• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1394/08/16
| یادداشت |

هدف سفر مخفیانه‌ هایزر به ایران

ژنرال هایزر که فرستاده‌ی آمریکا بود و به ایران آمد برای اینکه شاید بتواند یک‌جوری از دست انقلاب رژیم را نجات بدهد و حفظ بکند، او در خاطرات خودش می‌نویسد -این‌ها اسناد تاریخی است- و می‌گوید من به ژنرال قره‌باغی گفتم که در مواجهه‌ی با مردم لوله‌ی تفنگ‌هایتان را پایین بیاورید؛ یعنی مردم را بکُشید، تیر هوایی بیخودی در نکنید، مردم را قتل عام کنید. این‌ها هم همین کار را کردند.
«رفتن ایران از صف کشورهای دوست و متحد آمریکا و افتادن این کشور به دست رژیمی که دوست ما نیست، ضربه‌ای به منافع سیاسی و امنیتی ما در آسیای جنوب غربی و خاورمیانه به‌شمار می‌رود.»۱

این جمله‌ی وزیر خارجه‌ی دولت کارتر، سایروس ونس است. جمله‌ای که حاکی از جمع‌بندی یکسان جناح‌های مختلف آمریکا از «ضربه‌ی انقلاب اسلامی به منافع آمریکا در ایران» به‌شمار می‌رود. اما امروزه برخی افراد سعی دارند تصویر ارائه‌شده توسط خود آمریکایی‌ها درباره‌ی «اختلاف‌نظر در دولت کارتر در نحوه‌ی تعامل با انقلاب» را به‌عنوان تصویر حقیقی عرضه نمایند؛ تصویری که مدعی است تمام نیروهای دولت آمریکا مخالف «خون‌ریزی» در ایران بوده و سعی داشته‌اند کشور ما به‌سمت «دموکراسی» و «حاکمیت اراده‌ی مردم» پیش برود و تنها در روش «رسیدن ایران به دموکراسی و حاکمیت» با هم اختلاف داشته‌اند.
امروزه برخی افراد سعی دارند تصویر ارائه‌شده توسط خود آمریکایی‌ها درباره‌ی «اختلاف‌نظر در دولت کارتر در نحوه‌ی تعامل با انقلاب» را به‌عنوان تصویر حقیقی عرضه نمایند؛ تصویری که مدعی است تمام نیروهای دولت آمریکا مخالف «خون‌ریزی» در ایران بوده و سعی داشته‌اند کشور ما به‌سمت «دموکراسی» و «حاکمیت اراده‌ی مردم» پیش برود و تنها در روش «رسیدن ایران به دموکراسی و حاکمیت» با هم اختلاف داشته‌اند.

با مروری بر وقایع و داده‌های تاریخی به‌خوبی وجود اختلاف‌سلیقه‌ای در حکومت کارتر درباب شیوه‌ی صحیح تعامل با انقلاب تأیید می‌شود. در یک‌سوی این اختلاف، طیفی در وزارت خارجه به رهبری ونس و سولیوان (سفیر وقت آمریکا در تهران) قرار داشتند و طیف دیگر شامل تقریباً تمامی تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان آمریکایی می‌شد (که نماینده‌ی اصلی آن‌ها برژنسکی و ژنرال هایزر بودند). گرچه این اخلاف طبیعتاً باید به نفع طیف غالب حل می‌شد، اما با توجه به حضور مستقیم سولیوان در تهران، این اختلاف‌سلیقه از خفا به علن کشیده شد.

