• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1394/07/21
گفت‌و‌گو با دکتر بانکی‌پور نویسنده‌ کتاب «دختران آفتاب»

چهار مرحله مواجهه صحیح با مشکلات جوانان

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif «دختران آفتاب» کتابی است داستان‌گونه که به زبان ساده سعی در پاسخ‌گویی به شبهات مربوط به مسائل دختران و زنان در جامعه دارد. رهبر انقلاب در تقریظ خود بر این کتاب چنین نوشته‌اند: «در میان کتاب‌های داستانی که هدفش طرح مسائل فکری است، این بهترین کتاب از نویسنده‌ی ایرانی است. طرح کلی داستان و درونمایه‌های داستانی آن خوب و شیرین است. حرف‌ها هم دقیق و منطقی است.» به‌مناسبت رونمایی از  تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب، با دکتر امیرحسین بانکی‌پورفرد، عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان و یکی از نویسندگان این کتاب به گفت‌وگو نشستیم. بانکی‌پور پیش از این، کتاب‌هایی همچون «مطلع مهر»، «دل و دلبرانه»، «عیش‌ومعاش» و «حیا» را به رشته‌ی تحریر درآورده است.
 
* آیا «دختران آفتاب» سبکی از رمان است؟
«دختران آفتاب» رمان نیست، ‌ «داستان‌مقاله» است. البته در آن زمان داستان‌مقاله متداول نشده بود. این کتاب، روح رمان را ندارد. اساسش داستان است، ولی محتوایش در واقع مجموعه شبهاتی است که دانشجوها دارند.
 
* چه دلایل و عواملی باعث شد که به فکر نوشتن یک داستان با این مضمون بیفتید؟
من تدریس را سال ۷۵ از دانشگاه امیرکبیر شروع کردم. اولین سؤالاتی که دانشجوها از من می‌کردند، در رابطه با مسائل زنان بود. جلسات اختصاصی در این مسائل برگزار می‌شد و کتاب‌های بزرگان را به دانشجویان معرفی می‌کردم. منتها پاسخ بعضی از سؤالات بچه‌ها در آن کتاب‌ها نبود یا شیوه‌ی پاسخ دادن با مرام آن‌ها نمی‌ساخت. این بود که تصمیم گرفتم کل سؤالاتی (شبهاتی) که دانشجوها از من کردند و جواب متناسب آن‌ها را به رشته‌ی تحریر درآورم و در خلال این کار، به ذهنم رسید که یک قالب داستانی به آن بدهم که گفت‌وگومحور جلو برود و فضای داستان را یک اردوی دانشجویی انتخاب کردم. دلیلش هم اردوهای زیادی بود که با بچه‌ها می‌رفتم و به نظرم تجربیاتی که از اردوها به دست می‌آوردم، برای این منظور مناسب بود.
 
* درباره‌ی موضوعات مربوط به حوزه‌ی زنان، کتاب‌های زیادی نوشته شده است، اما علت انتخاب قالب داستان برای این مجموعه چیست؟
موضوع كتاب را درباره‌ی شخصیت زن و به‌طور دقیق‌تر، دفاع از شخصیت زنِ مسلمانِ ایرانی نوشته‌ایم؛ دفاع و حتی حمله به متخاصم. قطعاً یکی از شاخصه‌های شخصیت زن مسلمان ایرانی، عفاف اوست. کتاب بدون اینکه مستقیماً به عفاف پرداخته باشد، به‌سمت عفاف حرکت می‌کند. اگر کسی بخواهد عفاف را به‌عنوان مسئله‌ای تام حل کند، حتماً به خطا می‌رود. در این کتاب، عفاف به‌عنوان مسئله‌ای در کنار همه‌ی مسائل زن بررسی و حل می‌شود.

آن زمان که کار این کتاب را انجام می‌دادم، به دانشجوها گفتم کتاب‌های حوزه‌ی زنان را بیاورند. سبک کتاب‌ها را شناسایی کردم. بعد با خودم گفتم اگر کتابی مشابه این کتاب‌ها بنویسم، قاتى باقی کتاب‌ها گم می‌شود و خواننده به‌سراغش نخواهد رفت. گفتم چه‌کار کنم که خواننده به‌سراغ این کتاب برود؟ به ذهنم رسید که زبان داستان را انتخاب کنم تا این اثر، کتابی متفاوت باشد.
 
