میکردند. بنابراین سعودیها در همراهی با آمریکاییها تلاش کردند تسلیم اتفاقاتی که در منطقه میافتد، نشوند و ابتکار عمل را به دست داشته باشند. مثلاً بن علی که فرار میکند، به او پناه میدهند. مبارک که ساقط میشود از تمام اهرمها استفاده میکنند تا آب در دل مبارک تکان نخورد. دادگاهها را به سمتی میبرند که محکومیت جدی متوجه مبارک نشود. در یمن، زمانی که علی عبدالله صالح حاکم بود از او تا انتها حمایت کردند و حتی وقتی مجروح شد به ریاض برای مداوا بردند. در بحرین هم با اعزام نیروهای مسلح جلوی حرکت مردمی، ایستادگی کردند.
نکتهی بعدی که دربارهی همکاری سعودیها و آمریکا وجود دارد این است که تصمیم گرفته میشود که برای منحرف کردن فضای اسلامگرایی در منطقه، نوعی اسلامگرایی افراطی را سامان دهند و محقق کنند تا اسلامگرایی افراطی، طومار اسلام سیاسی را بپیچد بهگونهای که اسلام سیاسی، بدنام و لکهدار شود و تا سالیان سال، کسی هوس رفتن سراغ آن نکند. البته حوزهی فعالیت این جریان را هم در سه کشور سوریه، عراق و لیبی بهعنوان کشورهای مخالف سعودی تعریف میکنند. با عملکرد نیروهای بدلی اسلام سیاسی یعنی وهابیها و تکفیریها تابلوی وحشتناکی از اسلام سیاسی ارائه میشود تا نتیجه این شود که جهان اسلام که اسلام سیاسی را مطالبه میکردند، بین دو اسلام مخیل شوند: یک اسلام سکولار غیرسیاسی همراه با غرب و دیگری اسلام سیاسی همراه با خشونت. نتیجه اینکه مردم اگر چنانچه از اسلام سیاسی همراه با خشونت بخواهند فرار کنند -که همهی افراد عاقل فرار میکنند- به اسلام لیبرال و همراه با غرب رضایت دهند.
رهبر انقلاب در جایی فرمودهاند که بیداری اسلامی سرکوب شدنی نیست. آیندهی این بیداری که اکنون دچار انحرافاتی شده است را چطور میبینید؟
اسلام سیاسی یک پدیدهی تصنعی و تحمیلی از خارج به جهان اسلام نیست. یک پدیدهی منطبق بر متن اسلام است که وجود داشته و در آن اسلام بهعنوان یک دین تمدنزا شناخته میشود. در نتیجه اسلام سیاسی به مفهوم اینکه اسلام بهعنوان دین مناسک صرفا فردی که فقط شامل آئین فردی شود نیست. به همین جهت هم منطبق با فرهنگ جوامع مسلمانان است. در نتیجه این زوالبردار نیست. نکتهی مهم دیگر این است که آن لوازمی که باعث شکلگیری اسلام سیاسی شد کماکان باقی هستند. یکی از مهمترین آنها سیاستهای اشتباه غرب در قبال جهان اسلام است که عقبماندگی جهان اسلام را هنوز تداوم داده است. تحقیر جهان اسلام با حمایت بیچونوچرا از رژیم صهیونیستی توسط غرب هنوز ادامه دارد. اقتصاد مریض این کشورها و به تاراج رفتن ثروت اینها با حکمرانی حکومتهای غربگرا هنوز ادامه دارد. مجموعهی اینها نیز هنوز اسلام سیاسی را میطلبد. ممکن است با شدت خشونتی که از گروههای بدلی اسلام سیاسی سر زده است، آثار منفی برای اسلامگرایان بر جای بماند اما این اثرات منفی موقتی است. آنچه میماند اسلام سیاسی اصیل و انقلابی است. احتمال اینکه در آیندهی نه چندان دور، شاهد رویشهایی در اخوان باشیم و جریانهای معتدل و متفکر، فرای این جنجالها و خشونتها خود را بازسازی کنند و به اخوان اصیل و حسن البنایی بازگردند، زیاد است. تفکری که احتمالاً به جای اینکه بر نوعی خلافت دگماندیش در الگوی حکومت اسلامی استوار باشد، بر نوعی مردمسالاری سنی که متناسب با شرایط موجود باشد استوار است.
