1373/10/19
بیانات در دیدار مردم قم
به مناسبت سالروز قیام نوزدهم دی
بسماللهالرّحمنالرّحیم(۱)
خیلى خوشحالیم که خداى متعال توفیق داد تا یک بار دیگر در این روز بزرگ و خاطرهانگیز که حقیقتاً مبدأ تحوّلات عظیمى در اقیانوس پهناور این کشور شد، با شما مردم عزیز شهر قم -روحانیون محترم، اقشار مختلف و عزیز و زن و مرد- دیدارى داشته باشیم. اوّلاً از اینکه این راه را طى کردید و تشریف آوردید، صمیمانه متشکّرم. انشاءالله خداوند زحمات شما را در پیشگاه خودش قبول فرماید. ثانیاً مناسبت ایجاب مىکند که راجع به امروز -نوزدهم دى- مطالبى عرض کنیم.
روزها پىدرپى مىگذرند. همهى روزها هم از لحاظ وضع طبیعى در این گیتى یکسانند، ولى بعضى از روزها به خاطر تقدیرات الهى که بسیارى از آن تقدیرات هم با ارادهى انسان رقم زده مىشود، وضع خاصى پیدا مىکنند. یک روز مىشود روز عاشورا که همهى تاریخ و همهى بشریّت، از فیض فداکاریهاى آن روز بهره و سهم مىبرند. روزى به نام عاشورا که هیچ ستمگرى از آن سود ندیده است، خیلى باارزش است. درواقع همیشه ستمکشیدگان و طبقات مظلوم، از خاطرهى عاشورا سود و بهره گرفتهاند؛ امّا چرا چنین شد؟ چون آن حادثهى عظیم و آن فداکارىِ بزرگ، از ارادهى شخصِ مطهّر و مقدّس معصوم علیهالسّلام و همراهان و یاران او تراوش کرد. عاشورا را آنها عاشورا کردند و به آن عظمت بخشیدند. این یک روز است. یک روز هم مىشود روز غدیر که آنجا هم به اراده و تقدیر الهى، آن عظمت را پیدا مىکند. ایام گوناگونى در تاریخ، از این قبیل داریم. البتّه روزهایى هم که شخصى -یک شخص مؤثّر- در آن روزها ارادهى سوئى انجام مىدهد؛ یا یک ملّت و جمعیت، کوتاهى و سستى از خود نشان مىدهد، در تاریخ مشخّص مىشود و مىماند. این قِسْم روزها، روزهاى مظلومى هستند. مردم غالباً چنین روزهایى را لعنت مىکنند، در حالى که روزها گناهى ندارند. گناه از آنِ کسانى است که روزها را با عمل ناپسند یا ارادهى نامیمون خودشان مستحقّ لعن کردند. فرض بفرمایید آن روزى که در این کشور یک عدّه نشستند و رضاخان را بر گُردهى این ملّت مسلّط کردند، روز نحس و بدى است. نحوست این روز براى خاطر کارى است که آن عدّه انجام دادند. [یا] فرض بفرمایید آن روز[هایی] که عدّهاى از رجال گذشته نشستند و قرارداد خیانتى را امضا کردند؛ امتیازى به دشمن دادند، نفت و منابع دیگر را واگذار کردند، حکومت را دادند، ارتش را به دشمنان و بیگانگان سپردند، روزهاى تلخ و نحسى است. کسانى که آن روز و روزهاى مانند آن را مىشناسند، آنها را لعنت مىکنند؛ در حالى که لعنت متعلّق به کسانى است که آن کارها را انجام دادند. روزها که گناهى ندارند؛
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
بر خلایق مىرود تا نفخ صور
این جریانات و حرکتها دائمى است. همه جاى تاریخ پر از نشانههاى تأثیر انسانها بر نوارِگذراى ایام و لیالى است. این، تکلیف ما را زیاد مىکند.
روز نوزدهم دى یکى از همین روزهاست. در آن روز، شما مردم قم تصمیم گرفتید. علما در حوزه، جوانان در محلّات و خیابانهاى قم، مردمان مؤمن و متدّین در هر نقطهاى که بودند و حتى مادران در داخل خانهها در مقام تشویقِ پسران و شوهرانشان که بروید وظیفهتان را انجام دهید. نوزدهم دى با ارادهى شما مردم قم نوزدهم دى شد، والّا نوزدهم دى مثل هجدهم دى و مثل بیستم دى، روزى از روزهاست. شما آن را بزرگ و عزیز کردید. امروز شانزده سال از آن روز به یاد ماندنى مىگذرد؛ امّا اگر ده برابر این سالیان هم بگذرد، یاد و خاطرهى آن روز کهنه نمىشود. نسلها مىروند، انسانها کهنه و زایل مىشوند، امّا حادثه در تاریخ مىماند. این هم یکى از عجایب است که حادثهى گذرا در تاریخ ثبت مىشود. چرا؟ به خاطر آثارش و به خاطر جریانى که بهوجود آورده است. نوزدهم دى اهمیتش اینجاست. در یک روز با فداکارى و گذشت، مادرها جلوِ جوانانشان را نگرفتند، جوانان از مأمور پلیس خفقانگرِ شاه نترسیدند، روحانیون در مدرسهها و خانهها نماندند و همه به وظایف خودشان عمل کردند. آن قطب و محور حقیقى حیات ملّت ایران هم مثل خورشیدى درخشان، از خارج از ایران مشغول نورافشانى بود. مردم هدایت شدند و آن کار انجام گرفت. بعداً این حرکت، سلسله حرکاتى را بهوجود آورد. اگر ارادهاى که شما کردید با ارادهى بعدى شهرهاى دیگر -مردم تبریز، مردم یزد، مردم قزوین، مردم تهران، مردم مشهد و مردم مناطق دیگر- همراه نمىشد، اثرى را که باید ببخشد، نمىبخشید. اینها سنّتهاى الهى است. اینها حکمت الهى در زندگى بشر است. در نوزدهم دى، کار بزرگى انجام شد. همه هم شرکت کردند. رهبرىِ معظّم و ملهمِ من عندالله هم بالاى سر این کار، مردم را قدمبهقدم هدایت کرد. خداى متعال هم آنطورى که در قرآن وعده داده است: «ولینصرنّ الله من ینصُره»(۲)، نصرت خودش را شامل حال این ملّت کرد. چه اتفاقى افتاد؟ اتفاقى که اگر امروز نسبت به هر یک از کشورهایى که وضع مشابه آن روز ما را دارند، فکرش را بکنید، خواهید دید چقدر عجیب و بزرگ و باور نکردنى است. یک نظامِ اُختاپوسىِ فاسدِ مفسدِ وابستهى ضدّمردمىِ ضدّدینى که با هر چه رنگ و بوى دین داشت مخالفت مىکرد و با هر چه رنگ و بوى دشمنان خارجى -و در این اواخر، امریکاییها- را داشت، موافق و دلباخته بود، بر این مملکت حکومت مىکرد. ثروت این مملکت -آن مقدار که عُرضه داشتند استخراج کنند- صرف شکمها و عیش و لذّت خود و رفقاى خارجى و نوکران و عوامل و دوروبریها و درباریها و چند واسطه وابستگانشان مىشد. هر چه هم از گوشه و کنار مىریخت، به نحو بسیار ضعیفى صرف این مردم مىشد. درواقع به کسى چیزى نمىرسید. نظام اختاپوسى، ثروت مملکت را مال خود مىدانست و به مصرف خود و بالادستها مىرساند. علاوه بر این، در آنچه که مردم با کدِّیمین و عرق جبین و تلاش بهدست مىآوردند، خود را شریک و سهیم مىدانست. این، وضع گذران مملکت در نظام گذشته بود. لذا شما مىدیدید که این مملکت روزبهروز به سمت فقر و فنا پیش مىرفت.
کشور ایران که اینگونه نبود. کشور ایران که کشورى عقب افتاده به حساب نمىآمد. ایران، کشورى در اوج قدرت سیاسى و اجتماعى و علمى بود. چه کسانى این کشور را از درجهى یک به درجهى صد رسانیدند؟ همین سلاطین و همین رفتارهاى ظالمانه. منتها ایجاد فساد در جامعهاى که بنیانش متدّین و درست و خوب است، در طول سالیان دراز انجام مىگیرد. سلاطین در طول سالهاى دراز، این ملّت را از آن وضعیت قدرتمندِ باثباتِ مستقلِ روى پاى خود، به بدبختى و فقر و فلاکت و فساد و عقب افتادگى و برادرکشى و اختلافات کشانیدند. هم سلاطین اخیر و هم سلاطین گذشته که آنها هم فاسد بودند. نمىخواهیم بگوییم سلاطین گذشته خوب بودند؛ نه. سلطنت با هر شکلى که دارد، هرجا باشد فاسد است. اسلام که سلطنت ندارد. سلطنت با همهى اَشکالى که در دنیا دارد فاسد و غلط است؛ امّا با این همه، سلطان داریم تا سلطان. سلاطین اخیر ایران -یعنى سلاطین سلسلهى پهلوىِ فاسدِ مفسدِ نفرتانگیز و قبل از آنها سلاطین قاجاریه که یکى از دیگرى بدتر و زشتتر و خبیثتر بود- کشور ایران را حقیقتاً از هستى ساقط کردند و ملّت را در موضع ضعف قرار دادند. امّا روزى رسید که این ملّت به کمک دین، با توکّل به خدا، به برکت وحدت کلمه، به برکت رهبرى صحیح و متکّىِ به دین و آگاه و بصیر، توانست ورق را برگرداند. بسیار کار بزرگ و عظیمى است! ورق برگشت. البتّه چند روز پیش(۳) عرض کردیم که روز اوّل، کارى بزرگ صورت گرفت؛ امّا ده کار بزرگِ دیگر در طول چند سال بهوسیلهى همین مردم و آن رهبرىِ با عظمت انجام شد. از کارهاى بعد هم نباید غافل بود که فعلاً در مقام بیان آنها نیستیم.
