1389/06/03
دیدار شاعران ۸۹ | شعرخوانی آقای هادی حسنی

تمام غصّۀ ما بال و پر نداشتن است
ز رمز و راز پریدن، خبر نداشتن است
در این قفس متولّد شدیم و میمیرم
طبیعت قفس عمر، در نداشتن است
چگونه لاله دلش خون نباشد از غم عشق؟
که شرط داغ ندیدن، جگر نداشتن است
طبیبِ حاذقِ بیمارِ زندگی، مرگ است
علاج درد سر عمر، سر نداشتن است
فقط نصیب شهیدانِ سرسپردۀ توست
سعادتی که سزای سپر نداشتن است