این فراز و فرودها در تفکرات کلان و جریانات کلان فکری و سیاسی معمولاً پیش میآید ولی باید آن ریشه و اصالت تفکر را گرفت و بر اساس آن روندهای آینده را پیشبینی کرد. به نظر میرسد برخلاف ۴ سال قبل که شرایط برای تفکر اسلامگرای خانوادهی مقاومت در منطقه بد بود و گمان میشد کار مقاومت تمام است، الان روند و حرکت به سمتوسوی دیگری طی میشود. اگر در این منازعهی بزرگی که در منطقه شکل گرفته است جریان مقاومت بتواند سربلند و پیروز بیرون آید، جهشی در تفکر اسلام سیاسی اصیل رخ خواهد داد که آن جهش دیدن دارد. فضاهای بیشتری را باز خواهد کرد و رویشهای جدیدتری را در اختیار این تفکر قرار خواهد داد.
چند سال قبل تحولاتی در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا شکل گرفت که رهبر انقلاب از آن با عنوان بیداری اسلامی یاد کردند، از نظر جنابعالی، آغاز این جریان از چه زمان و مقطع تاریخی بود؟
وقتی از بیداری اسلامی صحبت میشود در واقع اشاره به پدیدهای است که قدمتی حداقل ۱۵۰ ساله دارد، یعنی آنچه که امروزه بدان بیداری اسلامی میگویند، ریشه در یک گذشتهی ۱۵۰ ساله دارد. یعنی از زمانی که تعدادی از علما و روشنفکران مسلمان بیدار کردن یا بیدار شدن جهان اسلام را به نام اسلام آغاز کردند و حرکتی شروع شد که آن حرکت هر چه به سمت امروز آمد، عظیمتر، بزرگتر، قویتر و فراگیرتر شد.
از آن زمان که متفکران جهان اسلام به این فراست افتادند که حوزهی جهان اسلام در مقایسهی با تمدن نوظهور غرب، عقب مانده است، دو سؤال اساسی را مطرح کردند. سؤال اول اینکه چرا عقب ماندهایم و سؤال دوم اینکه چه باید کرد؟ پاسخ این چرا و چه باید یک چیز بود. چرایی عبارت بود از دوری از اسلام اصیل، و چه باید کرد هم عبارت بود از بازگشت به اسلام اصیل. از همینجا حرکت بیداری اسلامی شروع شد و فراز و فرودهایی را در طول ۱۵۰ سال پشت سر گذاشته که از جمله فرازهای بسیار مهم آن، وقوع انقلاب اسلامی ایران بوده است. فراز انقلاب اسلامی ایران بخشی از جریان بیداری اسلامی بود که توانست معجزهای را سامان دهد که عبارت بود از اینکه در جهان دوقطبی آن روز، به نام اسلام، انقلابی را طراحی، هدایت و رهبری کند و به پیروزی برساند و به نام اسلام، حکومت روزآمدی را طراحی کند و مستقر نماید و علیرغم همهی فشارهایی که متوجه اوست ادامهی حیات دهد.
در طول سالهای بعد از انقلاب اسلامی که غرب از انقلاب اسلامی احساس خطر کرده، به عربستان با تفکر وهابیت میدان داده که بتواند جاهای خالی را در جهان اسلام پر کند. با این تصور که تفکر وهابی یک تفکر محافظهکارانه است و برخلاف تفکر انقلابی که در ایران بوده است عمل خواهد کرد.