اما بررسی دقیق رفتار و گفتار سران این دو طیف به‌خوبی نشان می‌دهد که این اختلاف بر سر «راه رسیدن ایران به دموکراسی و حمایت مردم» نبوده است و هیچ‌کدام از این گروه‌های آمریکایی برای «نقش مردم» در تعیین سرنوشت کشورشان قدر و قیمتی قائل نبوده‌اند و آنچه در این بین مورد بحث بوده تنها به «شیوه‌ی حفظ منافع آمریکا در ایران» بازمی‌گشته است. طرفه آنکه در این بین، هیچ‌کدام برای حفظ این منافع ابایی از ریخته شدن خون مردم در صورت لزوم نداشتند و تنها در «میزان» و «زمان» آن با هم دچار اختلاف‌سلیقه بودند و در این بین، چه گواهی بالاتر از بیانات صریح خود آنان در کتب خاطراتشان؟
 
* آماده‌باش دولت آمریکا به ارتش ایران برای سرکوب مردم
چنان‌که اشاره شد، حفظ منافع آمریکا به هر شکل ممکن، نقطه‌ی اشتراک تمامی سیاست‌مداران تصمیم‌گیر آمریکا درباره‌ی ایران بود، اما در روش این مسئله اختلاف وجود داشت. نیروهای دولت کارتر بهتر می‌دیدند با روی کار آمدن یک دولت غیرنظامی، جلوی اعتراضات مردمی گرفته شود؛ چراکه در آن‌صورت، زمینه و بهانه برای حضور شوروی در ایران فراهم نمی‌شد. ولی همگی آنان تصریح داشتند که در صورت جواب ندادن این طرح، باید از «مشت آهنین» یعنی روی کار آمدن یک دولت نظامی برای سرکوب انقلابیون و حفظ منافع آمریکا استفاده کرد.

نفر دوم از چپ | سایرس رابرت ونس، وزیر امور خارجه‌ی آمریکا در زمان کارتر
سایروس ونس خود در خاطراتش تصریح کرده که حتی پیش از سفر هایزر، در توصیه‌ی مشترک دولت آمریکا به شاه، به او تشکیل یک دولت نظامی (که طبیعتاً نمی‌توانست هدفی جز «سرکوب» مردم با مشت آهنین داشته باشد) را پیشنهاد کرده‌اند: «سرانجام توافق گردید به شاه پیغام داده شود که ما تشکیل یک دولت معتدل غیرنظامی را بر هر راه‌حل دیگری ترجیح می‌دهیم. در متن تلگراف این جمله هم اضافه شد که اگر تشکیل چنین دولتی با اشکال مواجه شود یا توانایی آن برای حکومت مورد تردید باشد، یا ارتش بیش از این در خطر متلاشی شدن قرار بگیرد،۲ چاره‌ای جز تشکیل یک دولت محکم و مصمم نظامی زیر نظر شاه به نظر نمی‌رسد... در پایان این گفت‌وگو [بین ونس و کارتر] در متن پیام تلگرافی برای سولیوان [که قرار بود توصیه‌ی دولت کارتر را به شاه منتقل کند] پس از عبارتِ یا ارتش بیش از این در خطر متلاشی شدن قرار بگیرد، بقیه‌ی متن به این صورت اصلاح شد: در این‌صورت شاه باید بدون تأمل یک دولت محکم و مصمم نظامی برای خاتمه دادن به بی‌نظمی و خشونت و خون‌ریزی۳ انتخاب کند و اگر این راه‌حل را نتیجه‌بخش نمی‌داند، می‌تواند به تشکیل یک شورای سلطنتی مبادرت نموده، دولت نظامی را تحت سرپرستی این شورا قرار دهد.»۴
حفظ منافع آمریکا به هر شکل ممکن، نقطه‌ی اشتراک تمامی سیاست‌مداران تصمیم‌گیر آمریکا درباره‌ی ایران بود، اما در روش این مسئله اختلاف وجود داشت. نیروهای دولت کارتر بهتر می‌دیدند با روی کار آمدن یک دولت غیرنظامی، جلوی اعتراضات مردمی گرفته شود؛ چراکه در آن‌صورت، زمینه و بهانه برای حضور شوروی در ایران فراهم نمی‌شد. ولی همگی آنان تصریح داشتند که در صورت جواب ندادن این طرح، باید از «مشت آهنین» یعنی روی کار آمدن یک دولت نظامی برای سرکوب انقلابیون و حفظ منافع آمریکا استفاده کرد.