نکته‌ی دوم اینکه می‌خواستم مباحث ملموس‌تر و عینی‌تر بیان شوند و انتزاعی نباشند. داستان را هم طوری طراحی کردم که هر خواننده‌ای بتواند خودش را با یکی از شخصیت‌های داستان انطباق دهد و صحبت‌هایی که در خلال کتاب به ذهنش می‌رسد یا نقدهایی که به صحبت‌های کتاب دارد از زبان آن شخصیت در داستان بیان کرده‌ام. حدود چهار سال طول کشید تا این کتاب کامل شود. هر فصلی که می‌نوشتم، در محیط‌های دانشجویی می‌بردم، تکثیر می‌کردم و به این ترتیب کمبودهایش پیدا می‌شد و نقدهای مطرح‌شده را در داستان اعمال می‌کردم. صحبت‌هایی که می‌بینید بین این افراد اتفاق می‌افتد، تخیلات ذهنی من نیست. این‌ها واقعیاتی بود که بچه‌ها در اردوها یا کلاس‌ها بیان می‌کردند.
 
* یعنی در اصل فاطمه خود شما هستید. درست است؟
تقریباً. دانشجوها هم همین را می‌گفتند. می‌گفتند فاطمه خود استاد بانکی‌پور است. در واقع من حرف‌هایم را بیشتر از زبان فاطمه می‌زنم.
 
* در خلال داستان، به بحث کتاب «نامه‌های فهیمه» می‌رسیم که در مورد مثلاً شخصیت اجتماعی زنان، نقشی که یک زن می‌تواند در مدیریت مرد و نهایتاً مدیریت جامعه داشته باشد، از این شخصیت استفاده شده است. چرا از میان انبوه شخصیت‌های واقعی روزگارمان، این شخصیت را انتخاب کرده‌اید؟
آن موقع که مشغول نگارش «دختران آفتاب» بودیم، کتاب «نامه‌های فهیمه» اثر معروفی در بازار نشر بود و اسمش زیاد شنیده می‌شد. شوهر مرحوم فهیمه هم از دوستان نزدیک من بود. البته من نمی‌دانستم ایشان شوهر فهیمه است. روزی داشتم برای او می‌گفتم که در متن کتاب، از «نامه‌های فهمیه» استفاده کرده‌ام و او گفت که فهمیه همسر من است. بعد هم به‌قدری متأثر شد که دیگر نتوانست توی اتاق بماند و بیرون زد. این باعث شد از فهمیه اطلاعات بیشتری به دست بیاوریم.
 
فهیمه دختری بود که به‌اصطلاح در سیر تحول یک مرد خیلی تأثیر داشت. بسیار اجتماعی و فعال بود و در عین حال سلوک فردی خودش را هم داشت. شوهرداری‌اش به‌نحو احسن بود؛ چه از نظر ظاهری و چه در رابطه‌ی شخصی با شوهرش. در عین حال از عفاف فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. این‌ها مجموعه‌ی خصوصیاتی بود که در فهیمه جمع شده بودند.
 
* شما در این کتاب برای بحث عفاف، مصادیق زیادی آورده‌اید؛ مثلاً گم شدن عاطفه یا برادرش، حساسیت‌های برادرش روی عاطفه و یا مثلاً شخصیت ثریا که ظاهراً یک شخصیت ضدعفاف است. بحث مفصلی هم در این زمینه بین بچه‌ها درگرفت. کمی در زمینه‌ی نیاز جامعه به موضوع عفاف توضیح بدهید.
ما در کتاب ضعیف‌کشی نکرده‌ایم؛ یعنی به نظرات مخالف هم فرصت داده‌ایم و به‌نحو احسن هم نظرات مخالف گفته شده است. البته این روش را ما از شهید مطهری یاد گرفته‌ایم. شهید مطهری وقتی صحبت از مارکسیسم می‌کرد، مارکسیست‌های دانشگاه تحسین می‌کردند؛ یعنی می‌گفتند ایشان خیلی خوب مارکس را درس می‌دهد. ما هم سعی کردیم با سبک ایشان این کار را انجام دهیم.
 