بنابراین وقتی از بیداری اسلامی صحبت میکنیم منظور این جریان است. این تفکر در جهان اسلام علاوه بر اینکه در ایران جریان داشت، در جهان اهل سنت هم جریان داشت. شاید در جهان اهل سنت در برخی مواقع، فرازهای پرسروصداتری را هم با خود به همراه داشت که از جمله میتوان به دو جریان مهم و مشهور اشاره نمود. یکی جریان «اخوانالمسلمین» که این تفکر را نمایندگی میکرد و از مصر شروع شد ولی در مصر محدود نماند و به گونهای گسترش یافت که امروز از اخوان سوریه، اردن، مغرب و... و. و حتی اخوان بینالملل صحبت میشود. در حوزه شبهقاره هم مشهورترین یا از قدیمیترین تشکلهایی که به این جریان شهرت داشتند «جماعت اسلامی» بود که در هند و پاکستان رشد و نمو یافته و امروزه تا جنوب شرق آسیا اعم از مالزی و اندونزی و... را هم دربرگرفته است.
حال، وقتی امروز از بیداری اسلامی صحبت میکنیم از شرایطی صحبت میشود که انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاده و چند دهه از عمر آن گذشته است. در یک منطقهی اسلامی که مملو از کشورهایی است که یا پادشاهی هستند و یا رؤسای جمهور مادامالعمر حکومت میکنند. در چنین فضایی دو جریان مقابل هم در جهان اسلام نمود عینی یافته است. یکی کشورهای استبدادی و دیکتاتوری که دچار انسداد سیاسی هستند و جریان دیگر هم، همانند جمهوری اسلامی نوعی انفتاح سیاسی و مردمسالاری را نمایندگی میکند.
در چنین جهانی تقریباً یک ربع قرن است، کسانی که تخصصشان شناخت جریانهای اسلامگرا یا اسلام سیاسی در منطقه است، در یک ایده اجماع داشتند و آن این بود که جهان اسلام آبستن دو حادثه است. به عبارت دیگر جهان اسلام دو کالای سیاسی، فرهنگی و هویتی را مطالبه میکند که اینها به هم مرتبط هم هستند. یکی مردمسالاری، و دیگر اینکه جهان اسلام یک پدیدهای به نام اسلام سیاسی را مطالبه میکند. اسلام سیاسی نام دیگری برای جنبشهای اسلامی و تفکر بیداری است که بعد از انقلاب اسلامی تا امروز به جنبشهای اسلامی خصوصاً در غرب اطلاق میشود. رابطهی اینها به گونهای است که اسلام سیاسی در واقع پاسخی به ناکامیهای جریانهای سیاسی در میان کشورهای اسلامی است. کشورهای اسلامی که بعد از استقلال، راه لیبرالیسم و سوسیالیسم و ناسیونالیسم را برای خروج از عقبماندگیها آزمون کردند، نه تنها ره به جایی نبردند بلکه آنها را از خود دورتر کرد و دچار نوعی الیناسیون فرهنگی شدند. بنابراین جهان اسلام در جستوجوی این بود که نوعی هویتجویی و بازگشت به خویشتن را بیایند و آن را در اسلام سیاسی پیدا کرد. یک نمونهی موفق هم پیشرو داشت که جمهوری اسلامی ایران بود که نه تنها بر رژیم مستبد پهلوی غلبه کرد بلکه بعد از آن در مقابل زیادهخواهیهای غرب و فشارهای نفسگیر و طاقتفرسای غرب مقاومت کرد و پیشروی هم کرد.
در تحولات منطقه و در ساحت کنش اجتماعی، این دو تمنا از سوی مردم چطور دنبال و پی گرفته شد و چگونه به انحراف کشیده شد؟
وقتی حرکت بیداری اسلامی آغاز شد، همان چیزی که پیشبینی میشد، درست از آب درآمد. یعنی از تمام صندوقهای رأی این کشورها، اسلام سیاسی پیروز معرکه شد. در تونس، گروه النهضه یعنی همان اخوان المسلمین تونس اکثریت را از آن خود کرد. در فلسطین و غزه هم وقتی صندق رأی گذاشته شد اسلام سیاسی خارج شد. در مصر هم به همینطریق، جریان اخوان المسلمین پیروز انتخابات شد. اما مجموعهای از عوامل درون و برون جهان اسلام دست به دست هم دادند که مسیر آنگونه که پیشبینی میشد یا در تحلیلها انتظار میرفت، رقم نخورد.
