1393/11/24
آن روزها | آخرین روزهای مبارزه در مشهد مقدس
مروری بر مبارزات و فعالیتهای انقلابی حضرت آیتالله خامنهای در پنج ماه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷
فضای مبارزاتی سراسر کشور و مشهد پس از شهادت حجتالاسلاموالمسلمین حاجآقا مصطفی خمینی در مهرماه ۵۶ خیلی تغییر کرده بود. انتشار مقالهی توهینآمیز به حضرت امام رحمهالله در روزنامهی اطلاعات و آفتاب شرق –چاپ مشهد- با اعتراض شدید مردم و روحانیون شهرها مواجه شده بود. آنچه در ادامه میآید دومین بخش از گزارشی است که به مرور فعالیتهای حضرت آیتالله خامنهای پس از رهایی از تبعید تا روز پیروزی انقلاب اسلامی میپردازد. در بخش نخست این گزارش وقایع اعتراضی مردم مشهد در مهر و آبان ۱۳۵۷ و بهویژه تظاهرات پرشور تاسوعا و عاشورا مورد بررسی قرار گرفت.
فضای مبارزاتی سراسر کشور و مشهد پس از شهادت حجتالاسلاموالمسلمین حاجآقا مصطفی خمینی در مهرماه ۵۶ خیلی تغییر کرده بود. انتشار مقالهی توهینآمیز به حضرت امام رحمهالله در روزنامهی اطلاعات و آفتاب شرق –چاپ مشهد- با اعتراض شدید مردم و روحانیون شهرها مواجه شده بود. آنچه در ادامه میآید دومین بخش از گزارشی است که به مرور فعالیتهای حضرت آیتالله خامنهای پس از رهایی از تبعید تا روز پیروزی انقلاب اسلامی میپردازد. در بخش نخست این گزارش وقایع اعتراضی مردم مشهد در مهر و آبان ۱۳۵۷ و بهویژه تظاهرات پرشور تاسوعا و عاشورا مورد بررسی قرار گرفت.
ابتکاری که در ایران پخش شد
در یازدهم محرم، حضرت امام خمینی رحمهالله پیامی صادر میکنند که در آن ضمن تأکید بر تداوم اعتصابها، مبارزه را وارد فاز جدیدی میکنند: «من از سربازان سراسر کشور خواستارم که از سربازخانهها فرار کنند، این وظیفهاى است شرعى که در خدمت ستمکار نباید بود. من از پدرها و مادرها و عائله صاحبمنصبان تقاضا دارم که آنان را از کمک به شاه خائن و اطاعت از صاحبمنصبان خدمتگزار به شاه و اجانب، باز دارند و از درجهداران خواستارم که به ملت خود بپیوندند و افتخار خدمت به مسلمین را احراز کنند.»
همزمان شایعهای در شهر میپیچد که سربازانی که فرار کرده و به مردم بپیوندند توسط مأمورین مخفی و دژبانی دستگیر میشوند. همان ایام آیتالله خامنهای در یکی از سخنرانیهای خود در مسجد گوهرشاد از جوانان میخواهد موی سرشان را به مدل سربازی کوتاه کنند تا سربازان فراری شناسایی نشوند. پیشنهادی که با استقبال آیتالله بهشتی روبرو میشود و پیشنهاد میکند این ابتکار در سایر شهرها هم عملی شود.[۱]
تحصن بیمارستان امام رضا علیهالسلام
در ۲۲ آذرماه جمعی از چماقبدستان حامی رژیم همراه با تعدادی از ارتشیان وارد بیمارستان ۱۷شهریور –که مدتی قبل اسمش از «۶ بهمن» تغییر کرده بود- شدند و با پارهکردن عکس حضرت امام رحمهالله، افراد حاضر در آنجا را با چوب و سنگ مضروب کرده و شیشهها را شکستند.
صبح روز بعد همین اتفاق برای بیمارستان امام رضا علیهالسلام میافتد. چماقداران باز هم شیشهها را شکسته و حاضرین را مضروب میکنند. بخش کودکان بیمارستان هم توسط آنها مورد حمله قرار میگیرد و در این واقعه دو نفر از کودکان به شهادت میرسند.
