1394/03/06
فراتحلیل مذاکرات هستهای؛
گره پرونده هستهای ایران کجاست؟
رهبر انقلاب در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی فرمودند: «مسئلهی هستهای بهصورت یک گره در آمده است، این، راهحلهایی دارد، آن راهحلها متوقف به تقویت درونی ماست. اگر این تقویت در درون انجام بگیرد، آن کار آسان خواهد شد.» در یادداشت زیر سعی شده است تا این موضوع مورد واکاوی و تحلیل قرار بگیرد.
بیش از یک دهه است که موضوع هستهای ایران به عنوان یک چالش بینالمللی از سوی رسانهها و دولتهای غربی به افکار عمومی جهان معرفی شده است. در طول این سالها، پروندهی هستهای ایران با افتوخیزهای مختلفی مواجه بوده است. در اوایل دههی ۸۰ شمسی حتی توافقی میان ایران و سه کشور اروپایی انجام شد، اما دیری نپایید که آن توافق به دلیل زیادهخواهیهای طرف غربی منحل شد و باز هم پروندهی هستهای به خانهی اول خود بازگشت.
در طول مذاکرات دو سال اخیر نیز سطح توقعات غرب و مخصوصا آمریکا تا بدانجا افزایش یافت که در آستانهی «مذاکرات لوزان»، رئیسجمهور آمریکا با تکرار مواضع قبلی خود اذعان کرد که ایران میبایست برای رسیدن به توافق، «امتیازات» بیشتری بدهد! حتی گفتوگوهای نُه روزهی لوزان هم نتوانست چارهی کار شود و رئیسجمهور آمریکا، بلافاصله بعد از اعلام بیانیهی مطبوعاتی مذاکرات، جلوی دوربین رفت و با اشاره به اینکه به ایران «اعتمادی» ندارد و هرگونه توافقی صرفا بر مبنای «راستیآزمایی» است گفت: «ایران با محدودیت شدید در برنامهی خود مواجه خواهد شد و ایران همچنین با بیشترین بازرسیهای شدید و سرزده و رژیم شفافیت موافقت کرد که هرگز در هیچ برنامهی هستهای در تاریخ دربارهی آن مذاکره نشد. بنابراین این توافق براساس اعتماد نیست بلکه براساس راستیآزمایی بیسابقه است.»
گره پروندهی هستهای ایران کجاست؟
با این توضیحات سؤالی که مطرح میشود این است که گره پروندهی هستهای ایران کجاست و چگونه باز خواهد شد؟ ایران میبایست چه تدبیر و سیاستی بهمنظور رسیدن به بهترین راهحل اتخاذ کند؟ چارهی کار در چیست؟
به نظر میرسد حل مسئلهی هستهای و باز شدن گره آن، در گرو فهم «دقیق»، «همهجانبه» و از «همهی ابعاد آن» - و نه صرفا تمرکز بر مسئلهی هستهای- است. برای فهم، تحلیل و اتخاذ بهترین راهحل میبایست به همهی «زمینهها» و «پیشزمینهها» ی بهوجودآورندهی یک «رخداد» توجه کرد. بنابراین باید فراتر از هستهای و یا بهتر بگوییم مبتنی بر یک «نگاه کلان» به این مسئله نگریست و ابعاد و زوایای آن را مشخص کرد. از این زاویه، اگرچه میتوان موضوعات مختلفی را بیان کرد اما در ذیل به دو موضوع اشاره میشود:
یکم. از حیث نسبتهای چهارگانهی منطق (نسب اربع)، نسبت میان ایران و آمریکا از جنس «تباین» است. این دو کشور، حتی در موضوعات مشترک، از حیث «نظر» (ماهیت، اندیشه و ایدئولوژی) و «عمل» (اقدامات، راهبردها و تاکتیکها) در تقابل با هم قرار دارند. این همان موضوعی است که رهبر انقلاب چند روز پیش در در دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین علیهالسلام، از آن با عنوان تقابل «گفتمان نوین اسلامی» در برابر «گفتمان جاهلیت مدرن» یاد کرده و فرمودند: «چشمان تیزبین ملّتها میتواند تشخیص بدهد؛ میتواند این دو گفتمان را در مقابل هم ببیند. این دو گفتمان با هم آشتی نمیکنند، این دو گفتمان به هم نزدیک نمیشوند؛ نمیتوانند آشتی کنند. یک گفتمان گفتمان ظلم و ستیزهگری با مظلومان و ملّتها است؛ یک گفتمان گفتمان حمایت از مظلومان و مقابلهی با ظالمان است؛ اینها چطور میتوانند دست به هم بدهند؟ چطور میتوانند به هم نزدیک بشوند؟»
عکس پوستری | مسأله، هستهای نیست!