دربارهی عوامل درون جهان اسلام میتوان به چند نکته اشاره کرد. نکتهی اول اینکه به نظر میرسد برخلاف انتظار بسیاری از محققین، کسی گمان نمیکرد که تفکر سلفی در جهان اهل سنت به این میزان عمق پیدا کرده و گسترش یابد. این پدیدهای بود که درون خانوادهی اسلام سیاسی و از جمله در خانوادهی جریان اخوان و گروههای مشابه اتفاق افتاد و کسی تصورش را به این صورت نمیکرد.
مشهور است که در مصر، زمانیکه مردم انقلابی میشدند اخوان محافظهکار میشد و زمانیکه مردم انگیزهای برای قیام نداشتند اخوان انقلابی میشده است. در این زمینه هم حالت بدبینانه این است که اخوان دچار خطای استراتژیک شده و نتوانسته در تحولات منطقه انقلابی رفتار کند لذا با محافظهکاری دست به اشتباه استراتژیک در همراهی با غرب زده است. در اشتباه استراتژیک اخوان، شاید سمبل این قصه را در ترکیه هم بتوان دید.
عامل دیگر که باید به آن اشاره کرد، تفکر وهابی است که همافزا شد با تفکر سلفی. در طول سالهای بعد از انقلاب اسلامی که غرب از انقلاب اسلامی احساس خطر کرده، به عربستان با تفکر وهابیت میدان داده که بتواند جاهای خالی را در جهان اسلام پر کند. با این تصور که تفکر وهابی یک تفکر محافظهکارانه است و برخلاف تفکر انقلابی که در ایران بوده است عمل خواهد کرد. غرب تصورش بر این بوده که با رشد این تفکر محافظهکاری رشد مییابد و این تفکر امکان کنترل جهان اسلام توسط غرب یا طرفداران غرب را بهتر فراهم میکند. حال در شرایط بعد از بیداری اسلامی، تفکر سلفی پدیده آمده در درون اخوان با این تفکر وهابی گسترشیافته در طول چند دهه در جهان اسلام و حتی در خارج از جهان اسلام، فرصت همگرایی و ائتلاف می یابد. یکی از نمونههای بارز آن را در مصر شاهد هستیم که برخلاف تصور غالب، آقای «محمد مرسی» نوعی موضعگیری میکند که اگر ۳ سال قبل از آن، کسی میگفت که رهبری از رهبران اخوان به قدرت میرسد که به جای موضعگیری سفت و سخت در برابر رژیم صهیونیستی و اعلام موضع سخت یا حداقل متمایز در برابر غرب، تفکر شیعی را به عنوان رقیب و غیریت خود تعریف میکند، کسی باور نمیکرد، ولی این اتفاق رخ میدهد. این در حالی بود که همه تصور میکردند اخوان به سمت تفکرات امروزیتر و بازتر و استفاده از تفکرات جدیدتر البته بر مبنای دین حرکت میکند اما آن چه که اتفاق افتاد سلفیگرایی خالص بود. این سلفیگرایی خالص بهعنوان عامل انحراف درون جهان اسلام، منجر به بحث انحرافی دیگری شد به نام دوگانه شیعه- سنی، که اگرچه از قبل وجود داشت، اما حالا رنگوبوی جدیدتری به خود گرفته بود. البته نقش دشمن خارجی یعنی آمریکا، رژیم صهیونیستی و غرب را نیز در اینباره نمیتوان نادیده گرفت.