حضرت آیتالله خامنهای که همراه با سایر روحانیون و مبارزین در جلسهی روضه در منزل یکی از علما حضور داشت، تلفنی از ماجرا مطلع شده و ضمن مشورت با سایر علما، تصمیم گرفته میشود تا به صورت دستهجمعی برای متوقف کردن حملات به بیمارستان عزیمت کنند؛ حرکتی که در نهایت به تحصن در بیمارستان امامرضا علیهالسلام میانجامد: «ما در مجلس روضه بودیم و من را پاى تلفن خواستند، من رفتم تلفن را جواب دادم و دیدم از بیمارستان است و چند نفر از دوست و آشنا و غیرآشنا از آن طرف خط دارند با کمال دستپاچگى و سراسیمگى مىگویند حمله کردند، زدند، کشتند و به داد برسید ... بچههاى شیرخوار را زده بودند. من آمدم آقاى طبسى را صدا زدم آمدیم این اطاق، عدهاى از علما در آن اطاق جمع بودند، یک چند نفر از معاریف مشهد هم بودند و روضه هم در منزل یکى از معاریف علماى مشهد بود. من رو کردم به این آقایان گفتم که وضع در بیمارستان اینجورى است و رفتن ما به این صحنه احتمال زیاد دارد که مانع از ادامهى تهاجم و حملهى به بیماران و اطباء و پرستارها و اینها بشود و من قطعاً خواهم رفت و آقاى طبسى هم قطعاً خواهند آمد. ما با ایشان قرار هم نگذاشته بودیم اما خب مىدانستم که آقاى طبسى پهلوى هم نشسته بودیم، گفتم ما قطعاً خواهیم رفت؛ اگر آقایان هم بیایید خیلى بهتر خواهد شد و اگر هم نیایید ما بههرحال مىرویم. لحن توأم با عزم و تصمیمى که ما داشتیم موجب شد که چند نفر از علماى معروف و محترم مشهد گفتند که ما هم مىآییم؛ از جمله آقاى حاج میرزاجواد آقاى تهرانى و آقاى مروارید و بعضى دیگر. ما گفتیم پس حرکت کنیم؛ حرکت کردیم و راه افتادیم به طرف بیمارستان و گفتیم هم پیاده مىرویم.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۲]
واقعه ۹ دی مشهد و فتح استانداری
حضرت آیتالله خامنهای در طول ۱۳ روز تحصن به جز یک بار از بیمارستان خارج نشد، ولی شهید هاشمینژاد به دلیل لزوم ساماندهی تجمعات و حرکتهای انقلابی به خارج از بیمارستان رفت و آمد داشت.
دوم دیماه جمعیت تظاهرکنندگان در صحن حرم مطهر تجمع کرده و شهید هاشمینژاد برای آنها سخنرانی میکند و جمعیت پس از سخنرانی به سمت منزل آیتالله عبدالله شیرازی حرکت میکنند. عصر همان روز مجدداً تجمعی در مقابل بیت ایشان شکل میگیرد. همزمان تعدادی از تانکهای ارتش به سمت منزل آیتالله شیرازی حرکت میکنند. مردم با تجمع در مسیر، مانع رسیدن تانکها به بیت ایشان میشوند و این مسأله منجر به درگیری بین تانکها و مردم میشود و در این درگیری تعداد قابل توجهی از مردم به شهادت میرسند.
