• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1394/05/14
به بهانه‌ ایام سالگرد صدور فرمان مشروطیت و شهادت شیخ فضل‌الله نوری

مخالفت شیخ فضل‌الله با نهضتی که سر از سفارت انگلیس در آورد

یک ‌ساعت ‌و نیم مانده به غروب روز سیزدهم رجب سال ۱۳۲۷ قمری (نهم مرداد ۱۲۸۸شمسی) در میدان توپخانه‌ی تهران، هنگامه‌ای برپا بود. مردم تهران گرد آمده بودند تا بر دار شدن عالم صاحب‌نام شهر خود را شاهد باشند. در این روز، شیخ فضل‌الله نوری توسط مشروطه‌خواهان به دار آویخته شد. کینه و نفرت مشروطه‌خواهان از وی به‌قدری بود که به روایت منابع، جنازه‌ی شیخ شهید هم از اهانت و جسارت مصون نماند. البته مشروطه‌خواهان عداوت دیرینه‌ای با وی داشتند؛ به‌طوری‌که در ۱۵ ذی‌حجه ۱۳۲۶ هم قصد جان شیخ را کردند و کریم دواتگر، مجری دستور بود. لیکن مشروطه‌خواهان موفق به قتل شیخ نشدند، ولی در سال ۱۳۲۷ قمری به آرزوی خود رسیدند و مجلس پایکوبی برپا نمودند. سال ۱۳۲۸ قمری هم سید عبدالله بهبهانی را ترور کردند. سال بعدتر هم آخوند خراسانی را قبل از ورود به ایران مسموم کردند.
 
در نهضت  مشروطیت، مهم‌ترین سهم را علما و مراجع مقیم تهران، شهرستان‌ها و عتبات عالیات داشتند؛ حرکتی که در عکس‌العمل به تعرض‌های مستبدان داخلی و استعمارگران خارجی به استقلال ایران و هویت آن شکل گرفت. جامعه‌ی ایران در آن مقطع تاریخی، خود را عقب‌مانده و گرفتار استبداد و استعمار می‌دید.

* علما در عرصه‌ی اجتماع
با بررسی وظایفی که مراجع شیعه داشته‌اند، می‌توان به سهم آن‌ها در حفظ و نگهبانی هویت ملی پی برد. به تعبیر حامد الگار، «در عین حال که تقلید اساس غایی مرجعیت مجتهد را فراهم می‌کند، این مرجعیت در وظایف گوناگون به‌منصه‌ی ظهور می‌رسد.»۱ علما و مراجع، علاوه بر وظایفی که در مورد امور فردی دینی دارند، به‌لحاظ اجتماعی هم دارای وظایفی هستند. از آن جمله، امین مردم در حفظ و نگهداری اموال یتیمان، تولیت اوقاف‌، امر قضاوت، و از همه مهم‌تر وظیفه‌ی ایجاد بسترسازی لازم اجتماعی- سیاسی برای تشکیل حکومت دینی دارند. حامد الگار به‌درستی به نکته‌ای جالب اشاره کرده و نوشته است: «علمای دوره‌ی قاجار، از رهگذر تقلید، صدای مطنطن اسلام ایرانی بودند؛ یعنی اینکه علمای اعلام، نمایندگان مؤثر و قوی اسلام در ایران بودند.»۲

استقلال از حکومت‌ها و وظایف و کارویژه‌های اجتماعی علمای شیعی، ایشان را در جایگاهی قرار داده است که پناهگاه مردم در مقابل ظلم و ستم حکام و نفوذ سیاسی و فرهنگی اقتصادی بیگانگان باشند. همکاری یا عدم همکاری علما با دولت‌ها، ارتباط مستقیم با حفظ استقلال و کیان اسلامی و مردم مسلمان ایران داشته است. همراهی آن‌ها در مقاطعی و رویارویی آن‌ها با حکومت در مقاطع دیگر، از جایگاه ایشان در حراست از هویت ملی جامعه حکایت می‌کند. بر این اساس، علمای شیعه با توجه به جایگاهی که در جامعه‌ی ایران داشته و دارند، همواره به‌عنوان نمادهای هویت ملی، وظایف خطیر سیاسی و اجتماعی را به‌رغم تمایل داشتن یا نداشتن حکومت‌ها، به انجام رسانیده‌اند. بدین معنا که فارغ از اینکه چه حکومتی روی کار بود، اولین و مهم‌ترین دغدغه‌ی علما، حفظ استقلال و عدم تسلط بیگانگان بر امورات کشور بود.
از همین روی، اولین تجلی حضور مهم علما از منظر دفاع از استقلال و هویت ایرانی را در جنگ‌های نابرابر روسیه علیه ایران شاهدیم. در دور دوم این نبردها، علما و مراجع علاوه بر صدور فتاوی جهادیه،۳ حتی خود نیز در نبردها برای آزادسازی نواحی اشغال‌شده توسط قوای کفر وارد صحنه شدند.