به همین علت اساسا رهبر انقلاب به مذاکرهی با آمریکا خوشبین نیستند. البته این عدم خوشبینی، نه دیدگاهی برخاسته از شرایط سالهای اخیر، بلکه مبتنی بر یک «نگاه معرفتی و گفتمانی» و البته برخاسته از «تجربهی تاریخی» ملت ایران است. ۲۴ سال پیش، در نخستین سالهای رهبری حضرت آیتالله خامنهای، در سالهایی که تازه بحث رابطهی ایران و آمریکا داغ شده بود، ایشان به همین مسئله اشاره کرده و چنین گفتند: «مرتب از رئیسجمهور آمریکا سؤال مىکنند که نظر شما راجع به روابط با جمهورى اسلامى چیست؛ او هم مىگوید ما جداً اصرار داریم که روابطمان را با ایران حسنه کنیم! این حرف، یک حرف غیرصادقانه است. بله، با جمهورى اسلامىِ اسمى، با جمهورى اسلامىاى که از ارزشها و هدفهاى اسلامى صرفنظر کند، با جمهورى اسلامىاى که دیگر اسمش یک دروغ خواهد بود، آمریکاییها حاضرند آشتى کنند و همکارى نمایند؛ اما با جمهورى اسلامىاى که ارزشهاى اسلامى را بهصورت حیاتىترین خواستههاى خود در دست بفشرد و از آن صرفنظر نکند، دلشان صاف نیست و نخواهد شد.» درست در همین سالها بود که بیل کلینتون، میز ریاست جمهوری ایالات متحده را بر عهده داشت و اتفاقا در دورهای که برخی از افراد و جریانهای سیاسی داخلی، خوشباورانه صحبت از سرگیری روابط ایران و آمریکا میکردند، تحریمها و فشارهای اقتصادی و سیاسی جدید بر ایران آغاز شد. در دوران همین رئیسجمهور دموکرات آمریکا بود که سیاست «مهار دوجانبه» به اجرا در آمد. دو سال بعد، کلینتون کلیه شرکتهای آمریکایی را از مبادلهی اقتصادی با ایران منع کرد. بعد از آن نیز قانون «داماتو» و قانون «تحریم ایران و لیبی» به تصویب رسید. هدف از اجرای همهی این قوانین و طرحها، جلوگیری از افزایش قدرت اقتصادی و سیاسی ایران بود آنچنانکه رهبر انقلاب در دیدار ۲۹ بهمنماه ۹۳ چنین فرمودند:
«از بعد از تمام شدن جنگ، یعنی از سال ۶۷ که هشت سال دفاع مقدّس تمام شد، یک برنامهریزیِ عمومیِ قدرتهای استکباری وجود داشت برای اینکه نگذارند ایران اسلامی تبدیل بشود به یک قدرت اثرگذار اقتصادی در منطقه؛ سعی کردند، روی این کار کردند. خب، جنگ که تمام شد، ما شروع کردیم به برنامهریزی برای مسائل اقتصادی و پیشرفتها؛ مشغول برنامهریزی شدیم؛ اینها فهمیدند که اگر جلوی ایران را نگیرند، اگر چنانچه اخلالگری نکنند، دخالت نکنند، مزاحمت نکنند، ایران اسلامی با تواناییهای خود - که آن روز سایهی وجود شریف امام بزرگوار هم بر سر ما بود و حیات مبارک ایشان ادامه داشت - با تکیهی به اسلام، با تکیهی به مردم، تبدیل خواهد شد به یک قطب اقتصادی منطقهای و روی اقتصاد منطقه و اقتصاد بینالملل اثر خواهد گذاشت، [لذا] برنامهریزی شد برای اینکه نگذارند.»