به عوامل درون جهان اسلامی در ایجاد انحراف از بیداری اسلامی در تحولات منطقه اشاره نمودید؛ بفرمایید عوامل برون جهان اسلامی در این انحراف چه مواردی بودهاند؟
به چند عامل میتوان اشاره کرد. اول اینکه غرب به این دلیل که منافع بسیاری را برای خود در جهان اسلام تعریف کرده، از ابتدا این تحلیل را داشت که این منطقه مردمسالاری میطلبد. این را هم میدانستند که از درون این دموکراسی، اسلام سیاسی بیرون خواهد آمد. بنابراین برای هر دو، طراحی میکند. برای بحث مردمسالاری، نامگذاری این پدیده را جهتدار و معنادار میکند و آن را «بهار عربی» میخواند. بهار عربی واژهی شناخته شدهای مشابه «بهار پراگ» است که امواج دموکراسیخواهی به رهبری غرب در گذشته، در مقابل سیستم بسته و سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی را تداعی می کند. منظور از کاربرد بهار عربی هم این میشود که امواج دموکراسیخواهی به رهبری غرب در برابر نظامهای استبدادی-پادشاهی و رؤسای مادامالعمر بسته در کشورهای اسلامی اتفاق افتاده است. در حقیقت غرب با این کار میخواست بحث دموکراسی که مطالبهی عینی در جهان بوده است را به نام خود بزند و تأکید کند که دموکراسی هیچ آدرسی ندارد جز در غرب، لذا غرب باید شکل و ارزش و محتوای آن را تعیین کند.
نکتهی دومی که بعدها خود را نشان داد این است که به نظر میرسد – البته این یک تحلیل است- غرب به این تحلیل رسید که مهمترین گروه اسلامگرایی که میتواند تقاضای دوم – یعنی تقاضا برای اسلام سیاسی- را پاسخ دهد و در عین حال میتوان با آن کنار آمد و با او معامله کرد و منافع غرب را هم تأمین کرد، بخشی از نیروهای «اخوان المسلمین» است. در روند تحولات به نظر میرسد غرب با اخوان به یک تفاهمی میرسند که بعد از انقلابهای عربی به شرطوشروطی جهان اسلام به اخوان سپرده شود. احتمالاً یکی از این شروط همراهی و تفاهم، این بوده که این جریان متعرض به رژیم صهیونیستی نشوند کما اینکه در مصر این اتفاق رخ داد.
چطور میشود برخی از رهبران اخوان المسلمین در روند تحولات منطقه با این شروط همراهی میکنند و به نقطهای میرسند که غیریت خود را در درون جهان اسلام تعریف میکنند و با غرب همراستا میشوند؟
میتوان خوشبینانه و بدبینانه به این موضوع نگاه کرد. حالت خوشبینانه این است که این رفتار اخوانالمسلمین مصر استراتژی نبوده و تاکتیک بوده است. اخوانیها به قدرت خود اعتماد داشتند ولی برای این که بتوانند فعلاً سوار قطار شوند با غرب تفاهم میکنند که هر دو سوار شوند، با این تصور که در ایستگاههای بعدی غرب را از قطار پیاده خواهند کرد. البته این را میتوان برای نقطه مقابل هم در نظر گرفت. پس این بازی دو سر تزویر بوده است که از هر دو طرف میتوان تصور کرد.
حالت بدبینانه این است که اخوان دچار خطای استراتژیک و تاریخی و بسیار جدی شد. البته اخوان از این خطاهای استراتژیک در حوادث مختلف کم نداشته است. مشهور است که در مصر، زمانیکه مردم انقلابی میشدند اخوان محافظهکار میشد و زمانیکه مردم انگیزهای برای قیام نداشتند اخوان انقلابی میشده است. در این زمینه هم حالت بدبینانه این است که اخوان دچار خطای استراتژیک شده و نتوانسته در تحولات منطقه انقلابی رفتار کند لذا با محافظهکاری دست به اشتباه استراتژیک در همراهی با غرب زده