بیانات در دیدار جمعی از رؤسای دانشگاهها
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
ای کاش مجال میداشتیم و از این فرصتِ مغتنم استفاده میکردیم و با نقطهنظرات تعدادی از شما آقایانِ مدیران مراکز آموزشی از نزدیک آشنا میشدیم؛ اگرچه من در بعضی از مسافرتها و یا بهطور متفرقه نظرات بعضی از دوستانِ رؤسای دانشگاهها را شنیدهام.
اولاً به همهی شما دوستان خوشآمد عرض میکنیم و از زحماتتان تشکر میکنیم. بهنظر من آنچه اصل قضیه است، این است که ما به اهمیت جایگاه دانشگاه و علم، از بن دندان ایمان بیاوریم. اگر این شد، بسیاری از کارهایی که باید انجام بگیرد، به خودی خود انجام خواهد گرفت. «ما» که میگویم، یعنی هم شما مسؤولان دانشگاهها، هم مسؤولان وزارت علوم، هم مسؤولان وزارت بهداشت، هم مسؤولان سازمان مدیریت و برنامهریزی، و هم مسؤولان ارشدِ کلاننگر و کلانرفتار در کل کشور باور کنند که علم - که یکی از ارکان مهم آن، دانشگاه است - چه نقشی برای امروز و فردای کشور دارد.
چرا باید این امر بدیهی را باور کنیم؟ زیرا علیرغم اینکه سوابق علمی فراوانی داشتهایم و در طول دوران مدیدی از تاریخمان در دنیا به اهل علم شناخته شدهایم، در یکی دو قرن اخیر که جریانهای استعماری و سیاسی و جهانخواری و تسخیر دنیا بهوسیلهی قدرتهای غربی در دنیا راه افتاد، بر اثر سیاستهای آنها ما به علم یا بیاعتنا شدیم، یا از تحصیل آن نومید شدیم، یا در روشهای آن خطا کردیم؛ لذا نتیجه شده این. با همتِ خود معجزهآفرینی کردند که در دورهیی در این کشور دارالفنون ایجاد کردند. شما ببینید ما امروز هم حتّی یکی از افتخارات امیرکبیر را تأسیس دارالفنون میدانیم. مگر دارالفنون در قبال آن حجم عظیم و تاریخ عمیق و عریقی که ملت ما در علم داشته است، چیست؟ اینقدر ما عقب نگه داشته شدیم. یا بیهمتی کردیم و یا بیتوجهی، و بالاخره وضع ما به کیفیتی رسیده که شماها از آن آگاهید.
ما امروز باید توجه کنیم که علم همچنانکه در یک فرد عزتنفس و اعتماد به نفس میآفریند، در یک ملت هم عیناً همین کار را میکند. شما ببینید یک انسان عالم که برای خودش جایگاهی در معرفت علمی قائل است، در مقابل هر قدرت پولی و سیاسییی قرار بگیرد، در ظاهر ممکن است الزاماتی او را مجبور به کرنشها و کوتاهآمدنهایی بکند؛ اما در دلِ خود برای خودش عزت قائل است. موجودىِ خودش را با تهیدستىِ طرف مقابلش مقایسه میکند، لذا احساس عزت و احساس اعتمادبهنفس و احساس غرور میکند. یک ملت هم عیناً همینطور است. ملتی که از علم و دانش برخوردار بود، فتوحات علمی داشت و توانست در دنیا در علم نوآفرینی کند، بهطور طبیعی دارای اعتمادبهنفس و عزتنفس خواهد بود. اگر این عزتنفس و این اعتمادبهنفس در ملتی پدید آمد، بسیاری از مشکلات او حل خواهد شد؛ کارهای بزرگ میکند، خطرپذیریها میکند، در میدانهای دشوار قدم میگذارد و کوهها را از جا میکَند. کلید این کارها علم است. ما باید علم را در کشور احیا کنیم؛ این، نقطهی اصلی مسأله است.