پس از این کشتار آیتالله شیرازی طی تلگرافی به نخستوزیر وقت -ارتشبد ازهاری- برای خروج فرماندار نظامی مشهد ضربالاجل تعیین میکند. «اگر میرهادی را زنده میخواهید باید ظرف ۴۸ ساعت مشهد را ترک کند وگرنه جنازه او را به تهران حمل خواهند کرد.»[۳] دو روز پس از این تلگراف، میرهادی مشهد را به مقصد تهران ترک میکند. اقشار مختلف مردم در اعتراض به کشتار دوم دی دست به تحصن و راهپیمایی میزنند. تکبیرهای شبانهی بالای پشتبامها هم از سر گرفته میشود. حضرت امام خمینی رحمهالله نیز ۹ دیماه را عزای عمومی اعلام میکنند: «و پس از آنکه شاه خود را رفتنی دانست، دست جنایتکار خود را از آستین درآورد و کشتارهای پیدرپی جمعه سیاه به بعد را آغاز کرد و خود را در تمام جوامع رسوا نمود و اخیراً در مشهد مقدس جنایتکاریها را به حد اعلا رساند و ما را بر آن داشت که روز ۲۹ ماه محرم را عزای عمومی اعلام کنیم برای سالگرد کشتار بیرحمانه قم و چهلم کشتار در صحن مطهر مشهد مقدس و نیز هفته کشتار مشهد مقدس و نیز کشتار شهرستانهای دیگر. و با کمال تأسف در این سال تمام وقت ما صرف فاتحه و عزای ملی شد و در صورت بقای شاه در مقام مغصوب، وضع همین است.»[۴]
شب نهم دی، مجلس هفتم شهدای واقعهی دوم دی از جانب علمای مشهد در مسجد گوهرشاد با سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای برگزار میشود. گزارش ساواک سخنرانی آیتالله خامنهای را چنین توصیف میکند: «در ساعت ۱۶ سیدعلی خامنهای به منبر رفته مطالبی پیرامون واقعهی اخیر و طرز پیشرفت نهضت اسلامی بیان کرد و اینکه ما به مقصود رسیدهایم و آنقدر باید مبارزه کنیم تا به نتیجه برسیم. سپس کارهای انجامشده که به قول آنان خلاف بود عنوان کرد و اضافه نمود: درود بر کارکنان و کارگران شرکت نفت که جواب مثبت به رهبرشان خمینی دادند و از کار خودداری و دولت و شاه خائن را به زانو درآوردند که امروز یا فردا انشاءالله سقوط خواهد کرد.»[۵]
پس از تحصن ۱۳روزهی بیمارستان امام رضا علیهالسلام که منجر به تعویض فرماندار نظامی شهر شده بود، سستشدن پایههای رژیم شاهنشاهی حس میشد. اقشار مختلف با برگزاری تحصن و تجمع با انقلابیون اعلام همبستگی میکردند. هشتم دیماه در حالی که استاندار -که همزمان نائبالتولیهی آستان قدس نیز بود- نه در ساختمان استانداری بلکه در باغ ملک آباد در حاشیهی شهر مستقر بود؛ کارکنان استانداری نیز تصمیم به اعلام همبستگی با انقلاب میگیرند. اما بین آنها در اینباره اختلاف وجود دارد. مخالفین معتقدند اعلام همبستگی استانداری یعنی تسلیم مرکز سیاست دولت به مردم، و این کاری خلاف سیاست دولت مرکزی است. در همین حال ارتش نیز با حضور نیروها و نفربرهای خود در اطراف استانداری میکوشد جلوی اعلام همبستگی و راهپیمایی آنها را بگیرد. در نهایت تعداد زیادی از کارکنان استانداری از استانداری به سمت منزل آیتالله شیرازی راهپیمایی کرده و همبستگی خود را با انقلاب اعلام میکنند.