است. در اشتباه استراتژیک اخوان، شاید سمبل این قصه را در ترکیه هم بتوان دید. در ترکیه وقتی اسلامگرایان به پیروزی رسیدند آقای اوغلو بر اساس استراتژی که تعیین کرده بودند، اعلام کرد که رساندن مشکلات با همسایهها به صفر و رشد اقتصادی بالا، هدف ترکیه است که البته محقق شد. ترکیه با سرعت بسیار بالایی در کشورهای همسایه نفوذ اقتصادی کرد و گردش مالی بسیار بالایی را در تجارت و صادرات به دست آورد. ولیکن ناگهان در میانهی این توفیقات فراوان اقتصادی و سیاسی، بحث سوریه و عراق پیش میآید که ترکیه آن مواضع اشتباه را در قبال آن میگیرد. به نظر میرسد که همان اشتباه استراتژیک اخوان مصر را اخوانیهای ترکها هم انجام دادند. یعنی دوستان اخوانی ترک بر اساس اطلاعاتی که به آنها داده شد، به این جمعبندی رسیدند که نظم جهانی موجود در حال گذار و تغییر است و این بازیگران بزرگ مثل امریکا و غرب هستند که میتوانند این نظم را به نفع خود تغییر دهند. آنها گمان کردند جبههی مقاومت شانسی برای ماندن ندارد و هرکسی در این قایق باشد غرق میشود. بنابراین تلاش کردند در قایق طرف پیروز سوار شوند تا سهم خود را از کیک منطقه هر چه درشتتر و بزرگتر بردارند. اما تحولات منطقه مسیر دیگری را طی کرد. لذا ترکها اشتباه بزرگی بود که مرتکب شدند. بهای آن را مقداری پرداخت کردند که کودتای اخیر یکی از آن نمونههاست. به هر حال هر کسی که از بلندی میپرد، اگر محاسبهی درست نداشته باشد پاهایش میشکند. کمااینکه این اتفاق برای اخوان ترکیه هم افتاد. در مصر نیز، چند روز قبل از سرنگونی مرسی، در برخی از محافل مرکزی اخوان، اینگونه به جمعبندی میرسند که اتفاقاتی که در خیابانها در حال وقوع است، چیز مهمی نیست و جای نگرانی ندارند، چراکه آمریکاییها به ما تضمین دادهاند و با ما هستند. این حرف اگر درست باشد حکایت از نوعی سادهلوحی و سادهانگاری را دارد. کمااینکه بعد از چند روز هم دولت مرسی با کودتا سرنگون میشود.
در کنار غرب و آمریکا، عامل دوم که در منطقه اثرگذار شد، سعودیها هستند. سعودیها در اتفاقاتی که رخ داد بهعنوان حافظان نظم گذشته -که خود مهمترین و قدیمیترین پادشاهیها را داشتهاند و اگر این موج راه میافتاد طومار اینها را نیز در مینوردید- باید روند تحولات منطقه را کنترل میکردند. بنابراین سعودیها در همراهی با آمریکاییها تلاش کردند تسلیم اتفاقاتی که در منطقه میافتد، نشوند و ابتکار عمل را به دست داشته باشند. مثلاً بن علی که فرار میکند، به او پناه میدهند. مبارک که ساقط میشود از تمام اهرمها استفاده میکنند تا آب در دل مبارک تکان نخورد. دادگاهها را به سمتی میبرند که محکومیت جدی متوجه مبارک نشود. در یمن، زمانی که علی عبدالله صالح حاکم بود از او تا انتها حمایت کردند و حتی وقتی مجروح شد به ریاض برای مداوا بردند. در بحرین هم با اعزام نیروهای مسلح جلوی حرکت مردمی، ایستادگی کردند.
سعودیها در اتفاقاتی که رخ داد بهعنوان حافظان نظم گذشته -که خود مهمترین و قدیمیترین پادشاهیها را داشتهاند و اگر این موج راه میافتاد طومار اینها را نیز در مینوردید- باید روند تحولات منطقه را کنترل میکردند. بنابراین سعودیها در همراهی با آمریکاییها تلاش کردند تسلیم اتفاقاتی که در منطقه میافتد، نشوند و ابتکار عمل را به دست داشته باشند.
