1395/03/31
دیدار شاعران ۹۵ | شعرخوانی آقای نصیر ندیم از کشور افغانستان
در شب خجسته میلاد حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام محفل شعرخوانی جمعی از شاعران کشورمان در حضور حضرت آیتالله خامنهای برگزار شد. آقای نصیر ندیم از شاعران کشور افغانستان در این دیدار شعری را قرائت نمود که پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن این شعر را منتشر میکند.
خفته پرچال به پرچال کبوتر در خون
آسمان از چه نشستهست سراسر در خون
لاکپشتی که برون آمده از لاک کجاست
کو پرنده که نباشد همه پرپر در خون
فوران از رگ هر چشمه برون آمده است
کوچه کوچه نفس شهر شناور در خون
تو نبودی و در این خانه چه طوفان آمد
تو نبودی و خزان از در ایوان آمد
تو نبودی و بهار از دل باغستان رفت
تو نبودی و شراب از رز تاکستان رفت
تو نبودی که سر دار سرم بازی شد
تو نبودی و سحر قاتل ما قاضی شد
مرگ چسبیده به دیوار در خانه ما
برگ ما، شاخه ما، غله ما، دانه ما
مرگ بی چون و چرا هر شبه نایل آمد
مرگ باز از در هر خانه به داخل آمد
مرگ چنبر زده بر بادیه چون ابر سترگ
گرگ، گرگ آمده، گرگ آمده از گرگاگرگ
گفت: آدینه به آدینه جهان تعطیل است
گرچه روشن شود آیینه، جهان تعطیل است
ای شبان دل ما حکمت عیسی با تو
پاسبان گِل ما صحبت سینا با تو
راز عالم نفس پاک تو را میخواهد
بوی از پیرهن چاک تو را میخواهد
مهر جالوت شده نغمه داوود تو کو
شهر تابوت شده مژده موعود تو کو
لشکر پیل به تخریب حرم آمده است
کو ابابیل که بر کعبه ستم آمده است
ناکساناند و در این گستره میداندارند
قاسطاناند و به نیزه همه قرآن دارند
ای که در غربت ما جام جهان مصحف توست
دایره دایره تقدیر زمان در کف توست
نوبت توست که این معرکه را برداری
شرق تا غرب به شمشیر مسخر داری
وقتی آدینه به آدینه تو را میطلبند
سیصد و سیزده آیینه تو را میطلبند
کی به صلاح جهان باز سفر میبندی
ذوالفقار پدری را به کمر میبندی
خفته پرچال به پرچال کبوتر در خون
آسمان از چه نشستهست سراسر در خون
لاکپشتی که برون آمده از لاک کجاست
کو پرنده که نباشد همه پرپر در خون
فوران از رگ هر چشمه برون آمده است
کوچه کوچه نفس شهر شناور در خون
تو نبودی و در این خانه چه طوفان آمد
تو نبودی و خزان از در ایوان آمد
تو نبودی و بهار از دل باغستان رفت
تو نبودی و شراب از رز تاکستان رفت
تو نبودی که سر دار سرم بازی شد
تو نبودی و سحر قاتل ما قاضی شد
مرگ چسبیده به دیوار در خانه ما
برگ ما، شاخه ما، غله ما، دانه ما
مرگ بی چون و چرا هر شبه نایل آمد
مرگ باز از در هر خانه به داخل آمد
مرگ چنبر زده بر بادیه چون ابر سترگ
گرگ، گرگ آمده، گرگ آمده از گرگاگرگ
گفت: آدینه به آدینه جهان تعطیل است
گرچه روشن شود آیینه، جهان تعطیل است
ای شبان دل ما حکمت عیسی با تو
پاسبان گِل ما صحبت سینا با تو
راز عالم نفس پاک تو را میخواهد
بوی از پیرهن چاک تو را میخواهد
مهر جالوت شده نغمه داوود تو کو
شهر تابوت شده مژده موعود تو کو
لشکر پیل به تخریب حرم آمده است
کو ابابیل که بر کعبه ستم آمده است
ناکساناند و در این گستره میداندارند
قاسطاناند و به نیزه همه قرآن دارند
ای که در غربت ما جام جهان مصحف توست
دایره دایره تقدیر زمان در کف توست
نوبت توست که این معرکه را برداری
شرق تا غرب به شمشیر مسخر داری
وقتی آدینه به آدینه تو را میطلبند
سیصد و سیزده آیینه تو را میطلبند
کی به صلاح جهان باز سفر میبندی
ذوالفقار پدری را به کمر میبندی