• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1371/01/25

بیانات در دیدار با خانواده‌هاى شهداى مشهد

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

رحمت الهی‌ با مردن انسان تمام نمی‌‌شود. رحمتی‌ است که همین‌طور مستمراً در دنیا هست تا دوران برزخ و شب اول قبر و قیامت و غوغای‌ عجیب قیامت و تا ان‌شاءالله در بهشت. همین رحمت رحیمی‌ الهی‌ هم به طور یکسان بین مؤمنین تقسیم نمی‌‌شود. در این مورد خاص، خدای‌ متعال تساوی‌ قائل نیست؛ چنان که رحمت او به بعضی‌ کمتر و به بعضی‌ بیشتر می‌‌رسد. من خیال می‌‌کنم از جمله کسانی‌ که این رحمت در حد وافری‌ به آنها می‌‌رسد - غیر از خود شهدا - پدران و مادران شهدای‌ این روزگارند؛ زیرا پدران و مادران شهدا نقشی‌ ایفا کردند که با نقش خود شهدا قابل مقایسه است. هیچ وقت نمی‌‌شود کسی‌ را که در جبهه حضور دارد و جانش را می‌‌دهد، با کسی‌ که در جبهه نیست مقایسه کرد. او کجا و این کجا! اما نقش پدران و مادران شهدای‌ ما در این زمان، با آنها قابل مقایسه است. حتی‌ اگر حمل بر مبالغه نشود، معتقدم که در مواردی‌ - نه همه‌ی‌ موارد - نقش پدر و مادر شهید از نقش جوان شهید برجسته‌تر و بزرگتر است.

پدر و مادری‌ که دو پسر داشتند و هر دو را در راه خدا دادند، چیز کمی‌ نیست! یا پدر و مادری‌ که یک پسر داشتند و او را در راه خدا دادند، چیز کوچکی نیست! یا کسی‌ که دو تا سه فرزندش را در راه خدا داده، چیز اندکی‌ نیست!

یک وقت به خانه‌ی‌ شهیدی‌ رفته بودم. مادر شهید در خانه بود اما پدرش حضور نداشت. برخی‌ از همسایه‌ها هم آمده بودند و آن‌جا حضور داشتند. پرسیدم بقیه‌ی‌ اعضای‌ خانواده کجایند؟ مادر شهید گفت: «ما کس دیگری‌ نداریم. دو فرزند پسر داشتم، که هر دو شهید شدند.» بعد افزود: «همسرم تاب نمی‌‌آورد در خانه بماند؛ به کوچه و خیابان می‌‌رود و من در خانه تنها می‌‌مانم!»

نمی‌‌شود گفت که شأن چنین مادری‌ از دو شهیدش کمتر است. واقعاً خیلی‌ عظمت دارد!

عرض من این است که پدر و مادر و خانواده‌ی‌ شهدای‌ زمان ما، نقش بزرگی‌ ایفا کردند. آنها کاری‌ کردند تا مبارزه ادامه پیدا کند. اگر پدران و مادران شهدای‌ ما در آن وهله‌ی‌ اول - مثلاً سال اول یا دو سال اول جنگ - اظهار بی‌‌صبری‌ می‌‌کردند و این بی‌‌صبری‌ در جامعه منعکس می‌‌شد و به والدین دیگر می‌‌رسید، شما خیال می‌‌کنید بچه‌های‌ دیگران، به این آسانی‌ عازم جبهه می‌‌شدند؟ مادران این‌طور رضایت می‌‌دادند و پدران چنین استقبال می‌‌کردند؟

پدر شهیدی‌ نقل می‌‌کرد: «به فرزندم گفتم یا من به جبهه می‌‌روم یا شما برو. فرزندم اصرار کرد و گفت پدر جان! از شما سن و سالی‌ گذشته است. اجازه بدهید من اعزام شوم. نپذیرفتم و گفتم شما صبر کن، اول من اعزام بشوم، بعد که برگشتم، شما راهی‌ شوید.» سبقت جویی‌ پدر و پسر، برای‌ رفتن به جبهه!