نکتهی بعدی که دربارهی همکاری سعودیها و آمریکا وجود دارد این است که تصمیم گرفته میشود که برای منحرف کردن فضای اسلامگرایی در منطقه، نوعی اسلامگرایی افراطی را سامان دهند و محقق کنند تا اسلامگرایی افراطی، طومار اسلام سیاسی را بپیچد بهگونهای که اسلام سیاسی، بدنام و لکهدار شود و تا سالیان سال، کسی هوس رفتن سراغ آن نکند. البته حوزهی فعالیت این جریان را هم در سه کشور سوریه، عراق و لیبی بهعنوان کشورهای مخالف سعودی تعریف میکنند. با عملکرد نیروهای بدلی اسلام سیاسی یعنی وهابیها و تکفیریها تابلوی وحشتناکی از اسلام سیاسی ارائه میشود تا نتیجه این شود که جهان اسلام که اسلام سیاسی را مطالبه میکردند، بین دو اسلام مخیل شوند: یک اسلام سکولار غیرسیاسی همراه با غرب و دیگری اسلام سیاسی همراه با خشونت. نتیجه اینکه مردم اگر چنانچه از اسلام سیاسی همراه با خشونت بخواهند فرار کنند -که همهی افراد عاقل فرار میکنند- به اسلام لیبرال و همراه با غرب رضایت دهند.
رهبر انقلاب در جایی فرمودهاند که بیداری اسلامی سرکوب شدنی نیست. آیندهی این بیداری که اکنون دچار انحرافاتی شده است را چطور میبینید؟
اسلام سیاسی یک پدیدهی تصنعی و تحمیلی از خارج به جهان اسلام نیست. یک پدیدهی منطبق بر متن اسلام است که وجود داشته و در آن اسلام بهعنوان یک دین تمدنزا شناخته میشود. در نتیجه اسلام سیاسی به مفهوم اینکه اسلام بهعنوان دین مناسک صرفا فردی که فقط شامل آئین فردی شود نیست. به همین جهت هم منطبق با فرهنگ جوامع مسلمانان است. در نتیجه این زوالبردار نیست. نکتهی مهم دیگر این است که آن لوازمی که باعث شکلگیری اسلام سیاسی شد کماکان باقی هستند. یکی از مهمترین آنها سیاستهای اشتباه غرب در قبال جهان اسلام است که عقبماندگی جهان اسلام را هنوز تداوم داده است. تحقیر جهان اسلام با حمایت بیچونوچرا از رژیم صهیونیستی توسط غرب هنوز ادامه دارد. اقتصاد مریض این کشورها و به تاراج رفتن ثروت اینها با حکمرانی حکومتهای غربگرا هنوز ادامه دارد. مجموعهی اینها نیز هنوز اسلام سیاسی را میطلبد. ممکن است با شدت خشونتی که از گروههای بدلی اسلام سیاسی سر زده است، آثار منفی برای اسلامگرایان بر جای بماند اما این اثرات منفی موقتی است. آنچه میماند اسلام سیاسی اصیل و انقلابی است. احتمال اینکه در آیندهی نه چندان دور، شاهد رویشهایی در اخوان باشیم و جریانهای معتدل و متفکر، فرای این جنجالها و خشونتها خود را بازسازی کنند و به اخوان اصیل و حسن البنایی بازگردند، زیاد است. تفکری که احتمالاً به جای اینکه بر نوعی خلافت دگماندیش در الگوی حکومت اسلامی استوار باشد، بر نوعی مردمسالاری سنی که متناسب با شرایط موجود باشد استوار است.
این فراز و فرودها در تفکرات کلان و جریانات کلان فکری و سیاسی معمولاً پیش میآید ولی باید آن ریشه و اصالت تفکر را گرفت و بر اساس آن روندهای آینده را پیشبینی کرد. به نظر میرسد برخلاف ۴ سال قبل که شرایط برای تفکر اسلامگرای خانوادهی مقاومت در منطقه بد بود و گمان میشد کار مقاومت تمام است، الان روند و حرکت به سمتوسوی دیگری طی میشود. اگر در این منازعهی بزرگی که در منطقه شکل گرفته است جریان مقاومت بتواند سربلند و پیروز بیرون آید، جهشی در تفکر اسلام سیاسی اصیل رخ خواهد داد که آن جهش دیدن دارد. فضاهای بیشتری را باز خواهد کرد و رویشهای جدیدتری را در اختیار این تفکر قرار خواهد داد.