بیانات در مراسم سیزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین المعصومین سیّما بقیّةالله فیالأرضین
از شما برادران و خواهران عزیز که راههای دور را طی کردید و در این مجلسِ باشکوه و پُرمعنا شرکت جُستید، خیلی تشکّر و سپاسگزاری میکنم.
مناسبت سالگرد امام رضواناللهتعالیعلیه، هم وسیلهای است برای ملت ایران تا محبّت و ارادت و احترام خود را نسبت به امام عزیز و بزرگوار بار دیگر تجدید کند، و هم فرصتی است برای اینکه دلهای شیفته امام و اصول و راهبردهای آن بزرگوار، وفاداری خود را به اصول و خطّ امام و اهدافی که ایشان ترسیم کردند، نشان دهند. برای همین است که هر سال روز چهاردهم خرداد، در چشم تحلیلگران سیاسی عالم، خصوصیت ویژهای دارد. امروز در سرتاسر کشور، مردم همان شور و حال و اخلاص و مودّت و صمیمیّتی را نشان میدهند که از ملت ایران نسبت به امام بزرگوار همیشه دیده شده است.
در این مناسبت، من راجع به امام و انقلاب عظیم و بیمانندی که ایشان آن را در دنیا و تاریخ معاصر مثل قلّهای برافراشتند، صحبت میکنم. در حقیقت، سخن گفتن از امام و انقلاب، با یکدیگر تفاوتی ندارد. شخصیت امام فقط خصوصیات ممتازی نبود که در او وجود داشت و شخصیت ایشان را تشکیل میداد. شکّی نیست که امام بزرگوار ما از ابعاد مختلف، یک شخصیت برجسته و ممتاز، یک عالمِ بزرگ، یک فقیه صاحب مکتب، یک فیلسوف برجسته، یک سیاستمدار، یک مصلح بزرگ اجتماعی و از لحاظ روحیّات، صاحب خصلتها و خصوصیات ممتاز و کمنظیر بود. همه اینها شخصیت امام را در چشم مردمِ دوران خود او و دورانهای بعد برجسته میکند؛ لیکن شخصیت امام بزرگوار ما در این خصوصیات منحصر نیست. بُعد دیگر شخصیت او عبارت است از اصول و خطوط روشنی که او در این کشور، در این منطقه و در مقابل چشم همه مردم جهان آنها را بنیاد کرد؛ براساس آن یک نظام سیاسی و اجتماعی به وجود آورد و امیدهای بزرگی را در دل مستضعفان عالم و امّت اسلامی ایجاد نمود. شخصیت امام از اصول اساسی او جدا نیست. در حقیقت، هویّت و اصول انقلاب ما خطوط برجسته شخصیت امام را هم تشکیل میدهد. هر چه راجع به انقلاب بگوییم، در واقع درباره امام سخن گفتهایم.
خصوصیت انقلاب عظیم اسلامی که آن را به عنوان یک پدیده بینظیر در تاریخ قرنهای اخیر در چشم تحلیلگران و صاحبنظران معرفی کرده است، قبل از آن در هیچیک از انقلابهای بزرگ عالم دیده نشده بود؛ نه در انقلاب فرانسه، نه در انقلاب کمونیستی در شوروی و نه در انقلابهای کوچک دیگری که به تبع این دو انقلاب و در خط آنها حرکت میکردند. البته به این نکته توجّه داشته باشید که دأب سیاستهای مسلّطِ عالم این بوده و هست که جنبشهای عدالتخواهانه مردم نقاط مختلف دنیا را در هاضمه سیاسی و فرهنگی خود بریزند و در واقع هویّت آن جنبشها و حرکتهای مردمی و عدالتخواهانه را از بین ببرند؛ این کار در ایران هم اتّفاق افتاده بود. نهضت عدالتخواهیای که صد سال پیش در مشروطه ایران پیش آمد، یک حرکت مردمی و دینی بود. آن روز جریان سیاسىِ مسلّطِ عالم -یعنی انگلیسیها- این حرکت عدالتخواهانه مبتنی بر اصول اسلامی را در هاضمه سیاسی و فرهنگی خود ریختند؛ آن را استحاله کردند و از بین بردند و به یک حرکت مشروطه از نوع انگلیسی آن تبدیل نمودند. نتیجه آن هم این شد که جنبش مشروطه -که یک جنبش ضدّ استبدادی بود- آخر کار به دیکتاتوری رضاخانی منتهی شد که از استبدادهای قاجار، بدتر و شقاوتآمیزتر و قساوتآمیزتر بود. همینطور نهضت ملی شدن صنعت نفت به وسیله کسانی که آن را اداره میکردند، به لیبرال دمکراسىِ آمریکایی ملحق شد. نتیجه این شد که همان آمریکاییها به نهضت ملی شدن صنعت نفت خیانت کردند. با انگلیسیها که طرف مقابلِ نهضت عدالتخواهی در ایران بودند، همدست شدند و نهضت ملی را از بین بردند و دنباله آن، دیکتاتورىِ خشن و سیاه دوره محمدرضا در طول سی و چند سال، سایه سنگین خود را بر این کشور انداخت و این ملت را زیر فشار قرار داد. نهضتهای عدالتخواهانه ملتهای آفریقا و آسیا در طول دهها سال به وسیله کمونیستها و سیاست مسلّط شوروی سابق مصادره شد و به دیکتاتوریهای گوناگونی که در جهت مصالح شوروی کار میکردند، منتهی گردید. این رسمِ جاری دنیا با نهضتهای عدالتطلبانه ملتهای جهان بوده است.