دومین حضور مؤثر علما در محافظت از استقلال کشور، در قضیه‌ی واگذاری امتیاز توتون و تنباکو بود.۴ در نهضت  مشروطیت، مهم‌ترین سهم را علما و مراجع مقیم تهران، شهرستان‌ها و عتبات عالیات داشتند؛ حرکتی که در عکس‌العمل به تعرض‌های مستبدان داخلی و استعمارگران خارجی به استقلال ایران و هویت آن شکل گرفت. جامعه‌ی ایران در آن مقطع تاریخی، خود را عقب‌مانده و گرفتار استبداد و استعمار می‌دید. چون استبداد را عامل بی‌قانونی، ستمگری، عقب‌ماندگی و مجرا و مدخل سلطه‌ی بیگانه می‌دانست، ازاین‌رو چاره‌ی کار، یعنی تأمین استقلال و آزادی و عدالت و پیشرفت جامعه را در مهار استبداد، قانون‌مند کردن امور، مشارکت مردم و نخبگان در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌ها و نظارت بر اداره‌ی امور کشور از طریق انتخاب نماینده و تشکیل مجلس شورای اسلامی و عدالتخانه می‌دید. آنچه به انقلاب مشروطیت نامبردار شد، دستاورد این چاره‌جویی ملی به پیشگامی علما بود. چنین مطالباتی از دیدگاه علمایی که رهبری نهضت را برعهده داشتند و اکثر قاطع جامعه‌ی ایران آن روز، که آفرینندگان انقلاب بودند، نه‌تنها ماهیتی غربی و سکولار نداشت، بلکه به‌عنوان بخشی از مصادیق توصیه‌ها و آموزه‌های دینی مبنی بر عدالت‌خواهی، ظلم‌ستیزی، تعالی‌طلبی، تنظیم امور زندگی، نفی سبیل بیگانه و استعمار، اموری ذاتاً دینی تلقی می‌شد.
 
* گزارش‌هایی از کردار مشروطه‌خواهان
طیف دیگری از مشروطه‌خواهان، شامل روشنفکران غربزه و برخی دولتمردان قاجاری می‌شد که معتقد بودند مشروطیت با مذهب و به‌تبع آن متولیان مذهب، تباین ذاتی داشت. آن‌ها بیش از آنکه با استبداد و استعمار بیرونی مخالف باشند، با مذهب و نهادهای مذهبی دشمن بودند و موضوع استقلال، برایشان اولویت اولیه نداشت. به همین علت برخی از آنان در ارتباط مستقیم با سفارت‌خانه‌های ممالک غربی بودند.
طیف دیگری از مشروطه‌خواهان، شامل روشنفکران غربزه و برخی دولتمردان قاجاری می‌شد که معتقد بودند مشروطیت با مذهب و به‌تبع آن متولیان مذهب، تباین ذاتی داشت. آن‌ها بیش از آنکه با استبداد و استعمار بیرونی مخالف باشند، با مذهب و نهادهای مذهبی دشمن بودند و موضوع استقلال، برایشان اولویت اولیه نداشت. به همین علت برخی از آنان در ارتباط مستقیم با سفارت‌خانه‌های ممالک غربی بودند.

به همین دلیل، طیف روشنفکری، از همان ابتدا با علمایی چون شیخ فضل‌الله نوری مخالف بودند. در بین شهدای روحانی تاریخ معاصر ایران، دو مجتهد صاحب‌نام وجود دارند که سرنوشتی مشابه دارند: شیخ فضل‌الله نوری و میرزا علی ثقه‌السلام تبریزی. جالب آنکه هر دو بر دار شدند؛ یکی توسط مشروطه‌خواهان غربزده و دیگری توسط اشغالگران تزاری.
هرچه حرکت عدالت‌خواهی علما و مردم به پیش می‌رفت، صف‌بندی‌ها و اختلاف‌نظرهای اساسی بین علما و روشنفکران غربزده بیشتر می‌شد. در حقیقت بر دار شدن شیخ فضل‌الله نوری تاوان ایستادگی وی در برابر مشروطه‌خواهی غربی بود. همان مشروطه‌خواهانی که عین‌الدوله‌ی مستبد را بخشیدند!
 