ونس در ادامه باز هم تصریح می‌کند که بر لزوم آمادگی ارتش برای کشتار انقلابیون (در عین حفظ ژست حقوق بشری)، تأکید داشته است: «روز بعد، من پیام دیگری برای سولیوان فرستادم و توضیحات بیشتری درباره‌ی نظریات رئیس‌جمهوری دادم تا این دستورات را دقیقاً به‌ موقعِ اجرا بگذارد. در این پیام تأکید کردم ما بختیار را که یک عنصر ناسیونالیست طرفدار غرب است، تأیید می‌کنیم و یک حکومت غیرنظامی را که در غیاب شاه زیر نظر شورای سلطنت کار کند، بر راه‌حل‌های دیگر ترجیح می‌دهیم. ما همچنین می‌خواستیم که بختیار از حمایت یکپارچه‌ی نظامیان برخوردار شود، ولی در عین حال می‌بایست نظامیان آمادگی لازم برای دست زدن به اقدامات ضروری را در صورت عدم موفقیت دولت غیرنظامی، داشته باشند. من در پیام خود به سولیوان در این مورد تأکید کردم که هدف هرگونه طرح احتمالی از طرف نظامیان باید منحصر به برقراری نظام باشد.»۵

البته طبیعی است که منظور ونس از «برقراری نظم»، سروسامان دادن به وضعیت عبورومرور خودروها نبوده و معنایی جز «استمرار حکومت پهلوی» و تأمین منافع غرب با سرکوب انقلابیون (که آنان را عامل بی‌نظمی می‌دانست) نداشته است.

این پیام حمایت مطلق از شاه در روز هفتم دی ۵۷ (یعنی اوج انقلاب) تهیه و ارسال شده است. اما در راستای کسب همین «آمادگی‌های لازم» و با توجه به وضع وخیم «منافع آمریکا در ایران» بود که کارتر تصمیم گرفت ژنرال هایزر را به ایران بفرستد.
 
* مأموریت هایزر در ایران
الکساندر هیگ، فرمانده‌ی ارشد نیروهای ناتو در اروپا (که هایزر معاون او بود)، درباره‌ی مأموریت هایزر در ایران (که از ۱۴ دی‌ماه ۵۷ تا ۱۳ بهمن ۵۷ به طول انجامید)، نوشته است: «در اوایل سال ۱۹۷۹ وقتی که فرماندهی عالی نیروهای متفق در اروپا را داشتم، یک مقام وزارت دفاع آمریکا درباره‌ی اوضاع رو به وخامت ایران با من صحبت کرد و گفت: رئیس‌جمهور مایل است ژنرال رابرت هایزر، معاون من، به تهران برود. مذاکرات بعدی با مقام‌های کاخ سفید نشان داد که هدف، به راه انداختن یک کودتا در ایران است. اگرچه این برداشت در نظر مقام‌های دیگر متفاوت بود، اما احساس کلی این بود که اوضاع خطرناک منافع آمریکا [در ایران] آن‌ها را به این فکر انداخته است.»۶

این «مقام‌های کاخ سفید» که برای حفظ «منافع آمریکا» نقشه‌ی «به راه انداختن کودتا» (یعنی به راه انداختن حمام خون و کشتن شاید ده‌ها هزار نفر از مردم ایران) را در سر می‌پروراندند، طبیعتاً شامل کارتر، ونس و برژنسکی هم می‌شود.