هنر بزرگِ امام بزرگوار ما این بود که چارچوب محکمی را برای این انقلاب به وجود آورد و نگذاشت این انقلاب در هاضمه قدرتها و جریانهای سیاسىِ مسلّط هضم شود. شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، یا شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که تعالیم امام و خطّ اشاره انگشت ایشان در دهان مردم انداخت، معنایش این بود که این انقلاب متّکی به اصول ثابت و مستحکمی است که نه به اصول سوسیالیزمِ اردوگاه آن روز شرق ارتباطی دارد، نه به اصول سرمایهدارىِ لیبرال اردوگاه غرب. علّت اینکه شرق و غرب با این انقلاب دشمنی کردهاند و سرسختی نشان دادهاند، همین بود.
این انقلاب بر پایه اصول مستحکمی بنا شد؛ هم اجرای عدالت را مورد نظر قرار داد، هم آزادی و استقلال را -که برای ملتها از مهمترین ارزشهاست- مورد توجّه قرار داد، هم معنویت و اخلاق را. این انقلاب، ترکیبی از عدالتخواهی و آزادیخواهی و مردمسالاری و معنویت و اخلاق است؛ منتها این عدالت را نباید با آن عدالت ادّعایی و موهومی که کمونیستها در شوروی سابق یا در کشورهای اقمارِ خود شعارش را میدادند، اشتباه کرد؛ این عدالتِ اسلامی است با تعریف خاص خود. همچنین آزادی در نظام جمهوری اسلامی را با آزادی غربی -که به معنای مهارگسیختگىِ صاحبان قدرت و سرمایه و همچنین به معنای بیبندوباری انسانها در هر گونه رفتار و عمل است- نباید اشتباه کرد. این آزادىِ اسلامی است؛ هم آزادی اجتماعی است، هم آزادی معنوی است و هم آزادی فردی با قید اسلامی و با فهم و هدایت و تعریف اسلام است. این معنویت و اخلاقی را هم که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی جزو اصول خود قرار داده است، نباید با دینداریهای متحجّر، بیمنطق و ایستا در بسیاری از جوامع اشتباه کرد. آن دینداریها، بهظاهر و در زبان دیندار، اما با ایستایی و تحجّر و عدم فهم مسیر سعادت برای جامعه و انسان همراه است. این پسوند اسلامی بعد از عدالت و آزادی و معنویت، بسیار پُرمعناست و باید به آن توجّه کرد.
امام این اصول را قبل از پیروزی انقلاب، برای ملت و آگاهان تشریح کرد؛ بعد از پیروزی انقلاب، براساس آن، جمهوری اسلامی را پایهگذاری نمود و تا وقتی که زنده بود، پای این اصول ایستاد و برای آن مجاهدت کرد. لذاست که جمهوری اسلامی به عنوان یک پدیده نوین و بینظیر توانست امیدها را در دل جوامع مسلمان زنده کند. همه در سرتاسر دنیای اسلام و بیرونِ دنیای اسلام فهمیدند که این یک شکل تقلیدی از آنچه که شعارش را از زبانهای نامطمئنِّ رژیمهای شرقی و غربی شنیده بودند، نیست؛ این یک پدیده نو و دارای حیات و قدرت تحرّکِ جدید است. بنابراین در سرتاسر دنیای اسلام، با برپا شدن جمهوری اسلامی، ملتهای مسلمان به تحرّک و امید جدیدی دست پیدا کردند. الان هم همینطور است. الان علیرغم اینکه بوقهای تبلیغاتی استکبار در سرتاسر دنیا علیه جمهوری اسلامی سمپاشی و لجنپراکنی میکنند، امیدی که نظام اسلامی در دل مسلمین دنیا به وجود آورده، همچنان زنده است. روشنفکران مسلمان، جوانان مسلمان و نسلهای رو به رشد در کشورهای اسلامی، این نقطه روشن و پُر از امید را در مقابل چشم خود دارند.