دوم. به نظر میرسد اصلیترین هدف مقامات آمریکایی از مذاکرات با ایران، «تغییر رفتار» ایران است نه مسئلهی هستهای. بنابراین پروندهی هستهای «فرع» است و تغییر رفتار ایران «اصل». پس آمریکاییها دنبال توافقی هستند که از طریق آن بتوانند رفتار ایران را تغییر دهند. توماس فریدمن، نویسندهی معروف «نیویورک تایمز» نیز در مصاحبهای به این موضوع اشاره کرد و گفت: «به نظر من با توافقی که اوباما با ایران بر سر مسئلهی هستهای انجام میدهد امکان این تغییر در داخل ایران فراهم میشود. البته من نمیخواهم در این خصوص پیشگویی انجام دهم اما دست کم این امکان وجود دارد که با این توافق، مشارکت ایران در مسائل جهانی بیشتر شود و در نتیجه آن تغییراتی در داخل ایران رخ دهد.»
به همین دلیل و مواردی از همین دست است که آمریکا به مذاکرات با ایران نیاز دارد. اولا آنکه اوباما یکی از معدود رؤسایجمهوری است که تاکنون از خود «میراث» ی بر جای نگذاشته است و حال، به سرانجام رساندن توافق هستهای با ایران، میتواند بهترین میراث اوباما در سال پایانی دولت وی باشد. ثانیا اینکه آمریکا گزینهی دیگری غیر از «مذاکره» ندارد. حملهی نظامی بهعنوان آلترناتیو مذاکره، تنها گزینهی محتمل دیگر آمریکا است که با توجه به بحرانهای عدیدهای که در حال حاضر آمریکا گریبانگیر آنها است، و نیز با توجه به برآوردهای واقعبینانهای که آمریکاییها از توان نطامی و دفاعی ایران دارند، کاملا غیرمعقول و هزینهزا است. کمااینکه باراک اوباما سال گذشته، در سخنرانی خود در دانشکدهی نظامی وستپوینت به این نکته اشاره کرد که راهبرد جدید آمریکا، پرهیز از «مداخلهی مستقیم» (یعنی درگیری نظامی) در سایر کشورها و استفاده از بازیگران نیابتی و منطقهای است.
راهکار جایگزین برای حل مسئله
تا اینجا مشخص شد که گره پروندهی هستهای ایران در کجاست، حال باید به این پرسش پاسخ داد که پس چارهی کار چیست؟
عکس پوستری | با اصل انقلاب مخالفند
میدانیم که هدف اصلی از مذاکرات، لغو همهی تحریمها و به تبع آن گشایش اقتصادی و حل مشکلات معیشتی مردم است. اما گفتهاند و درست هم گفتهاند که در عالم سیاست نباید همهی تخممرغها را در یک سبد چید. سیاستمدار چیره و زبردست آن کسی است که برای حل یک «مسئله»، چندین «راهحل» داشته باشند. حال اگر بپذیریم که مهمترین و بزرگترین مسئلهی حال کشور، اقتصاد است، به نتیجه رسیدن مذاکرات، صرفا یکی از راهحلها (آن هم به اذعای کارشناسان، نه چندان مهم) برای حل این مشکل است. اما حل مشکلات اقتصادی کشور راهحلهایی دیگری هم دارد که اتفاقا در دسترستر و سهلالوصولتر از به نتیجه رسیدن توافقات و دل بستن به «نقطههای خیالی» است. «مقاومسازی اقتصاد» و «ساخت مستحکم درون»، مهمترین راهکارهای مطمئن و کارآمد است که میتواند بهعنوان آلترناتیو توافق هستهای نقش ایفا کند.