از راست به چپ | ونس، برژینسکی و کارتر
سایروس ونس در خاطراتش درباره‌ی روزهای پس از سفر هایزر، بار دیگر بر حفظ منافع سیاسی و اقتصادی غرب و همچنین ضرورت آمادگی برای کشتار مردم از طریق کودتا اشاره می‌کند و می‌نویسد: «در پیامی که به‌دنبال سفر هایزر به تهران مخابره شد، تأکید کردیم که سولیوان و هایزر باید هرچه از دست‌شان برمی‌آید برای جلب همکاری و حمایت نیروهای مسلح از دولت غیرنظامی و طرفدار غرب بختیار انجام دهند تا این دولت بتواند بر اوضاع مسلط شود و چرخ اقتصاد کشور را به حرکت درآورد. با این وجود، یادآوری کردیم که احتمال عدم موفقیت دولت هم نباید از نظر دور بماند و درصورتی‌که حکومت بختیار در معرض سقوط قرار بگیرد، نقشه‌هایی برای دست زدن به اقدامات ضروری به‌منظور خاتمه دادن به اغتشاش و خون‌ریزی و خشونت، آماده‌ی اجرا باشد.»۷
سولیوان را جدی‌ترین مخالف کودتا در تیم کارتر می‌خوانند. با نگاه به جملات فوق دقیقاً مشخص می‌شود که دلیل مخالفت سولیوان با کودتا، نه کشتار چندده‌هزارنفری مردم (که در چنان کودتایی طبیعتاً اتفاق می‌افتاد)، بلکه تنها نداشتن امکان موفقیت در چنین طرحی به‌دلیل نبودن نیروهای نظامی «قابل اعتماد» بوده است.

ویلیام سولیوان (که نماینده‌ی دولت آمریکا در ایران بود و از نظر سازمانی زیر نظر همین سایروس ونس قرار داشت) در خاطراتش مدعی شده است دستورات دریافتی او از سوی وزارت خارجه با دستوراتی که به هایزر می‌رسید، تفاوت داشته است.۸ در عین حال سولیوان نمی‌تواند مدعی بی‌خبری از تصمیمات قاطع واشنگتن برای حفظ شاه (حتی به قیمت ریخته شدن خون ده‌ها هزار نفر از مردم) شود؛ چراکه خود در خاطراتش تصریح کرده است که «از او [هایزر] خواسته شده بود که نیروهای مسلح ایران را برای مقابله و سرکوب مخالفان در صورت لزوم آماده کند. هایزر همچنین تحت فشار قرار گرفته بود که حوزه‌های نفتی ایران را تحت کنترل نیروهای مسلح درآورد۹ و در صورت امکان صنعت نفت را به کمک نظامیان به کار بیندازد.»۱۰

اما شاید جالب باشد بدانیم سولیوان هم در اصل با استفاده از زور و کشتار مردم برای حفظ منافع آمریکا در ایران مخالف نبود، بلکه معتقد بود استفاده از زور در مقابل این مردم انقلابی به نتیجه نخواهد رسید و «کار شاه از کار گذشته است.» به این معنا که اگر به حفظ شاه امیدوار بود، ابایی از کشتار مردم نداشت. وی در خاطراتش می‌نویسد: «هایزر عقیده داشت که نیروهای مسلح ایران در موقع لازم وارد میدان خواهند شد و کار را یکسره خواهند کرد، درحالی‌که من عکس این عقیده را داشتم و فکر می‌کردم نظامیان ایران اراده و ایمان خود را در این نبرد از دست داده‌اند. در یکی از گفت‌وگوهایمان با هایزر به وی گفتم که سربازان ایرانی با توجه به اعتقادات مذهبی، در رویارویی با انقلابی که رنگ مذهبی دارد، قابل اعتماد نیستند.»۱۱ سولیوان در ادامه با یادآوری خودداری نیروهای نظامی فرانسوی از سرکوب معترضین در سال ۱۹۶۸ (که وی آن‌ها را اغتشاش‌گر خوانده است) می‌نویسد: «من پیش‌بینی می‌کردم که اگر در تهران هم کار به مقابله‌ی جدی بین مردم و نیروهای نظامی بکشد، چنین وضعی پیش خواهد آمد و بسیاری از سربازان از شلیک مستقیم به‌طرف مردم خودداری خواهند کرد. به‌ همین جهت توسل به نیروی نظامی را برای سرکوب انقلاب محکوم به شکست می‌دانستم. هایزر... با من هم‌عقیده نبود.»۱۲
ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران
سولیوان را جدی‌ترین مخالف کودتا در تیم کارتر می‌خوانند. با نگاه به جملات فوق دقیقاً مشخص می‌شود که دلیل مخالفت سولیوان با کودتا، نه کشتار چندده‌هزارنفری مردم (که در چنان کودتایی طبیعتاً اتفاق می‌افتاد)، بلکه تنها نداشتن امکان موفقیت در چنین طرحی به‌دلیل نبودن نیروهای نظامی «قابل اعتماد» بوده است. به دیگر سخن، اگر نیروی نظامی «قابل اعتماد» در دسترس سولیوان بود، طبیعتاً او نیز از کشتار مردم دفاع می‌کرد. آنچه این مسئله را در ذهن تقویت می‌کند، آن است که به‌تصریح دست‌اندرکاران امنیتی دولت کارتر، سولیوان تا چند ماه پیش از آن و با وجود گذشت حدود یک سال از شروع اعتراضات و تظاهرات‌ علنی مردم و شهادت چندین تن در این اعتراضات، طرفدار جدی حکومت شاه بود.. برژنسکی (مشاور امنیت ملی دولت کارتر» در خاطراتش می‌نویسد: «[سولیوان] در گزارش مورخ 27 اکتبر (پنجم آبان 57) نوشته بود: "... من با هرگونه مذاکره و فتح باب با خمینی مخالفم. سرنوشت ما با شاه پیوسته است و باید با او کار کنیم."»۱۳