علم، فقط علم مادی نیست؛ علوم انسانی هم مقولهی بسیار مهمی است که انشاءاللَّه اگر در خلال صحبت یادم بود، عرض خواهم کرد. در همهی رشتههای علوم، ما باید به معنای حقیقی کلمه، احساس عزتنفس، احساس مولد علم بودن و فتوحات علمی ایجاد کردن را در خود بهعنوان یک ملت و یک جامعهی علمی بهوجود بیاوریم. این کارِ کیست؟ یکی از مهمترین ارکانش دانشگاههاست.
اینکه بنده روی رفتوآمد به دانشگاهها و تکریم استادان و مدیران دانشگاهی اصرار دارم و هم خودم تا حد میسور و مقدور، و هم به مسؤولان کشور همیشه ارتباط با دانشگاهها و جوامع علمی و شنیدن سخن اینها را توصیه میکنم، بهخاطر این است که میدانم این یکی از مهمترین دریچههایی است که میتواند کشور ما را از آن وضعی که یک بیمارىِ مزمن در آن بهوجود آوردند و بحمداللَّه با انقلاب، تحول عظیمی در آن بهوجود آمد، نجات ببخشد و پیش ببرد. این، حرف اصلی ماست.
دانشگاهها باید به علم اهمیت بدهند. اهمیت دادن، فقط یک امر قلبی نیست؛ عمل لازم دارد. این عمل، مقدمات و برنامهریزی و اهتمام شدید لازم دارد. مایه گذاشتن از وقت و امکانات دانشگاه برای هر کار غیرعلمی، بهطور طبیعی از این اهتمام علمی خواهد کاست. حالا یکوقت آن کار، لازم و در حد ضرورت است، مانعی ندارد؛ اما افراط در آن کارها، به گرایش علمی و حرکت علمی و سازندگی و به دنبالش بالندگىِ علمی که ما به آن نیاز داریم، لطمه خواهد زد.
توفیقاتی که آقای دکتر توفیقی در زمینهی مسائل علمی بیان کردند - که البته همهی اینها بسیار خوب است؛ هرچند بدیهی است که ایشان جنبههای مثبت را بیان کنند، که بنده هم از همین خوشحالم و ایرادی ندارم - بخش مهمی از آن، ناشی از گرایش حرفهیی و علمىِ خود ایشان در مسألهی دانشگاه است؛ چون ایشان طبیعتاً یک شخص علمی هستند و از اول هم که آمدند، گفتند من دنبال تولید علم و تعمیق و توسعهی کار علمی در دانشگاهها هستم، و به این کار بهصورت حرفهیی رسیدگی کردند. الحمدللَّه این یکمقدار از نتایجش است؛ این نتایج را باید نگهداشت. البته اینها نتایج هم نیست؛ مقدمات است. اگر بخواهیم با خوشبینىِ قابل قبولی تعبیر کنیم، در ما خیزشی بهوجود آمده. خیزش که هدف نیست؛ مقدمهی حرکت است، و حرکت مقدمهی رسیدن به سرمنزل است؛ اینها همهکار لازم دارد و باید با جدیت دنبال شود.
خوشبختانه در کشورمان اساتید خیلی خوبی داریم. حدود یک سال پیش بهوسیلهی برادرانِ بسیار خوب و مورد اعتماد، تحقیقی در شورای عالی انقلاب فرهنگی شده بود، که گزارش آن را به من دادند. در آن گزارش دیدیم که وضعیت امکانات آموزشی و تحقیقی در کشور و دانشگاههای ما از بُعد اساتید، از دنیای پیشرفته چیز زیادی کم ندارد. ما اساتید خیلی خوبی داریم؛ علتش هم همین است که در بیانات امروز آقای دکتر توفیقی بود: استعداد. شاید حدود ده سال است که با اطلاعات و آمارهایی که دارم، روی مسألهی استعداد تکیه میکنم. ایشان گفتند که در پژوهشهای جهانی هرجا ایرانیها هستند، مورد تقدیرند. بله، همینطور است؛ بنده هم اطلاعات فراوانی در این زمینه دارم. ما ملت خوشاستعدادی هستیم. هیچ بُعدی ندارد که استاد ما بهخاطر این استعداد خوب، با مقداری تلاش، بیش از محصول متوسطِ آن مقدار، بهدست بیاورد. ما اساتید مبرز و خوبی داریم؛ از این جهت، کمبود نداریم.
