1389/06/03
دیدار شاعران ۸۹ | شعرخوانی آقای محمود حبیبی کسبی
انسان امیر کشور تنهایی خود است
خلوتنشین معبد یکتایی خود است
پیداست مثل روز که گم گشته آدمی
گمگشته است و در پی پیدایی خود است
هر کس که حسن داشت شهید جمال شد
قالی بهداررفتهی زیبایی خود است
ای صاحب جمال به آیینه دل مبند
آیینه محو نقش تماشایی خود است
عزت به حسن نیست، به مستوری است و ناز
یوسف، عزیز ناز زلیخایی خود است
روز از غروب، خواهش سرخاب میکند
شب شانهخواه گیسوی یلدایی خود است
مقصود رفتن است بیابان بهانهایست
مجنون غبار محمل لیلایی خود است
از کوه و دشت میگذرد رود بیقرار
او سرسپردهی دل دریایی خود است
خلوتنشین معبد یکتایی خود است
پیداست مثل روز که گم گشته آدمی
گمگشته است و در پی پیدایی خود است
هر کس که حسن داشت شهید جمال شد
قالی بهداررفتهی زیبایی خود است
ای صاحب جمال به آیینه دل مبند
آیینه محو نقش تماشایی خود است
عزت به حسن نیست، به مستوری است و ناز
یوسف، عزیز ناز زلیخایی خود است
روز از غروب، خواهش سرخاب میکند
شب شانهخواه گیسوی یلدایی خود است
مقصود رفتن است بیابان بهانهایست
مجنون غبار محمل لیلایی خود است
از کوه و دشت میگذرد رود بیقرار
او سرسپردهی دل دریایی خود است