علّت اینکه جریانهای مسلّطِ عالم و سیاستهای استکباری -و در رأس آنها آمریکا- علیه جمهوری اسلامی این همه تلاش میکنند، این است که میخواهند این کانون و سرچشمه را در اینجا از بین ببرند. میدانند تا این چشمه میجوشد و تا کانون این فکر نو در اینجا زنده است، در دنیا نمیتوانند ملتها را از عدالتخواهی و حقطلبیشان مأیوس کنند. بنابراین سعی میکنند یکی از دو کار را بکنند: یا این سرچشمه را در اینجا بهکلّی از بین ببرند؛ یا چون میدانند که با بیداری و زنده بودن این ملت این کار ممکن نیست، میخواهند محتوای جمهوری اسلامی را از بین ببرند؛ جهتگیریها را عوض کنند و در مفاهیم مسلّم و بیّنات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی خدشه ایجاد کنند؛ ولو صورت آن محفوظ بماند.
البته در سرتاسر دنیا، مرتّب تبلیغ میکنند که انقلاب اسلامی رو به زوال و ضعف است! این جزو تبلیغات همیشگی دشمنان این انقلاب و نظام است. عدّهای سادهلوح هم ممکن است این را باور کنند. این تبلیغات ممکن است بعضی دوستان را در سرتاسر دنیا دچار افسردگی و غم و دشمنان را خوشحال کند؛ اما این یک پیشگویی تاریخی یا یک پیشبینی علمی نیست؛ این یک ترفند تبلیغاتی است. اگر انقلاب اسلامی، ضعیف و پیر و ناتوان شده بود، چرا برای مقابله با آن میلیاردها دلار خرج میکنند؟! اگر انقلاب اسلامی از نفس افتاده بود، چرا آمریکا با همه ساز و برگ سیاسی و تبلیغاتی خود به میدان مبارزه با این انقلاب میآید و روزبهروز لحن خود را خشنتر میکند؟ نخیر؛ این انقلاب، زنده و توفنده و رو به پیش است و حرکت انقلاب و خطوط اساسی آن همچنان زنده است.
آنچه ملت ایران باید به آن توجّه داشته باشد -که بحمدالله در طول این بیستوسه سال نشان داده است که به آن توجّه دارد- یک نکته است که آن را عرض میکنم. آنچه دشمنان این انقلاب و این ملت هم باید بدانند، یک نکته است که میگویم:
آنچه ملت ما میداند و باید بهدرستی روی آن پافشاری کند -که بحمدالله تاکنون پافشاری کرده- این است که نجات این کشور و رسیدن آن به نقطهای که شایسته این ملت است، فقط در سایه اسلام و جمهوری اسلامی و نظام اسلامی امکانپذیر است و بس. جوانانی که دوران پیروزی انقلاب را درک نکردهاند و سالهای قبل از پیروزی را ندیدهاند، این نکته را بدانند که اگر انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام پرچمدار انقلاب و تحوّل در این کشور نبود، هیچ امیدی وجود نداشت که سلطه جهنّمىِ تحقیرآمیز آمریکا و حکومت دیکتاتورىِ قسىّالقلب پهلوی از این مملکت برکنده شود. همه راههای ممکن در این کشور تجربه شد و همه ناکام و ناموفّق از آب درآمد. احزاب گوناگون سیاسی، جریانهای وابسته به شرق و غرب و حرکتهای مسلّحانه، همه و همه در این کشور در برههای از زمان سر بلند کردند؛ اما هیچکدام نتوانستند برای این ملت کاری انجام دهند. لذا اختناق و سرکوب در این کشور روزبهروز شدیدتر شد. حتّی در سالهای آخرِ قبل از پیروزی انقلاب، وقتی جوانانی به مبارزه مسلّحانه رو آوردند، آن حرکتهای مسلّحانه بهشدّت سرکوب شد؛ تسلّط رژیم پهلوی هم بیشتر گردید و بتدریج یأس دلها را فرا گرفت. آن نیرویی که میتوانست در مقابل رژیم پهلوی به معنای واقعىِ کلمه بایستد، ملت بود؛ یعنی باید همه ملت به صحنه میآمد تا میتوانست رژیم فاسد و وابسته و دیکتاتور و ظالم پهلوی و پشت سرش آمریکا را شکست دهد. هیچ کانون و مرکزی در ایران وجود نداشت که بتواند ملت را بسیج کند؛ مگر روحانیت و پرچمداران دین، با شعار دین. در کشور ما این یک تجربه طولانی است؛ اینها را باید با چشم دقّت نگاه کرد.
در قضیه مشروطه اگر علما نبودند، مشروطیت به وجود نمیآمد و به پیروزی نمیرسید. وقتی هم که غربزدهها و نوچههای انگلیسی در ایران، علمای دین و شعارهای دینی را کنار زدند، باز استبداد و تسلّط و نفوذ خارجی مسلّط شد. در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم همینطور بود. تا وقتی روحانیت وسط میدان بود -که مرحوم آیةالله کاشانی یکی از اصلیترین محورهای این مبارزه بود- ملت در میدان حضور داشت؛ اما وقتی با سوء رفتارها، کجسلیقگیها و انحصارطلبیها، دستِ روحانىِ روشنفکر و آگاه و شجاعی مثل مرحوم کاشانی کوتاه شد، ملت هم کنار کشید و رؤسای دولت نهضت ملی تنها ماندند. لذا دشمن آمد و با آنها هر کار میخواست کرد.