البته عقیدهی من این است که باید به اساتید جوان میدان بدهید. بخش بسیار عمدهیی از ظرفیت و استعدادِ استادی ما - که اشاره کردم - مربوط به این جوانهاست؛ جوانهایی که در همین چند سال تحصیل کردهاند. بعضی خارج هم رفتهاند و استفاده کردهاند، بعضی هم در دانشگاهها و یا پژوهشگاههای ما کار کردهاند. امروز ما اساتید جوان و بسیار بااستعداد و بسیار خوشآینده، فراوان داریم. باید از تجربه و عمق اساتید کارکُشته و مجرب و کهن و قدیمی حداکثر استفاده را کرد؛ میدان را هم برای این جوانها باز کرد تا بیایند و شناگری و رشد کنند. اینها علاوه بر اینکه فایده میبخشند، رشد هم میکنند.
نکتهی مهمی در مورد جوانی وجود دارد که من بارها آن را تکرار کردهام. مهمترین نکتهی جوانی، حوصله است. این را ما پیرها خوب میفهمیم؛ جوانها خودشان درست ملتفت نمیشوند. انسان وقتی گذشتِ زمان و گذشتِ عمر را تجربه کرد، گاهی استعداد هم دارد، میل هم دارد، کشش هم دارد؛ اما حوصله ندارد. ابزار حوصله، مهمترین بستر برای جوان است. جوان حوصله دارد، دنبال کار میرود و تا گاووماهی مسأله را میکاود؛ برای اینکه به نتیجهیی برسد. از این حوصلهی جوانی که به او روح کنکاش و کنجکاوی و پیگیری و ژرفکاوی میدهد، باید حداکثر استفاده را کرد. به این جوانها باید میدان داد.
استعدادها را هم باید در دانشگاه جذب کرد. در بیرون دانشگاهها استعدادهای خیلی خوبی وجود دارد. تا آنجایی که ممکن است، باید این استعدادها را جذب دانشگاهها کرد.
چند سال پیش، اولبار در دانشگاه امیرکبیر مسألهی جنبش نرمافزاری را مطرح کردم. جنبش نرمافزاری، یعنی در زمینهی علم، تولید علم و شکستن مرزهای علم، یک جنبش و یک حرکت عظیم بهوجود بیاید. از این پیشنهاد استقبال شد و من امروز میبینم که در سخنان اساتید و مسؤولان دانشگاهها روی این نکته تکیه میشود. البته تا مدتی بعضیها میگفتند ما نمیدانیم اصلاً معنای این حرف چیست! عدهیی هم شبهه میکردند که علم مگر تولیدکردنی است! البته بحث لغوی میکردند و میگفتند چرا گفتهاید تولید علم! شما هرچه میخواهید اسمش را بگذارید؛ مقصود که معلوم است. جنبش نرمافزاری، یعنی در معرفت علمی ننشینید دست خود را دراز کنید تا دیگران بکارند و میوهچینی کنند و هر مقدار از میوه را که لازم نداشتند، بیاورند در دست شما بگذارند. برو بکار، برو آبیاری کن، برو روی بنایی که دیگران ساختهاند، بنا بساز؛ این هدف ما بود. عدهیی میگفتند ما نمیفهمیم! الان هم از گوشه و کنار شنیدهام که عدهیی سخنان یأسآفرین میزنند: مگر ما میتوانیم؟ بله، میتوانیم. ما در میدانهای گوناگون و در فضای معرفت علمىِ امروز دنیا میتوانیم کارهایی بکنیم که هنوز در دنیا نو باشد؛ این در همهی زمینهها کاملاً امکانپذیر است.
