1389/06/03
دیدار شاعران ۸۹ | شعرخوانی آقای علی داوودی

در لحظههای خستۀ این عصر، دلتنگ آن رؤیای دیرینم
من سرگذشت تلخ یک قومم، من رنج انسان نخستینم
آیینه میسازم، سخن دارم، کفر است ایمانی که من دارم
در سینهام پیغمبری سنگی، بین خدایان سفالینم
من زائری در کوچۀ گیسو، آشفته و شبگرد در هر سو
مثل خیابانهای بیمجنون، تصویری از دارالمجانینم
با من سکوت رودهای خشک، آواز اقیانوس میخواند
دریانوردی در دلم مردهست، من روح ماهیهای غمگینم
من نابلد، من ساده، من ناشی، روح فنا در کاسه و کاشی
رقص و تحیّر، رنگ و نقاشی، یک چشمه هندم، یک قلم چینم
هم سندباد قصّهها رفتهست، هم شهرزاد قصّهها خفتهست
ویرانهای از من به جا ماندهست، حس میکنم خاک فلسطینم
در لحظههای خستۀ این عصر، دلتنگ رؤیایی که خود بودم
با من کبوترهای خونینیست، بیهوده خواب صلح میبینم
در لحظههای خستۀ این عصر، یک شاخه از یاد تو میکارم
شاید که فصل دیگری آمد، شاید بهارا با تو بنشینم