در ایران همیشه ملت با ندای دین به میدان آمده است؛ عدالت را در سایه دین دیده است؛ به خاطر اعتماد به روحانیت، هر جایی که آنها پیشگام در تحوّلی شدهاند، آنها را تنها نگذاشته است. بنابراین وقتی امام بزرگوار ما به عنوان یک مرجع، یک عالِم دین و یک انسان آزمایششده پاک و صدیق، با آن عزم راسخ وارد میدان شد و روحانیت پشت سر او وارد میدان شدند، همه ملت به میدان کشیده شدند و دشمن دیگر نتوانست مقاومت کند. آن روز، حضور ملت توانست ریشه استبداد را از این کشور بکَند.
برادران و خواهران عزیز! در کشور ما استبداد همیشه به پشتیبانی قدرتهای سلطهگرِ خارجی متّکی بوده است. استبداد و دیکتاتوری و خودکامگی حکومت پهلوی و قبل از آن به شکل دیگری حکومت قاجار، به خاطر اتّکای آنها به قدرتهای بیگانه بود. رضاخان، متّکی به انگلیس؛ محمدرضا، اوّل متّکی به انگلیس و بعد متّکی به آمریکا بود. او منافع و نفوذ آمریکا را بر طبق میل آنها تأمین میکرد؛ آنها هم از او حمایت میکردند و هر کاری میخواستند، با این کشور و این ملت میکردند. پنجاه سال این ملت را زیر فشار اختناق نگه داشتند و پیشرفت علمی و صنعتی و فرهنگی و اخلاقی او را در دورانی که از لحاظ جهانی بهترین و آمادهترین دورانها برای این پیشرفت بود، متوقّف کردند و این ملت و این کشور را عقب نگه داشتند. همّت آنها عیش و نوش، جمع کردن ثروت و خدمت دادن به اربابان خارجی بود. آنها به اتّکای همان قدرت خارجی، به طور کامل خود را در ایران مستقر کرده بودند و کندن اینها و نابود کردن این بنای کج و مضر و سرشار از لعنت و نفرت و شوم، کار هر کسی نبود. امام بزرگوار با پرچم هدایت اسلامی آمد؛ لذا اصول امام، اصول اسلامی است؛ عدالت امام، عدالت اسلامی است؛ مردم سالاری امام، مردمسالاری اسلامی است.
یکی از بزرگترین بیانصافیها درباره امام بزرگوار و نظام اسلامی ما این است که تبلیغات بیگانه، امام و نظام اسلامی و جمهوری اسلامی را به استبداد و دوری از مردمسالاری متّهم میکنند. این انقلاب با این عظمت و توفندگی در ایران به وجود آمد و پس از پیروزی انقلاب اوّلین نظرخواهی از مردم به وسیله امام انجام گرفت که در هیچ انقلابی سابقه نداشت. شما نگاه کنید، یک کودتا، یک تحوّل کوچک و یک جابهجایی مختصر در کشوری صورت میگیرد؛ دو سه سال انتخابات تأخیر میافتد. در کشور، مردم صندوق رأی را نمیشناختند. انتخابات دوره رژیم طاغوت، صوری و دروغین بود. هیچ وقت مردم پای صندوق رأی نرفته بودند تا به معنای واقعىِ کلمه رأی دهند. هر کس را برای مجلسِ دستنشانده میخواستند، از صندوقها بیرون میآوردند. در چنین زمینهای، دو ماه بعد از پیروزی انقلاب، امام مردم را پای صندوقهای رأی کشاند و مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند. در یک سال، مردم پنج بار پای صندوقهای رأی رفتند. در طول بیستوسه سالی که از انقلاب میگذرد، ملت ما بیستوسه مرتبه برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی، نمایندگان مجلس خبرگان، رئیس جمهور و اعضای شورای شهر و نیز تعیین قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی پای صندوقهای رأی رفت و رأی داد. در کدام نظام -حتّی بهظاهر دمکراتیک- این همه تکیه به رأی و خواست مردم وجود دارد؟ دشمنان وقیح و بیشرمِ این انقلاب و این ملت، این بیانصافی را میکنند که این انقلاب و نظام و بانی و معمار و بنیانگذار بزرگ آن را به ضدّیت با مردمسالاری متّهم میکنند.
مردمسالاری در نظام اسلامی، مردمسالاری دینی است؛ یعنی به نظر اسلام متّکی است؛ فقط یک قرارداد عرفی نیست. مراجعه به رأی و اراده و خواست مردم، در آنجایی که این مراجعه لازم است، نظر اسلام است؛ لذا تعهد اسلامی به وجود میآورد. مثل کشورهای دمکراتیک غربی نیست که یک قرارداد عرفی باشد تا بتوانند بهراحتی آن را نقض کنند. در نظام جمهوری اسلامی، مردمسالاری یک وظیفه دینی است. مسئولان برای حفظ این خصوصیت، تعهّد دینی دارند و پیش خدا باید جواب دهند. این یک اصل بزرگ از اصول امام بزرگوار ماست.