حقیقتاً ما کتاب را به‌طور خاص روی موضوع عفاف متمرکز نکرده‌ایم، بلکه آن را درباره‌ی شخصیت زن و به‌طور دقیق‌تر، دفاع از شخصیت زنِ مسلمانِ ایرانی نوشته‌ایم؛ دفاع و حتی حمله به متخاصم. قطعاً یکی از شاخصه‌های شخصیت زن مسلمان ایرانی، عفاف اوست. کتاب بدون اینکه مستقیماً به عفاف پرداخته باشد، به‌سمت عفاف حرکت می‌کند. اگر کسی بخواهد عفاف را به‌عنوان مسئله‌ای تام حل کند، حتماً به خطا می‌رود. در این کتاب، عفاف به‌عنوان مسئله‌ای در کنار همه‌ی مسائل زن بررسی و حل می‌شود.

نکته‌ی دیگر اینکه در مورد ثریا سعی کرده‌ایم شخصیتش را خراب نکنیم و او را قابل قبول جلوه بدهیم، چون خیلی از دختران ما که خوب هستند، در این زمینه دچار به‌اصطلاح ضعف شده‌اند، ولی این بدان معنی نیست که شخصیت‌شان عفیف نیست. سعی ما در این کتاب این است که با افکار کار داشته باشیم، نه با اشخاص. هدفمان این بوده است که حرمت اشخاص را نگه داریم و شبهه را طوری بیان کنیم که هرکسی حرف ثریا را می‌شنود، بگوید حرف دل ما هم همین است.
 
ما در کتاب ضعیف‌کشی نکرده‌ایم؛ یعنی به نظرات مخالف هم فرصت داده‌ایم و به‌نحو احسن هم نظرات مخالف گفته شده است. البته این روش را ما از شهید مطهری یاد گرفته‌ایم. شهید مطهری وقتی صحبت از مارکسیسم می‌کرد، مارکسیست‌های دانشگاه تحسین می‌کردند؛ یعنی می‌گفتند ایشان خیلی خوب مارکس را درس می‌دهد. ما هم سعی کردیم با سبک ایشان این کار را انجام دهیم.
 
در کل، نظر کتاب در باب عفاف، نگاه فاطمه بود که متفاوت از نگاه سمیه است که سخت‌گیرانه به موضوع نگاه می‌کند. یکی از مشکلاتی که ما در حوزه‌ی حجاب و عفاف داریم، بیشتر از اینکه بحث پوشش باشد، بحث گرایش است. بیشتر از اینکه بخواهیم فکر را اصلاح کنیم، متأسفانه دنبال اصلاح رفتار بوده‌ایم. غالباً پیش‌فرض‌هایی مطرح شده که باعث می‌شود دختران ما احساس جدایی کنند و نگاه جبهه‌گیرانه داشته باشند و به همین دلیل، اصل حرف را نشنوند. مواجهه‌ای که فاطمه با سمیه در ابتدای سفر پیدا می‌کند، باعث می‌شود این جبهه‌گیری شکسته شود و آن بچه‌ها تبدیل به یک گروه همدل شوند. تا همدلی ایجاد نشود، هم‌زبانی ایجاد نخواهد شد و تا هم‌زبانی ایجاد نشود، نمی‌توانیم فکر را منتقل کنیم. در استدلال‌هایی که با دانشجوها می‌کنیم، باید به موضوع همدلی و هم‌زبانی توجه کنیم. معمولاً دانشجو و استاد، خودشان را در دو جبهه‌ی متفاوت می‌بینند و بنابراین نسبت به استدلال هم جبهه می‌گیرند. شاید مهم‌ترین کار این کتاب در حوزه‌ی عفاف و حجاب، شکستن این جبهه‌گیری مخاطب باشد. فاطمه بیشتر با رفتارش بچه‌ها را جلب می‌کند. در فصول اول کتاب، حرف‌های چندانی از فاطمه نمی‌بینید. فقط «رفتار» می‌بینید تا یخ‌های بچه‌ها ذوب شود.
 