چندی پیش، روزنامهی «لس آنجلس تایمز» در گزارشی به همین موضوع پرداخت و اشاره کرد: «این درست است که تحریمهای تحمیلی واشنگتن، اروپا و شورای امنیت سازمان ملل در رساندن ایران به میز مذاکره نقش حیاتی داشتهاند اما این به آن معنا نیست که فشار اقتصادی و مالی به اندازه کافی قدرتمند است که تهران را مجبور به یک توافق کند. ایران از کاهش فروش نفت، کاهش ارزش پول، کسری بودجه و محدودیتهای بانکی و مالی در حال صدمه دیدن است. اما ظرفیت ایران برای مقاومت در برابر درد اقتصادی و مشارکت در آنچه رهبر عالی ایران آن را «اقتصاد مقاومتی» میخواند- مقاومت در برابر تحریمها و فشارهای اقتصادی خارجی- بسیار بیشتر از آن چیزی است که ما تصور کنیم.»
به نظر میرسد یکی از دلایل انتخاب هوشمندانهی شعار سال به نام «دولت و ملت، همدلی و همزبانی» از سوی رهبر انقلاب برای پیشبرد این اهداف باشد. شرایطی که در آن دولت و ملت در کنار هم، بستر لازم برای «قوی شدن» هرچه بیشتر کشور را فراهم کنند.
بیش از یک دهه است که موضوع هستهای ایران به عنوان یک چالش بینالمللی از سوی رسانهها و دولتهای غربی به افکار عمومی جهان معرفی شده است. در طول این سالها، پروندهی هستهای ایران با افتوخیزهای مختلفی مواجه بوده است. در اوایل دههی ۸۰ شمسی حتی توافقی میان ایران و سه کشور اروپایی انجام شد، اما دیری نپایید که آن توافق به دلیل زیادهخواهیهای طرف غربی منحل شد و باز هم پروندهی هستهای به خانهی اول خود بازگشت.
در طول مذکرات دو سال اخیر نیز سطح توقعات غرب و مخصوصا آمریکا تا بدانجا افزایش یافت که در آستانهی «مذاکرات لوزان»، رئیسجمهور آمریکا با تکرار مواضع قبلی خود اذعان کرد که ایران میبایست برای رسیدن به توافق، «امتیازات» بیشتری بدهد! حتی گفتوگوهای نُه روزهی لوزان هم نتوانست چارهی کار شود.
در طول مذاکرات دو سال اخیر نیز سطح توقعات غرب و مخصوصا آمریکا تا بدانجا افزایش یافت که در آستانهی «مذاکرات لوزان»، رئیسجمهور آمریکا با تکرار مواضع قبلی خود اذعان کرد که ایران میبایست برای رسیدن به توافق، «امتیازات» بیشتری بدهد! حتی گفتوگوهای نُه روزهی لوزان هم نتوانست چارهی کار شود و رئیسجمهور آمریکا، بلافاصله بعد از اعلام بیانیهی مطبوعاتی مذاکرات، جلوی دوربین رفت و با اشاره به اینکه به ایران «اعتمادی» ندارد و هرگونه توافقی صرفا بر مبنای «راستیآزمایی» است گفت: «ایران با محدودیت شدید در برنامهی خود مواجه خواهد شد و ایران همچنین با بیشترین بازرسیهای شدید و سرزده و رژیم شفافیت موافقت کرد که هرگز در هیچ برنامهی هستهای در تاریخ دربارهی آن مذاکره نشد. بنابراین این توافق براساس اعتماد نیست بلکه براساس راستیآزمایی بیسابقه است.»