ایشان به قضیهی نانوتکنولوژی اشاره کردند. البته ما هنوز در مسألهی نانوتکنولوژی کار مهمی انجام ندادهایم، اما موضوع را زود فهمیدهایم؛ یعنی نگذاشتیم بعد از چهل سال بفهمیم که چنین چیزی در دنیا پدید آمده است. در اوایل کار، این موضوع را فهمیدهایم و الان هم دنبالش هستیم. اگر کاری که ایشان گفتند، بخوبی انجام بگیرد - بودجه داده شود، تشویق بشود و افرادی برای پیگیری این کار گماشته شوند - خواهید دید دیری نخواهد گذشت که در سطح اول دنیا قرار خواهیم گرفت. اینکه بگوییم نمیتوانیم، بزرگترین مانع در راهِ توانستن و پیشرفت کردن است؛ باید گفت ما میتوانیم. حقیقت قضیه هم این است که ما میتوانیم.
امروز خیلی کارها کردهایم. چون سالهای متمادی است که مسائل کشور از زمان ریاستجمهوری تا امروز به من گزارش میشود، میبینم چه کارهایی بوده که یک روز برای ما افسانه بود؛ اما امروز برای ما جزو کارهای عادی است. یک شب زمان ریاستجمهوری، چند نفر از مسؤولان کشور به دفتر ما آمدند - رؤسای دو قوهی دیگر هم آنجا بودند - برای اینکه به ما ثابت کنند که فلان نیروگاه بخاری را که از قبل از انقلاب نصفهکاره رها شده بود، نمیتوانیم بسازیم. ما زیر بار نرفتیم؛ گفتیم اگر شما نمیتوانید، دیگرانی که میتوانند، بیایند بسازند. آن نیروگاه ساخته شد، محصولش را به کشور داد و استفادهاش را کردند؛ و البته نظایر آن هم متعدد ساخته شد.
یأسپراکنی، خیلی بد است. مخاطبان حقیقی این سخن، اساتیدند و شما آقایانی که مدیران مراکز آموزشی هستید؛ کسانی هستید که باید اساتید را برای این کار بسیج و فعال کنید؛ به آنها امکانات بدهید؛ باور کنید که اینها میتوانند؛ و فراخور این باور، برایشان کار کنید، برنامهریزی کنید، بسترسازی کنید.
یکی از نکاتی که بهنظر من خیلی مهم است، مسألهی سند چشمانداز بیستساله است. این سند، یک سند کارشناسی شده است. هرکس از کارشناسان اقتصادىِ وابستهی به بخشهای مختلف راجع به این سند اظهارنظر کرده، ستایشآمیز اظهارنظر کرده است. در خارج هم ما بازتابش را در مذاکرات سیاسی، در اسناد سیاسی و در انطباعهای سیاسی در ذهن مخاطبان، یافتهایم. جا دارد روی این سند کار کنید. در این سند، بخشهایی مربوط به دانشگاههاست - فصولی که آقای دکتر توفیقی هم اشاره کردند - جا دارد روی بخشهای مختلف این سند تحقیق شود؛ پروژههای تحقیقی و علمی از این سند استخراج شود؛ بعد با پیشرفت کار در ظرف یکسال، دو سال، مقایسه شود. بالاخره بیستسال را که با یک قدم نمیشود برداشت؛ حرکت بیستساله را در بیست سال میشود انجام داد؛ البته اگر خوب انجام بگیرد. بنابراین بعد از یکسال یا دو سال باید معلوم شود که ما در این بخش پیش رفتهایم یا نرفتهایم. این کارِ اساتید و دانشگاههاست که بنشینند روی این سند کار کنند؛ موانع را بسنجند؛ مسؤولان دولتی و مسؤولان کشور را کمک و راهنمایی کنند تا موانع برداشته شود. این، یکی از کارهای بسیار مهم است.