مقصد راهپیمایی روز نهم دیماه مردم برخلاف همیشه که به حرم مطهر منتهی میشد، اینبار چهارراه لشکر و استانداری بود. جمعیت عظیمی از فلکهی حرم به سمت استانداری حرکت میکنند که پیشاپیش آن علمای مشهد -حتی چهرههایی که تا پیش از این خیلی همراه نهضت نبودند- نیز حضور دارند. عکس بزرگ ۱۵ متری از حضرت امام رحمهالله نیز پیشاپیش جمعیت حرکت داده میشد. در بین راه خبر میرسد که شاه احتمالاً بختیار را به نخست وزیری منصوب میکند. «استاندارى طبعاً آخرین سنگر بود چون مرکز حکومت بود و اعلام همبستگى کرده بودند. ما براى اینکه آن جمعى را که اعلام همبستگى کرده بودند تقویت بکنیم و قضیهى بهاصطلاح حضور نیروهاى مبارز در استاندارى را تثبیت بکنیم که به معناى فتح استاندارى محسوب مىشد، هدف راهپیمائى را آنجا قرار دادیم. البته لازم است بگویم که استاندار بود در مشهد، لکن در استاندارى نبود، بلکه در باغ ملک آباد و تقریباً خارج از شهر بود. چون استاندار و نائبالتولیه آن وقت یک نفر بودند و او رفته بود در دستگاه باغ ملک آباد اصلاً حضور داشت ... و جرأت نمىکرد که بیاید توى استاندارى.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۶]
راهپیمایان بدون هیچ تنشی وارد استانداری شدند. جمعیت در باغ استانداری موج میزد و دستاندرکاران راهپیمایی مشغول تدارک سیستم صوتی بودند. آیتالله خامنهای قرار بود تا دقایقی بعد سخنرانیاش را آغاز کند که ناگهان سر و صدایی از بیرون توجه جمعیت را به خود جلب کرد. یک جیپ و یک تانک ارتش به میان مردم آمده بود و مردم گرد آنها جمع شده بودند. برخی میگفتند برای همبستگی آمدهاند و برخی دیگر به آنها بدبین بودند. هم شعار «ما به شما گل دادیم؛ شما به ما گلوله» شنیده میشد و هم شعار «ارتشیها خمینی؛ سلامتان رسانده». آیتالله خامنهای به سمت جیپ میرود تا ببیند قضیه از چه قرار است: « من جمعیت را شکافتم آمدم آن قسمتى که جیپ ارتشى وارد شده بود، سرم را کردم داخل جیپ ارتشى؛ دیدم بله، دو سه نفر نشستند بىسیم خیلى قوىاى هم عقب جیپ گذاشتند، یکى دو نفر دور و بر بىسیماند، یکى پشت فرمان است، یک افسرى هم جلو است. گفتم شماها چرا آمدید اینجا؟ البته صداى جمعیت هم بلند بود، شعارهاى مختلف مىدادند، هر کس یک چیزى مىگفت، بعضى از جیپ بالا مىرفتند. در بین مردم یک حالت سردرگمى و اختلافنظر نسبت به اینها وجود داشت، بعضى با چشم خوشبینى، بعضى با چشم بدبینى، بعضى تهدیدآمیز به اینها نگاه مىکردند و با اینها برخورد مىکردند. من گفتم شماها چرا آمدید اینجا؟ گفتند که ما نیت سوئى نداریم، ما کارى نداریم با مردم، شاید یکىشان حالا درست یادم نیست احتمالاً گفت ما آمدیم اعلام همبستگى کنیم. من دیدم که این سه نفر - به شدت اینها ترسیدند. یعنى اول شجاعت کردند و آمدند توى مردم، اما حالا که وسط مردم قرار گرفتند احساس مىکنند که خطر جدى است و شدیداً متزلزل و ناراحتند. من گفتم: شماها اگر نیت بدى ندارید خاطرتان جمع باشد ما نمىگذاریم که به شما آسیبى برسد. خیلى آن افسر از من ممنون شد؛ گفت: خواهش مىکنم یک کارى بکنید که ما بتوانیم برویم، برگردیم، برویم. گفتم: مانعى ندارد من آمدم بالا رفتم روى جیپ، بلندگو دستى را گرفتم و آن افرادى که دور و بر من بودند مخاطب قرار دادم با آنها صحبت کردم، گفتم آقایان من خواهش مىکنم شما اجازه بدهید که ما حادثهاى را بهوجود نیاوریم. و آنطور که من فهمیدم اینها نیت سوئى ندارند و کارى هم نمىتوانند بکنند. حقیقتش هم همین بود سه تا نظامى با یک جیپ توى این جمعیت کارى نمىتوانست بکند، و بگذارید اینها برگردند بروند، بگذارید بروند خارج بشوند. مردم طبق معمول آن روزها تو راهپیمائى که هرچى مىگفتیم بهشان واقعاً با جان و دل گوش مىکردند، گوش کردند. با اینکه خیلى جمعیت فشرده بود راه دادند، من مجدداً سرم را آوردم داخل ماشین و گفتم که شما سریع هرجور که مىتوانید خودتان را از جمعیت بکشید بیرون و بروید و نمانید اینجا چون هر آن خطر تهدید مىکرد آنها را.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۷]
