1388/06/14
دیدار شاعران ۸۸ | شعرخوانی آقای غلامعلی حداد عادل

از راه میرسند شتابان جوانهها
با هر کدامشان ز جوانی نشانهها
بیم و امید و عشق و تمنّا و آرزو
خواب و خیال و خاطرهها و فسانهها
آنک مسافران جوانی که میبرند
بار گران توشۀ فردا به شانهها
با کاروان دانش و فرهنگ میروند
آکنده کولهبار خود از پشتوانهها
همچون پرندگان سبکبال میپرند
از شاخسارها به سوی آشیانهها
موجند و پای بر سر دریا نهادهاند
تا سر فرونهند به پای کرانهها
در چشمشان ز شعلۀ شادی شرارها
در سینهشان ز آتش ایمان زبانهها
در دستشان برای تماشا چراغها
در پایشان برای تکاپو بهانهها
سرمست و با طراوت و شاداب و با نشاط
با نغمهها و هلهلهها و ترانهها
هر چند از بهار جوانی گذشتهام
زین پس من و جوانی و عشق جوانهها
