1394/10/26
گفتوگو با دکتر اصغر افتخاری:
تأثیر مشارکت حداکثری بر امنیت ملی
ابتدای سال جاری بود که رهبر انقلاب در بیانات خود در حرم رضوی به موضوع برهمزدن «امنیت» کشور توسط دشمنان اشاره کرده و فرمودند: «میخواهند این امنیّتی که امروز در کشور ما هست را – که این امنیّت، در منطقهی غرب آسیا که ما در آن قرار داریم، بینظیر است؛ بحمدالله امروز نه در شرق ما، نه در غرب ما، نه در شمال ما، نه در جنوب ما، در هیچ کشوری امنیتّی مانند امنیّتی که امروز بر کشور ما و ملّت ما حاکم است، وجود ندارد – بهدست مردم از بین ببرند و مردم را وادار کنند به برهم زدن امنیّت.» از طرفی دیگر، یکی از موضوعاتی که موجب افزایش و تقویت امنیت ملی میشود، حضور گستردهی مردم در انتخابات است که رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود در اینباره فرمودند: «همه باید بیایند در انتخابات شرکت کنند؛ این موجب میشود که نظام جمهوری اسلامی تقویت بشود، پایداری آن و ماندگاری آن تأمین بشود، کشور در حصار امنیّت کامل باقی بماند.» در اینباره با دکتر اصغر افتخاری، استاد دانشگاه و رئیس مرکز مطالعات راهبردی و آموزش وزارت کشور به گفتوگو نشستیم.
چرا حفظ و تثبیت امنیت ملی برای نظامهای سیاسی دارای بالاترین درجهی اعتبار است؟ امنیت ملی چگونه بر شاخصهای دیگر قدرت (مانند اقتصاد، فرهنگ و...) تأثیر میگذارد؟
در فلسفهی سیاسی، فضایل را به دو دسته تقسیم میکنند. پارهای از فضایل جنبهی عمومی و برخی جنبهی خاص دارند. فضایل عمومی به فضایلی اطلاق میشود که در همهی حوزهها حضور دارد و فضایل خاص نیز در مقطعی مشخص (زمانی یا مکانی) معنا دارد. برای مثال، زمانی که سخن از کاهش تورم به زیر ده درصد را به میان میآوریم، ممکن است این موضوع تنها برای اقشار پایینی جامعه حائز اهمیت باشد و برای مرفهین آنچنان محل دغدغه نباشد، اما پارهای از موارد هستند که برای همه موضوعیت دارند. در مقولهی امنیت ملی، میتوانیم ادعا کنیم که وجود آن، یک خیر عمومی است و اگر آن را تأمین نکنیم، اساساً سایر اولویتها و خیرها موضوعیت پیدا نمیکنند. برای مثال، آزادی خیلی مهم است و انسان براساس فلسفهی وجود خود، به آن نیازمند است، اما جالب آنکه اگر بخواهیم همین آزادی را تأمین کنیم، به حداقلی از امنیت نیازمندیم. لذا دلیل اهمیت مقولهی امنیت به پیشینی بودن خیر آن نسبت به بسیاری از خیرها بازمیگردد. باید امنیت وجود داشته باشد تا مقولاتی چون آزادی، توسعهی اقتصادی، توسعهی فرهنگی و بهطور کلی مقولهی «پیشرفت»... به وجود بیاید. لذا اولویت امنیت از باب خدمترسانی آن است و اگر امنیت نباشد، اساساً سایر منافع ظهور پیدا نمیکنند.
امنیت داخلی و حفظ آن چه تأثیری بر اقتدار دارد؟
در این زمینه، دو رویکرد سنتی و جدید وجود دارد. در رویکرد سنتی قائل بودند که میان امنیت ملی و امنیت برونمرزی تفاوت وجود دارد و شاخص جغرافیایی، خط ممیز را تشکیل میدهد؛ اما در نظریات جدید، این دوگانگی چندان اهمیتی ندارد و امنیت خارجی امتدادی از امنیت داخلی است. در این نگاه، اساساً رکن و اساس اقتدار، همان امنیت داخلی است. باید خود را آنچنان قدرتمند کنیم که اقتدار از درون ما بجوشد.
نگاه دینی نیز به همین ترتیب است. در تفکر اندیشمندان مسلمان نیز مناسبات اقتدار از خود ما آغاز میشود و این ما هستیم که خودمان را بهگونهای در نظام بینالمللی جایابی میکنیم که همه اقتدار ما را میپذیرند. در قرآن کریم از لفظ «بنیان مرصوص» برای توصیف چنین جامعهای استفاده میشود که دارای ده شاخصه است. مهمترین شاخصهاش آن است که اگر جامعهای مرصوص شد، نظام بیرونی تابعی از آن میشود. بنابراین اگر ما به جامعهای مرصوص تبدیل شویم، فشارهای خارجی مانند فشارهای ایالاتمتحده حتی میتواند به افزایش قدرت ما منجر شود، اما اگر دچار ضعف شویم، حتی فشارهای کمتر از این هم میتواند برای ما خطرناک باشد. در نگاه دینی، اقتدار ریشه در درون جامعه دارد. اگر ما بهسمت مرصوص شدن پیش برویم، این اقتدار رو به تزاید میگذارد.
چرا پیش از هر بحثی در جامعه میبایست به بحث امنیت بپردازیم؟
همانطور که اشاره کردم، امنیت حداقلی برای هر پیشرفتی لازم است. برای اینکه سرمایهگذار خارجی وارد کشور شود، به حداقلی از امنیت نیاز داریم. برای توسعهی فرهنگی نیز همینطور. اگر حداقل امنیت وجود نداشته باشد، دیگر امکان امربهمعروف و نهیازمنکر (بهعنوان یکی از شاخصهای توسعهی فرهنگی) وجود نخواهد داشت. اما زمانی که حداقل آن تأمین شد، باید بهسمت حداکثر آن پیش برویم و این حداکثر نیز سقفی ندارد. در ادبیات دینی نیز در مراحل اسلام آوردن افراد، اشاره میشود که در ابتدا باید اسلام آورد و پس از آن ایمان آورد و برای مرحلهی دوم نیز سقفی وجود ندارد.