معرفی کتاب | «دختران آفتاب»
مناظره‌های فاطمه با سمیه هم جالب بود. سمیه به‌اصطلاح امروزی‌ها خشک‌تر است، ولی فاطمه منصفانه بحث می‌کند.
ما همان رعایتی که در رابطه با شخصیت ثریا داریم، در رابطه با رفتار سمیه هم داریم. با اینکه رفتار سمیه را در کتاب رد می‌کنیم، اما شخصیتش را خراب نمی‌کنیم. به مخاطب نشان می‌دهیم چه عاملی باعث این رفتار غلط در سمیه شده است. او هم دردهایی کشیده است که این‌جور برخورد می‌کند. لذا شیوه‌ی مواجهه با مشکلات جوانان چند مرحله دارد. اول اصلاح رفتار است که همدلی ایجاد می‌کند و ما این را در رفتار فاطمه داریم. دوم گوش دادن به نسل جوان است تا حرف‌هایشان را کامل بزنند و به یک هم‌زبانی و ادبیات مشترک برسیم. من سعی کردم تجربیاتم از صحبت‌های دانشگاهی را در این کتاب منتقل کنم. لذا فاطمه بعد از داشتن رفتار خوب، گوش شنوایی است برای بچه‌ها. این همان شیوه‌ای است که شهید مطهری به‌عنوان شیوه‌ی مجانب مطرح می‌کنند. می‌گویند وقتی کنار امام صادق علیه‌السلام می‌نشستند، ایشان طوری سخنان افراد را می‌شنیدند که فکر می‌کردند همه‌ی سخنان آن‌ها را باور دارند و از خودشان به‌هیچ‌وجه عکس‌العمل منفی نشان نمی‌داد. ما سعی کردیم این مسئله را در رفتار فاطمه نشان بدهیم.
 
مرحله‌ی سوم این است که یک شیوه‌ی استدلال متقن ارائه بدهیم. بازهم فاطمه این کار را به‌خوبی انجام می‌دهد. موضوع چهارم این است که استدلال صحیح مرحله‌بندی دارد. استدلالی که باید در مرحله‌ی سوم گفته شود، درست نیست در مرحله‌ی اول بگوییم. شما در ادبیات فاطمه این مسئله را می‌بینید که حرف‌ها را می‌زند و بعد می‌رود در سطح‌های عمیق‌تر. ما باید ابتدا در سطح‌های اولیه پاسخ جوان‌ها را بدهیم و بعد وارد بحث‌های عمیق شویم. این شیوه‌ای است که در مباحثات فاطمه نشان داده‌ایم. وقتی استدلال می‌کنیم، باید فرصت بدهیم که نسل جوان به استدلال ما اعتراض کند. بگذاریم این استدلال مثل آهنی باشد که در تهیه‌ی چدن، آن را دو بار حرارت می‌دهند و در این بین، یک استراحت حرارتی به آن می‌دهند تا چدن مستحکم‌تری به دست بیاید. این شیوه را هم به‌تأسی از مرحوم شیخ انصاری در «مکاسب» به کار برده‌ایم. ایشان حرفی می‌زد و بعد خودش شبهه می‌کرد. دوباره خودش استدلال می‌کرد و بحث به‌خوبی جا می‌افتاد. این‌هم کار دیگری است که در شیوه‌ی رفتار فاطمه نشان داده‌ایم.
 
بیشتر از اینکه بخواهیم فکر را اصلاح کنیم، متأسفانه دنبال اصلاح رفتار بوده‌ایم. غالباً پیش‌فرض‌هایی مطرح شده که باعث می‌شود دختران ما احساس جدایی کنند و نگاه جبهه‌گیرانه داشته باشند و به همین دلیل، اصل حرف را نشنوند. ما باید ابتدا در سطح‌های اولیه پاسخ جوان‌ها را بدهیم و بعد وارد بحث‌های عمیق شویم.

دست‌آخر هم باید بدانیم غیر از زبان استدلال، زبان احساس هم مهم است. با نسل جوان در دنیای امروز، فقط با زبان استدلال نمی‌شود حرف زد. احساس هم باید با آن همراهی کند.
 
* برای همین آخر کتاب را با آن فضای احساسی قوی در مسئله‌ی بمب‌گذاری حرم امام رضا علیه‌السلام و شهادت فاطمه تمام کردید؟
بله، این را هم من از منبرها و سنت عزاداری‌هایمان وام گرفته‌ام. سخنران سخنرانی می‌کند، ولی در آخر گریزی به کربلا می‌زند و با آن احساسی که به وجود می‌آورد، منبر را تمام می‌کند. این مانند آب یا نمک بعد از غذاست. مباحث منبر غذاست و توسل و اشکی که در آخر منبر از مستمع گرفته می‌شود، حکم همان آب یا نمک را دارد. به‌هرحال اگر این الگوی رفتار و استدلال و احساس همراه شوند، می‌توانیم شبهات نسل جوان را به‌خوبی حل کنیم.
 