نکتهی دیگر در زمینهی کار شما آقایان، مسألهی اساتید دانشگاههاست. استاد نقش بسیار مهمی دارد؛ نقش اثرگذاری دارد. در این زمینه، هم شماها و هم هیأتامنای دانشگاهها خیلی مسؤولیت دارید. استاد چون میتواند محیط دانشجویی را تحتتأثیر قرار دهد، بایدهایی دارد؛ این بایدها را حتماً باید رعایت کنید؛ منتها در حد مقدور؛ لااقل به نبود مطلقاش راضی نشوید، یا بههیچوجه به ضدش راضی نشوید. استاد باید سرشار از عشق به اسلام و انقلاب و غرور ملی و دینی باشد؛ استاد ایدهآل این است. استاد واقعاً باید احساس غرور ملی و غیرت دینی بکند و سرشار از روحیهی خدمت باشد؛ یعنی حقیقتاً بخواهد کار کند و این جوانها را مثل بچههای خودش پرورش دهد. حالت بیتفاوتی، بیاعتنایی، از سر وا کردن و کلاس را به هرچه هرچه گذراندن، مطلقاً در یک استاد قابل قبول نیست.
استاد باید مدافع خلاقیت و نوآوری و ابتکار باشد. البته ما باید آییننامههای تحصیلی را اصلاح کنیم. مرتب باید آییننامههای آموزشی و آییننامههای نانوشته - چون خیلی از این آییننامهها نانوشته است - مورد ارزیابی قرار بگیرد؛ نه اینکه هر روز عوض شود، اما دائماً مورد ارزیابی باشد و در مقاطع گوناگون عوض شود. این، جزو کارهای بسیار مهم است که البته در این زمینه، هم شورای عالی انقلاب فرهنگی میتواند نقش ایفا کند، هم وزارت علوم نقش دارد.
استاد باید از جریانات جهان آگاه باشد. استاد ما در محیط کلاس، بهخاطر اثرگذاریاش باید این چیزها را بداند.
استاد باید سیاستزده نباشد؛ نه اینکه سیاست نفهمد. فقرهی قبلی که عرض کردیم، لازمهاش دانستن سیاست است؛ اما سیاست دانستن و سیاسی بودن، غیر از سیاستزده بودن و سیاسیکار بودن است. سیاسیکاری بد است. باید بفهمند چهکار دارند میکنند؛ اما اینکه مرتب همهی کارهایشان بر محور یک انگیزهی سیاسی باشد، بسیار بد است؛ بخصوص وقتی که انگیزههای سیاسی جنبههای جناحی و شخصی و حزبی پیدا میکند، که این دیگر بد اندر بد میشود!
استاد باید برای دانشجو وقت بگذارد. البته این موضوع مقداری به مسألهی معیشت استادان ارتباط پیدا میکند؛ این را بنده در جریان هستم و میدانم. کاری کنید که استاد بتواند وقت بگذارد و مجبور نباشد در چند جا کار کند. الان اگر از یک استاد بپرسید روزی چند ساعت درس میدهید، مثلاً میگوید هشت ساعت! چطور میشود یک استاد هفت ساعت، هشت ساعت درس بدهد؟! کِی مطالعه کند، کِی فکر کند، کِی خودش را با ماشین به محل تدریس برساند؟! این کارها مشکلات فراوانی دارد. یکمقدار باید اینها را از دغدغهی معیشت راحت کرد تا خیلی نخواهند اینطرف و آنطرف بدوند.