اگر جامعه به سطح «سکینه» و «اطمینان» برسد، در آن صورت است که ما به خواستههای خود در این حوزه رسیدهایم. چنین جامعهای دارای ویژگیهایی چون اطمینان به آینده، کم بودن تعارضات داخلی، کم بودن پروندههای قضایی و سرمایهی اجتماعی بالا (مانند اطمینان به یکدیگر) است. اگر جامعه حداقل امنیت را داشته باشد، باید بهسمت جامعهی آرام و «امنیت اطمینانبخش» پیش برود. این سقف امنیت است که در تعامل با سایر فضایل حاصل میشود. ما در جامعهی خودمان، در حوزهی کف امنیت بهخوبی کار کردهایم، اما باید به فکر سقف امنیت باشیم. به نظر میرسد که اندکی حوزهی امنیت حداقلی برای ما برجسته شده، اگرچه این حوزه حائز اهمیت است، اما نباید در آن متوقف شویم.
اگر بخواهیم نگاهی دروندینی به مقولهی امنیت داشته باشیم، میبایست به کدامیک از اصول دینی مراجعه کنیم تا امنیت و اقتدار لازم تأمین شود؟
در مطالعات اسلامی چند رویکرد داریم که بهتناسب هرکدام از این رویکردها، به پاسخی متفاوت در مقابل این سؤال میرسیم. یکی از این رویکردها، قائل به آن است که اساساً اسلام در موضوعات جدید، نظر خاصی ندارد. براساس این دیدگاه، درست است که اسلام در مباحثی چون حرب، صلح و... صاحبنظر است، اما امنیت ملی بهمعنای جدید، پس از قرارداد وستفالیا به وجود آمده است و طبیعتاً اسلام در اینباره نظری ندارد. این دیدگاه نوعی سکولاریسم دینی است. برخی از متفکران مسلمان که از طبقهی روشنفکران و نواندیشان هستند، در این گروه جای میگیرند.
گروهی دیگر به مطالعات موضوعی معتقدند که براساس آن، درست است که در همهی آیات، دربارهی امنیت سخنی به میان نیامده است، اما تعدادی از آیات در اینباره صحبت کردهاند و باید آیاتالاحکام را استخراج کرد. این دیدگاه مانند دیدگاه پیشین سکولار نیست، اما بخشینگر است و قائل به این است که بخشی از گزارههای دینی قادر به تولید ادبیات در مقولهی امنیت ملی هستند.
اما دیدگاه سوم قائل به «اجتهاد» است. افرادی مانند امام خمینی رحمهاللهعلیه قائل به چنین رویکردی هستند. بر این اساس، کل آیات قرآن دارای بار امنیتی هستند و باید با اجتهاد، این معنا از آنها استخراج شود. بنابراین ما چیزی بهعنوان آیاتالاحکام امنیتی نداریم، بلکه قرآن (بهعنوان یک کتاب فرازمانی و فرامکانی) میبایست تفسیر امنیتی شود. تفاوت میان نگاه دوم و سوم، بسیار ظریف است. برای مثال، اگر با دیدگاه آیاتالاحکام، آیات مربوط به علم را مورد بررسی قرار دهیم، علیالقاعده این موضوع هیچ ارتباطی با بحث امنیت ندارد؛ چراکه در هیچکدام از این آیات، واژهی «امن» به کار نرفته است. اما اگر با نگاه اجتهادی وارد بررسی این آیات شویم، درمییابیم که بحث معرفت و آگاهی با چند واسطه به امنیت مربوط میشود. برای مثال، یکی از ویژگیهای جامعهی مرصوص، شکلگیری یک نظام معرفتی متناسب با مبادی دینی است. در این آیات تأکید شده است که اگر میخواهید از نزاع دور شوید، باید در باورهای خود به اجماع برسید و در نهایت به وحدت دست یابید. با این نگاه، آگاهی تبدیل به یکی از ارکان امنیت میشود و اگر یک نظام معرفتی و علمی مناسب طراحی نکنیم، امنیت جامعه دچار مشکل میشود.
در فتنهی ۸۸ و در ۱۸ تیر ۷۸، بهطور مشخص با این مسئله روبهرو بودیم. در آن مقطع، درخواست دولت از نظام رسانهای این بود که قبل از انتشار، صحتوسقم اخبار را از مراجع خاص سؤال کند و براساس آن عمل نماید. طرح این درخواست با واکنش منفی برخی رسانهها روبهرو شد، درحالیکه در حادثهی ۱۱ سپتامبر نیز مشابه همین درخواست از سوی دولت آمریکا مطرح گردید و مورد پذیرش عمومی رسانههای آن کشور قرار گرفت. سؤال این است که چطور میشود این محدودیت را بهگونهای برای نظام رسانهای وضع کرد که آن را بپذیرد؟ بررسیها نشان میدهد که افراد متولی در سازوکار رسانهای غرب، بهطور طبیعی پیش از حضور در این مراکز، در دانشگاه مباحثی مانند سیاست، جامعهشناسی سیاسی و ارتباطات را آموختهاند. در کنار آموزش آزادی، منافع ملی را نیز به او آموختهاند و رابطهی میان علم و منافع ملی برای او تعریف شده است. در نتیجه، زمانی که دولت آمریکا چنین درخواستی را مطرح میکند، مورد پذیرش رسانهها قرار میگیرد. طبعاً نظامهای آموزشی و تربیتیای که این ملاحظه را ندارند، نمیتوانند به درخواستهایی از این قبیل رضایت دهند. به عبارت دیگر، نظام آموزشی، نوع خاصی از معرفت را تولید میکند که این نظام معرفتی بعداً ساختار امنیتی را مخدوش میسازد. بنابراین واقعاً بین امنیت و آگاهی، رابطه وجود دارد که در دیدگاه آیاتالاحکامی بعضاً درک نمیشود.