من امروز مىخواهم نکتهاى را در باب امر به معروف و نهى از منکر عرض کنم؛ براى اینکه هر وقت روایات مربوط به امر به معروف و نهىازمنکر و آیات کریمهى قرآن در مورد فسادِ امّتها را مىبینم، حقیقتاً تنم مىلرزد. امروز مىخواهم با شما مردم قم که بحمدالله همیشه پیشرو بودهاید، در اینباره صحبت کنم. شما مردم قم، امروز هم یکى از بهترین جمعیتهاى این کشورید. مؤمن، خوشروحیّه، حزبالّلهى و بااخلاص. بنده هرچه در خاطرم قم و مردمش را مرور مىکنم، مىبینم که بحمدالله همیشه پیشرو بودهاند. در قضیهى امر به معروف هم که ما یکى دو سال پیش(۴) طرح کردیم، باز شما جزو پیشروها بودید. امروز هم همینطور است. ولى من لازم مىدانم باز هم قضیه را تکرار کنم. امام یک وقت فرمودند: به ما مىگویند چرا مطلبى را تکرار مىکنید؟ خب؛ خیلى از آیات قرآن هم تکرار شده است. باید مطالب را تکرار کرد تا در ذهنها بماند و در دلها نقش بندد. فراموش نکنیم که وقتى قضیهى امر به معروف پیش آمد، حقیقتى جوشید و این انقلاب را بهوجود آورد. احساس مسؤولیت ملّت در مقابل ارادهى الهى، دین و آیندهى کشور و نیز احساس توکّل به خدا در مقابل قدرتى که برابرشان ایستاده بود، توانست نوزدهم دى، روزهایى مانند نوزدهم دى و بالاخره انقلاب را بهوجود آورد. آیا با پیروزى انقلاب، قضایا تمام شد؟ آیا عوامل تخریب نسبت به این انقلاب از سوى صدها گونه دشمن داخلى و خارجى وجود ندارد؟ آیا در امم گذشته که قرآن از آنها اسم مىآورد، کسانى را نداریم که به خاطر خطاها و کجرویها، دچار فساد شده باشند و نعمت از آنها گرفته شده باشد؟ آیا ما امروز در مقابل خود دشمنى نداریم که منتظر باشد این مردم، مقدارى از حقایق فراموششان شود و آنگاه هجوم خود را آغاز کند؟ آیا جواب این سؤالها مبهم و مخفى است؟ یک عدّه از کسان هستند که تا فرصتى پیدا کنند ضربهاى -ولو به غیرعمد- مىزنند. البتّه بعضى دیگر متعمّد و معاندند که حسابشان جداست. آن عدّهاى که معاند نیستند و بدون تعمّد ضربه مىزنند، با تخلّفات خود، با رفتار خود، با گناه خود، با هتک حرمت احکام الهى از سوى خود، با زیر سؤال بردن و تردید ایجاد کردن نسبت به مبانى انقلاب و با آراء باطلهى خود، پایهاى از پایههاى نظام را مورد تهاجم قرار مىدهند. خب؛ اگر در مقابل این عدّه، توصیه و نصیحتِ مردمى نباشد، چه پیش خواهد آمد؟ قرآن کریم و اسلام، تضمینکنندهى خطِّ صحیح و صراط مستقیم را این قرار داده است که: «و لتکن منکم امّة یدعون الى الخیر»(۵) یعنى دعوت به خیر کردن؛ امر به نیکیها کردن؛ نهى از فساد و بدیها کردن؛ در مقابل تخلّفات، بىتفاوت نماندن و وظایف را بر دوش خود احساس کردن.
یک وقت در قضیهاى که مربوط به بعضى از مقاماتِ مسؤولِ وقت بود، در خدمت امام، صحبتى شد. یکى از حضّار گفت: من در این مورد هرچه که باید بگویم، گفتهام و دیگر مسؤولیتى ندارم. امام فرمودند: شما هم مسؤولید، من هم مسؤولم، همه مسؤولیم. قضیه این است. همهى ما مسؤولیم. هر کس بهقدر توانایىاش، بهقدر سعهى وجودیش و بهقدر شعاع قدرتش مسؤول است. پس همه مسؤولیم. وقتى تخلّفى بهوجود مىآید، وقتى بدعتى بهوجود مىآید، وقتى سنّتى اماته مىشود و وقتى کسانى مىکوشند که زمینهساز تهاجم دشمن باشند، همه وظیفه دارند. مگر مىشود گفت که ما وظیفه نداریم؟ اینکه انسان احیاناً در جایى کلمهاى هم بگوید و بعد ادّعا کند ما کارمان را انجام دادیم و دیگر وظیفهاى نداریم، صحیح نیست. نقش امر به معروف و نهى از منکر، روزبهروز در کشور ما حیاتىتر مىشود.
عزیزان من! برادران و خواهران من! بخصوص شما جوانان! مبادا امر به معروف و نهى از منکر فراموشتان شود. همین اندازه که با زبان، امر به معروف و نهى از منکر کنید؛ همین اندازه که متخلّف را مخاطب قرار دهید؛ همین اندازه که تارکِ واجب را خطاب نمایید و تارکِ معروف را امر به اتیان معروف کنید، کافى است. لازم نیست مشت آهنین درست کنیم. خداى متعال که امر به معروف را -که متکّى به زبان است- واجب کرده است، حکمت و مصلحت را بهتر از من و شما مىداند. بعضى کسان نگویند: آقا! شما به ما مىگویید امر به معروف کنید، دست ما خالى است! امر به معروف به دست شما کار ندارد، بلکه به زبان شما کار دارد. با زبان -حتى با زبان خوش- امر و نهى کنید. زبان خوش، صخره را هم گود و سوراخ مىکند. در امر به معروف و نهى از منکر مبادا زبان فراموش شود. هرچه تخلّف بالاتر، نهىِ از آن مهمتر. هرچه کار معروفى که باید انجام بگیرد و انجام نمىگیرد، عظیمتر، امر به انجام آن داراى اهمیت بیشتر. امروز در مقیاس جهانى هم ما موظّفیم که امر به معروف و نهى از منکر کنیم. فقط به محله و کوچه و خیابان یا شهر و کشور خودمان نگاه نکنیم. گرچه مسائل نزدیک، فوریتر است؛ امّا مسائل جهانى هم بر دوش ماست. البتّه مسائل جهانى را یک نفرى نمىشود فریاد کرد؛ ملّت باید فریاد کند. آن وقت صدایش دنیا را خواهد گرفت. همین راهپیماییهایى که شما به مناسبتهاى گوناگون دارید -بیست و دوم بهمن، روز قدس و...- راهکارهاى مهمى است و بسیار ارزش و عظمت دارد.
شما ببینید در قضایاى جهانى، مثل قضیهى فلسطین، بعضى از سلاطین و رؤساى کشورهاى عربى چه فضاحتى براى مسلمانان درست کردند! اگر به دولت غاصب صهیونیست، درست نگاه کنیم، مىبینیم در حقیقت قدرتى ندارد. کشورهاى دوروبر به او قدرت دادند. والّا اگر از حیثِ نیروى انسانى هم حساب کنیم، همسایههاى رژیم اشغالگر، چندین برابرش را دارند. اگر به حساب سلاح هم نگاه کنیم، مىبینیم آن مقدار سلاح که بتواند علاج این سرطان را بکند در اختیار کشورهاى عربى هست. البتّه آنطور که گفته مىشود و ظاهراً صحیح هم هست، رژیم غاصب صهیونیست به برکت پشتیبانیهاى امریکا، سلاح اتمى در اختیار دارد. اگر سلاح اتمى هم داشته باشد، برایش قابل استفاده نیست. در آن یک وجب جا مگر امکان استفاده از سلاح اتمى را دارد؟ بمب اتمى را در کدام یک از کشورهاى دوروبر خود بیندازد که خودش هم از آن صدمه نبیند؟ بمب اتمى آنجا کاربرد دارد که بخواهند آن را از این طرف دنیا به آن طرف دنیا ببرند و محلّى را بمباران کنند و خودشان از تبعاتش در امان باشند. بمب اتمى اسلحهى محدودى نیست که فلان کشور در کشور همسایهاش بیندازد و خودش هم در امان باشد. آثار و تبعات و تشعشعاتش، پدر خودشان را در مىآورد! پس برایشان قابل استفاده نیست. درواقع وقتى خوب نگاه کنید مىبینید کشورهاى دوروبرِ رژیم اشغالگر قدس از او قویترند؛ امّا به خاطر عدم ایمان به خدا، عدم اتّکاء به ملّتها و عدم احساس مسؤولیتِ صحیح در مقابل وظیفه -که آن هم ناشى از عدم نهى از منکر ملّتهاست- به این روز دچار شدهاند. اگر ملّتها نهىازمنکر مىکردند، این وضعیت پیش نمىآمد. این مسأله بسیار مهم است. در کشور ما به فضل پروردگار، بین اقشار مختلف، انسانهاى مؤمن، خالص و غیور نسبت به دین وجود داشتند و دارند که وظیفهى امر به معروف و نهى از منکر را انجام مىدهند. آثار مثبت این انجام وظیفه را هم خود آنها دیدند و هم دیگران. همهى اقشار بایستى این را براى خودشان سرمشق قرار دهند.
من وظیفهى خودم مىدانم، حال که سخن به اینجا کشید، یادى هم از سردارانمان بکنم. واقعاً این معجزهى انقلاب است که ما در ارتش و در میان نیروهاى مسلّحمان، سردارانى زاهد و وارسته -که این روزها چند تن از آنها را از دست دادیم(۶)- داریم. اغلبِ مردم، بسیارى از نکات معنوى زندگى آنها را نمىدانند، امّا بنده مىدانم. در بین این چند نفر، کسانى بودند که اگر براى اقامهى نماز مىایستادند، هر کس که مىشناختشان، با خیال راحت مىتوانست پشت سرشان بایستد و به آنها اقتدا کند. در بین سرداران ما، چنین کسانى هم بودند. مردم دنیا معمولاً دنبال این مقاماتند تا به لذّت و راحتى زندگى برسند؛ امّا این چند نفر که در حادثهى اخیر از دست ارتش ما گرفته شدند، زندگیهاى زاهدانه داشتند و واقعاً مثل طلبهها زندگى مىکردند. ما از درون خانه و زندگى اینها خبر داریم. زندگیهاى اینها خیلى ساده است. اینها اهل هیچگونه استفاده -حتى استفادههاى حلال از امکاناتى که در اختیارشان قرار داشت- نبودند. اینها اینگونه مؤمن بودند. چند روز پیش به دوستان مىگفتم شهید ستّارى قبل از اینکه فرماندهى نیروى هوایى شود، در میدانهاى جنگ ده بار تا مرز شهادت رفت و برگشت. او در جبههها مأمور دفاع و پدافند بود. شب و روز نمىشناخت و همهى لحظاتش براى خدمت مىگذشت. شهادت حقّ او بود.
شهید دیگرمان -اردستانى- یکى از پاکترین، مخلصترین و مؤمنترین عناصرى بود که ما در همهى قشرها مىشناختیم. او عنصرى خدایى و یک شهید زنده بود. راه که مىرفت مثل اینکه یک شهید راه مىرود. اردستانى اینگونه بود. این چند نفر مسؤولى که ما مىشناختیم -مسؤولین نیروى هوایى- همه از چنین ویژگیهایى برخوردار بودند. این یک طرفِ قضیه است. طرفِ دیگر قضیه، احترامى است که مردم به اینها گذاشتند. دیدید مردم تهران در تشییع جنازهى این عزیزان چها کردند! کسانى که در تهران بودند از نزدیک دیدند و اکثریّت هم از تلویزیون مشاهده کردند. در تمام دنیا چنین وضعى نظیر ندارد. چند نفر امیر ارتش در سانحهاى از دنیا بروند؛ مردم اینطور به سر و سینهى خود بزنند و آنگونه تشییعشان کنند. در همه جاى دنیا این کارها با تشریفات رسمى و ظاهرسازى انجام مىگیرد. این همه عاطفه و محبّت و احساس و ایمانِ جوشیده از اعماق دلها، غیر از ایران در کجا وجود دارد؟ این خاصیتِ اسلام و انقلاب است. این خاصیتِ حرکت عظیمى است که ما مىخواهیم به برکت امر به معروف و نهىازمنکر، زنده بماند. امیدواریم که خداى متعال به همه توفیق دهد. گذشتگان، شهدا و عزیزان ما را مشمول رحمت خود قرار دهد و تفضّلات و رحمت خودش را شامل حال شما جوانان مؤمن، مرد و زن مؤمن، روحانیون عزیز، قشرهاى مختلف شهر قم و خانوادههاى معظم شهدا و جانبازان کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله برکاته
بسماللهالرّحمنالرّحیم(۱)
خیلى خوشحالیم که خداى متعال توفیق داد تا یک بار دیگر در این روز بزرگ و خاطرهانگیز که حقیقتاً مبدأ تحوّلات عظیمى در اقیانوس پهناور این کشور شد، با شما مردم عزیز شهر قم -روحانیون محترم، اقشار مختلف و عزیز و زن و مرد- دیدارى داشته باشیم. اوّلاً از اینکه این راه را طى کردید و تشریف آوردید، صمیمانه متشکّرم. انشاءالله خداوند زحمات شما را در پیشگاه خودش قبول فرماید. ثانیاً مناسبت ایجاب مىکند که راجع به امروز -نوزدهم دى- مطالبى عرض کنیم.
روزها پىدرپى مىگذرند. همهى روزها هم از لحاظ وضع طبیعى در این گیتى یکسانند، ولى بعضى از روزها به خاطر تقدیرات الهى که بسیارى از آن تقدیرات هم با ارادهى انسان رقم زده مىشود، وضع خاصى پیدا مىکنند. یک روز مىشود روز عاشورا که همهى تاریخ و همهى بشریّت، از فیض فداکاریهاى آن روز بهره و سهم مىبرند. روزى به نام عاشورا که هیچ ستمگرى از آن سود ندیده است، خیلى باارزش است. درواقع همیشه ستمکشیدگان و طبقات مظلوم، از خاطرهى عاشورا سود و بهره گرفتهاند؛ امّا چرا چنین شد؟ چون آن حادثهى عظیم و آن فداکارىِ بزرگ، از ارادهى شخصِ مطهّر و مقدّس معصوم علیهالسّلام و همراهان و یاران او تراوش کرد. عاشورا را آنها عاشورا کردند و به آن عظمت بخشیدند. این یک روز است. یک روز هم مىشود روز غدیر که آنجا هم به اراده و تقدیر الهى، آن عظمت را پیدا مىکند. ایام گوناگونى در تاریخ، از این قبیل داریم. البتّه روزهایى هم که شخصى -یک شخص مؤثّر- در آن روزها ارادهى سوئى انجام مىدهد؛ یا یک ملّت و جمعیت، کوتاهى و سستى از خود نشان مىدهد، در تاریخ مشخّص مىشود و مىماند. این قِسْم روزها، روزهاى مظلومى هستند. مردم غالباً چنین روزهایى را لعنت مىکنند، در حالى که روزها گناهى ندارند. گناه از آنِ کسانى است که روزها را با عمل ناپسند یا ارادهى نامیمون خودشان مستحقّ لعن کردند. فرض بفرمایید آن روزى که در این کشور یک عدّه نشستند و رضاخان را بر گُردهى این ملّت مسلّط کردند، روز نحس و بدى است. نحوست این روز براى خاطر کارى است که آن عدّه انجام دادند. [یا] فرض بفرمایید آن روز[هایی] که عدّهاى از رجال گذشته نشستند و قرارداد خیانتى را امضا کردند؛ امتیازى به دشمن دادند، نفت و منابع دیگر را واگذار کردند، حکومت را دادند، ارتش را به دشمنان و بیگانگان سپردند، روزهاى تلخ و نحسى است. کسانى که آن روز و روزهاى مانند آن را مىشناسند، آنها را لعنت مىکنند؛ در حالى که لعنت متعلّق به کسانى است که آن کارها را انجام دادند. روزها که گناهى ندارند؛
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
بر خلایق مىرود تا نفخ صور
این جریانات و حرکتها دائمى است. همه جاى تاریخ پر از نشانههاى تأثیر انسانها بر نوارِگذراى ایام و لیالى است. این، تکلیف ما را زیاد مىکند.
روز نوزدهم دى یکى از همین روزهاست. در آن روز، شما مردم قم تصمیم گرفتید. علما در حوزه، جوانان در محلّات و خیابانهاى قم، مردمان مؤمن و متدّین در هر نقطهاى که بودند و حتى مادران در داخل خانهها در مقام تشویقِ پسران و شوهرانشان که بروید وظیفهتان را انجام دهید. نوزدهم دى با ارادهى شما مردم قم نوزدهم دى شد، والّا نوزدهم دى مثل هجدهم دى و مثل بیستم دى، روزى از روزهاست. شما آن را بزرگ و عزیز کردید. امروز شانزده سال از آن روز به یاد ماندنى مىگذرد؛ امّا اگر ده برابر این سالیان هم بگذرد، یاد و خاطرهى آن روز کهنه نمىشود. نسلها مىروند، انسانها کهنه و زایل مىشوند، امّا حادثه در تاریخ مىماند. این هم یکى از عجایب است که حادثهى گذرا در تاریخ ثبت مىشود. چرا؟ به خاطر آثارش و به خاطر جریانى که بهوجود آورده است. نوزدهم دى اهمیتش اینجاست. در یک روز با فداکارى و گذشت، مادرها جلوِ جوانانشان را نگرفتند، جوانان از مأمور پلیس خفقانگرِ شاه نترسیدند، روحانیون در مدرسهها و خانهها نماندند و همه به وظایف خودشان عمل کردند. آن قطب و محور حقیقى حیات ملّت ایران هم مثل خورشیدى درخشان، از خارج از ایران مشغول نورافشانى بود. مردم هدایت شدند و آن کار انجام گرفت. بعداً این حرکت، سلسله حرکاتى را بهوجود آورد. اگر ارادهاى که شما کردید با ارادهى بعدى شهرهاى دیگر -مردم تبریز، مردم یزد، مردم قزوین، مردم تهران، مردم مشهد و مردم مناطق دیگر- همراه نمىشد، اثرى را که باید ببخشد، نمىبخشید. اینها سنّتهاى الهى است. اینها حکمت الهى در زندگى بشر است. در نوزدهم دى، کار بزرگى انجام شد. همه هم شرکت کردند. رهبرىِ معظّم و ملهمِ من عندالله هم بالاى سر این کار، مردم را قدمبهقدم هدایت کرد. خداى متعال هم آنطورى که در قرآن وعده داده است: «ولینصرنّ الله من ینصُره»(۲)، نصرت خودش را شامل حال این ملّت کرد. چه اتفاقى افتاد؟ اتفاقى که اگر امروز نسبت به هر یک از کشورهایى که وضع مشابه آن روز ما را دارند، فکرش را بکنید، خواهید دید چقدر عجیب و بزرگ و باور نکردنى است. یک نظامِ اُختاپوسىِ فاسدِ مفسدِ وابستهى ضدّمردمىِ ضدّدینى که با هر چه رنگ و بوى دین داشت مخالفت مىکرد و با هر چه رنگ و بوى دشمنان خارجى -و در این اواخر، امریکاییها- را داشت، موافق و دلباخته بود، بر این مملکت حکومت مىکرد. ثروت این مملکت -آن مقدار که عُرضه داشتند استخراج کنند- صرف شکمها و عیش و لذّت خود و رفقاى خارجى و نوکران و عوامل و دوروبریها و درباریها و چند واسطه وابستگانشان مىشد. هر چه هم از گوشه و کنار مىریخت، به نحو بسیار ضعیفى صرف این مردم مىشد. درواقع به کسى چیزى نمىرسید. نظام اختاپوسى، ثروت مملکت را مال خود مىدانست و به مصرف خود و بالادستها مىرساند. علاوه بر این، در آنچه که مردم با کدِّیمین و عرق جبین و تلاش بهدست مىآوردند، خود را شریک و سهیم مىدانست. این، وضع گذران مملکت در نظام گذشته بود. لذا شما مىدیدید که این مملکت روزبهروز به سمت فقر و فنا پیش مىرفت.
کشور ایران که اینگونه نبود. کشور ایران که کشورى عقب افتاده به حساب نمىآمد. ایران، کشورى در اوج قدرت سیاسى و اجتماعى و علمى بود. چه کسانى این کشور را از درجهى یک به درجهى صد رسانیدند؟ همین سلاطین و همین رفتارهاى ظالمانه. منتها ایجاد فساد در جامعهاى که بنیانش متدّین و درست و خوب است، در طول سالیان دراز انجام مىگیرد. سلاطین در طول سالهاى دراز، این ملّت را از آن وضعیت قدرتمندِ باثباتِ مستقلِ روى پاى خود، به بدبختى و فقر و فلاکت و فساد و عقب افتادگى و برادرکشى و اختلافات کشانیدند. هم سلاطین اخیر و هم سلاطین گذشته که آنها هم فاسد بودند. نمىخواهیم بگوییم سلاطین گذشته خوب بودند؛ نه. سلطنت با هر شکلى که دارد، هرجا باشد فاسد است. اسلام که سلطنت ندارد. سلطنت با همهى اَشکالى که در دنیا دارد فاسد و غلط است؛ امّا با این همه، سلطان داریم تا سلطان. سلاطین اخیر ایران -یعنى سلاطین سلسلهى پهلوىِ فاسدِ مفسدِ نفرتانگیز و قبل از آنها سلاطین قاجاریه که یکى از دیگرى بدتر و زشتتر و خبیثتر بود- کشور ایران را حقیقتاً از هستى ساقط کردند و ملّت را در موضع ضعف قرار دادند. امّا روزى رسید که این ملّت به کمک دین، با توکّل به خدا، به برکت وحدت کلمه، به برکت رهبرى صحیح و متکّىِ به دین و آگاه و بصیر، توانست ورق را برگرداند. بسیار کار بزرگ و عظیمى است! ورق برگشت. البتّه چند روز پیش(۳) عرض کردیم که روز اوّل، کارى بزرگ صورت گرفت؛ امّا ده کار بزرگِ دیگر در طول چند سال بهوسیلهى همین مردم و آن رهبرىِ با عظمت انجام شد. از کارهاى بعد هم نباید غافل بود که فعلاً در مقام بیان آنها نیستیم.
من امروز مىخواهم نکتهاى را در باب امر به معروف و نهى از منکر عرض کنم؛ براى اینکه هر وقت روایات مربوط به امر به معروف و نهىازمنکر و آیات کریمهى قرآن در مورد فسادِ امّتها را مىبینم، حقیقتاً تنم مىلرزد. امروز مىخواهم با شما مردم قم که بحمدالله همیشه پیشرو بودهاید، در اینباره صحبت کنم. شما مردم قم، امروز هم یکى از بهترین جمعیتهاى این کشورید. مؤمن، خوشروحیّه، حزبالّلهى و بااخلاص. بنده هرچه در خاطرم قم و مردمش را مرور مىکنم، مىبینم که بحمدالله همیشه پیشرو بودهاند. در قضیهى امر به معروف هم که ما یکى دو سال پیش(۴) طرح کردیم، باز شما جزو پیشروها بودید. امروز هم همینطور است. ولى من لازم مىدانم باز هم قضیه را تکرار کنم. امام یک وقت فرمودند: به ما مىگویند چرا مطلبى را تکرار مىکنید؟ خب؛ خیلى از آیات قرآن هم تکرار شده است. باید مطالب را تکرار کرد تا در ذهنها بماند و در دلها نقش بندد. فراموش نکنیم که وقتى قضیهى امر به معروف پیش آمد، حقیقتى جوشید و این انقلاب را بهوجود آورد. احساس مسؤولیت ملّت در مقابل ارادهى الهى، دین و آیندهى کشور و نیز احساس توکّل به خدا در مقابل قدرتى که برابرشان ایستاده بود، توانست نوزدهم دى، روزهایى مانند نوزدهم دى و بالاخره انقلاب را بهوجود آورد. آیا با پیروزى انقلاب، قضایا تمام شد؟ آیا عوامل تخریب نسبت به این انقلاب از سوى صدها گونه دشمن داخلى و خارجى وجود ندارد؟ آیا در امم گذشته که قرآن از آنها اسم مىآورد، کسانى را نداریم که به خاطر خطاها و کجرویها، دچار فساد شده باشند و نعمت از آنها گرفته شده باشد؟ آیا ما امروز در مقابل خود دشمنى نداریم که منتظر باشد این مردم، مقدارى از حقایق فراموششان شود و آنگاه هجوم خود را آغاز کند؟ آیا جواب این سؤالها مبهم و مخفى است؟ یک عدّه از کسان هستند که تا فرصتى پیدا کنند ضربهاى -ولو به غیرعمد- مىزنند. البتّه بعضى دیگر متعمّد و معاندند که حسابشان جداست. آن عدّهاى که معاند نیستند و بدون تعمّد ضربه مىزنند، با تخلّفات خود، با رفتار خود، با گناه خود، با هتک حرمت احکام الهى از سوى خود، با زیر سؤال بردن و تردید ایجاد کردن نسبت به مبانى انقلاب و با آراء باطلهى خود، پایهاى از پایههاى نظام را مورد تهاجم قرار مىدهند. خب؛ اگر در مقابل این عدّه، توصیه و نصیحتِ مردمى نباشد، چه پیش خواهد آمد؟ قرآن کریم و اسلام، تضمینکنندهى خطِّ صحیح و صراط مستقیم را این قرار داده است که: «و لتکن منکم امّة یدعون الى الخیر»(۵) یعنى دعوت به خیر کردن؛ امر به نیکیها کردن؛ نهى از فساد و بدیها کردن؛ در مقابل تخلّفات، بىتفاوت نماندن و وظایف را بر دوش خود احساس کردن.
یک وقت در قضیهاى که مربوط به بعضى از مقاماتِ مسؤولِ وقت بود، در خدمت امام، صحبتى شد. یکى از حضّار گفت: من در این مورد هرچه که باید بگویم، گفتهام و دیگر مسؤولیتى ندارم. امام فرمودند: شما هم مسؤولید، من هم مسؤولم، همه مسؤولیم. قضیه این است. همهى ما مسؤولیم. هر کس بهقدر توانایىاش، بهقدر سعهى وجودیش و بهقدر شعاع قدرتش مسؤول است. پس همه مسؤولیم. وقتى تخلّفى بهوجود مىآید، وقتى بدعتى بهوجود مىآید، وقتى سنّتى اماته مىشود و وقتى کسانى مىکوشند که زمینهساز تهاجم دشمن باشند، همه وظیفه دارند. مگر مىشود گفت که ما وظیفه نداریم؟ اینکه انسان احیاناً در جایى کلمهاى هم بگوید و بعد ادّعا کند ما کارمان را انجام دادیم و دیگر وظیفهاى نداریم، صحیح نیست. نقش امر به معروف و نهى از منکر، روزبهروز در کشور ما حیاتىتر مىشود.
عزیزان من! برادران و خواهران من! بخصوص شما جوانان! مبادا امر به معروف و نهى از منکر فراموشتان شود. همین اندازه که با زبان، امر به معروف و نهى از منکر کنید؛ همین اندازه که متخلّف را مخاطب قرار دهید؛ همین اندازه که تارکِ واجب را خطاب نمایید و تارکِ معروف را امر به اتیان معروف کنید، کافى است. لازم نیست مشت آهنین درست کنیم. خداى متعال که امر به معروف را -که متکّى به زبان است- واجب کرده است، حکمت و مصلحت را بهتر از من و شما مىداند. بعضى کسان نگویند: آقا! شما به ما مىگویید امر به معروف کنید، دست ما خالى است! امر به معروف به دست شما کار ندارد، بلکه به زبان شما کار دارد. با زبان -حتى با زبان خوش- امر و نهى کنید. زبان خوش، صخره را هم گود و سوراخ مىکند. در امر به معروف و نهى از منکر مبادا زبان فراموش شود. هرچه تخلّف بالاتر، نهىِ از آن مهمتر. هرچه کار معروفى که باید انجام بگیرد و انجام نمىگیرد، عظیمتر، امر به انجام آن داراى اهمیت بیشتر. امروز در مقیاس جهانى هم ما موظّفیم که امر به معروف و نهى از منکر کنیم. فقط به محله و کوچه و خیابان یا شهر و کشور خودمان نگاه نکنیم. گرچه مسائل نزدیک، فوریتر است؛ امّا مسائل جهانى هم بر دوش ماست. البتّه مسائل جهانى را یک نفرى نمىشود فریاد کرد؛ ملّت باید فریاد کند. آن وقت صدایش دنیا را خواهد گرفت. همین راهپیماییهایى که شما به مناسبتهاى گوناگون دارید -بیست و دوم بهمن، روز قدس و...- راهکارهاى مهمى است و بسیار ارزش و عظمت دارد.
شما ببینید در قضایاى جهانى، مثل قضیهى فلسطین، بعضى از سلاطین و رؤساى کشورهاى عربى چه فضاحتى براى مسلمانان درست کردند! اگر به دولت غاصب صهیونیست، درست نگاه کنیم، مىبینیم در حقیقت قدرتى ندارد. کشورهاى دوروبر به او قدرت دادند. والّا اگر از حیثِ نیروى انسانى هم حساب کنیم، همسایههاى رژیم اشغالگر، چندین برابرش را دارند. اگر به حساب سلاح هم نگاه کنیم، مىبینیم آن مقدار سلاح که بتواند علاج این سرطان را بکند در اختیار کشورهاى عربى هست. البتّه آنطور که گفته مىشود و ظاهراً صحیح هم هست، رژیم غاصب صهیونیست به برکت پشتیبانیهاى امریکا، سلاح اتمى در اختیار دارد. اگر سلاح اتمى هم داشته باشد، برایش قابل استفاده نیست. در آن یک وجب جا مگر امکان استفاده از سلاح اتمى را دارد؟ بمب اتمى را در کدام یک از کشورهاى دوروبر خود بیندازد که خودش هم از آن صدمه نبیند؟ بمب اتمى آنجا کاربرد دارد که بخواهند آن را از این طرف دنیا به آن طرف دنیا ببرند و محلّى را بمباران کنند و خودشان از تبعاتش در امان باشند. بمب اتمى اسلحهى محدودى نیست که فلان کشور در کشور همسایهاش بیندازد و خودش هم در امان باشد. آثار و تبعات و تشعشعاتش، پدر خودشان را در مىآورد! پس برایشان قابل استفاده نیست. درواقع وقتى خوب نگاه کنید مىبینید کشورهاى دوروبرِ رژیم اشغالگر قدس از او قویترند؛ امّا به خاطر عدم ایمان به خدا، عدم اتّکاء به ملّتها و عدم احساس مسؤولیتِ صحیح در مقابل وظیفه -که آن هم ناشى از عدم نهى از منکر ملّتهاست- به این روز دچار شدهاند. اگر ملّتها نهىازمنکر مىکردند، این وضعیت پیش نمىآمد. این مسأله بسیار مهم است. در کشور ما به فضل پروردگار، بین اقشار مختلف، انسانهاى مؤمن، خالص و غیور نسبت به دین وجود داشتند و دارند که وظیفهى امر به معروف و نهى از منکر را انجام مىدهند. آثار مثبت این انجام وظیفه را هم خود آنها دیدند و هم دیگران. همهى اقشار بایستى این را براى خودشان سرمشق قرار دهند.
من وظیفهى خودم مىدانم، حال که سخن به اینجا کشید، یادى هم از سردارانمان بکنم. واقعاً این معجزهى انقلاب است که ما در ارتش و در میان نیروهاى مسلّحمان، سردارانى زاهد و وارسته -که این روزها چند تن از آنها را از دست دادیم(۶)- داریم. اغلبِ مردم، بسیارى از نکات معنوى زندگى آنها را نمىدانند، امّا بنده مىدانم. در بین این چند نفر، کسانى بودند که اگر براى اقامهى نماز مىایستادند، هر کس که مىشناختشان، با خیال راحت مىتوانست پشت سرشان بایستد و به آنها اقتدا کند. در بین سرداران ما، چنین کسانى هم بودند. مردم دنیا معمولاً دنبال این مقاماتند تا به لذّت و راحتى زندگى برسند؛ امّا این چند نفر که در حادثهى اخیر از دست ارتش ما گرفته شدند، زندگیهاى زاهدانه داشتند و واقعاً مثل طلبهها زندگى مىکردند. ما از درون خانه و زندگى اینها خبر داریم. زندگیهاى اینها خیلى ساده است. اینها اهل هیچگونه استفاده -حتى استفادههاى حلال از امکاناتى که در اختیارشان قرار داشت- نبودند. اینها اینگونه مؤمن بودند. چند روز پیش به دوستان مىگفتم شهید ستّارى قبل از اینکه فرماندهى نیروى هوایى شود، در میدانهاى جنگ ده بار تا مرز شهادت رفت و برگشت. او در جبههها مأمور دفاع و پدافند بود. شب و روز نمىشناخت و همهى لحظاتش براى خدمت مىگذشت. شهادت حقّ او بود.
شهید دیگرمان -اردستانى- یکى از پاکترین، مخلصترین و مؤمنترین عناصرى بود که ما در همهى قشرها مىشناختیم. او عنصرى خدایى و یک شهید زنده بود. راه که مىرفت مثل اینکه یک شهید راه مىرود. اردستانى اینگونه بود. این چند نفر مسؤولى که ما مىشناختیم -مسؤولین نیروى هوایى- همه از چنین ویژگیهایى برخوردار بودند. این یک طرفِ قضیه است. طرفِ دیگر قضیه، احترامى است که مردم به اینها گذاشتند. دیدید مردم تهران در تشییع جنازهى این عزیزان چها کردند! کسانى که در تهران بودند از نزدیک دیدند و اکثریّت هم از تلویزیون مشاهده کردند. در تمام دنیا چنین وضعى نظیر ندارد. چند نفر امیر ارتش در سانحهاى از دنیا بروند؛ مردم اینطور به سر و سینهى خود بزنند و آنگونه تشییعشان کنند. در همه جاى دنیا این کارها با تشریفات رسمى و ظاهرسازى انجام مىگیرد. این همه عاطفه و محبّت و احساس و ایمانِ جوشیده از اعماق دلها، غیر از ایران در کجا وجود دارد؟ این خاصیتِ اسلام و انقلاب است. این خاصیتِ حرکت عظیمى است که ما مىخواهیم به برکت امر به معروف و نهىازمنکر، زنده بماند. امیدواریم که خداى متعال به همه توفیق دهد. گذشتگان، شهدا و عزیزان ما را مشمول رحمت خود قرار دهد و تفضّلات و رحمت خودش را شامل حال شما جوانان مؤمن، مرد و زن مؤمن، روحانیون عزیز، قشرهاى مختلف شهر قم و خانوادههاى معظم شهدا و جانبازان کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله برکاته
۱) دیدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قیام نوزدهم دىماه
۲) سورهی حج؛ آیهی ۴۰
۳) اشاره به دیدار معظّمله در تاریخ ۷۳/۱۰/۱۵ با فرماندهان و اعضاى «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى»، به مناسبت «روز پاسدار».
۴) ایشان در آن سالها درموارد متعدّدی به موضوع امر به معروف اشاره کردهاند. مانند بیانات در تاریخهای ۷۰/۸/۱۵، ۷۱/۴/۲۲، ۷۱/۵/۷، ۷۱/۷/۲۹، ۷۲/۱/۱.
۵) سورهی آل عمران؛ آیهی ۱۰۴.
۶) در تاریخ ۱۳۷۳/۱۰/۱۵ هواپیمای حامل فرماندهان نیروی هوایی ارتش در نزدیکی اصفهان سقوط کرد و در این سانحه شهید ستاری (فرماندهی نیروی هوایی) به همراه شهید خلبان مصطفی اردستانی (معاونت عملیات نیروی هوایی)، شهید خلبان سید علیرضا یاسینی (معاون هماهنگکننده و رئیس ستاد نیروی هوایی) و جمعی دیگر از ارتشیان به شهادت رسیدند.