با مروری بر نکات پیش‌گفته روشن می‌شود که «حقوق‌بشر دوست‌ترین جناح دولت کارتر» نیز از کشتار مردم انقلابی ایران ابایی نداشته‌اند و حتی آن را توصیه می‌کرده‌اند و تنها فردی که در دو ماه آخر به این مسئله روی خوش نشان نمی‌داده، نیرویی «خودسر»۱۴ بوده که او نیز خود تنها در «اثربخش بودن» خونریزی تردید داشته وگرنه در اصل آن، اختلافی با دیگر مسولان کشورش نداشته است.

وقتی نظرات جناح «حقوق بشری» دولت کارتر چنین باشد، ناگفته نظرات «جناح خشن» دولت پیدا خواهد بود. اما بررسی نظرات آن جناح (خصوصا هایزر و برژنسکی) پرده‌های دیگری از «حقوق بشر آمریکایی» برای ما به نمایش درخواهد آورد که در قسمت بعد به آن خواهیم پرداخت.
ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:
۱. توطئه در ایران، سازمان انتشارات هفته، ترجمه‌ی محمود مشرقی، ص۵۶. این کتاب اختصاص دارد به بخش‌هایی از کتاب خاطرات سایروس ونس (وزیر خارجه دولت کارتر) و کتاب خاطرات زبیگنیو برژنسکی (مشاور امنیت ملی در همان دولت). نام اصلی کتاب ونس «انتخاب‌های دشوار» و نام اصلی کتاب برژنسکی «قدرت و اصول اخلاقی» است که در این کتاب در یک جلد و در پی هم منتشر شده‌اند.
۲. نگرانی آمریکا از فروپاشی ارتش ایران ارتباطی با منافع ایران نداشت، بلکه آمریکایی‌ها بیم آن داشتند که با فروپاشی ارتش، شوروی به‌سرعت وارد عمل شود و ایران را نیز چون برخی کشورهای اروپای شرقی، وارد بلوک کمونیستی نماید و این در فضای جنگ سرد، برای آمریکا «فاجعه» بود.
۳. طبیعی است که کارتر و دولت او برای توجیه دستور کشتار خیل عظیم مردم در کف خیابان‌ها، باید آنان را عوامل بی‌نظمی و خشونت و خون‌ریزی بنامند تا کشتار دسته‌جمعی آنان توسط «دولت مصمم نظامی» موجه جلوه کند.
۴. توطئه در ایران، ص۳۵.
۵. همان، ص۳۹.
۶. مأموریت در تهران (خاطرات ژنرال هایزر)، ترجمه‌ی علی‌اکبر عبدالرشیدی، انتشارات اطلاعات، چاپ پنجم، ص۱۳، مقدمه‌ی ژنرال هیگ.
۷. همان، ص۴۰. «اغتشاش» نامیدن انقلاب هم می‌تواند به‌خوبی نظر دولت طرفدار حقوق بشر کارتر و وزیر خارجه‌ی صلح‌دوست او را در مورد مردم و نظرات آن‌ها روشن کند.