* راوی این کتاب مریم است که دچار گسست خانوادگی است. ما اول با مریم و دلیلش برای این سفر مواجه می‌شویم. جدایی عاطفی فرزندان از والدین تا چه‌اندازه در جامعه‌ی ما جدی است؟
چون این کتاب از زبان مریم مطرح می‌شود، سعی کرده‌ایم آن چیزی را که در فضای عمومی جامعه رخ می‌دهد، در مریم پیاده کنیم. مریم فردی است که نه متدینِ آن‌چنانی است و نه بی‌دین. نسبت به مسائل، نظراتی مثل عموم مردم دارد. متأسفانه فضای خانواده‌های ما دارد پر از تشتت می‌شود. یعنی آن حظی که یک جوان باید از فضای خانوادگی خود ببرد، نمی‌برد. این واقعیتی است که در دنیای مدرنیته دیده می‌شود و به کشور ما هم متأسفانه سرایت کرده است. ما مریم را می‌بینیم که در یک دوراهی گیر کرده است. از یک طرف باید هم‌راستا با مادرش باشد و از طرف دیگر، خودش ضربه دیده و آن حس مادری را در مادرش ندیده است. در واقع زنی است که از جایگاه جدید زنان ضربه دیده است. یک حالت سرگردان دارد و نمی‌داند که خواسته‌های مادرش درست است یا غلط. مریم یک دختر است؛ هم احساس مادرانه‌ی مادر را کم دارد و هم احساس می‌کند به مادرش ظلم شده است. این دوگانگی را در مریم طراحی کرده‌ایم تا کاملاً این عطش و تشنگی برای حل این معما در او ایجاد شود. مادر برای مریم یک مسئله‌ی ذهنی نیست، بلکه مسئله‌ای مربوط به زندگی است. جایگاه زن کجاست؟ گاهی شما در فضای ذهنی، دچار مشکلی می‌شوید و گاهی مسئله در زندگی و عینیتش را لمس می‌کنید. ما سعی کرده‌ایم این‌ها را در مریم قرار بدهیم. بیشترین حس همذات‌پنداری را عموم خوانندگان با مریم پیدا می‌کنند.
 
* شروع کتاب طوری است که مخاطب ممکن است این‌گونه برداشت کند که کار مادر در بیرون از خانه، مهم‌ترین عامل بر هم خوردن شرایط مطلوب در خانواده است. آیا مهم‌ترین عامل همین موضوع است؟ راهکار میانی چیست؟ آیا این امکان وجود دارد که زن هم دارای نقش اجتماعی باشد و هم وظیفه‌ی مادری خود را انجام دهد؟
ما سعی کرده‌ایم جا بیندازیم که نه پدر مریم با اصل کار مادر مریم مخالف است و اصلاً او را در این حرفه دیده و انتخاب کرده است و نه خود مریم با اصل کار مادرش مخالف است، بلکه مشکل در افراطی است که مادر مریم در کارش دارد انجام می‌دهد و در نتیجه، کار را به جدایی کشانده است. مثلاً در جاهایی که تعارض بین کار و خانواده وجود دارد، مادر کار را انتخاب کرده است، درصورتی‌که اشتغال، حق زن محسوب می‌شود، ولی وظیفه‌ی او نیست. لذا بیشتر داستان در این فضاست که چرا باید اشتباه‌های ما طوری موضوعیت پیدا کند که حتی موجودیت خانواده به خطر بیفتد.
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/31068/B/13940721_0331068.jpg
عکس | تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «دختران آفتاب»
* پدر مریم هم در خانواده نیست.
اینجا بازهم تفاوت بین جایگاه زن و مرد در خانواده مطرح می‌شود. زن رکن خانواده است. خانه‌ای که زن در آن نباشد، به تعبیر مقام معظم رهبری، مسافرخانه است. دیگر اسم خانه نمی‌شود روی آن گذاشت. اگر در خانه‌ای مادر از دنیا برود، خانواده پاشیده می‌شود. خانواده بدون زن نمی‌تواند قوام پیدا کند. مرد حامی خانواده هست و نقش اقتصادی و حمایتی‌اش پررنگ است، ولی قوام داخلی خانواده با مرد نیست. لذا وقتی مردی فوت شود یا حضور عینی‌اش به دلیلی مسائلی مثل مسائل شغلی، کم شود، خانواده پاشیده نمی‌شود، ولی اگر زن فوت شود، خانواده از هم پاشیده می‌شود.
 