اصل عدالت اجتماعی، اجرای عدالت، در نظر گرفتن حقِّ تودههای وسیع مردم و پُرکردن فاصله طبقاتی، یکی از اصول اصلی نظام اسلامی است. مبارزه با فساد اداری و فساد اقتصادی و سوءاستفاده از امکاناتی که قدرت در اختیار افراد میگذارد -چه سوءاستفاده مالی و چه سوءاستفاده سیاسی- از اصول انقلاب است و باید رعایت شود. خدمت به مردم، از اصول انقلاب است. حفظ استقلال کشور در همه زمینهها و جلوگیری از نفوذ و رخنه دشمنان، جزو اصول تغییرناپذیر انقلاب است. اصول و خطوط اصلی انقلاب قابل تغییر نیست. مظهر همه اینها قانون اساسىِ مترقی ماست.
البته دولتها و مسئولان در دورههای مختلف برای اجرای این اصول میتوانند تاکتیکها و روشهای گوناگونی را انتخاب کنند. اساس انقلاب، مثل خود اسلام بر احکام ثابت و احکام متغیّر استوار است. یک سلسله احکام، تغییرناپذیر است؛ یک سلسله احکام در شرایط گوناگون تغییر پیدا میکند. انقلاب هم همینطور است. اجتهاد، خصوصیتی است که این امکان را به یک مسئول میدهد تا بتواند به اقتضای شرایط، روشها و راهها و تاکتیکهای درست را انتخاب کند. البته انتخاب روش و اجتهاد برای پیدا کردن روش نو و مناسب، کار مجتهد است. این غیر از بدعتگذارىِ یک انسان ناوارد و تجدیدنظر طلب است؛ این کارِ کسی است که قدرت اجتهاد در این کار را داشته باشد. نقش اجتهاد و مجتهد در نظام اسلامی به همین خاطر است. از آن طرف، به بهانه تمسّک به اصول، تحجّر را نفی میکنیم و میگوییم نمیشود به بهانه تمسّک به اصول، تحجّر و ایستایی را بر انقلاب تحمیل کرد -اصولگرایی وجود دارد؛ اما این، تحجّر و جزماندیشی و نشناختن شرایط مختلف نیست- از این طرف، به بهانه اجتهاد و تحوّل، نباید به بدعتگذاریهای ناشیانه و تجدیدنظرطلبانه اجازه فعالیت و تحرّک مضر و مخرّب داد. خطِّ روشن امام بزرگوار این است. بنابراین، اصول، اصول ثابتی است. عدالت، مردمسالاری، استقلال، دفاع از حقوق ملت در همه زمینهها، دفاع از حقوق مسلمانان عالم، دفاع از هر مظلومی در هر نقطه عالم؛ اینها جزو اصول ماست. مبارزه با فساد، ظلم و زورگویی جزو اصول ماست -اینها تغییرناپذیر است- اما ممکن است روشهای گوناگونی در اوضاع و احوال مختلف وجود داشته باشد.
امام اصول انقلاب و چارچوبها را آنچنان مستحکم و دقیق و روشن ترسیم کرد تا جریانهای مسلّطِ عالم نتوانند این انقلاب را مثل بقیه تحوّلات سیاسی در هاضمه فرهنگی خود هضم کنند و از بین ببرند. آنچه ملت ما باید بر آن پافشاری کند، همین اصول تغییرناپذیر است. البته ممکن است دولتها، مجلسها و قوّه قضاییّه، در بخشهای مختلف ناتوانی نشان دهند و آنچه که مقصود و مراد انقلاب و نظام اسلامی است، برآورده نشود؛ اما این ضعف مربوط به کارگزاران و مجریان است. متأسّفانه دشمنان نظام هر جا ضعفی مربوط به یک دستگاه باشد، آن را به نظام نسبت میدهند.
نظام پایههای مستحکم و خطوط روشنی دارد. استدلال و منطقی که پشت سر خطوط اصلی نظام وجود دارد، غیرقابل خدشه است. مسئولان و کارگزاران بخشهای گوناگون نظام اسلامی -اعم از قوّه مقنّنه یا مجریّه یا قضاییّه یا نیروهای مسلّح یا هر کس در هر گوشهای مشغول کار است- باید ضعفهای خود را برطرف کنند. راه به سعادت رساندن این ملت، اجرای اصولی است که امام بزرگوار ترسیم کرد؛ در قانون اساسی تثبیت شد و ملت وفاداری خود را به آنها بارها اعلام کرد. معلوم شد دشمن با این اصول و با هر چیزی که بتواند راه نفوذ او را ببندد، مخالف است.دشمن در صدد آن است که از منافذ گوناگون وارد شود. ملت ایران و بخصوص مسئولان باید هشیار باشند، که بحمدالله ملت عزیزمان در طول این سالها نشان داد که آگاه است و به این نکات توجّه دارد.
