• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1388/06/14

دیدار شاعران ۸۸ | شعرخوانی خانم مژگان عباسلو

شعر اول
شبیه باد همیشه غریب و بی وطن است
چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است
کتاب قصه پر از شرح بی وفایی اوست
اگرچه او همه ی عمر فکر ما شدن است
چه فرق می کند عذرا و لیلی و شیرین؟
که او حکایت یک روح در هزار تَن است
قرار نیست معمای ساده ای باشد:
کمی شبیه شما و کمی شبیه من است
کسی که کار جهان لنگ می زند بی او
فرشته نیست، پری نیست، حور نیست؛ زن است
 
شعر دوم
پری نبوده‌ام از قصه ها مرا ببرند
پرنده نیستم از گوشه‌ی قفس بخرند
زنم حقیقت پرتی پر از پریشانی
پر از زنان پشیمان که تلخ و دربه‌درند
چرا به شاخه‌ی خشک تو تکیه می‌دادم؟
به دست‌هات که امروز دسته‌ی تبرند؟
بگو به چلچله‌های چکیده بر بامت
زنان کوچک من از شما پرنده‌ترند
بهار فصل پرنده است، فصل زن بودن
زنان کوچک من گرچه سر‌بریده پرند،
در ارتفاع کم عشق تو نمی‌مانند
از آشیانه‌ی بی‌تکیه‌گاه می‌گذرند
به خواهران غریبم که هرکجای زمین
اسیر تلخی این روزگار بی‌پدرند،
بهار تازه! بگو سقف عشق کوتاه‌ست
بلندتر بنشینند... دورتر بپرند...