* اختلاف اصلی شیخ فضل‌الله نوری و مشروطه‌خواهان
شیخ فضل‌الله در مورد تدوین قانون در کشوری که استبدادزده است و همچنین زخم استعمار را بر تن دارد، معتقد بود تدوین قانون بایستی برمبنای شریعت باشد: «نظام‌نامه‌ی اساسی و قانونیت مواد سیاسیه و نحوها من شرعیات به موافقت با شریعت منوط باشند.»۵ درحالی‌که روشنفکران به‌شدت با این نظر مخالف بودند و درصدد مقابله با آن هم برآمدند. شیخ هم جانش را در سر این مخالفت از دست داد.

شیخ فضل‌الله نوری قبل از دو روحانی دیگر، یعنی سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی، به ماهیت مشروطه و مخالفت ذاتی آن با دین و مذهب پی برد. به همین علت، قبل از ایشان به ایستادگی در مقابل آن پرداخت. هرچند اصل نظارت پنج مجتهد جامع‌الشرایط بر مصوبات مجلس در تاریخ مشروطه‌ی سلطنتی هیچ‌گاه به اجرا درنیامد، لیکن ایستادگی شیخ برای تصویب آن، تلاش و دوراندیشی وی را نشان می‌داد. با وجود علما در صحنه به‌عنوان نگهبانان حریم شریعت و حریم هویت ملی در ایران، امکان انحراف مشروطیت وجود نداشت. به همین علت، با از صحنه به کنار زدن خشونت‌بار علما بود که راه برای انحراف مشروطه هموار می‌شد. تنها ماندن شیخ فضل‌الله در مقابل روشنفکران غربزده و خوش‌باوری برخی از علما و جدی نگرفتن هشدارهای شیخ، فرصتی استثنایی برای غرب‌گرایان فراهم آورد تا با وارونه جلوه دادن وقایع نزد مرجعیت شیعه‌ی مستقر در نجف اشرف، اتحاد و انسجام علمای دینی را بشکنند و در پی آن، به‌راحتی مسیر مشروطه را تغییر دهند.
 
* آخرین سخنان شیخ‌فضل الله قبل از بر دار شدن
در جریان محاکمه‌ی شیخ فضل‌الله نوری، بین وی و شیخ ابراهیم زنجانی، پرسش‌وپاسخ‌هایی صورت می‌گیرد که برای درک ریشه‌های اختلاف شیخ با مشروطه‌ی مورد حمایت روشنفکران و دولتمردان قاجاری، سودمند است. بعد از اینکه ادعانامه علیه شیخ خوانده شد، وی سکوت کرد: «مستعان‌الملک رو به شیخ کرد و گفت: در مقابل اتهامات وارده که قرائت شد، چه جواب می‌دهید؟ شیخ ابتدا پاسخ داد: من مجتهد هستم و برطبق الهامات قوه‌ی اجتهادیه و شم فقاهت، راهی که مطابق شرع تشخیص دادم، پیروی و عمل نمودم. شیخ فضل‌الله سپس در دفاعیه‌ی خود چنین گفت: ...بفرمایید ببینیم با محمدعلی‌میرزا چه کردید؟
زنجانی گفت: این به شما مربوط نیست.
شیخ گفت: محمدعلی‌میرزا شاه بود و رأس استبداد. در ظاهر هم که مشروطه مخالف استبداد است. چطور است که به او امان دادید تا از ایران خارج شود و تمام قتل‌وغارت‌های او را بی‌ملاحظه نادیده گرفتید؟ مقرری هم که تعیین کردید تا سالیانه صد هزار تومان برای او بفرستید. آیا این همان حرفی نیست که ما از اول می‌زدیم؟ مشروطه‌ای که در سفارت انگلیس به عمل بیاید، عاقبتی جز این دارد؟
غرض من این است که بگویم مشروطه‌ای که با پناه بردن به اجنبی پیش برود، پیروزی‌اش را هم مستبدین جشن می‌گیرند. اگر شما مرا خواهان استبداد می‌دانید، که می‌دانم نمی‌دانید و در دلتان به این امر واقفید، چرا با من لااقل همان رفتاری را نمی‌کنید که با محمدعلی‌میرزا و عین‌الدوله و لیاخوف کردید؟ اما می‌دانید که از من خواسته شده بود که به سفارت روسیه و عثمانی پناه ببرم و جانم در امان باشد و باز هم می‌دانید که من نپذیرفتم.

