1388/06/14
دیدار شاعران ۸۸ | شعرخوانی آقای محمد جواد محبت

ای آینهگردان نگاه تو سحرگاه!
با صبح، تو همسایه و با ماه تو همراه
هر چند لب از لب نگشایی به کلامی
آواز نگاه تو چه زیبا و چه دلخواه
در حنجرۀ سهره و در نای قناری
انگار صدای تو نشستهست سر راه
هر چند فروبست دهان شهر از آواز
آوازه درانداخت نگاهت به سحرگاه
من تشنۀ آن آب که راز تو شنیدهست
آن آب، نه هر آبی و آن چاه، نه هر چاه
از خاک تو ای کاش نسیمی به تبرّک
آید به سراغ دل کمحوصله گهگاه
خواهند مدد از تو که خیبرشکنی تو
آن در نه مگر کنده شد از قوّتِ الله؟
نام تو بلند است، همانگونه که قَدرت
ماییم و همین زمزمۀ ساده و کوتاه