۸. البته این ادعا نمی‌تواند مورد پذیرش باشد؛ چراکه با نگاهی به دستورات وزارت خارجه‌ی آمریکا و رئیس‌جمهور و مشاور امنیت ملی او و وزارت دفاع، روشن می‌شود که در این بین ظاهراً بیشتر «سلیقه‌ی» سولیوان با دیگران فرق داشته تا «دستورات» ارسالی از واشنگتن.
مثلاً هایزر در کتابش به خاطره‌ی اولین حضورش در کاخ سفید پس از بازگشت از ایران اشاره کرده است. آن روز، هایزر و کارتر مدتی به‌صورت دونفره با یکدیگر گفت‌وگو کردند. هایزر نقل کرده در آن دیدار کارتر از رفتارهای سولیوان (که ظاهراً به‌اندازه‌ی کافی از کشتار مردم حمایت نمی‌کرد) ناراحت بوده است و از او می‌پرسد: «در مورد سفیر سولیوان چه‌کار کنم؟ آیا باید او را از کار برکنار کنم و به واشنگتن فرابخوانم؟» و هایزر پاسخ می‌دهد: «نه، او مرد قابلی است و توانایی‌هایی دارد. اما باید دستوراتی به او بدهید.» ظاهراً منظور هایزر ارسال دستورات مستقیم مبنی بر لزوم سرکوب مردم و به راه انداختن جوی خون بوده است؛ یعنی همان مضمونی که در دستورات واشنگتن به شخص او برای به راه انداختن کودتا فرستاده شده بود. اما جوابی که از کارتر می‌شنود، بسیار کلیدی است: «رئیس‌جمهور گفت سولیوان هم همان دستوراتی را داشته است که من داشته‌ام. چرا او از این دستورات مثل من اطاعت نکرده است؟» (مأموریت در تهران، خاطرات هایزر، ص۲۹۲).
۹. که این نیز مستلزم برخورد خشن و نظامی با اعتصابیون شرکت نفت و طبیعتاً کشتاری در بین نیروهای انقلابی اعتصاب‌کرده بود.
۱۰. مأموریت در ایران، نوشته‌ی ویلیان سولیوان، ترجمه‌ی محمود مشرقی، سازمان انتشارات هفته، چاپ دوم، ص۱۶۸.
۱۱. مأموریت در ایران، ‌ خاطرات سولیوان، ص۱۶۹.
۱۲
. همان‌جا.
۱۳. توطئه در ایران، صفحه‌ی 107. برژنسکی چند صفحه جلوتر هم در اشاره به همین گزارش سولیوان از قول او در این گزارش می‌نویسد: «سرنوشت ما حکم می‌کند با شاه و در کنار شاه باشیم.» همان، صفحه‌ی 112.

۱۴. در چندین جای کتاب خاطرات سولیوان و دیگران مسئولان آمریکایی تصریح شده که سولیوان در مقابل دستورات دولت متبوعش به اعتراض پرداخته و حتی با عبارات و اصطلاحاتی تند (که حتی به دلیل شدت و حدت آن، از ذکرش در کتب خود عذر خواسته‌‌اند) با مسئولان مافوقش مکاتبه یا گفتگو کرده است. امری که حتی خود سولیوان هم اذعان می‌کند، شایسته‌ی برخورد یک سفیر با مقام مافوقش در وزارت خارجه نبوده است.