• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1389/06/03

دیدار شاعران ۸۹ | شعرخوانی خانم پونه نکویی


 
سر می‌گذارم به جنگل، گیلان بیابان ندارد
وقتی که دلتنگ باشی، بن‌بست پایان ندارد

وقتی که دلتنگ باشی، کوهی پر از سنگ باشی
هر نامه‌ای می‌نویسی، آغاز و عنوان ندارد

آیینه را پای حرفت، تا صبحدم می‌‌نشانی
تا این‌که چیزی بگوید، حرفی که امکان ندارد

عاشق که باشی و دلتنگ، دست تو در عشق بند است
از خویش هم می‌گریزی، ترسا و صنعان ندارد

چون قلب رکن‌الیمانی، قلب تو را می‌شکافد
در سنگ گُل می‌‌نشاند، کاری به باران ندارد

عاشق که باشی و دلتنگ، حرفت به دل می‌نشیند
مقبول طبعش می‌افتد، موسی و چوپان ندارد

عاشق نباشی و دلتنگ، باران سرآغاز چتر است
عاشق ندارد هوایِ، شهری که باران ندارد

دریا اگر جوهر من، هر برگ گل دفتر من
عاشق که بنویسد از عشق، انگار پایان ندارد