مسألهی بُعد فرهنگی هم - که اشاره کردند و خیلی هم مورد توجه بنده است - بسیار مهم است. ما فرهنگ را بستر اصلی زندگی انسان میدانیم؛ نه فقط بستر اصلی درس خواندن و علم آموختن. فرهنگ هر کشور، بستر اصلی حرکت عمومی آن کشور است. حرکت سیاسی و علمیاش هم در بستر فرهنگی است. فرهنگ، یعنی خلقیات و ذاتیات یک جامعه و بومىِ یک ملت؛ تفکراتش، ایمانش، آرمانهایش؛ اینها تشکیل دهندهی مبانی فرهنگ یک کشور است؛ اینهاست که یک ملت را یا شجاع و غیور و جسور و مستقل میکند، یا سرافکنده و ذلیل و فرودست و خاکنشین و فقیر میکند. فرهنگ، عنصر خیلی مهمی است. ما نمیتوانیم از فرهنگ و رشد فرهنگی و پرورش فرهنگی صرفنظر کنیم. فرهنگ هم مثل علم است؛ فرهنگ هم گیاه خودرو نیست. همهی آنچه شما از نشانهها و مظاهر فرهنگی در جامعهی خودتان و در هر نقطهیی از دنیا میبینید، بدون تردید این بذر را دستی افشانده است. البته انسان بعضی از دستها را میبیند، اما بعضی از دستها را نمیبیند؛ از داخل خانه، تا درون مدرسه، تا فضای خیابان، تا رادیو و تلویزیون، تا ماهواره، تا تبلیغات جهانی، تا اینترنت، و از این قبیل چیزها. فرهنگ، هدایت و پرورش دادن میخواهد. بنابراین در دانشگاهها کارفرهنگی بسیار مهم است.
البته از سالیان متمادی خدای متعال توفیق داد و ما نهاد نمایندگی را در دانشگاهها گذاشتهایم. امروز هم خوشبختانه جناب آقای قمی حقیقتاً یک عنصر برجسته و یک روحانی فرزانه و روشنفکر هستند. البته من همهی آقایانی را که در دانشگاههای گوناگون فعالیت میکنند، نمیشناسم؛ ولی میدانم جناب آقای قمی فعالیتهای باارزش و خوبی دارند؛ در عینحال اینطور نیست که کار فقط بر دوش این افراد باشد. رؤسای دانشگاهها اولاً باید به آنها کمک کنند و کارشان را تسهیل نمایند تا واقعاً بتوانند در دانشگاه حضور معنوی و دینی و روحانی و حضور هدایتگر و پدرانه داشته باشند. وانگهی، خود رؤسا و مسؤولان دانشگاهها و ستاد اصلی وزارت مسؤولیتهای بسیار سنگینی در زمینهی مسائل فرهنگی دارند.
با آفتهای اخلاقی و فرهنگی دارند کار میکنند. حرفهایی که ما گاهی اوقات میگوییم، حمل بر تخمین و حدس میشود؛ اما بعد خوشبختانه خدای متعال برای حفظ آبروی ما شواهد علمی و عینیاش را هم میفرستد؛ اگرچه از اولی هم که ما میگوییم، صرفاً حدس نیست؛ مبتنی بر گزارش و کار تحلیلی است.
بنده بارها گفته بودم که دشمنان ملت ایران بیش از آنچه به توپ و تفنگ و این چیزها احتیاج داشته باشند، به اشاعهی بنیانهای فرهنگىِ فاسدساز نیاز دارند. در خبرها خواندم که یکی از مسؤولان یک مرکز مهم سیاسی در امریکا گفته به جای انداختن بمب، دامنهای کوتاه برایشان بفرستید! راست میگوید؛ اگر برای کشوری شهوات جنسی و آمیزش بیرویهی زن و مرد و دختر و پسر را ترویج کردند و جوان را به راههایی کشاندند که غریزهی او هم بهطور طبیعی متمایل به آن است، دیگر احتیاج به استفادهی از توپ و تفنگ علیه یک ملت نیست. فساد، یک ملت را به خودی خود ضایع و باطل میکند و آیندهی او را تباه میسازد. امروز خود امریکاییها از آیندهی خودشان دارند میترسند؛ من این را در بعضی از مقالاتِ روشنبینانشان میبینم؛ مربوط به الان هم نیست؛ شاید ده پانزده سال است که این پدیده در امریکا پیدا شده. کسانی از صاحبنظرهای اینها نسل امروز امریکا و رشد فساد در آن را میبینند؛ رواج همجنسبازی، نابودی خانواده، کثرت کودکان خیابانخواب و رشد جنایت کودکان و نوجوانان را مشاهده میکنند؛ میدانند که این وضعیت حتّی کشوری با تمدن امریکایی را، با این همه پیشرفت علمی و فناوری، در آیندهیی نه چندان دور به زمین خواهد زد؛ لذا دارند هشدار میدهند. از مدتها پیش توصیهی آنها این بوده است - و حتّی به هالیوود و جاهای دیگر هم فشار میآورند - که در تلویزیونها بهجای نمایش فیلمهای شهوتناک و خشونتبار، فیلمهای خانوادگی را نمایش بدهند، که رمانهایش هم منتشر شده است. حتّی اسم نویسندهها را هم ذکر کردهاند. البته حرکت و مسیر آنها در جهت فساد به نقطهیی رسیده که قابل پیشگیری نیست و نمیتوانند جلوی این فساد را بگیرند. ممکن است مختصری به تأخیر بیندازند، اما نمیتوانند جلویش را نمیتوانند بگیرند. لیکن ما میتوانیم؛ ما هنوز با آن سراشیبیهای خطرناک خیلی فاصله داریم.