ببینید، این چه روحیه‌ای‌ است! این چه روحیه‌ی‌ عجیبی‌ است! همین روحیه‌ها بود که جهاد را مستمر کرد. این جهاد، بدون این روحیه‌ها استمرار پیدا نمی‌‌کرد. جهاد ما جهاد سختی‌ بود. اکنون نیز سخت است. اگرچه امروز جبهه‌ی‌ رویاروی‌ واضحی‌ چون جبهه‌ی‌ جنگ نداریم، اما از دشواری‌ جهادمان کاسته نشده است. اکنون نیز خیلی‌ سخت است؛ چون همه‌ی‌ دنیا با ما طرفند، و فقط اظهارات، مختلف است.

لحظاتی‌ پیش، گروهی‌ از مسؤولین و کارکنان رادیو این‌جا بودند. به آنها گفتم: هر یک از مخالفان و دشمنان ما، از مبدائی‌ حرکت می‌‌کند؛ اما همه‌شان قصد رسیدن به یک نقطه و یک هدف را دارند. هدف همه‌ی‌ آنها، ضربه زدن به نظام جمهوری‌ اسلامی‌ است. می‌‌خواهند این نباشد. این بساط، بساطی‌ است که در این دنیا بیگانه است. دنیایی‌ که توانسته روال حرکت سیاسی‌ عالم و روال حرکت بشری‌ را بر ضد ارزشهای‌ خدایی‌ سازماندهی‌ و تنظیم کند، تاکنون مانعی‌ در مقابل خودش نداشته است؛ اما امروز و از این‌جا، مانعی‌ بزرگ وسط راهش روییده و نمی‌‌گذارد چنان حرکتی‌، پیشروی‌ کند. می‌‌خواهند این مانع را به هر نحو که امکان دارد و هر طور که بتوانند از سر راه بردارند.

خوب؛ چه کسی‌ این جهاد را استمرار می‌‌بخشد و دنبال می‌‌کند؟ مسلماً آن‌که ایمان بالایی‌ دارد. آن روز، جبهه‌ی‌ جنگ مشخص بود؛ جهاد دشواری‌ هم بود. از همه طرف مشکلات مختلف بر سر ملت می‌‌ریخت و مظهرش هم جبهه‌ی‌ جنگ بود. اگر پدران و مادران، این شجاعت، این فداکاری‌، این استغناء و این گذشت واقعاً عظیم را به خرج نمی‌‌دادند، مگر جهاد ادامه پیدا می‌‌کرد!؟ هیچ نفسی‌ جز نفس امام، که گرمترین نفس بعد از معصومین است، نتوانست خیل جوانان و رزمندگان را به جبهه بکشاند. واقعاً هیچ کس بعد از معصومین نتوانست! حتماً خوانده‌اید که امیرالمؤمنین یا خود پیغمبر در مراحل اعزام نیرو به جبهه‌ها، چه کشیدند! قرآن می‌‌گوید: «یقولون ان بیوتنا عورة و ماهی‌ بعورة ان یریدون الّا فرارا (۱)»؛ به آنان می‌‌گویی‌ عازم جبهه‌ی‌ نبرد شوید، امّا هر کدامشان بهانه‌ای‌ می‌‌آورند. می‌‌گویند: «خانه‌مان خراب است. گرفتاری‌ داریم. فصل تابستان است و هنگام چیدن خرما و برداشت محصول. کار و کسبمان کساد می‌‌شود.» نفس پیغمبر بود، اما نمی‌‌توانست آنان را به جبهه بکشاند! بعد از جریان قطعنامه که مجدداً عراق حمله کرد و حضرت امام پیام دادند و بنده هم چیزی‌ نوشتم، به منطقه رفتم. در آن فصل از سال دیدم سراسر کوه و دشت و بیابان، پوشیده از مردم است. آیا اینها کار نداشتند؟ کشاورزی‌ نداشتند؟ بیوتشان «عوره» نبود؟ عجیب است! این چه حرکت و چه قدرتی‌ بود؟ البته جز قدرت خدا هیچ چیز دیگر نبود و عاملش هم امثال شما بودید. می‌‌خواهم این را عرض کنم که پدران و مادران شهدا، از مهمترین ابزارهای‌ الهی‌ بودند برای‌ این‌که جهاد استمرار پیدا کند؛ برای‌ این‌که ملت شکست نخورد؛ برای‌ این‌که انقلاب در قمار جهانی‌ نبازد و در این مقابله‌ی‌ جهانی‌ نتوانند آن را از میدان خارج کنند. شما بزرگترین ابزار بودید. نفس امام در شما، در ملت و در جوانان اثر کرد. مسلماً اگر این همه فداکاری‌، این همه گذشت و این همه عزیمتهای‌ الهی‌ نبود، نفس معصوم هم اثر نمی‌‌کرد. این است که من معتقدم آن «کفلین من رحمته» - که در دعاها می‌‌خوانید: «و کفلین من رحمتک (۲)» - ان‌شاءالله از آن شماهاست و البته باید حفظش کنید. همه‌ی‌ دستاوردهای‌ الهی‌، مثل دستاوردهای‌ دنیوی‌، نگه داشتن می‌‌خواهد. فرضاً شما پول کلانی‌ به دست می‌‌آورید. اگر آن را در جایی‌ ثبت و ضبط و نگهداری‌ نکنید و یا در معامله با آن پول، جانب احتیاط را رها کنید، از دست می‌‌رود.

