1394/04/10
دیدار شاعران ۹۴ | شعرخوانی آقای زامیق محمود اف
در شب ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام محفل شعرخوانی جمعی از شاعران در حضور حضرت آیتالله خامنهای برگزار شد. آقای زامیق محمود اف، از کشور آذربایجان در این دیدار شعری را قرائت نمود که پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR ترجمه این شعر را منتشر میکند.

از من میپرسی اهل کجایی؟
اگر بگویم اهل یمنم باور میکنی؟
اگر بگویم همۀ خانوادهام شهید شدهاند آیا هوای من را خواهی داشت؟
مبادا رهایم کنی مثل بیگانهها
مثل جوجههایی که از روشنایی فرار میکنند
در دیار من جادههایی کشیده شدهاند
مثل خانههایی که از ویرانی باقی ماندند
مثل ماهی بهتورافتاده هستیم
از هر جایی که شروع کرده بودیم همان جا ایستادهایم
ما بچههای مظلوم دیار فلسطین هستیم
از روزی که از مادر زاده شدیم در قبر به سر میبریم
روزهای تمام ماه و همچنین ماههای ما
روزهای بانشاط ما و روزهای بهظلمآمیختۀ ما
هیچ فرقی برای ما ندارد. چه روزی که متولد شدیم چه روزی که میمیریم
من که در کوههای بلند افغانستان هستم
تمام روزهای سیاه و سفید را میگذرانم
امروز در روی زمین در مصاف ظالمان
فردا نیز در باغهای بهشت خواهم بود
آفریقا در چشم شما صحرا به نظر میآید
ولیکن در چشم من گل و غنچه دیده میشود
من در دنیای سفیدی ساکن تاریکیام
یک روز سیر شدن من رویا به نظر میآید
دیگر از منطقه قرهباغ صدایم نمیآید
من دیگر در بحرینم و نفسم در آنجا میتپد
ای دادرس! من جانان من کجایی؟
تک و تنها ماندهام
کسی را ندارم
زامیق هستم
سوال نکن اهل کجایی
کسی هستم که قلبم زخم است
ما همه بندۀ خدا هستیم
چه فرقی میکند اهل سفیدآباد باشم یا سیاهآباد

از من میپرسی اهل کجایی؟
اگر بگویم اهل یمنم باور میکنی؟
اگر بگویم همۀ خانوادهام شهید شدهاند آیا هوای من را خواهی داشت؟
مبادا رهایم کنی مثل بیگانهها
مثل جوجههایی که از روشنایی فرار میکنند
در دیار من جادههایی کشیده شدهاند
مثل خانههایی که از ویرانی باقی ماندند
مثل ماهی بهتورافتاده هستیم
از هر جایی که شروع کرده بودیم همان جا ایستادهایم
ما بچههای مظلوم دیار فلسطین هستیم
از روزی که از مادر زاده شدیم در قبر به سر میبریم
روزهای تمام ماه و همچنین ماههای ما
روزهای بانشاط ما و روزهای بهظلمآمیختۀ ما
هیچ فرقی برای ما ندارد. چه روزی که متولد شدیم چه روزی که میمیریم
من که در کوههای بلند افغانستان هستم
تمام روزهای سیاه و سفید را میگذرانم
امروز در روی زمین در مصاف ظالمان
فردا نیز در باغهای بهشت خواهم بود
آفریقا در چشم شما صحرا به نظر میآید
ولیکن در چشم من گل و غنچه دیده میشود
من در دنیای سفیدی ساکن تاریکیام
یک روز سیر شدن من رویا به نظر میآید
دیگر از منطقه قرهباغ صدایم نمیآید
من دیگر در بحرینم و نفسم در آنجا میتپد
ای دادرس! من جانان من کجایی؟
تک و تنها ماندهام
کسی را ندارم
زامیق هستم
سوال نکن اهل کجایی
کسی هستم که قلبم زخم است
ما همه بندۀ خدا هستیم
چه فرقی میکند اهل سفیدآباد باشم یا سیاهآباد
