1389/06/03
دیدار شاعران ۸۹ | شعرخوانی آقای محمد حسین انصاری نژاد
کجای وسعتی از آفتاب گردان ها
نشسته ای به تماشای ما پریشان ها؟
کجای این شب مهتاب می زنی لبخند
به روی مزرعه ی آفتاب گردان ها
شهید باغ اشارات چشم های تواند
که ماندهاند در اوصافشان غزل خوان ها
تمام جاده چراغانی نفس هایت
نشسته اند به پابوسی ات خیابان ها
زمین قلمرو گل های آفتابی توست
زمان پر از هیجان شکوفه باران ها
دوباره دست تکان می دهی از آن بالا
دوباره شور شگفتی ست در نیستان ها
کنار تپّه ی نرگس مسافری می خواند
خوشا هوای تو و جشن گل به دامان ها
درا که تفرقه تعطیل کرده عاطفه را
پرندگان پراکنده اند انسانها!
بهار می رسد از راه تازه مثل ظهور
خوش است فرصت گل چیدن از فراوان ها
کجای این شب مهتاب می زنی لبخند
به روی مزرعه ی آفتاب گردان ها
شهید باغ اشارات چشم های تواند
که ماندهاند در اوصافشان غزل خوان ها
تمام جاده چراغانی نفس هایت
نشسته اند به پابوسی ات خیابان ها
زمین قلمرو گل های آفتابی توست
زمان پر از هیجان شکوفه باران ها
دوباره دست تکان می دهی از آن بالا
دوباره شور شگفتی ست در نیستان ها
کنار تپّه ی نرگس مسافری می خواند
خوشا هوای تو و جشن گل به دامان ها
درا که تفرقه تعطیل کرده عاطفه را
پرندگان پراکنده اند انسانها!
بهار می رسد از راه تازه مثل ظهور
خوش است فرصت گل چیدن از فراوان ها