در همین هنگام ناگهان صدای تیری در بین جمعیت میپیچد و یک نفر را به زمین میاندازد. ارتشی تازهپیوسته به مردم میگوید فشار جمعیت باعث شده گلوله اشتباهاً شلیک شود. آیتالله خامنهای این صحنه را اینگونه توصیف میکند: «ناگهان صداى تیراندازى به گوش رسید. ما دیدیم که از یک نقطهى دوردستى صداى شلیک آمد و چند تیر پیاپى رها شد. مردم فوراً به نظرشان رسید که هدف این تیراندازى من هستم؛ چون بهطور مشخص وسط جمعیت ایستادم، ممکن است از یک نقطهى دوردستى من را هدف گرفتهاند. ریختند و بعضى از جوانها آمدند بالا و التماس، درخواست از من که شما بیا از ماشین پائین.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۸]
ناگهان صدای تیراندازی از بیرون استانداری بیشتر میشود؛ تعدادی تانک و نفربر به سمت استانداری میآمدند و به همه چیز شلیک میکردند و مردم را زیر میگرفتند. مسلسلها به کار افتاده و نارنجکهای اشکآور به سمت مردم پرتاب میشود. یکی از شاهدان این صحنه را اینگونه روایت میکند: «ناگهان دیدیم از طرف استانداری یک گروه نظامی وارد خیابان شدند و با مسلسل و تیربار به صورت زمینی و هوایی شروع به تیراندازی کردند. وحشت عجیبی بین مردم افتاد. عدهی زیادی روی هم افتادند و گروهی هم پایمال شدند. چندنفر به شهادت رسیدند و تعدادی مجروح شدند. جویها پر از جمعیت شده بود و مردم توی کوچهها فرار میکردند. حالت عجیب و غریبی پیش آمده بود.»[۹] در ادامه تانکها به سمت بیمارستان امام رضا علیهالسلام میروند و آنجا نیز دست به کشتار مردم میزنند. مردم به تلافی این کشتار وحشیانه به فروشگاه لشکر، کارخانهی پپسی، انجمن ایران آمریکا، انجمن ایران انگلیس و ادارهی آگاهی حمله کرده و آنها را به آتش کشیده یا تسخیر میکنند. دود آتشسوزیها و بوی باروت شهر را فرا میگیرد. مردم در کوچهها و خیابانها در حال انتقال مجروحین و شهدا به بیمارستانها هستند که خبر میرسد چند نفر از ساواکیها طی یک اقدام مشکوک، به طرز فجیعی کشته شده و جنازهی مثلهشدهی آنها در یکی از میدانهای شهر آویزان شده است.
اوضاع بحرانی شهر باعث میشود جلسهای با حضور علما و روحانیون مبارز مشهد از جمله آیتالله سیدعبدالله شیرازی، آیتالله فلسفی، آیتالله میرزاجوادآقا تهرانی، سیدمحمود قمی -به نمایندگی از پدرش-، آیتالله سیدعلی خامنهای، سیدعبدالکریم هاشمینژاد، سیدکاظم مرعشی، عباس واعظ طبسی، عزالدین زنجانی، ابوالحسن شیرازی، محمدرضا محامی و دکتر محمود روحانی در منزل آیتالله شیرازی برگزار شود. در این جلسه اخبار اتفاقات شهر نقل و بررسی میشود. همچنین مکالمهی تلفنی بین فرزند آیتالله شیرازی و ارتشبد اویسی برقرار میشود که او وعدهی کشتار بیشتر در صورت ادامهی مبارزات میدهد. حضرت آیتالله خامنهای این تماس را اینگونه روایت میکنند: «ما در منزل آقاى شیرازى که بودیم، پسر ایشان با اویسى تماس گرفت. چون آقاى شیرازى روحانى برجسته و معروفى بود و جزو مراجع بود. گفته شد به اویسى که از مشهد و منزل آقاى آسیدعبداللَّه است؛ پسر ایشان که پشت خط بود، اویسى گوشى را برداشت و صحبت کردند با هم؛ این از اینجا گفت که آقا خیلى ناراحتند از شدت عملهایى که فرماندارى نظامى در اینجا دارد انجام مىدهد. او از آن طرف با لحن بسیار تندى گفت که من شدت عمل را بیشتر خواهم کرد و مىگویم همه را بکشند، قتل عام مىکنم، چنین مىکنم، چنان مىکنم، با کمال وقاحت! به جاى اینکه عذرخواهىاى بکند یا وعدهاى بدهد یا ملایمتى نشان بدهد گفت که من شدت عمل بهخرج خواهم داد و تهدید کرد.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۱۰]