گره پروندهی هستهای ایران کجاست؟
با این توضیحات سؤالی که مطرح میشود این است که گره پروندهی هستهای ایران کجاست و چگونه باز خواهد شد؟ ایران میبایست چه تدبیر و سیاستی بهمنظور رسیدن به بهترین راهحل اتخاذ کند؟ چارهی کار در چیست؟
به نظر میرسد حل مسئلهی هستهای و باز شدن گره آن، در گرو فهم «دقیق»، «همهجانبه» و از «همهی ابعاد آن» - و نه صرفا تمرکز بر مسئلهی هستهای- است. برای فهم، تحلیل و اتخاذ بهترین راهحل میبایست به همهی «زمینهها» و «پیشزمینهها» ی بهوجودآورندهی یک «رخداد» توجه کرد. بنابراین باید فراتر از هستهای و یا بهتر بگوییم مبتنی بر یک «نگاه کلان» به این مسئله نگریست و ابعاد و زوایای آن را مشخص کرد. از این زاویه، اگرچه میتوان موضوعات مختلفی را بیان کرد اما در ذیل به دو موضوع اشاره میشود:
یکم. از حیث نسبتهای چهارگانهی منطق (نسب اربع)، نسبت میان ایران و آمریکا از جنس «تباین» است. این دو کشور، حتی در موضوعات مشترک، از حیث «نظر» (ماهیت، اندیشه و ایدئولوژی) و «عمل» (اقدامات، راهبردها و تاکتیکها) در تقابل با هم قرار دارند. این همان موضوعی است که رهبر انقلاب چند روز پیش در در دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین علیهالسلام، از آن با عنوان تقابل «گفتمان نوین اسلامی» در برابر «گفتمان جاهلیت مدرن» یاد کرده و فرمودند: «چشمان تیزبین ملّتها میتواند تشخیص بدهد؛ میتواند این دو گفتمان را در مقابل هم ببیند. این دو گفتمان با هم آشتی نمیکنند، این دو گفتمان به هم نزدیک نمیشوند؛ نمیتوانند آشتی کنند. یک گفتمان گفتمان ظلم و ستیزهگری با مظلومان و ملّتها است؛ یک گفتمان گفتمان حمایت از مظلومان و مقابلهی با ظالمان است؛ اینها چطور میتوانند دست به هم بدهند؟ چطور میتوانند به هم نزدیک بشوند؟»
عکس پوستری | مسأله، هستهای نیست!
به همین علت اساسا رهبر انقلاب به مذاکرهی با آمریکا خوشبین نیستند. البته این عدم خوشبینی، نه دیدگاهی برخاسته از شرایط سالهای اخیر، بلکه مبتنی بر یک «نگاه معرفتی و گفتمانی» و البته برخاسته از «تجربهی تاریخی» ملت ایران است. ۲۴ سال پیش، در نخستین سالهای رهبری حضرت آیتالله خامنهای، در سالهایی که تازه بحث رابطهی ایران و آمریکا داغ شده بود، ایشان به همین مسئله اشاره کرده و چنین گفتند: «مرتب از رئیسجمهور آمریکا سؤال مىکنند که نظر شما راجع به روابط با جمهورى اسلامى چیست؛ او هم مىگوید ما جداً اصرار داریم که روابطمان را با ایران حسنه کنیم! این حرف، یک حرف غیرصادقانه است. بله، با جمهورى اسلامىِ اسمى، با جمهورى اسلامىاى که از ارزشها و هدفهاى اسلامى صرفنظر کند، با جمهورى اسلامىاى که دیگر اسمش یک دروغ خواهد بود، آمریکاییها حاضرند آشتى کنند و همکارى نمایند؛ اما با جمهورى اسلامىاى که ارزشهاى اسلامى را بهصورت حیاتىترین