آنچه دشمن باید بداند، این است که با تشر زدن و به کار بردن ادبیّات زورمدارانه و قلدرمآبانه نمیتواند ملت ایران را وادار به تسلیم کند. آن چیزی که برای ملت ما روشن و مسلّم است، این است که هر گونه سلطه خارجی در این کشور، سعادت دین و دنیای او را تهدید و ذلّت و تحقیر را بر او تحمیل خواهد کرد. امروز آمریکا نه فقط با ما، بلکه با دنیا با ادبیّات قلدرمآبانه حرف میزند و برای گسترش نفوذ و سلطه خود در دنیا، صحبت از جنگ میکند. هر ملت و دولتی که مرعوب این ادبیّات و این نحوه برخورد شود و تسلیم گردد، قطعاً گور خود را کنده و به ضرر خود اقدام کرده است.
رژیم آمریکا امروز در دنیا حقّ خود میداند که با ملتها و دولتها با زبان زور حرف بزند. میبینید، دولتهای عرب را تحقیر میکند؛ ملتهای عرب را مورد فشار قرار میدهد؛ از هرچه بتواند، استفاده میکند؛ در مقام عمل، از رژیم غاصب اسرائیل در مقابل دنیای اسلام و دنیای عرب بیدریغ حمایت میکند و در صدد توسعه نفوذ خود است. این پدیده نفرتانگیزی در دنیاست؛ لذا آمریکا امروز در دنیا روزبهروز منفورتر میشود. در سفری که رئیس جمهور آمریکا به اروپا کرد، تظاهرات چند ده هزار نفری مردم در شهرهای اروپا علیه رئیس جمهور آمریکا، در گذشته نظیر و سابقهای نداشته است! اینها به معنای چیست؟ در دنیای اسلام -طبق نظرخواهىِ خودشان- رژیم آمریکا منفورترین رژیمهاست. البته الان معلوم شده است که این نفرت، مخصوص دنیای اسلام نیست؛ در روسیه و کشورهای مختلف اروپا نیز نفرت عمومی علیه رژیم آمریکا و سردمداران آن روزبهروز زیادتر میشود. اینها با نفرت عمومی مردم میخواهند چه کار کنند؟
ملت ما یک ملت باعزّت است؛ به استقلال و عزّت و کرامت خود اهمیت میدهد و تحقیر و اهانت را از کسی قبول و تحمّل نمیکند. هیچ رژیمی در دنیا حق ندارد ملت ایران را به خاطر مواضع مستقلّش مورد اهانت و تحقیر قرار دهد.
تهدید هم فایدهای ندارد. البته دشمن خشن است. آمریکا در افغانستان و بعضی نقاط دیگر نشان داد که ملاحظه هیچ نکته انسانی را در عملیات خود لازم نمیداند. در کشور فقیر و مظلوم افغانستان، اینها به عنوان مبارزه با یک گروه و یک جریان، بلکه مبارزه با اشخاص معدودی، وارد میدان شدند. به آن اشخاص دست پیدا نکردند؛ اما آحاد بسیاری از مردم مظلوم را بمباران کردند و به قتل رساندند! بنابراین اینها خشناند؛ اما این اعمال خشونت نمیتواند آمریکا را به هدفهای خود برساند و موفّق کند؛ مطمئنّاً از سوی ملتها و با استقامت آنها تودهنی خواهد خورد.
این نکته را هم به ملت عزیزمان و به مسئولان محترم کشور و به جریانهای سیاسی عرض کنم: آن چیزی که میتواند جلوِ تهاجم گستاخانه آمریکا را بگیرد، فقط و فقط وحدت ملی و وحدت کلمه است. آنها در هر جا بخواهند قدم بگذارند، اوّل باید ایجاد تفرقه کنند. وسیله موفّقیت آنها، وجود اختلاف در صفوف داخلی ملتهاست. هر جا توانستهاند زورگویی و اعمال خشونت کنند، اگر دقّت کنید، میبینید بین صفوف ملت شکاف وجود داشته است. آنجایی که وحدت کلمه باشد، اینها جرأت نمیکنند نزدیک شوند. علاج مقابله با تهدیدهای آمریکا عبارت است از وحدت ملت، وحدت مسئولان، مراعات جناحهای مختلف سیاسی و گردآمدن حول همان محورهایی که امام بزرگوار ما به عنوان اصول این انقلاب و نظام معیّن کرده و مورد قبول این ملت است؛ همان چیزهایی که ملت برای آن فداکاری کرد. شما ببینید در هر نقطه دنیا وقتی کسی به عنوان نامزد ریاست جمهوری شعارهایی میدهد و بعد اکثریتی -ولو ضعیف- به او رأی میدهند، صِرف آمدن آنها پای صندوقهای رأی، به عنوان طرفداری از این شعارها به حساب میآید. در انتخابات اخیر فرانسه این را ملاحظه کردید؛ در همه جای دنیا هم این معمول است. ملت ایران برای اصول امام بزرگوار ما و خطوط اصلی این انقلاب -که عمده آنها را