بنا بر این رویکرد، در گفتمان دینی «اقتدار» به چه معناست و تکیهی آن بیشتر بر بُعد نرمافزاری است یا بُعد سختافزاری؟
قاعدتاً گفتمان دینی، چه در بحث «اقتدار» و چه در سایر مباحث، بر بُعد نرمافزارگرایانه تکیه دارد. البته این بهمعنای نادیده گرفتن بُعد سختافزاری نیست. اصل بر نرمافزار است، اما تجلی و مدیریت آن سختافزاری است. در قرآن کریم، بخش اندکی از مباحثی که پیرامون اقتدار بیان شده است، به سختافزار اختصاص دارد؛ چنانکه میفرماید: «و اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه...» که باید این کار را انجام داد. همچنین در بحث جهاد، بخش مهمی به جهاد اکبر (مبارزه با نفس) و بخش اندکی به جهاد اصغر (یا همان قتال) اختصاص دارد. اما بخش اصلی ملاحظاتی که در مورد اقتدار در گفتمان دینی وجود دارد، عمدتاً به نرمافزار اقتدار اختصاص دارد. برای نمونه، بحث «ایمان» از جمله نکات مورد تأکید است. اگر ایمان به خدا نباشد، اساساً قدرت معنا پیدا نمیکند.
بحث امداد نیز بسیار در اقتدار دینی حائز اهمیت است؛ چنانکه میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا...». موضوعاتی چون اصلاح ذات بین، تألیف قلوب و امثالهم نیز آنچنان زیاد است که درمییابیم بخش عمدهی آن نرمافزارانه است. در مقطع جنگ تحمیلی (بهعنوان یک بروز و ظهور کاملاً سختافزارانه)، امام خمینی رحمهاللهعلیه بر تفکر بسیجی تأکید کردند. براساس همهی تحلیلهای استراتژیک (مبتنی بر دیدگاههای واقعگرایانه)، ایران هیچ امیدی برای ادامهی کار نداشت و صدام بهزودی به پیروزی میرسید، اما حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه با متصل کردن همان قدرت سختافزاری محدود به یک نرمافزار مناسب، توانستند هشت سال جنگ را مدیریت کنند. بنابراین سازمان امنیت در جمهوری اسلامی ایران، مبادی سختافزاری خاص خود را دارد و میبایست یک جامعهی الگوی اسلامی باشیم. در این صورت، اگر توان سختافزاری خود را بالا ببریم، بهترین حالت برای ماست. در همان زمان جنگ نیز با تفکر بسیجی با همان نقص سختافزاری پیش رفتیم. اما تصور اینکه در جمهوری اسلامی با تکیه بر سختافزار و با وجود یک نرمافزار ضعیف میتوان به موفقیت رسید، یک سناریوی باطل است.
زمانی که حضرت امام بحث «صدور انقلاب» را مطرح کردند، بسیاری برداشت سختافزاری از آن داشتند و این موضوع حساسیتهای زیادی را نیز برانگیخت، اما حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه تصریح کردند که منظور ما از صدور انقلاب، صرفاً رفتن به سایر نقاط دنیا و جنگیدن در آن مناطق نیست، بلکه ما یک جمهوری اسلامی مطلوب میسازیم تا دیگران با نگاه کردن به آن، الگوبرداری کنند. بیداری اسلامی از جمله مظاهر مهم صدور انقلاب است که اگر میخواستیم سختافزارانه آن را ایجاد کنیم، میبایست متحمل هزینههای بسیار زیادی میشدیم. اینکه در سیاست خارجی ما بر حکمت، عزت و مصلحت تأکید شده است، حاوی نکات نرمافزاری فراوانی است؛ یعنی ما آنچنان عزیز شویم که در میان سایر کشورها نفوذ کنیم.
دیپلماسی عمومی به همین دلیل از اهمیت فراوانی برخوردار است. ما برای فتح قلوب باید بر دیپلماسی عمومی تأکید کنیم تا بُعد نرمافزاری بهخوبی گسترش یابد. عمدهی آسیبهایی که هماکنون با آنها مواجه هستیم، ناشی از ضعف در نرمافزار است. مانند کسی که به اوضاع روحی خود نمیرسد و این موضوع به جسم او نیز کشیده میشود. ضعف ما در حوزهی نرمافزاری در مشکلات سختافزاری نیز خود را نشان میدهد.
بنابراین در ماتریس امنیت (براساس تفکر دینی)، بهترین حالت آن است که نرمافزار و سختافزار را با یکدیگر ارتقا دهیم. بدترین حالت نیز به افت هر دو آنها اختصاص دارد و در صورت تعارض نیز باید نرمافزار را در اولویت قرار دهیم.
یکی از راهبردهای اساسی دشمن در مواجهه با اقتدار جمهوری اسلامی ایران، ایجاد ناامنی در نقاط مختلف است. این راهبرد چگونه عملی شده و راهکار مقابله با آن چیست؟
یکی از هوشمندیهای دشمن که پس از جنگ تحمیلی به آن رسید، همین موضوع است. دشمن، جمهوری اسلامی را از ابعاد مختلف بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که مبنای اقتدار این نظام، نرمافزارانه است. دشمن پس از هشت سال تهاجم سخت متوجه شد که بنای جمهوری اسلامی، پی محکمی دارد که موجودی زنده است. آنها پی بردند که جمهوری اسلامی ایران قدرت ترمیم بالایی دارد و این موضوع به نرمافزار جمهوری اسلامی بازمیگردد. یک دستگاه ایدئولوژیک به نام اسلام دارد و پشتوانهی اجتماعی آن را نیز مؤلفههایی چون امت اسلام، مردم شهیدپرور و... تشکیل میدهند که کار آن را پیش میبرند. تصمیم هوشمندانهی دشمن از این قرار بود که بهجای تخریب سختافزار، نرمافزار را مورد هجوم قرار دهد تا جایگزینی آن نیز بهراحتی مقدور نباشد. «جنگ نرم»، «ناتوی فرهنگی»، «تهاجم فرهنگی» و... همگی بار نرمافزاری دارند که باید به آنها توجه کنیم. اگر آنها اسلام را از ما بگیرند، ما دیگر چیزی نخواهیم داشت. در آن صورت است که دیگر مفاهیمی چون ایثار و جهاد و شهادت برای ما بیمعنا میشود و دشمن میتواند پیشروی کند. باید دقت کنیم که فعالیتهای سختافزارانه تنها جنبهی اقدام دارد و برای عملیات روانی صورت میگیرد. آنچه برای دشمن اهمیت دارد، از بین بردن پشتوانههای اجتماعی قدرت سیاسی در ایران است. ما باید نسبت به این موضوع حساسیت و دغدغه داشته باشیم.