زنجانی: فرصت کم است. از خودتان دفاع کنید.
شیخ فضل‌الله: و اما با عین‌الدوله چه کردید؟ به‌خاطر معاونت در کشتار و ظلم بی‌حد به مردم. شما که می‌دانید چه‌کسی باعث شد مردم ایران در گوشه‌وکنار دختران خود را بفروشند.
زنجانی: وصیت خود را بگویید. به شما هم مربوط نیست که ما با دیگران چه کرده‌ایم.
شیخ فضل‌الله: بهتر است به عین‌الدوله یک پست وزارتی بدهید. از امثال او خوب برمی‌آید. اما با لیاخوف چه کردید؟ دیگر مجلس را که به توپ نبستم. مردم تهران را که من نکشتم. با او چه کردید؟ شنیده‌ام که او هم به حضور سپهدار و سردار اسعد رسیده، شمشیر خود را باز کرده و تسلیم به زمین انداخته و سردار اسعد مجدداً شمشیر را به کمر او بسته! این را چه می‌گویید؟
زنجانی: او به وظیفه‌ی سربازی خود عمل می‌کرده!
شیخ فضل‌الله: پس تنها به وظیفه‌ی اسلامی عمل ‌کردن جرم است؟ غرض من این است که بگویم مشروطه‌ای که با پناه بردن به اجنبی پیش برود، پیروزی‌اش را هم مستبدین جشن می‌گیرند. اگر شما مرا خواهان استبداد می‌دانید، که می‌دانم نمی‌دانید و در دلتان به این امر واقفید، چرا با من لااقل همان رفتاری را نمی‌کنید که با محمدعلی‌میرزا و عین‌الدوله و لیاخوف کردید؟ اما می‌دانید که از من خواسته شده بود که به سفارت روسیه و عثمانی پناه ببرم و جانم در امان باشد و باز هم می‌دانید که من نپذیرفتم. خودتان هم گفتید که من از اول با مشروطه همراه بودم، اما بعداً جدا شدم و دلیل جدا شدنم را هم می‌دانید. امام باقر علیه‌السلام هم در ابتدا با بنی‌عباس و علیه بنی‌امیه جنگید، اما وقتی انحراف آن‌ها را دید، از آن‌ها جدا شد و آخر سر هم به دست بنی‌عباس کشته شد.
زنجانی: خودت را با امام مقایسه می‌کنی؟
شیخ فضل‌الله: نه‌خیر، شما را با بنی‌عباس مقایسه می‌کنم.
زنجانی: دیگر بس است. او را به میدان توپخانه ببرید. وصیتی نداری؟
شیخ گفت: من نماز ظهر را خوانده‌ام. نماز عصر مانده ‌است.
زنجانی گفت: این مردم کارهای مهم‌تر از نماز تو دارند. بیهوده نباید آن‌ها را معطل گذاشت...»۶

***
سال‌ها بعد، جلال آل‌احمد در کتاب «غرب‌زدگی» که در پی تبیین بیماری روشنفکری در ایران بود، به ماجرای بر دار شدن شیخ فضل‌الله هم اشاره کرده و می‌نویسد: «شیخ شهید نوری، نه به‌عنوان مخالف مشروطه که خود در اوایل امر مدافعش بود، بلکه به‌عنوان مدافع مشروعه باید بالای دار برود و من می‌افزایم به‌عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی. از آن روز بود که نقش غرب‌زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی، پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت، افراشته شد...»۷


پی‌نوشت‌ها:
[۱]. حامد الگار، دین و دولت در ایران، نقش علما در دوره‌ی قاجار، ترجمه‌ی ابوالقاسم سرّی، تهران، انتشارات توس، چ۲، ۱۳۶۹، ص۳۴.
[۲]. همان، ص۴۷.
[۳]. ر.ک.به: محمدحسن رجبی، رسایل و فتاوای جهادی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۷۸.
[۴]. ر.ک.به: شیخ حسن اصفهانی کربلایی، تاریخ خانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، به‌کوشش رسول جعفریان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲.
[۵]. روح‌الله صالحی، تعارض در انقلاب مشروطه، ۱۳۷۸، ص۸۰.
[۶]. در مشروطه چه گذشت، ج۴، ۱۳۸۹، ص۱۶۹-۱۷۱.
[۷]. غرب‌زدگی، ص۷۸.