* فرایند آموزش فرهنگی و اجتماعی در جامعه باید به چه نحوی باشد که هم والدین با نقش و رفتار خود آشنا باشند و هم فرزندان با وظایف اجتماعی‌شان؟ سیستم آموزشی ما در این زمینه دارای چه ضعف‌هایی است؟
ما مردها باید نقش زنان را به رسمیت بشناسیم. متأسفانه در جامعه یک نقش فقط به‌عنوان نقش انسانی شناخته می‌شود و آن‌هم نقش مردان است. زن برای اینکه نقش انسانی خودش را ثابت کند، باید در جلد نقش مردانه درآید و این خیلی غلط است. انسان هم به جذب نیاز دارد و هم به دفع. انسان هم به فعالیت نیاز دارد و هم به انفعال، هم به تأثیر نیاز دارد و هم به تأثر. انسان همیشه بین این دو نیروی زندگی است و همیشه با این دو نیروی طبیعی جلو می‌رود. دو نیرویی که هر دو آن‌ها به یک میزان برای انسان لازم هستند. انسان هم به ادراک نیاز دارد، هم به احساس. در یک قرائت مردانه، در زندگی از دو نیرا یک نیرا پررنگ‌تر می‌شود. بین جاذبه و دافعه معمولاً دافعه پررنگ می‌شود. در تأثیر و تأثر و فعل و انفعال هم همین‌طور. کلاً وقتی یکی از این دو بُعد قرار باشد غالب شود، بُعد مردانه برجسته می‌شود. این اشتباه همه‌گیر بوده و به‌دلیل این غلبه‌ها، مرد جنس اول و زن جنس دوم شناخته شده است. این اتفاقی بود که در گذشته‌ی تاریخ افتاد. یا این تصور غلط که زن باید خودش را مثل مرد کند تا جنس اول حساب شود؛ اتفاقی که امروزه دارد می‌افتد. هر دو این‌ها اشتباه است. انسان تعادلی از این زوج‌ها و دوئیت‌هاست؛ هر جفت این‌هاست. زن در یکی خیلی برجسته‌تر است و مرد در دیگری و بنابراین تعادلش بین زن و مرد یکسان است. زن قدرت جذب قوی‌تری دارد، مرد قدرت دفاع قوی‌تری. زن تأثرات قوی‌تری دارد، مرد تأثیرات قوی‌تری. زن احساس قوی‌تری دارد، مرد ادراک قوی‌تری. زن عواطف قوی‌تری دارد، مرد دقت‌های نظری قوی‌تری. اگر تعادل بین دو نیرا را در نظر بگیریم، انسان برایند این دو نیرو خواهد بود. نقش زنانه به‌اندازه‌ی نقش مردانه برجسته می‌شود. در کتاب‌های درسی باید گفت که هر دو نقش متعادل‌اند. ما باید در کتاب‌های درسی به هر دو جنس به‌صورت متعادل بپردازیم تا یکی پررنگ نشود و دختران ما احساس نکنند برای کسب هویت، باید در همان مسیری حرکت کنند که بیشتر نقش‌های مردانه است.
 
* به‌عنوان آخرین مطلب، آقا در مورد کتاب شما گفتند: «این  بهترین کتاب از نویسنده‌ی ایرانی است. طرح کلی داستان و درونمایه‌های داستانی آن خوب و شیرین است.» به نظر شما، به‌دلیل کدام ویژگی است که آقا به‌عنوان یک کتاب‌خوان حرفه‌ای، این تعبیر را برای «دختران آفتاب» به کار برده‌اند؟

آقا از لطف و بزرگواری خودشان بوده است که این جمله را فرموده‌اند. ما لایق این جمله‌ی ایشان نیستیم. این جمله‌ی ایشان برای ما قوت قلب و آرامش خاطری است. خوشحالیم که این اثر ناقابل مورد تأیید و توجه ایشان قرار گرفته است. من فکر می‌کنم این مسئله حاصل آن حسی است که در نگارش «دختران آفتاب» وجود داشت. این کتاب ماحصل چندین سال کار است. ما مرتب با خواننده در ارتباط بودیم. شاید باورتان نشود که دویست مرتبه این کتاب بازنویسی شده است تا به چاپ برسد. کتاب مخاطب‌محور جلو رفته؛ یعنی مخاطب نقش زیادی در آن داشته است. بیشتر دنبال اثرگذاری کتاب بوده‌ایم. نویسندگان ما بیشتر به این موضوع نگاه می‌کنند تا به مخاطب. شاید یکی از ویژگی‌های این کتاب، این بود که مخاطب جلوی چشم ما قرار داشت و لحظه‌به‌لحظه خودمان را با مخاطب می‌سنجیدیم. حتی اگر در جایی می‌گفتند جای فلان کلمه، اگر این کلمه را بگذارید، بهتر است، حرف آن‌ها را به نظر خودم ترجیح می‌دادم. شاید یکی از دلایلی که این کتاب مورد توجه حضرت آقا هم قرار گرفته است، این موضوع باشد.
 
خانه‌ای که زن در آن نباشد، به تعبیر مقام معظم رهبری، مسافرخانه است. دیگر اسم خانه نمی‌شود روی آن گذاشت. اگر در خانه‌ای مادر از دنیا برود، خانواده پاشیده می‌شود. خانواده بدون زن نمی‌تواند قوام پیدا کند. مرد حامی خانواده هست و نقش اقتصادی و حمایتی‌اش پررنگ است، ولی قوام داخلی خانواده با مرد نیست.

یکی دیگر از دلایل این است که ما سعی کردیم حرف‌هایمان اصیل باشد؛ از قرآن و سنت باشد. در عین حال، زبان و ادبیاتمان را به‌روز انتخاب کردیم. این را هم باز از خود حضرت آقا یاد گرفتیم. نظر آقا این است که محتوا اصالت خودش را حفظ کند. البته سراسر این کتاب در واقع دیدگاه‌هایی است که حضرت آقا در رابطه با شخصیت زن دارند. ترجمان دیدگاه و نگاه خود ایشان به زن است. نگاه و افکار ایشان را در کتاب‌های دیگر به‌طور مستقیم آورده‌ایم و من اینجا سعی کرده‌ام که به‌صورت تدریجی و داستانی این رویکرد را انتقال بدهم. کاش در دانشگاه‌های ما گاهی در پایان‌نامه‌ها، مثلاً مقایسه‌ای بین نظریات رهبری در رابطه با موضوع زن و پاپ یا رهبران دیگر دنیا انجام می‌شد؛ نه‌فقط در عصر فعلی، بلکه در عصرهای مختلف.

یکی از لطف‌هایی که خداوند به حضرت آقا کرده‌اند، به‌عنوان شخص حقیقی، منهای جایگاه فعلی و رهبری‌شان، عمق نگاه ایشان در موضوع زن و کل موضوعات فرهنگی است که یکی از آن‌ها موضوع زن است. اشراف نگاه ایشان در بین رهبران دنیا، بی‌نظیر است. ما سعی کرده‌ایم محتوای این کتاب کاملاً برگرفته از آن چیزی باشد که از خود آقا در رابطه با نگاه به زن آموخته‌ایم.
 
یکی دیگر از ویژگی‌های کتاب، نداشتن موضع دفاعی است. یکی از خواسته‌هایی که آقا از قدیم داشتند و مرتب هم بیان می‌کردند، این بود که می‌گفتند ما در مواجهه با فرهنگ غرب، نباید از افکارمان دفاع کنیم، بلکه باید حمله کنیم و طلبکار باشیم. جناب آقای سیدابوالقاسم حسینی ژرفا، از فضلای بزرگ قم که در ادبیات خیلی قوی هستند و کتاب‌هایشان مرجع و از کتاب‌های دانشگاهی است، اولین ناظر این کتاب بودند. برای ایشان جالب بود که در موضوع زن یا موضوعات فرهنگی، همه به‌دنبال دفاع در برابر شبهات هستند و این اولین‌باری است کتابی می‌خواندند که به‌جای موضع دفاعی، موضع حمله‌ای به خودش گرفته است. این دقیقاً خواسته‌ای بود که خود حضرت آقا از فرهنگیان و رسانه‌ها داشته‌اند.