برشمردم- این طور نبود که فقط پای صندوقهای رأی بیاید؛ بلکه جان بر کفِ دست گرفت و وسط میدان آمد. این ملت با خون خود، این انقلاب و این خطوط و این اصول را که در قانون اساسی امروز مجسّم و متبلور است، امضاء کرد. نه فقط در اوّلِ انقلاب، بلکه در دوران جنگ تحمیلی، هشت سال مردم در مقابل متجاوز ایستادند و با جان و جوان و همه وجود خود از این نظام مقدّس دفاع کردند. این غیر از آن است که مردم برای تأیید شخصیتی پای صندوقهای رأی بیایند؛ این دهها بار بالاتر از آن است. این اصول، اصولی است که ملت ایران برای آن جان داده است؛ جوان داده است؛ خون داده است؛ الان هم ایستاده است. الان هم اگر معرکهای پیش آید که مردم ایران احساس کنند باید با جسم و جان خود وسط میدان بیایند، همه چشمهای دنیا خواهند دید که استقبال و شور و هیجان مردم حتّی از دوران جنگ تحمیلی هم بیشتر خواهد بود. این اصول، مورد اعتقاد و اعتماد و عشق و علاقه مردم و محور وحدت است. بعضی دنبال محور وحدت نگردند! این اصول، محور وحدت است. همه -چه مسئولان و چه عناصر سیاسی- وفاداری خود را به این اصول، بارها و بارها به زبان، به قلم، با نطق و با رفتار ثابت کنند؛ این میشود محور وحدت. وحدت ملی یعنی این.
ما نمیگوییم اختلاف سلیقههای مردم و جریانهای سیاسی از صحنه سیاست کشور برداشته شود. این نه ممکن است، نه مفید؛ اما این اختلاف نظرها نباید به جدال و شقاق منتهی شود. همه باید این وحدت را رعایت و حفظ کنند. این وسیله دفاع از کشور و حصاری در مقابل تهاجم گستاخانه دشمن است که دائماً تهدید و آن را مرتّب تکرار میکند. البته اگر دشمن دست از پا خطا کند، این ملت خواهد توانست از حقّ خود دفاع کند و بینی دشمن را به خاک بمالد.
در کنار این، وظیفه بسیار بزرگی بر عهدهی مسئولان کشور است و آن، خدمت به مردم و کار خستگیناپذیر و پُرتلاش و شبانهروزی برای آنها است. فرق نمیکند؛ چه قوّهی مجریّه و دستگاه دولت، چه قوّهی مقنّنه و نمایندگان مجلس، چه قوّهی قضائیّه و هستههای قضایی در سرتاسر کشور؛ اینها باید بهطور جدّی در جهت اجرای همین اصول و خطوط انقلاب و امام -که در واقع اجرای قانون اساسی است- بدون ملاحظه کار و تلاش کنند و نگذارند وقتشان صرف کارهای دیگر شود. اگر کسی در این دوران کوتاهی کند، هم در چشم مردم و قضاوت آنها محکوم خواهد شد، هم پیش خدای متعال مؤاخذ خواهد بود. در این دوران که مردم نهایت احتیاج را به خدمات مسئولان دارند، نباید کوتاهی کنند. راه برای خدمت و باز کردن گرههای اقتصادی و معیشتی مردم باز است؛ راه برای اجرای عدالت و پُرکردن شکاف طبقاتی -که در جامعه ما که اسلامی است و نباید باشد، ولی متأسّفانه وجود دارد- باز است. راههای عاقلانه و منطقی وجود دارد؛ مسئولان باید همّت کنند. این چیزی است که روح مطهّر این بزرگوار از ما و همهی مسئولان میخواهد؛ همچنانکه این ملّت از ما میخواهد.
یکی از مسائل مهمِّ این روزها -که بحمدالله در کشور ما به آن خوب پرداخته شد- مسئلهی فلسطین است. این روزها به مناسبت سالگرد ارتحال امام بزرگوار، دوستان همّت کردند و کنفرانس بینالمللی فلسطین را تشکیل دادند و در آنجا حرفهای لازم و مفیدی گفته شد. مسئلهی فلسطین، مهمترین مسئلهی دنیای اسلام است. هیچ مسئلهی بینالمللیای در دنیای اسلام از این بالاتر نیست؛ چون تسلّط غاصبانِ سرزمین فلسطین و قدس بر این بخش از پیکر امّت اسلامی، منشأ بسیاری از ضعفها و دشواریها در دنیای اسلام است.
البته امروز آمریکا شریک جرمِ اسرائیل است. رئیسجمهور آمریکا که خود را بهعنوان میانجی معرّفی میکند، صریحاً میگوید حمایت از اسرائیل جزو سیاست خارجی ما است! او در مقابل دنیای عرب، سران عرب و امّت اسلامی، اینطور آشکار و وقیحانه، جانبداری خود را از اسرائیل -که غاصب سرزمین فلسطین است- نشان میدهد.