خواستههاى خود در دست بفشرد و از آن صرفنظر نکند، دلشان صاف نیست و نخواهد شد.» درست در همین سالها بود که بیل کلینتون، میز ریاست جمهوری ایالات متحده را بر عهده داشت و اتفاقا در دورهای که برخی از افراد و جریانهای سیاسی داخلی، خوشباورانه صحبت از سرگیری روابط ایران و آمریکا میکردند، تحریمها و فشارهای اقتصادی و سیاسی جدید بر ایران آغاز شد. در دوران همین رئیسجمهور دموکرات آمریکا بود که سیاست «مهار دوجانبه» به اجرا در آمد. دو سال بعد، کلینتون کلیه شرکتهای آمریکایی را از مبادلهی اقتصادی با ایران منع کرد. بعد از آن نیز قانون «داماتو» و قانون «تحریم ایران و لیبی» به تصویب رسید. هدف از اجرای همهی این قوانین و طرحها، جلوگیری از افزایش قدرت اقتصادی و سیاسی ایران بود آنچنانکه رهبر انقلاب در دیدار ۲۹ بهمنماه ۹۳ چنین فرمودند:
هدف اصلی از مذاکرات، لغو همهی تحریمها و به تبع آن گشایش اقتصادی و حل مشکلات معیشتی مردم است. اما گفتهاند و درست هم گفتهاند که در عالم سیاست نباید همهی تخممرغها را در یک سبد چید. سیاستمدار چیره و زبردست آن کسی است که برای حل یک «مسئله»، چندین «راهحل» داشته باشند.
«از بعد از تمام شدن جنگ، یعنی از سال ۶۷ که هشت سال دفاع مقدّس تمام شد، یک برنامهریزیِ عمومیِ قدرتهای استکباری وجود داشت برای اینکه نگذارند ایران اسلامی تبدیل بشود به یک قدرت اثرگذار اقتصادی در منطقه؛ سعی کردند، روی این کار کردند. خب، جنگ که تمام شد، ما شروع کردیم به برنامهریزی برای مسائل اقتصادی و پیشرفتها؛ مشغول برنامهریزی شدیم؛ اینها فهمیدند که اگر جلوی ایران را نگیرند، اگر چنانچه اخلالگری نکنند، دخالت نکنند، مزاحمت نکنند، ایران اسلامی با تواناییهای خود - که آن روز سایهی وجود شریف امام بزرگوار هم بر سر ما بود و حیات مبارک ایشان ادامه داشت - با تکیهی به اسلام، با تکیهی به مردم، تبدیل خواهد شد به یک قطب اقتصادی منطقهای و روی اقتصاد منطقه و اقتصاد بینالملل اثر خواهد گذاشت، [لذا] برنامهریزی شد برای اینکه نگذارند.»
دوم. به نظر میرسد اصلیترین هدف مقامات آمریکایی از مذاکرات با ایران، «تغییر رفتار» ایران است نه مسئلهی هستهای. بنابراین پروندهی هستهای «فرع» است و تغییر رفتار ایران «اصل». پس آمریکاییها دنبال توافقی هستند که از طریق آن بتوانند رفتار ایران را تغییر دهند. توماس فریدمن، نویسندهی معروف «نیویورک تایمز» نیز در مصاحبهای به این موضوع اشاره کرد و گفت: «به نظر من با توافقی که اوباما با ایران بر سر مسئلهی هستهای انجام میدهد امکان این تغییر در داخل ایران فراهم میشود. البته من نمیخواهم در این خصوص پیشگویی انجام دهم اما دست کم این امکان وجود دارد که با این توافق، مشارکت ایران در مسائل جهانی بیشتر شود و در نتیجه آن تغییراتی در داخل ایران رخ دهد.»