ثواب الهی‌ نیز همین‌طور است. اگر انسان ثواب الهی‌ را رعایت و مراقبت نکند و برای‌ خود حفظش ننماید، از دست می‌‌رود. ما، در روایات خود، مسأله‌ای‌ به نام «حبط» داریم. در قرآن هم می‌‌فرماید: «فاحبط الله اعمالهم (۳)» خدا نکند که اعمال ما «حبط» گردد. باید مراقب بود. همه باید مراقب باشند. خداوند در قرآن می‌‌فرماید: «الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذین احسنوا منهم و التقوا اجر عظیم (۴)»؛ کسانی‌ که در میدان جنگ مجروح شدند؛ یعنی‌ به آنها ضربه وارد آمد - مثل جانبازان ما - باید کار نیکو انجام دهند و تقوا پیشه کنند تا خدا به آنان «اجر عظیم» بدهد. صرف این‌که مثلاً بنده در میدان جنگ مجروح شدم، کافی‌ نیست. شماها بحمدالله این سرمایه‌ی‌ عظیم را جمع کرده‌اید. البته آسان هم جمع نکرده‌اید. دو فرزند، سه فرزند و یا یک فرزند در این راه داده‌اید. واقعاً اینها مثل افسانه است. بسیار شکوهمند و با عظمت است. و خدا به شما صبر داد؛ بخصوص به مادران صبر داد. البته من نمی‌‌توانم به شما چیزی‌ عرض کنم؛ چون شما، پدران و مادران، این‌جا نشسته‌اید و آدم با رودربایستی‌ مواجه است. اما من غالباً مادران را بهتر از پدران دیده‌ام. بنده، به خانه‌ی‌ شهدا زیاد می‌‌روم. شاید صدی‌ هشتاد و بلکه بیشتر، خانمی‌ که مادر شهید است، قرصتر و محکمتر و قویتر و روشنتر از آقایی‌ است که پدر شهید است!

غرض این‌که خداوند، ذخیره‌ی‌ ارجمند و ارزشمندی‌ را به شما داد و آسان هم نداد. با آن سرمایه گذاری‌ واقعاً سنگین، این ذخیره را باید حفظ کنید. حفظ این ذخیره هم، با تقوا، با حفظ زبان، با حفظ عمل و با استمرار در این خط مقدس و مبارک، میسور است. ذخیره‌ی‌ خود را اگر چنین حفظ کنید، خداوند ان‌شاءالله بهترین و بیشترین اجر را به شما خواهد داد: «الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذین احسنوا منهم و اتقوا اجر عظیم.»

خوش اقبالی‌ شهدا از این جهت است که در همان لحظه‌ی‌ اوج، کارشان تمام می‌‌شود؛ یعنی‌ پرونده‌شان مهر می‌‌خورد و برگشت ندارد. در آن اوج، پرونده‌شان بسته می‌‌شود و چه خوب است که در آن اوج، پرونده بسته شود! اما شما آقایانی‌ که تجربه‌های‌ دیگر دارید، بعد از آن اوج، باز پرونده‌تان مفتوح است و ادامه دارد. لذا، سخت است. خیلی‌ هم سخت است!

۱) احزاب: ۱۳.

۲) مفاتیح الجنان: دعای‌ ابوحمزه‌ی‌ ثمالی‌

۳) احزاب: ۱۹.

۴) آل عمران: ۱۷۲.