مسألهی رابطهی دانشگاه و صنعت را هم که گفتند، مهم است و بنده هم باز روی آن تأکید میکنم. خبر دارم که کارهای خوبی شده، اما بیش از این باید دنبال کرد.
نکتهیی هم درخصوص بحث مسائل سیاسی که آقایان گفتند، عرض کنم. دانشجوی فعال سیاسی درصد بسیار کمی از مجموعهی دانشجویان است؛ این را همهی شما میدانید و بدیهی است که اینطور است. زمان جوانی ما هم همینطور بود. در آن زمان عناصر فعال سیاسی در دانشگاهها معدود بودند و البته روی محیط دانشگاه اثر هم میگذاشتند.
البته بنده طرفدار حرکت سیاسی دانشجوها هستم؛ خودتان میدانید؛ بارها هم گفتهام. آنوقتی هم که بنده این حرفها را میگفتم، در محیط سیاسىِ آن روز کشور خیلی طرفدار نداشت؛ اوقاتشان هم تلخ میشد که چرا من گفتهام لعنت به کسانی که تحرک سیاسی را در دانشگاهها خواباندند و نابود کردند! بنده ده، دوازده سال پیش در همین حسینیه این را گفتم. من طرفدار حرکت سیاسی دانشجویان هستم.
البته اینکه ما باید دانشجوها را به سیاست بکشانیم، این «باید» را هم من قبول ندارم؛ اصلاً «باید» ندارد. جوان دانشجو احساساتی دارد، تحرکی دارد، خودش تمایلِ به این معنا دارد؛ لزومی ندارد ما «باید» داشته باشیم؛ منتها جوان دانشجو احساساتش در درجهی اول متوجه عدالتخواهی است. آنچه بیش از همه چیز دانشجو را به خود متوجه میکند، عدالتخواهی است؛ این جهت را در او تقویت و تحکیم کنید.
البته ممکن است به خیلی از مسؤولان کشور اعتراض هم داشته باشد؛ اما اعتراض او، اعتراض یک جوان است و هیچ اشکالی هم ندارد. بنده وقتی در مجامع دانشجویی شرکت میکنم - شماها یا بودهاید و از نزدیک دیدهاید، یا از تلویزیون مشاهده کردهاید - میبینید که چندین هزار دانشجو چه ابراز احساساتی میکنند. من میدانم در همین مجموعهی چند هزار نفری، درصد قابل توجهی هستند که به شخص من اعتراض دارند؛ ولی اگر بنا باشد محبت خودم را بین این مجموعه تقسیم کنم، سهم آنها را یک مثقال کمتر نخواهم گذاشت. اینها هم جوانند، اینها هم فرزندان و بچههای من هستند، اینها هم دانشجوهای این کشورند. گیرم به مسألهیی - بحق یا بناحق - اعتراض دارند؛ چه اشکال دارد؟ اعتراض داشتن ایرادی ندارد، اما مبنا و پایهی کارش باید درست باشد.