به همین دلیل و مواردی از همین دست است که آمریکا به مذاکرات با ایران نیاز دارد. اولا آنکه اوباما یکی از معدود رؤسایجمهوری است که تاکنون از خود «میراث» ی بر جای نگذاشته است و حال، به سرانجام رساندن توافق هستهای با ایران، میتواند بهترین میراث اوباما در سال پایانی دولت وی باشد. ثانیا اینکه آمریکا گزینهی دیگری غیر از «مذاکره» ندارد. حملهی نظامی بهعنوان آلترناتیو مذاکره، تنها گزینهی محتمل دیگر آمریکا است که با توجه به بحرانهای عدیدهای که در حال حاضر آمریکا گریبانگیر آنها است، و نیز با توجه به برآوردهای واقعبینانهای که آمریکاییها از توان نطامی و دفاعی ایران دارند، کاملا غیرمعقول و هزینهزا است. کمااینکه باراک اوباما سال گذشته، در سخنرانی خود در دانشکدهی نظامی وستپوینت به این نکته اشاره کرد که راهبرد جدید آمریکا، پرهیز از «مداخلهی مستقیم» (یعنی درگیری نظامی) در سایر کشورها و استفاده از بازیگران نیابتی و منطقهای است.
راهکار جایگزین برای حل مسئله
تا اینجا مشخص شد که گره پروندهی هستهای ایران در کجاست، حال باید به این پرسش پاسخ داد که پس چارهی کار چیست؟
عکس پوستری | با اصل انقلاب مخالفند
میدانیم که هدف اصلی از مذاکرات، لغو همهی تحریمها و به تبع آن گشایش اقتصادی و حل مشکلات معیشتی مردم است. اما گفتهاند و درست هم گفتهاند که در عالم سیاست نباید همهی تخممرغها را در یک سبد چید. سیاستمدار چیره و زبردست آن کسی است که برای حل یک «مسئله»، چندین «راهحل» داشته باشند. حال اگر بپذیریم که مهمترین و بزرگترین مسئلهی حال کشور، اقتصاد است، به نتیجه رسیدن مذاکرات، صرفا یکی از راهحلها (آن هم به اذعای کارشناسان، نه چندان مهم) برای حل این مشکل است. اما حل مشکلات اقتصادی کشور راهحلهایی دیگری هم دارد که اتفاقا در دسترستر و سهلالوصولتر از به نتیجه رسیدن توافقات و دل بستن به «نقطههای خیالی» است. «مقاومسازی اقتصاد» و «ساخت مستحکم درون»، مهمترین راهکارهای مطمئن و کارآمد است که میتواند بهعنوان آلترناتیو توافق هستهای نقش ایفا کند.
چندی پیش، روزنامهی «لس آنجلس تایمز» در گزارشی به همین موضوع پرداخت و اشاره کرد: «این درست است که تحریمهای تحمیلی واشنگتن، اروپا و شورای امنیت سازمان ملل در رساندن ایران به میز مذاکره نقش حیاتی داشتهاند اما این به آن معنا نیست که فشار اقتصادی و مالی به اندازه کافی قدرتمند است که تهران را مجبور به یک توافق کند. ایران از کاهش فروش نفت، کاهش ارزش پول، کسری بودجه و محدودیتهای بانکی و مالی در حال صدمه دیدن است. اما ظرفیت ایران برای مقاومت در برابر درد اقتصادی و مشارکت در آنچه رهبر عالی ایران آن را «اقتصاد مقاومتی» میخواند- مقاومت در برابر تحریمها و فشارهای اقتصادی خارجی- بسیار بیشتر از آن چیزی است که ما تصور کنیم.»
به نظر میرسد یکی از دلایل انتخاب هوشمندانهی شعار سال به نام «دولت و ملت، همدلی و همزبانی» از سوی رهبر انقلاب برای پیشبرد این اهداف باشد. شرایطی که در آن دولت و ملت در کنار هم، بستر لازم برای «قوی شدن» هرچه بیشتر کشور را فراهم کنند.