بنابراین جمهوری اسلامی ایران در یک جنگ نرمافزارانهی تمامعیار به رهبری ایالاتمتحده قرار دارد. ما در فضای مجازی، در حال جنگ با یکدیگر هستیم. تمام هدف دشمن از بین بردن مبانی نرمافزاری جمهوری اسلامی است. در مقابله با جنگ نرم باید اقدامات فرهنگی و رسانهای انجام دهیم. ضمن آنکه یک بُعد مهم نیز خودمان هستیم که نباید در خدمت دشمن باشیم. اگر ما الگوی اداری را طوری بچینیم که نارضایتی مردم را در پی داشته باشد، به جنگ نرم دشمن کمک کردهایم. دشمن هم در جاهایی سرمایهگذاری میکند که احساس کند ما در آن بخشها دچار ضعف هستیم. بنابراین رفع کاستیهای داخلی، از جمله اولویتهای ما در جنگ نرم است.
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر خود با مردم قم اشاره فرمودند که حضور مردم در انتخابات موجب آن میشود که «کشور در حصار امنیت کامل باقی بماند». بر همین اساس، ارتباط میان میزان مشارکت مردمی و تأمین امنیت کشور به چه ترتیبی است؟
از منظر جامعهشناسی سیاسی، ما دو نوع قدرت داریم. قدرت سیاسی که توسط منابع سختافزاری تولید میشود و قدرت اجتماعی که از منابع نرمافزاری (جامعه) به وجود میآید. مبنای قدرت اول اجبار است و در قالب اعمالنظر تجلی مییابد، اما مبنای قدرت دوم خواست و رضایت جامعه است که بهصورت دوست داشتن تجلی مییابد. بر این اساس، مشارکت مردم از سازوکارهای تجلی قدرت اجتماعی بهشمار میآید. به این معنا که اگر نظامی از پشتوانهی خوب مردمی برخوردار باشد، میتواند با کاربست میزان کمتری از قدرت سیاسی، به اهدافش بهصورت مؤثرتری نائل آید. معنای این سخن آن است که توسعه و تقویت میزان مشارکت مردمی میتواند هم در تأسیس یک نظام و هم در استمرار آن، نقش سازندهای داشته باشد. لذا قدرت اجتماعی امروزه بهعنوان زمینهی تولید اقتدار شناسانده میشود؛ چراکه میتواند ماهیت و چهرهی سخت قدرت را تعدیل و آن را اجتماعی کند.
تجربهی تاریخی نشان میدهد که نظام سلطه در آستانهی برگزاری انتخابات، پروژههای ضدامنیتی را علیه جمهوری اسلامی ایران کلید میزند. اگر ممکن است تعدادی از طرحهای دشمن در این زمینه را بیان فرمایید.
طرحهای دشمن به اقتضای ماهیت شرایط، متفاوت است و حسب شرایط یکی از آنها یا ترکیبی از آنها را به کار میگیرد. از جمله مهمترین آنها میتوان به چند مورد زیر که در ایام انتخاباتهای گذشته نیز انجام شده اشاره کرد:
۱. نفی ماهیت اجتماعی انتخابات: با توجه به اینکه اهمیت انتخابات به کاربست قدرت اجتماعی در حوزهی مدیریت سیاسی برمیگردد، دشمن تلاش میکند تا انتخابات را در کشور مقولهای صوری نشان دهد که نمیتواند سرنوشت سیاسی را تحتتأثیر قرار دهد. در این فضا، مباحثی از این قبیل شایع میشود که همهچیز از قبل شکل گرفته و انتخابات بیتأثیر است. در مقابل این سیاست، بایستی تاریخ تحول جمهوری اسلامی و نقش سازندهی دورههای مختلف انتخابات در آن تبیین شود تا اینکه مشخص گردد که در جمهوری اسلامی، ادارهی جامعه به انتخاب مردم متکی بوده و هست. به عبارت دیگر، انتخابات منصهی ظهور اراده و قدرت مردم است و این رویکرد اجتماعی لازم است برجسته شود.
۲. نفی ضرورت: در این رویکرد، تلاش میشود که رأی افراد غیرضروری نشان داده و چنین شایع شود که بهقدر کفایت دیگران حضور دارند و لذا نیازی به مشارکت ما نیست. بعضاً نیز این عدم ضرورت بهدلیل نبود فرد یا کاندیدای خاصی توجیه میشود. درهرحال باید دانست که مشارکت حدومرز ندارد و لذا حضور بیشتر به واقعیتر شدن نتایج کمک میکند. لذا راهکار مقابله با این سیاست، نشان دادن نقش افراد در کلان انتخابات است. این موضوع باید تبیین شود که هر فرد در انتخابات ارزش خاص خود را دارد.
۳. نفی سلامت: در این رویکرد سعی میشود تا فرایند انتخابات نفی شود و در مجموع، اقدامی ناقص یا یکسویه ترسیم شود که نمیتواند ارادهی عموم را نشان دهد. در مقابل این رویکرد، لازم است شفافیت حقوقی و قاطعیت مدیریتی در اجرای قانون ملاک باشد تا هیچکس نتواند حریم حقالناس را نقض کند. در مجموع، اتخاذ سیاستی مبتنی بر قانونگرایی، عدالت، انصاف و شفافیت، میتواند ابزارهای دشمنان را در فضای مجازی و عینی، ناکارآمد سازد.