برادران و خواهران! امروز مبارزه مردم فلسطین روی محور خود قرار گرفته است؛ همان محوری که امید پیروزی در پیمودن آن است؛ یعنی ملت به صحنه آمده است. اسرائیل، یک رژیم جعلی و غیرقانونی و غاصب است. با زور و ظلم و ترفند آمدند یک کشور را از دست مردمش گرفتند. بنابراین هر گونه مذاکرهای که براساس اعتراف به وجود این رژیم باشد، نامشروع و ناپایدار است. البته امروز ملت فلسطین واقعیت صحنه را خوب درک کرده و فهمیده است که زبان زور، تنها زبانی است که اشغالگران بیتالمقدّس و کشور فلسطین به آن معتقدند. ملت فلسطین میداند هر گونه مذاکره و قراردادی، برای او خسارت به بار خواهد آورد؛ لذا وارد میدان شده است.
مبارزهای که امروز ملت فلسطین شروع کرده است، مبارزه یک ارتش با یک ارتش دیگر نیست تا ما بگوییم او چند دستگاه تانک دارد، این چند دستگاه تانک دارد؛ او بیشتر دارد یا این بیشتر دارد. مبارزه تنها و جسمها و جانهای افرادی است که از مرگ نمیترسند. هر جوانِ فداکاری که در مقابل رژیم اشغالگر قرار میگیرد، به قدر یک لشکر آنها را تهدید میکند. جواب این انسان را دیگر تانک و موشک و هواپیما و هلیکوپترِ آپاچی نمیدهد. وقتی یک انسان -ولو یک نفر- از مرگ نترسید و خود را برای فداکاری در راه خدا و در راه وظیفه آماده کرد، برای دنیادارانِ بیانصاف بزرگترین خطر میشود. لذا شما دیدید در مقابل این جوانانِ شهادتطلب، آمریکاییها در بالاترین سطح، صریحاً موضعگیری کردند. من میگویم این موضعگیریها فایدهای ندارد. این شهادتطلبی از روی احساسات نیست؛ از روی اعتقاد به اسلام و روز قیامت و ایمان به زندگىِ بعد از مرگ است. هرجا اسلام به معنای حقیقی خود وجود داشته باشد، این خطر علیه استکبار وجود دارد. استکبار برای تسلّط بر فلسطین مجبور است با اسلام مبارزه کند. مبارزه با اسلام، یعنی مبارزه با دنیای اسلام و این مبارزه به جایی نخواهد رسید.
راهحلّ مسئله فلسطین، راه حلهای تحمیلی و دروغین نیست. تنها راه حلّ مسئله فلسطین این است که مردم واقعی فلسطین -نه مهاجران غاصب و اشغالگر- چه آنهایی که در داخل فلسطین ماندند، چه آنهایی که در بیرون فلسطین هستند، خود نظام حاکم بر کشورشان را تعیین کنند. اگر اتّکاء به آراءِ یک ملت از نظر مدّعیان دمکراسی در دنیا حرف راستی است، ملت فلسطین هم یک ملت است و باید تصمیم بگیرد. رژیم غاصبی که امروز در سرزمین فلسطین بر سرِ کار است، هیچ حقّی بر این سرزمین ندارد؛ یک رژیم جعلی، دروغین و ساخته دست قدرتهای ظالم است. بنابراین از مردم فلسطین نباید بخواهند این رژیم را به رسمیت بشناسند. اگر کسی در دنیای اسلام این اشتباه را بکند و این رژیم ظالم را به رسمیّت بشناسد، علاوه بر اینکه برای خود روسیاهی و ننگ به وجود خواهد آورد، کار بیفایدهای هم کرده است؛ چون این رژیم قابل دوام نیست. صهیونیستها خیال میکنند توانستهاند بر فلسطین مسلّط شوند و تا ابد فلسطین متعلّق به آنهاست! نخیر؛ اینطور نیست. سرنوشت فلسطین این است که قطعاً یک روز کشور فلسطین خواهد شد. ملت فلسطین در این راه قیام کرده است. وظیفه ملتها و دولتهای مسلمان این است که این فاصله را هر چه بیشتر کم کنند و کاری کنند که ملت فلسطین به آن روز برسد.
پروردگارا! تو را به اسماءِ مقدّست و به اسم اعظمت و به اولیایت سوگند میدهیم، دشمنان اسلام را سرکوب و منکوب کن؛ امّت اسلامی را سربلند و پیروز کن؛ ملت فلسطین و دیگر ملتهای مظلوم و مسلمان را نجات بده؛ دشمنان آنها را از سوی ملتهای مسلمان و با دست قدرتِ خود مجازات کن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ملت عزیز و سرافراز ما را که ایمان و صدق خود را ثابت کرده است، پیروز کن؛ او را در همه صحنهها سربلند و موفّق گردان و روح مطهّر امام بزرگوار را شاد فرما. پروردگارا به محمّد و آل محمّد، قلب مقدّسِ ولىّعصر را از ما راضی و خشنود کن و دعای آن بزرگوار را شامل حال ما گردان.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته