• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1394/09/30

شعرخوانی سجاد سامانی

من کویری خشکم اما ساحلی بارانی ام
ظاهری ارام دارد باطن طوفانی ام

مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم میکنند
خود ولی در دستهایه دیگران زندانی ام

بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سر بلندم کرده خشبختانه سرگردانی ام

میرند لبخند بر چشمان اشک الود شمع
هر که باشد با خبر از گریه پنهانی ام

هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم میدهد نادانی ام