چرا حفظ و تثبیت امنیت ملی برای نظامهای سیاسی دارای بالاترین درجهی اعتبار است؟ امنیت ملی چگونه بر شاخصهای دیگر قدرت (مانند اقتصاد، فرهنگ و...) تأثیر میگذارد؟
در فلسفهی سیاسی، فضایل را به دو دسته تقسیم میکنند. پارهای از فضایل جنبهی عمومی و برخی جنبهی خاص دارند. فضایل عمومی به فضایلی اطلاق میشود که در همهی حوزهها حضور دارد و فضایل خاص نیز در مقطعی مشخص (زمانی یا مکانی) معنا دارد. برای مثال، زمانی که سخن از کاهش تورم به زیر ده درصد را به میان میآوریم، ممکن است این موضوع تنها برای اقشار پایینی جامعه حائز اهمیت باشد و برای مرفهین آنچنان محل دغدغه نباشد، اما پارهای از موارد هستند که برای همه موضوعیت دارند. در مقولهی امنیت ملی، میتوانیم ادعا کنیم که وجود آن، یک خیر عمومی است و اگر آن را تأمین نکنیم، اساساً سایر اولویتها و خیرها موضوعیت پیدا نمیکنند. برای مثال، آزادی خیلی مهم است و انسان براساس فلسفهی وجود خود، به آن نیازمند است، اما جالب آنکه اگر بخواهیم همین آزادی را تأمین کنیم، به حداقلی از امنیت نیازمندیم. لذا دلیل اهمیت مقولهی امنیت به پیشینی بودن خیر آن نسبت به بسیاری از خیرها بازمیگردد. باید امنیت وجود داشته باشد تا مقولاتی چون آزادی، توسعهی اقتصادی، توسعهی فرهنگی و بهطور کلی مقولهی «پیشرفت»... به وجود بیاید. لذا اولویت امنیت از باب خدمترسانی آن است و اگر امنیت نباشد، اساساً سایر منافع ظهور پیدا نمیکنند.
امنیت داخلی و حفظ آن چه تأثیری بر اقتدار دارد؟
در این زمینه، دو رویکرد سنتی و جدید وجود دارد. در رویکرد سنتی قائل بودند که میان امنیت ملی و امنیت برونمرزی تفاوت وجود دارد و شاخص جغرافیایی، خط ممیز را تشکیل میدهد؛ اما در نظریات جدید، این دوگانگی چندان اهمیتی ندارد و امنیت خارجی امتدادی از امنیت داخلی است. در این نگاه، اساساً رکن و اساس اقتدار، همان امنیت داخلی است. باید خود را آنچنان قدرتمند کنیم که اقتدار از درون ما بجوشد.
نگاه دینی نیز به همین ترتیب است. در تفکر اندیشمندان مسلمان نیز مناسبات اقتدار از خود ما آغاز میشود و این ما هستیم که خودمان را بهگونهای در نظام بینالمللی جایابی میکنیم که همه اقتدار ما را میپذیرند. در قرآن کریم از لفظ «بنیان مرصوص» برای توصیف چنین جامعهای استفاده میشود که دارای ده شاخصه است. مهمترین شاخصهاش آن است که اگر جامعهای مرصوص شد، نظام بیرونی تابعی از آن میشود. بنابراین اگر ما به جامعهای مرصوص تبدیل شویم، فشارهای خارجی مانند فشارهای ایالاتمتحده حتی میتواند به افزایش قدرت ما منجر شود، اما اگر دچار ضعف شویم، حتی فشارهای کمتر از این هم میتواند برای ما خطرناک باشد. در نگاه دینی، اقتدار ریشه در درون جامعه دارد. اگر ما بهسمت مرصوص شدن پیش برویم، این اقتدار رو به تزاید میگذارد.
چرا پیش از هر بحثی در جامعه میبایست به بحث امنیت بپردازیم؟
همانطور که اشاره کردم، امنیت حداقلی برای هر پیشرفتی لازم است. برای اینکه سرمایهگذار خارجی وارد کشور شود، به حداقلی از امنیت نیاز داریم. برای توسعهی فرهنگی نیز همینطور. اگر حداقل امنیت وجود نداشته باشد، دیگر امکان امربهمعروف و نهیازمنکر (بهعنوان یکی از شاخصهای توسعهی فرهنگی) وجود نخواهد داشت. اما زمانی که حداقل آن تأمین شد، باید بهسمت حداکثر آن پیش برویم و این حداکثر نیز سقفی ندارد. در ادبیات دینی نیز در مراحل اسلام آوردن افراد، اشاره میشود که در ابتدا باید اسلام آورد و پس از آن ایمان آورد و برای مرحلهی دوم نیز سقفی وجود ندارد.
اگر جامعه به سطح «سکینه» و «اطمینان» برسد، در آن صورت است که ما به خواستههای خود در این حوزه رسیدهایم. چنین جامعهای دارای ویژگیهایی چون اطمینان به آینده، کم بودن تعارضات داخلی، کم بودن پروندههای قضایی و سرمایهی اجتماعی بالا (مانند اطمینان به یکدیگر) است. اگر جامعه حداقل امنیت را داشته باشد، باید بهسمت جامعهی آرام و «امنیت اطمینانبخش» پیش برود.
اگر جامعه به سطح «سکینه» و «اطمینان» برسد، در آن صورت است که ما به خواستههای خود در این حوزه رسیدهایم. چنین جامعهای دارای ویژگیهایی چون اطمینان به آینده، کم بودن تعارضات داخلی، کم بودن پروندههای قضایی و سرمایهی اجتماعی بالا (مانند اطمینان به یکدیگر) است. اگر جامعه حداقل امنیت را داشته باشد، باید بهسمت جامعهی آرام و «امنیت اطمینانبخش» پیش برود. این سقف امنیت است که در تعامل با سایر فضایل حاصل میشود. ما در جامعهی خودمان، در حوزهی کف امنیت بهخوبی کار کردهایم، اما باید به فکر سقف امنیت باشیم. به نظر میرسد که اندکی حوزهی امنیت حداقلی برای ما برجسته شده، اگرچه این حوزه حائز اهمیت است، اما نباید در آن متوقف شویم.
اگر بخواهیم نگاهی دروندینی به مقولهی امنیت داشته باشیم، میبایست به کدامیک از اصول دینی مراجعه کنیم تا امنیت و اقتدار لازم تأمین شود؟
در مطالعات اسلامی چند رویکرد داریم که بهتناسب هرکدام از این رویکردها، به پاسخی متفاوت در مقابل این سؤال میرسیم. یکی از این رویکردها، قائل به آن است که اساساً اسلام در موضوعات جدید، نظر خاصی ندارد. براساس این دیدگاه، درست است که اسلام در مباحثی چون حرب، صلح و... صاحبنظر است، اما امنیت ملی بهمعنای جدید، پس از قرارداد وستفالیا به وجود آمده است و طبیعتاً اسلام در اینباره نظری ندارد. این دیدگاه نوعی سکولاریسم دینی است. برخی از متفکران مسلمان که از طبقهی روشنفکران و نواندیشان هستند، در این گروه جای میگیرند.
گروهی دیگر به مطالعات موضوعی معتقدند که براساس آن، درست است که در همهی آیات، دربارهی امنیت سخنی به میان نیامده است، اما تعدادی از آیات در اینباره صحبت کردهاند و باید آیاتالاحکام را استخراج کرد. این دیدگاه مانند دیدگاه پیشین سکولار نیست، اما بخشینگر است و قائل به این است که بخشی از گزارههای دینی قادر به تولید ادبیات در مقولهی امنیت ملی هستند.
اما دیدگاه سوم قائل به «اجتهاد» است. افرادی مانند امام خمینی رحمهاللهعلیه قائل به چنین رویکردی هستند. بر این اساس، کل آیات قرآن دارای بار امنیتی هستند و باید با اجتهاد، این معنا از آنها استخراج شود. بنابراین ما چیزی بهعنوان آیاتالاحکام امنیتی نداریم، بلکه قرآن (بهعنوان یک کتاب فرازمانی و فرامکانی) میبایست تفسیر امنیتی شود. تفاوت میان نگاه دوم و سوم، بسیار ظریف است. برای مثال، اگر با دیدگاه آیاتالاحکام، آیات مربوط به علم را مورد بررسی قرار دهیم، علیالقاعده این موضوع هیچ ارتباطی با بحث امنیت ندارد؛ چراکه در هیچکدام از این آیات، واژهی «امن» به کار نرفته است. اما اگر با نگاه اجتهادی وارد بررسی این آیات شویم، درمییابیم که بحث معرفت و آگاهی با چند واسطه به امنیت مربوط میشود. برای مثال، یکی از ویژگیهای جامعهی مرصوص، شکلگیری یک نظام معرفتی متناسب با مبادی دینی است. در این آیات تأکید شده است که اگر میخواهید از نزاع دور شوید، باید در باورهای خود به اجماع برسید و در نهایت به وحدت دست یابید. با این نگاه، آگاهی تبدیل به یکی از ارکان امنیت میشود و اگر یک نظام معرفتی و علمی مناسب طراحی نکنیم، امنیت جامعه دچار مشکل میشود.
در فتنهی ۸۸ و در ۱۸ تیر ۷۸، بهطور مشخص با این مسئله روبهرو بودیم. در آن مقطع، درخواست دولت از نظام رسانهای این بود که قبل از انتشار، صحتوسقم اخبار را از مراجع خاص سؤال کند و براساس آن عمل نماید. طرح این درخواست با واکنش منفی برخی رسانهها روبهرو شد، درحالیکه در حادثهی ۱۱ سپتامبر نیز مشابه همین درخواست از سوی دولت آمریکا مطرح گردید و مورد پذیرش عمومی رسانههای آن کشور قرار گرفت. سؤال این است که چطور میشود این محدودیت را بهگونهای برای نظام رسانهای وضع کرد که آن را بپذیرد؟ بررسیها نشان میدهد که افراد متولی در سازوکار رسانهای غرب، بهطور طبیعی پیش از حضور در این مراکز، در دانشگاه مباحثی مانند سیاست، جامعهشناسی سیاسی و ارتباطات را آموختهاند. در کنار آموزش آزادی، منافع ملی را نیز به او آموختهاند و رابطهی میان علم و منافع ملی برای او تعریف شده است. در نتیجه، زمانی که دولت آمریکا چنین درخواستی را مطرح میکند، مورد پذیرش رسانهها قرار میگیرد. طبعاً نظامهای آموزشی و تربیتیای که این ملاحظه را ندارند، نمیتوانند به درخواستهایی از این قبیل رضایت دهند. به عبارت دیگر، نظام آموزشی، نوع خاصی از معرفت را تولید میکند که این نظام معرفتی بعداً ساختار امنیتی را مخدوش میسازد. بنابراین واقعاً بین امنیت و آگاهی، رابطه وجود دارد که در دیدگاه آیاتالاحکامی بعضاً درک نمیشود.
گفتمان دینی، چه در بحث «اقتدار» و چه در سایر مباحث، بر بُعد نرمافزارگرایانه تکیه دارد. البته این بهمعنای نادیده گرفتن بُعد سختافزاری نیست. اصل بر نرمافزار است، اما تجلی و مدیریت آن سختافزاری است. در قرآن کریم، بخش اندکی از مباحثی که پیرامون اقتدار بیان شده است، به سختافزار اختصاص دارد؛ چنانکه میفرماید: «و اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه...» که باید این کار را انجام داد.
بنا بر این رویکرد، در گفتمان دینی «اقتدار» به چه معناست و تکیهی آن بیشتر بر بُعد نرمافزاری است یا بُعد سختافزاری؟
قاعدتاً گفتمان دینی، چه در بحث «اقتدار» و چه در سایر مباحث، بر بُعد نرمافزارگرایانه تکیه دارد. البته این بهمعنای نادیده گرفتن بُعد سختافزاری نیست. اصل بر نرمافزار است، اما تجلی و مدیریت آن سختافزاری است. در قرآن کریم، بخش اندکی از مباحثی که پیرامون اقتدار بیان شده است، به سختافزار اختصاص دارد؛ چنانکه میفرماید: «و اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه...» که باید این کار را انجام داد. همچنین در بحث جهاد، بخش مهمی به جهاد اکبر (مبارزه با نفس) و بخش اندکی به جهاد اصغر (یا همان قتال) اختصاص دارد. اما بخش اصلی ملاحظاتی که در مورد اقتدار در گفتمان دینی وجود دارد، عمدتاً به نرمافزار اقتدار اختصاص دارد. برای نمونه، بحث «ایمان» از جمله نکات مورد تأکید است. اگر ایمان به خدا نباشد، اساساً قدرت معنا پیدا نمیکند.
بحث امداد نیز بسیار در اقتدار دینی حائز اهمیت است؛ چنانکه میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا...». موضوعاتی چون اصلاح ذات بین، تألیف قلوب و امثالهم نیز آنچنان زیاد است که درمییابیم بخش عمدهی آن نرمافزارانه است. در مقطع جنگ تحمیلی (بهعنوان یک بروز و ظهور کاملاً سختافزارانه)، امام خمینی رحمهاللهعلیه بر تفکر بسیجی تأکید کردند. براساس همهی تحلیلهای استراتژیک (مبتنی بر دیدگاههای واقعگرایانه)، ایران هیچ امیدی برای ادامهی کار نداشت و صدام بهزودی به پیروزی میرسید، اما حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه با متصل کردن همان قدرت سختافزاری محدود به یک نرمافزار مناسب، توانستند هشت سال جنگ را مدیریت کنند. بنابراین سازمان امنیت در جمهوری اسلامی ایران، مبادی سختافزاری خاص خود را دارد و میبایست یک جامعهی الگوی اسلامی باشیم. در این صورت، اگر توان سختافزاری خود را بالا ببریم، بهترین حالت برای ماست. در همان زمان جنگ نیز با تفکر بسیجی با همان نقص سختافزاری پیش رفتیم. اما تصور اینکه در جمهوری اسلامی با تکیه بر سختافزار و با وجود یک نرمافزار ضعیف میتوان به موفقیت رسید، یک سناریوی باطل است.
زمانی که حضرت امام بحث «صدور انقلاب» را مطرح کردند، بسیاری برداشت سختافزاری از آن داشتند و این موضوع حساسیتهای زیادی را نیز برانگیخت، اما حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه تصریح کردند که منظور ما از صدور انقلاب، صرفاً رفتن به سایر نقاط دنیا و جنگیدن در آن مناطق نیست، بلکه ما یک جمهوری اسلامی مطلوب میسازیم تا دیگران با نگاه کردن به آن، الگوبرداری کنند. بیداری اسلامی از جمله مظاهر مهم صدور انقلاب است که اگر میخواستیم سختافزارانه آن را ایجاد کنیم، میبایست متحمل هزینههای بسیار زیادی میشدیم. اینکه در سیاست خارجی ما بر حکمت، عزت و مصلحت تأکید شده است، حاوی نکات نرمافزاری فراوانی است؛ یعنی ما آنچنان عزیز شویم که در میان سایر کشورها نفوذ کنیم.
دیپلماسی عمومی به همین دلیل از اهمیت فراوانی برخوردار است. ما برای فتح قلوب باید بر دیپلماسی عمومی تأکید کنیم تا بُعد نرمافزاری بهخوبی گسترش یابد. عمدهی آسیبهایی که هماکنون با آنها مواجه هستیم، ناشی از ضعف در نرمافزار است. مانند کسی که به اوضاع روحی خود نمیرسد و این موضوع به جسم او نیز کشیده میشود. ضعف ما در حوزهی نرمافزاری در مشکلات سختافزاری نیز خود را نشان میدهد.
ما برای فتح قلوب باید بر دیپلماسی عمومی تأکید کنیم تا بُعد نرمافزاری بهخوبی گسترش یابد. عمدهی آسیبهایی که هماکنون با آنها مواجه هستیم، ناشی از ضعف در نرمافزار است. مانند کسی که به اوضاع روحی خود نمیرسد و این موضوع به جسم او نیز کشیده میشود. ضعف ما در حوزهی نرمافزاری در مشکلات سختافزاری نیز خود را نشان میدهد.
بنابراین در ماتریس امنیت (براساس تفکر دینی)، بهترین حالت آن است که نرمافزار و سختافزار را با یکدیگر ارتقا دهیم. بدترین حالت نیز به افت هر دو آنها اختصاص دارد و در صورت تعارض نیز باید نرمافزار را در اولویت قرار دهیم.
یکی از راهبردهای اساسی دشمن در مواجهه با اقتدار جمهوری اسلامی ایران، ایجاد ناامنی در نقاط مختلف است. این راهبرد چگونه عملی شده و راهکار مقابله با آن چیست؟
یکی از هوشمندیهای دشمن که پس از جنگ تحمیلی به آن رسید، همین موضوع است. دشمن، جمهوری اسلامی را از ابعاد مختلف بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که مبنای اقتدار این نظام، نرمافزارانه است. دشمن پس از هشت سال تهاجم سخت متوجه شد که بنای جمهوری اسلامی، پی محکمی دارد که موجودی زنده است. آنها پی بردند که جمهوری اسلامی ایران قدرت ترمیم بالایی دارد و این موضوع به نرمافزار جمهوری اسلامی بازمیگردد. یک دستگاه ایدئولوژیک به نام اسلام دارد و پشتوانهی اجتماعی آن را نیز مؤلفههایی چون امت اسلام، مردم شهیدپرور و... تشکیل میدهند که کار آن را پیش میبرند. تصمیم هوشمندانهی دشمن از این قرار بود که بهجای تخریب سختافزار، نرمافزار را مورد هجوم قرار دهد تا جایگزینی آن نیز بهراحتی مقدور نباشد. «جنگ نرم»، «ناتوی فرهنگی»، «تهاجم فرهنگی» و... همگی بار نرمافزاری دارند که باید به آنها توجه کنیم. اگر آنها اسلام را از ما بگیرند، ما دیگر چیزی نخواهیم داشت. در آن صورت است که دیگر مفاهیمی چون ایثار و جهاد و شهادت برای ما بیمعنا میشود و دشمن میتواند پیشروی کند. باید دقت کنیم که فعالیتهای سختافزارانه تنها جنبهی اقدام دارد و برای عملیات روانی صورت میگیرد. آنچه برای دشمن اهمیت دارد، از بین بردن پشتوانههای اجتماعی قدرت سیاسی در ایران است. ما باید نسبت به این موضوع حساسیت و دغدغه داشته باشیم.
بنابراین جمهوری اسلامی ایران در یک جنگ نرمافزارانهی تمامعیار به رهبری ایالاتمتحده قرار دارد. ما در فضای مجازی، در حال جنگ با یکدیگر هستیم. تمام هدف دشمن از بین بردن مبانی نرمافزاری جمهوری اسلامی است. در مقابله با جنگ نرم باید اقدامات فرهنگی و رسانهای انجام دهیم. ضمن آنکه یک بُعد مهم نیز خودمان هستیم که نباید در خدمت دشمن باشیم. اگر ما الگوی اداری را طوری بچینیم که نارضایتی مردم را در پی داشته باشد، به جنگ نرم دشمن کمک کردهایم. دشمن هم در جاهایی سرمایهگذاری میکند که احساس کند ما در آن بخشها دچار ضعف هستیم. بنابراین رفع کاستیهای داخلی، از جمله اولویتهای ما در جنگ نرم است.
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر خود با مردم قم اشاره فرمودند که حضور مردم در انتخابات موجب آن میشود که «کشور در حصار امنیت کامل باقی بماند». بر همین اساس، ارتباط میان میزان مشارکت مردمی و تأمین امنیت کشور به چه ترتیبی است؟
از منظر جامعهشناسی سیاسی، ما دو نوع قدرت داریم. قدرت سیاسی که توسط منابع سختافزاری تولید میشود و قدرت اجتماعی که از منابع نرمافزاری (جامعه) به وجود میآید. مبنای قدرت اول اجبار است و در قالب اعمالنظر تجلی مییابد، اما مبنای قدرت دوم خواست و رضایت جامعه است که بهصورت دوست داشتن تجلی مییابد. بر این اساس، مشارکت مردم از سازوکارهای تجلی قدرت اجتماعی بهشمار میآید. به این معنا که اگر نظامی از پشتوانهی خوب مردمی برخوردار باشد، میتواند با کاربست میزان کمتری از قدرت سیاسی، به اهدافش بهصورت مؤثرتری نائل آید. معنای این سخن آن است که توسعه و تقویت میزان مشارکت مردمی میتواند هم در تأسیس یک نظام و هم در استمرار آن، نقش سازندهای داشته باشد. لذا قدرت اجتماعی امروزه بهعنوان زمینهی تولید اقتدار شناسانده میشود؛ چراکه میتواند ماهیت و چهرهی سخت قدرت را تعدیل و آن را اجتماعی کند.
جمهوری اسلامی ایران در یک جنگ نرمافزارانهی تمامعیار به رهبری ایالاتمتحده قرار دارد. ما در فضای مجازی، در حال جنگ با یکدیگر هستیم. تمام هدف دشمن از بین بردن مبانی نرمافزاری جمهوری اسلامی است. در مقابله با جنگ نرم باید اقدامات فرهنگی و رسانهای انجام دهیم. ضمن آنکه یک بُعد مهم نیز خودمان هستیم که نباید در خدمت دشمن باشیم.
تجربهی تاریخی نشان میدهد که نظام سلطه در آستانهی برگزاری انتخابات، پروژههای ضدامنیتی را علیه جمهوری اسلامی ایران کلید میزند. اگر ممکن است تعدادی از طرحهای دشمن در این زمینه را بیان فرمایید.
طرحهای دشمن به اقتضای ماهیت شرایط، متفاوت است و حسب شرایط یکی از آنها یا ترکیبی از آنها را به کار میگیرد. از جمله مهمترین آنها میتوان به چند مورد زیر که در ایام انتخاباتهای گذشته نیز انجام شده اشاره کرد:
۱. نفی ماهیت اجتماعی انتخابات: با توجه به اینکه اهمیت انتخابات به کاربست قدرت اجتماعی در حوزهی مدیریت سیاسی برمیگردد، دشمن تلاش میکند تا انتخابات را در کشور مقولهای صوری نشان دهد که نمیتواند سرنوشت سیاسی را تحتتأثیر قرار دهد. در این فضا، مباحثی از این قبیل شایع میشود که همهچیز از قبل شکل گرفته و انتخابات بیتأثیر است. در مقابل این سیاست، بایستی تاریخ تحول جمهوری اسلامی و نقش سازندهی دورههای مختلف انتخابات در آن تبیین شود تا اینکه مشخص گردد که در جمهوری اسلامی، ادارهی جامعه به انتخاب مردم متکی بوده و هست. به عبارت دیگر، انتخابات منصهی ظهور اراده و قدرت مردم است و این رویکرد اجتماعی لازم است برجسته شود.
۲. نفی ضرورت: در این رویکرد، تلاش میشود که رأی افراد غیرضروری نشان داده و چنین شایع شود که بهقدر کفایت دیگران حضور دارند و لذا نیازی به مشارکت ما نیست. بعضاً نیز این عدم ضرورت بهدلیل نبود فرد یا کاندیدای خاصی توجیه میشود. درهرحال باید دانست که مشارکت حدومرز ندارد و لذا حضور بیشتر به واقعیتر شدن نتایج کمک میکند. لذا راهکار مقابله با این سیاست، نشان دادن نقش افراد در کلان انتخابات است. این موضوع باید تبیین شود که هر فرد در انتخابات ارزش خاص خود را دارد.
۳. نفی سلامت: در این رویکرد سعی میشود تا فرایند انتخابات نفی شود و در مجموع، اقدامی ناقص یا یکسویه ترسیم شود که نمیتواند ارادهی عموم را نشان دهد. در مقابل این رویکرد، لازم است شفافیت حقوقی و قاطعیت مدیریتی در اجرای قانون ملاک باشد تا هیچکس نتواند حریم حقالناس را نقض کند. در مجموع، اتخاذ سیاستی مبتنی بر قانونگرایی، عدالت، انصاف و شفافیت، میتواند ابزارهای دشمنان را در فضای مجازی و عینی، ناکارآمد سازد.