1393/04/21
دیدار شاعران ۹۳ | شعرخوانی آقای محمدحسین انصارینژاد
در شب ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام محفل شعرخوانی جمعی از شاعران کشور در حضور حضرت آیتالله خامنهای برگزار شد. آقای محمدحسین انصارینژاد، از شاعران کشورمان در این دیدار شعری را قرائت نمود که پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن و صوت این شعر را منتشر میکند.
[برای دریافت فایل صوتی به این صفحه مراجعه کنید]
ماه رد میشد از شب یلدا، ولی انگار بیخبر بودیم
سایهها هم بلندتر بودند، شاد از آن جشن مختصر بودیم
پای این صخره سفره گستردیم، بادهمان چای قندپهلو بود
شب سردی که گرم خاطره از، کودکیهای یکدگر بودیم
صفی از مرغهای ماهیخوار، آمدند از اجل معلقتر
فکر اندوه ماهیان آن جا، از همه عمر بیشتر بودیم
ماسهها از تلاطم امواج، زیر پامان تکانتکان خوردند
در مهآلود ساحل بیتاب، چون دو تا قوی همسفر بودیم
سیلی موجها مکرر شد، ناگهان صخرهها کم آوردند
چشم بر موجهای ساحلکوب، محو هنگامه خطر بودیم
یادم آمد که باد میآمد، شب یلدای کودکیهایم
خواهرم سوزنی به دستش رفت، دور قالیچه با پدر بودیم
قصه کودکانه خود را، شب یلدا به ماه میگفتیم
گاه بالای تختهسنگی نیز، در خیال از ستاره سر بودیم
شب یلدای دیگری اما، مادرم در گدازه تب بود
داشت تا صبح سخت میلرزید، ما سرآسیمه پشت در بودیم
عابر صخرههای ساحلیام، موجها در دلم میآشوبند
بر همین صخره خوب یادم هست، شبی این گونه تا سحر بودیم
سایهها هم بلندتر بودند، شاد از آن جشن مختصر بودیم
پای این صخره سفره گستردیم، بادهمان چای قندپهلو بود
شب سردی که گرم خاطره از، کودکیهای یکدگر بودیم
صفی از مرغهای ماهیخوار، آمدند از اجل معلقتر
فکر اندوه ماهیان آن جا، از همه عمر بیشتر بودیم
ماسهها از تلاطم امواج، زیر پامان تکانتکان خوردند
در مهآلود ساحل بیتاب، چون دو تا قوی همسفر بودیم
سیلی موجها مکرر شد، ناگهان صخرهها کم آوردند
چشم بر موجهای ساحلکوب، محو هنگامه خطر بودیم
یادم آمد که باد میآمد، شب یلدای کودکیهایم
خواهرم سوزنی به دستش رفت، دور قالیچه با پدر بودیم
قصه کودکانه خود را، شب یلدا به ماه میگفتیم
گاه بالای تختهسنگی نیز، در خیال از ستاره سر بودیم
شب یلدای دیگری اما، مادرم در گدازه تب بود
داشت تا صبح سخت میلرزید، ما سرآسیمه پشت در بودیم
عابر صخرههای ساحلیام، موجها در دلم میآشوبند
بر همین صخره خوب یادم هست، شبی این گونه تا سحر بودیم