• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1394/07/13

خاطره‌های خوب از چهارمحال‌وبختیاری

«من خاطره‌های خوبی از چهارمحال‌وبختیاری دارم. یک سفر در سالهای دهه‌ی ۶۰ -زمان ریاست جمهوری- رفتم به شهرکرد برای تشجیع و تحریص مردم به حضور در جبهه‌ها؛ این یک سفر استانی بود که استانهای متعدّدی میرفتیم، ازجمله رفتم شهرکرد. خب، همه‌جا مردم اجتماع میکردند و تجاوب(۱) میکردند لکن شهرکرد در ذهن من همین‌طور زنده مانده. هوا هم سرد بود -آنجاها هم سرد است- محلّ سخنرانی ما را گذاشته بودند یک جایی که دو خیابان از آن منشعب میشد. من همین‌طور که نگاه کردم، دیدم تا آنجایی که چشم کار میکند، این مردم در هر دو خیابان با لباسهای محلّی، با پرچمهای گوناگون، با آثار حضور واقعی و قلبی -و نه فقط جسمانی- شرکت دارند و حضور دارند. به‌قدری این حضور بارز بود و انگیزه‌ی مردم آشکار بود که انسان با یک نگاه کردن، خیلی چیزها را میفهمید از این مردم و از این منطقه. من فراموش نمیکنم و این در یادم است. البتّه قبل از آن و بعد از آن هم شهرکرد رفته‌ام و با مردم و با اجتماعات مواجه شده‌ام لکن آن سفر سفر عجیبی بود و تأثیر عجیبی در ذهن بنده باقی گذاشت. یک بار هم قبل از آن، برای ملاقات با تیپ قمربنی‌هاشم رفتم شهرکرد و رفتم مرکز تیپ؛ آن هم هرگز از یاد من نمیرود. خب، من [به‌] مراکز بچّه‌های سپاه [در] اغلب جاها رفته‌ام؛ میرفتیم می‌نشستیم حرف میزدیم، بحث میکردیم. یک جاهایی در بین این مراکز، یک خصوصیّاتی داشت که در ذهن انسان باقی میماند؛ یکی‌اش همین تیپ قمربنی‌هاشم شهرکرد است که من یادم نمیرود؛ رفتیم آنجا، بچّه‌های بااخلاص، مؤمن، وضعیّت فقیرانه، آنجایی که اینها داشتند، خیلی وضعیّتِ با امکانات محدود امّا درعین‌حال انگیزه‌های محکم؛ و رفتیم و ساعتهایی -حالا یادم نیست چند ساعت- با اینها بودیم، ناهار هم با اینها خوردیم؛ من با یک احساس بسیار رضایتمندی از آنجا بیرون آمدم.»
۱) جواب دادن‌

بیانات در دیدار اعضاى ستاد کنگره‌ شهدای استان چهارمحال و بختیارى‌، ۱۳۹۴/۰۷/۱۳