نکتهی آخر هم باز به مسائل علمی برمیگردد. ما در زمینهی کارهای تحقیقاتی و درج مقالات علمىِ خود در مجلات I.S.I گاهی دچار مشکلاتی میشویم. البته همانطور که ذکر کردند، حجم مقالاتی که از ما چاپ شده، خوب است؛ اما من اطلاع دارم - بخصوص در زمینهی علوم انسانی - که بعضی از مجلات I.S.I اصلاً مقالهی محقق ما را چاپ نمیکنند؛ چرا؟ بهخاطر اینکه با مبانی آنها سازگار نیست. بله، ممکن است ما دربارهی فلسفه، روانشناسی، تربیت و دیگر مباحث حرفهایی داشته باشیم؛ پژوهشگر ما تحقیقی کرده و به نقطهیی رسیده - همان چیزی که ما میخواهیم - و مرزی را باز کرده که با خاستگاه این دانش - که غرب است و با ارزشهای آن هماهنگ است - سازگار نیست؛ لذا مقاله را چاپ نمیکنند! این هم پاسخ سادهلوحىِ بعضیها که خیال میکنند دنیای لیبرال - دموکراسی به معنای واقعی کلمه باز است و هرکس هرچه میخواهد، میتواند بگوید؛ نه، آنها حتّی پژوهش علمی را هم با میزان کار میکنند! این، از جملهی چیزهای هشداردهنده و عبرتانگیز است. اگر شما اطلاع ندارید، تحقیق کنید؛ خواهید رسید به آنچه من عرض میکنم.
ما شنیده بودیم که زمان استالین میگفتند حکومت استالین به پژوهشگاههای علمىِ خود میگوید من این نتیجه را میخواهم دربیاورید! علم، آزاد نبود. البته این قضیه را هم امریکاییها و غربیها میگفتند. آنوقتها ما یقین میکردیم که همینطور است، ولی الان بنده شک میکنم. از بس میبینم حرفهای خلاف میزنند، میگویم شاید این هم تهمتِ به استالین بوده! میگفتند - راست یا دروغ - اگر یک کاوش علمی، نتیجهاش برخلاف اصول دیالکتیک درمیآمد، استالین این را قبول نمیکرد؛ میگفت باید طوری تحقیق کنید که به این نتیجه برسد! الان ما در دنیای لیبرال - دموکراسی این را به چشمِ خودمان داریم میبینیم؛ منتها به شکل مدرن و منظم و با نزاکت و اتوکشیده و کراوات بستهاش! تحقیق علمىِ پژوهشگر مسلمانی که در فلان موضوع برخلاف چارچوبهای داوران I.S.I حرفی زده، قابل درج در آن مجله نیست!
بیایید روی ایجاد یک مرکز I.S.I اسلامی فکر کنید و در این خصوص با کشورهای اسلامی وارد مذاکره شوید. ما خوشبختانه در بین کشورهای اسلامی، پیشرفته هستیم. البته ایجاد این مرکز اسلامی معنایش این نیست که رابطهی خود را با مجلات I.S.I در دنیا قطع کنیم؛ نه، این مرکز را هم بهوجود بیاوریم تا متعلق به خودمان باشد؛ این هم بشود یک مرجع معتبر. از این کارها هرچه بیشتر بکنید، انشاءاللَّه به پیشرفت کشور بیشتر کمک خواهید کرد.
دیدارِ خیلی خوبی بود؛ فقط نقصاش همین بود که نتوانستیم از شما بشنویم و از بیانات شما دوستان استفاده کنیم. دلم میخواست این کار هم صورت میگرفت، که نشد. انشاءاللَّه اگر عمر و فرصتی بود که در آینده چنین جلسهیی را تشکیل بدهیم، در آن جلسه من هیچ مطلبی نمیگویم و فقط شما صحبت میکنید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته