1395/02/16
| یادداشت |
«استعمار نو» با طعم آموزش زبان انگلیسی
قضیه
اینترچینج (Interchange)، ویرایش چهارم، یکی از اصلیترین، و دقیقاً اصلیترین متون آموزشی زبان انگلیسی حال حاضر در ایران و اغلب نقاط جهان است. برای آموزش زبان انگلیسی کتاب خوب و فوقالعادهای است، ولی، شما در حین آموختن زبان انگلیسی، چیزهای دیگری نیز یاد میگیرید.
آنچه بسیار جلب نظر میکند، انتقال دیدگاههای قالبی تحقیرآمیز امریکاییها نسبت به سایر ملل دنیا، اعم از آسیایی و افریقایی و حتی اروپایی، اقشار فرودست، و همچنین زنان است.
در متون اینترچینج، مهاجران به امریکا، صاحبان مشاغل نازل، و زنان، آشکارا تحقیر میشوند، و در واقع، مهاجرانی که قبل از مهاجرت به امریکا، از این کتاب برای آمادگی زبان انگلیسی استفاده میکنند، پیشاپیش، مهیا میشوند تا موقعیت فرودست خود را در جامعه امریکایی بپذیرند، با مشاغل پست مانند شستن ظرفها و توالتها در رستورانها آشنا شوند، و حتی زنان روستایی اروپایی آماده تبدیل شدن به مدلهای حقیر برای کامکاری مردان امریکایی گردند.
این حقارت، در اشخاص گوناگون که از ملل مختلف، موفق به مهاجرت به امریکا میشوند، دیده میشود؛ و در مورد انبوه کسانی که از گزند مهاجرت حقارتآمیز به امریکا خلاص میشوند، آموزههای اینترچینج، کمک میکند تا مادامالعمر، امریکا را به عنوان یک کشور برتر قلمداد کنند که تمام جنایات آن، از جمله ساقط ساختن هواپیمای مسافربری را به نحوی توجیهپذیر جلوه دهند.
یافتههای یک تحقیق علمی پژوهشی در سال ۱۳۹۲ نشان میدهد که گرچه پیشرفتهایی در زمینهی آموزش زبان انگلیسی در ایران صورت گرفته است، اما فعالیتهای انجامشده برای صورتبندی سیاستها، پیادهسازی برنامهها و ترویج این زبان در مدارس، دانشگاهها و دیگر مؤسسات آموزشی، از موفقیت چندانی برخوردار نبوده است. از دیدگاه محققان این تحقیق، دلیل اصلی ناکارآمدی سیاستهای اعمال شده را باید در نبود یک رویکرد هویتی مشخص در قبال زبان انگلیسی و برنامههای مربوط به آموزش آن در کشور جستوجو نمود. نتایج این پژوهش نشان میدهد که روند صورتبندی سیاستهای زبانی توسط دولتها و ابلاغ آن به سازمانهای ذیربط، فاقد پایداری کافی بوده است. شاید بتوان گفت طراحان سیاستگذاری و برنامهریزی آموزشی زبان در ایران، هنوز تصمیم محکم و واحدی برای میزان و نحوهی ترویج زبان انگلیسی در کشور اتخاذ نکردهاند، و عملاً آن را به حال خود واگذاشتهاند.
برهان
مبحث ۱
میزان موفقیت سیاستهای اعمالشده در زمینهی آموزش زبان انگلیسی در ایران را میتوان از منظر ارتباط آنها با هویت ملی مورد تحلیل عمیق قرار داد. زبانهای رایج در هر کشوری بخشی از هویت ساکنان آن را رقم میزنند. زبان یکی از مؤلفههای اصلی در نقشهی هویتشناختی ایران است. بخشی از هویت ملی ایرانیان از طریق تعامل میان سیاستهای زبانی دولت و نگرش آحاد جامعه به زبانهای خارجی شکل میگیرد.
به تصریح برخی محققان و پژوهشگران، زبانهای خارجی همواره در کنار زبان فارسی در تاریخ ایران مطرح بودهاند و در انسجامبخشی یا از آن مهمتر، چند پاره کردن هویت ایرانیان نقش بسزایی داشتهاند. از اینرو، واکنش حکومتهای رسمی، نخبگان جامعه، و تودهی مردم به مظاهر زبانی غیربومی در واقع، بخش مهمی از رویارویی هویت ملی ایرانیان با فرهنگهای دیگر را تشکیل میداده است. بنابراین، شناخت و بررسی مؤلفههای زبانی مؤثر در این رویارویی را باید به عنوان یکی از خطوط اصلی پژوهش پیرامون هویت ملی در نظر آورد.
مبحث ۲
سیاستگذاری زبانی، رسالت پیچیدهای است؛ سیاستگذاری زبانی از سویی با زبانشناسی در ارتباط است چرا که دانش زبانشناختی در مورد زبانهای مختلف و شرایط تاریخی و فرهنگی مربوط به هر یک از آنها یکی از مؤلفههای اصلی مطالعات این حوزه را تشکیل میدهد و از سوی دیگر مطالب عنوانشده دارای نقاط اشتراک بسیاری با حوزههای دیگر علوم انسانی از قبیل علوم سیاسی، روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسی، مدیریت و قومشناسی است.
مسائل مرتبط با سیاستگذاری زبانی را باید جداگانه در حیطهی این میدانهای علمی مختلف تحلیل کرد و در یک قالب نو تلفیق نمود؛ مسائلی از قبیل گسترش یک زبان خارجی یا دوم در یک کشور، رقابت میان زبانهای بینالمللی و زبانهای بومی، ارتباط میان زبان و ساختارهای قدرت، نحوهی تدوین و برنامهها و پیادهسازی سیاستهای زبان اول و دوم در سطح سامانههای آموزشی در سطوح مقدماتی و عالی، تأثیر نشر یا انقراض یک زبان بر تعاملات فرهنگی در سطوح منطقهای، ملی و بینالمللی، بررسی نقش سیاستمداران، بخشهای مختلف دولتی در خصوصی، مدیران خرد و کلان، و مهمتر از همه معلمان زبان انگلیسی در تغییر و پیادهسازی سیاستهای زبان خارجی از جملهی موضوعاتی هستند که علی الاصول باید در پژوهشهای مربوط به این حوزه مورد توجه قرار گیرند.
مبحث ۳
مسائل فوق به اشکال مختلف با جنبههای گوناگون هویت ملی هر ملتی از جمله ایرانیان ارتباط دارند. به این پیچیدگی، این را هم اضافه کنید که مطالعات اندکی به طور مستقیم به مسألهی سیاستگذاری و برنامهریزی زبانی در ایران و نقش آن در شکلگیری هویت ملی پرداختهاند. ما در این زمینه در ابتدای راه هستیم.
سه دلیل عمده میتوان برای این وضعیت خلأ نظری و علمی برشمرد؛ نخست آنکه ثبت وقایع تاریخی و سیاسی ایران همواره با دشواری بسیاری همراه بوده است. بسیاری از تاریخهای نگاشته شده تحت فشار و سانسور شدید حکومتهای پادشاهی، و به شکل ناقص تدوین شدهاند. اسناد تاریخی مربوط به تصمیمات مسؤولان کشور در حوزهی برنامهریزی زبانی در دوران پیش از انقلاب اسلامی نیز عموماً به همین عارضه مبتلا هستند. بنابراین، هر پژوهشگری که در این زمینه مطالعه میکند با یک مشکل عمده یعنی، فقدان اطلاعات تاریخی مواجه است. عامل دومی که در عدم توسعهی مطالعات سیاستگذاری زبان در ایران مؤثر بوده است دشواری جمعآوری اطلاعات در زمان فعلی است. مشکل سومی هم که در این زمینه وجود دارد نوعی ضعف در انتخاب روش پژوهش و سردرگمی در انتخاب چارچوب مرجع نظری است.
مبحث آخر
مطالعات مربوط به سیاستگذاری و برنامهریزی زبانی هنوز جایگاه اصلی خود را در حلقههای دانشگاهی، چه در میان زبانشناسان و چه متخصصان علوم سیاسی در ایران و جهان، نیافته است. این، یک رشته و گرایش جدید است. مطالعهی سیاستگذاری و برنامهریزی زبانی به عنوان یک موضوع دانشگاهی نسبت به دیگر شاخههای زبانشناسی قدمت چندانی ندارد. در واقع، طی دهههای اخیر بوده است که با گسترش مستعمرهزدایی و پیدایش دولتهای جدید، این میان رشته مورد توجه ویژه نظریهپردازان و پژوهشگران قرار گرفته است.
از این گذشته، شرایط ناپایدار و تحول دائم سیاستهای دولت برآمده از فرایند مستعمرهزدایی در افریقا و آسیا، محیط و شرایط مناسبی برای بررسی سیاستگذاریها و برنامهریزیهای زبانی فراهم نمیکرد؛ در واقع، در بیشتر کشورهای پسااستعماری، معضل نفوذ زبان انگلیسی به دو دلیل عمده در ساختارهای سیاسی و آموزشی مورد توجه بایسته قرار نمیگرفت؛ نخست آنکه دولتهای این کشورها به دلیل فقدان ثبات سیاسی، نداشتن تجربهی کاری و ضعف اقتصادی توان آغاز و مدیریت تغییرات کلان در حوزهی سیاستهای زبانی را نداشتند و ترجیح میدادند از همان ساختارهای طراحیشده در زمان استعمار استفاده نمایند؛ و دوم آنکه ترس از شکلگیری جنبشهای افراطی با رویکردهای ملی و تلاش جدی برای بیرون راندن بیگانگان، دولتهایی را که عموماً با کمک قدرتهای استعماری و تحت حمایت فرهنگی، سیاسی، مالی و نظامی آنان روی کار آمده بودند بر آن میداشت که از زبان انگلیسی و آموزش آن به عنوان یکی از مؤلفههای تثبیتکنندهی حضور بیگانگان در عرصهی تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی حمایت نمایند، و بدین ترتیب، به گونهای خود را از حمایتهای بینالمللی در برابر اعتراضات داخلی محروم نکنند.
در چنین شرایطی، واضح است که مقابله با زبانهای بیگانه به یکی از خطوط اصلی مبارزان آزادیخواه و استقلالطلب در کشورهای تحت استعمار تبدیل میشد. این تقابل میان هویت ملی و دخالت خارجی، یکی از خطوط اصلی در پژوهشهای مربوط به سیاستگذاری زبانی را شکل داده است. به همین دلیل، میتوان گفت که بررسی سیاستهای آموزش زبان انگلیسی در ایران را نمیتوان بدون توجه به رویکردهای ریشهایتر هویتی موافقان و مخالفان آن مورد بررسی قرار داد. از این دید ریشهایتر، میتوان دید که گسترش و آموزش زبان انگلیسی در کشورهایی مانند ایران طی هفتاد سال اخیر، یکی از عوامل اصلی حفظ و استمرار سیطرهی دولتهای استعماری در عرصههای سیاسی و اجتماعی این کشورها بوده است و شرایطی را رقم زده است که به درستی میتوان آن را «استعمار نو» نامید.۱
پینوشت:
۱. توأم با اقتباسهای آزاد از نتایج پژوهش سعیده شمسائی و محمد علی شمس، با عنوان «سیاستگذاریهای زبان خارجی و ارتباط آن با هویت ملی»، که در شماره پنجاه و پنجم فصلنامه علمی پژوهشی «مطالعات ملی» منتشر گردیده است.
اینترچینج (Interchange)، ویرایش چهارم، یکی از اصلیترین، و دقیقاً اصلیترین متون آموزشی زبان انگلیسی حال حاضر در ایران و اغلب نقاط جهان است. برای آموزش زبان انگلیسی کتاب خوب و فوقالعادهای است، ولی، شما در حین آموختن زبان انگلیسی، چیزهای دیگری نیز یاد میگیرید.
آنچه بسیار جلب نظر میکند، انتقال دیدگاههای قالبی تحقیرآمیز امریکاییها نسبت به سایر ملل دنیا، اعم از آسیایی و افریقایی و حتی اروپایی، اقشار فرودست، و همچنین زنان است.
در متون اینترچینج، مهاجران به امریکا، صاحبان مشاغل نازل، و زنان، آشکارا تحقیر میشوند، و در واقع، مهاجرانی که قبل از مهاجرت به امریکا، از این کتاب برای آمادگی زبان انگلیسی استفاده میکنند، پیشاپیش، مهیا میشوند تا موقعیت فرودست خود را در جامعه امریکایی بپذیرند، با مشاغل پست مانند شستن ظرفها و توالتها در رستورانها آشنا شوند، و حتی زنان روستایی اروپایی آماده تبدیل شدن به مدلهای حقیر برای کامکاری مردان امریکایی گردند.
این حقارت، در اشخاص گوناگون که از ملل مختلف، موفق به مهاجرت به امریکا میشوند، دیده میشود؛ و در مورد انبوه کسانی که از گزند مهاجرت حقارتآمیز به امریکا خلاص میشوند، آموزههای اینترچینج، کمک میکند تا مادامالعمر، امریکا را به عنوان یک کشور برتر قلمداد کنند که تمام جنایات آن، از جمله ساقط ساختن هواپیمای مسافربری را به نحوی توجیهپذیر جلوه دهند.
به تصریح برخی محققان و پژوهشگران، زبانهای خارجی همواره در کنار زبان فارسی در تاریخ ایران مطرح بودهاند و در انسجامبخشی یا از آن مهمتر، چند پاره کردن هویت ایرانیان نقش بسزایی داشتهاند. از اینرو، واکنش حکومتهای رسمی، نخبگان جامعه، و تودهی مردم به مظاهر زبانی غیربومی در واقع، بخش مهمی از رویارویی هویت ملی ایرانیان با فرهنگهای دیگر را تشکیل میداده است.
یافتههای یک تحقیق علمی پژوهشی در سال ۱۳۹۲ نشان میدهد که گرچه پیشرفتهایی در زمینهی آموزش زبان انگلیسی در ایران صورت گرفته است، اما فعالیتهای انجامشده برای صورتبندی سیاستها، پیادهسازی برنامهها و ترویج این زبان در مدارس، دانشگاهها و دیگر مؤسسات آموزشی، از موفقیت چندانی برخوردار نبوده است. از دیدگاه محققان این تحقیق، دلیل اصلی ناکارآمدی سیاستهای اعمال شده را باید در نبود یک رویکرد هویتی مشخص در قبال زبان انگلیسی و برنامههای مربوط به آموزش آن در کشور جستوجو نمود. نتایج این پژوهش نشان میدهد که روند صورتبندی سیاستهای زبانی توسط دولتها و ابلاغ آن به سازمانهای ذیربط، فاقد پایداری کافی بوده است. شاید بتوان گفت طراحان سیاستگذاری و برنامهریزی آموزشی زبان در ایران، هنوز تصمیم محکم و واحدی برای میزان و نحوهی ترویج زبان انگلیسی در کشور اتخاذ نکردهاند، و عملاً آن را به حال خود واگذاشتهاند.
برهان
مبحث ۱
میزان موفقیت سیاستهای اعمالشده در زمینهی آموزش زبان انگلیسی در ایران را میتوان از منظر ارتباط آنها با هویت ملی مورد تحلیل عمیق قرار داد. زبانهای رایج در هر کشوری بخشی از هویت ساکنان آن را رقم میزنند. زبان یکی از مؤلفههای اصلی در نقشهی هویتشناختی ایران است. بخشی از هویت ملی ایرانیان از طریق تعامل میان سیاستهای زبانی دولت و نگرش آحاد جامعه به زبانهای خارجی شکل میگیرد.
به تصریح برخی محققان و پژوهشگران، زبانهای خارجی همواره در کنار زبان فارسی در تاریخ ایران مطرح بودهاند و در انسجامبخشی یا از آن مهمتر، چند پاره کردن هویت ایرانیان نقش بسزایی داشتهاند. از اینرو، واکنش حکومتهای رسمی، نخبگان جامعه، و تودهی مردم به مظاهر زبانی غیربومی در واقع، بخش مهمی از رویارویی هویت ملی ایرانیان با فرهنگهای دیگر را تشکیل میداده است. بنابراین، شناخت و بررسی مؤلفههای زبانی مؤثر در این رویارویی را باید به عنوان یکی از خطوط اصلی پژوهش پیرامون هویت ملی در نظر آورد.
مبحث ۲
سیاستگذاری زبانی، رسالت پیچیدهای است؛ سیاستگذاری زبانی از سویی با زبانشناسی در ارتباط است چرا که دانش زبانشناختی در مورد زبانهای مختلف و شرایط تاریخی و فرهنگی مربوط به هر یک از آنها یکی از مؤلفههای اصلی مطالعات این حوزه را تشکیل میدهد و از سوی دیگر مطالب عنوانشده دارای نقاط اشتراک بسیاری با حوزههای دیگر علوم انسانی از قبیل علوم سیاسی، روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسی، مدیریت و قومشناسی است.
مسائل مرتبط با سیاستگذاری زبانی را باید جداگانه در حیطهی این میدانهای علمی مختلف تحلیل کرد و در یک قالب نو تلفیق نمود؛ مسائلی از قبیل گسترش یک زبان خارجی یا دوم در یک کشور، رقابت میان زبانهای بینالمللی و زبانهای بومی، ارتباط میان زبان و ساختارهای قدرت، نحوهی تدوین و برنامهها و پیادهسازی سیاستهای زبان اول و دوم در سطح سامانههای آموزشی در سطوح مقدماتی و عالی، تأثیر نشر یا انقراض یک زبان بر تعاملات فرهنگی در سطوح منطقهای، ملی و بینالمللی، بررسی نقش سیاستمداران، بخشهای مختلف دولتی در خصوصی، مدیران خرد و کلان، و مهمتر از همه معلمان زبان انگلیسی در تغییر و پیادهسازی سیاستهای زبان خارجی از جملهی موضوعاتی هستند که علی الاصول باید در پژوهشهای مربوط به این حوزه مورد توجه قرار گیرند.
مبحث ۳
مسائل فوق به اشکال مختلف با جنبههای گوناگون هویت ملی هر ملتی از جمله ایرانیان ارتباط دارند. به این پیچیدگی، این را هم اضافه کنید که مطالعات اندکی به طور مستقیم به مسألهی سیاستگذاری و برنامهریزی زبانی در ایران و نقش آن در شکلگیری هویت ملی پرداختهاند. ما در این زمینه در ابتدای راه هستیم.
سه دلیل عمده میتوان برای این وضعیت خلأ نظری و علمی برشمرد؛ نخست آنکه ثبت وقایع تاریخی و سیاسی ایران همواره با دشواری بسیاری همراه بوده است. بسیاری از تاریخهای نگاشته شده تحت فشار و سانسور شدید حکومتهای پادشاهی، و به شکل ناقص تدوین شدهاند. اسناد تاریخی مربوط به تصمیمات مسؤولان کشور در حوزهی برنامهریزی زبانی در دوران پیش از انقلاب اسلامی نیز عموماً به همین عارضه مبتلا هستند. بنابراین، هر پژوهشگری که در این زمینه مطالعه میکند با یک مشکل عمده یعنی، فقدان اطلاعات تاریخی مواجه است. عامل دومی که در عدم توسعهی مطالعات سیاستگذاری زبان در ایران مؤثر بوده است دشواری جمعآوری اطلاعات در زمان فعلی است. مشکل سومی هم که در این زمینه وجود دارد نوعی ضعف در انتخاب روش پژوهش و سردرگمی در انتخاب چارچوب مرجع نظری است.
مبحث آخر
مطالعات مربوط به سیاستگذاری و برنامهریزی زبانی هنوز جایگاه اصلی خود را در حلقههای دانشگاهی، چه در میان زبانشناسان و چه متخصصان علوم سیاسی در ایران و جهان، نیافته است. این، یک رشته و گرایش جدید است. مطالعهی سیاستگذاری و برنامهریزی زبانی به عنوان یک موضوع دانشگاهی نسبت به دیگر شاخههای زبانشناسی قدمت چندانی ندارد. در واقع، طی دهههای اخیر بوده است که با گسترش مستعمرهزدایی و پیدایش دولتهای جدید، این میان رشته مورد توجه ویژه نظریهپردازان و پژوهشگران قرار گرفته است.
تقابل میان هویت ملی و دخالت خارجی، یکی از خطوط اصلی در پژوهشهای مربوط به سیاستگذاری زبانی را شکل داده است. به همین دلیل، میتوان گفت که بررسی سیاستهای آموزش زبان انگلیسی در ایران را نمیتوان بدون توجه به رویکردهای ریشهایتر هویتی موافقان و مخالفان آن مورد بررسی قرار داد.
از این گذشته، شرایط ناپایدار و تحول دائم سیاستهای دولت برآمده از فرایند مستعمرهزدایی در افریقا و آسیا، محیط و شرایط مناسبی برای بررسی سیاستگذاریها و برنامهریزیهای زبانی فراهم نمیکرد؛ در واقع، در بیشتر کشورهای پسااستعماری، معضل نفوذ زبان انگلیسی به دو دلیل عمده در ساختارهای سیاسی و آموزشی مورد توجه بایسته قرار نمیگرفت؛ نخست آنکه دولتهای این کشورها به دلیل فقدان ثبات سیاسی، نداشتن تجربهی کاری و ضعف اقتصادی توان آغاز و مدیریت تغییرات کلان در حوزهی سیاستهای زبانی را نداشتند و ترجیح میدادند از همان ساختارهای طراحیشده در زمان استعمار استفاده نمایند؛ و دوم آنکه ترس از شکلگیری جنبشهای افراطی با رویکردهای ملی و تلاش جدی برای بیرون راندن بیگانگان، دولتهایی را که عموماً با کمک قدرتهای استعماری و تحت حمایت فرهنگی، سیاسی، مالی و نظامی آنان روی کار آمده بودند بر آن میداشت که از زبان انگلیسی و آموزش آن به عنوان یکی از مؤلفههای تثبیتکنندهی حضور بیگانگان در عرصهی تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی حمایت نمایند، و بدین ترتیب، به گونهای خود را از حمایتهای بینالمللی در برابر اعتراضات داخلی محروم نکنند.
در چنین شرایطی، واضح است که مقابله با زبانهای بیگانه به یکی از خطوط اصلی مبارزان آزادیخواه و استقلالطلب در کشورهای تحت استعمار تبدیل میشد. این تقابل میان هویت ملی و دخالت خارجی، یکی از خطوط اصلی در پژوهشهای مربوط به سیاستگذاری زبانی را شکل داده است. به همین دلیل، میتوان گفت که بررسی سیاستهای آموزش زبان انگلیسی در ایران را نمیتوان بدون توجه به رویکردهای ریشهایتر هویتی موافقان و مخالفان آن مورد بررسی قرار داد. از این دید ریشهایتر، میتوان دید که گسترش و آموزش زبان انگلیسی در کشورهایی مانند ایران طی هفتاد سال اخیر، یکی از عوامل اصلی حفظ و استمرار سیطرهی دولتهای استعماری در عرصههای سیاسی و اجتماعی این کشورها بوده است و شرایطی را رقم زده است که به درستی میتوان آن را «استعمار نو» نامید.۱
پینوشت:
۱. توأم با اقتباسهای آزاد از نتایج پژوهش سعیده شمسائی و محمد علی شمس، با عنوان «سیاستگذاریهای زبان خارجی و ارتباط آن با هویت ملی»، که در شماره پنجاه و پنجم فصلنامه علمی پژوهشی «مطالعات ملی» منتشر گردیده است.