پس از بحث و بررسیهای چندساعته تصمیم نهایی این میشود که فضای شهر باید آرام شود و برای محقق شدن این مسأله باید جمعی از اعضای حاضر در جلسه که در بین مردم نفوذ کلام دارند به نقاط مختلف شهر بروند. فرزند آیتالله شیرازی در اینباره میگوید: «پس از تبادل نظر رهبران بنا شد که شهر را آرام کنیم. فکر کردیم مصلحت خودمان و مصلحت نهضت و شهر و امنیت شهر این نیست که شهر اینطور باشد. قرار گذاشتیم هر یک از این آقایان متشخص به همراه عدهای به یک نقطه از شهر بروند تا بتوانند بر اوضاع مسلط شوند. چون کلانتری سه، چهار و شش و هتل هایت (هما) آتش گرفته بود. قرار شد آقای خامنهای یک عدهای همراهشان باشند، آقای هاشمینژاد یکطرف، آقای مروارید همینطور، آقای مرعشی یکطرف با یک عدهای راه افتادند.»[۱۱]
آقای محمد خجسته از همراهان آیتالله خامنهای میگوید: «آخر شب آقای خامنهای، آقای هاشمینژاد، آقای طبسی و دکتر روحانی و یک نفر دیگر را از خانهی آیتالله سیدعبدالله شیرازی سوار کردم. دور فلکهی میدان شهدا که دور میزدیم دیدیم جنازهی چهار تا سرباز را آویزان کرده بودند. که فردا همینها را بهعنوان سرباز مثلهشده به سربازهای پادگان نشان دادند که این روزگار شما هم هست. آنها هم فردایش ریختند توی خیابان و مردم را می زدند و میکشتند و میرفتند. صف نفت، صف نان و...»[۱۲]
صبح روز یکشنبه دهم دیماه اجساد مثلهشدهی ارتشیان کشته شده در پادگان لشکر ۷۷ به نمایش گذاشته شد و ارتشیان از جلوی آنها رژه رفتند. سپس فرماندار نظامی شهر سخنرانی میکند و میگوید این بود رفتار مردم با برادران سرباز ما که اینک جنازهی متلاشیشدهی آنها را دیدید. اگر تیراندازی نکنید آنها شما را خواهند کشت و اگر فرار کنید ما شما را دستگیر و تیرباران خواهیم کرد. پس بکشید تا کشته نشوید.» ارتشیان پس از خروج از پادگان در پناه تانکها و نفربرها به مردم حاضر در کوچه و خیابان تیراندازی کردند. ارتشیان شاه آمده بودند تا از مردم انتقام بگیرند. شیشههای مغازههایی که عکس حضرت امام رحمهالله را نصب کرده بودند به رگبار میبستند و حتی مردم حاضر در صف نفت و نان را نیز از گلولههای خود بینصیب نگذاشتند. خانهی آیتالله شیرازی نیز که مردم در حیاط آن پناه گرفته بودند مورد حمله قرار گرفت و ارتشیان شاه از بالای بام آن مردم را به رگبار بستند. عصر یکشنبه خیابانها جولانگاه نفربرها و تانکها بود و بیمارستانها پر از مجروحین شده بود. چون بهشت رضا در تصرف ارتشیان بود جنازهها روی دست مردم مانده بود و روز بعد آنها را برای دفن به آنجا منتقل کردند. چهار روز پس از این اتفاق، سپهبد عزیزی استاندار خراسان و نائبالتولیهی آستان قدس استعفا داده و مشهد را ترک میکند. همان ایام ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی ارتش نیز استعفا داده و از ایران میگریزد.
راهپیمایی اربعین؛ آخرین حضور در مشهد
تظاهراات و راهپیمایی مردم همچنان ادامه مییابد و رژیم شاه که دیگر در سراشیبی سقوط افتاده، عکسالعمل چندانی در قبال اعتراضات مردم نمیتواند نشان دهد. چهار پنج ماه است که پیامها و رهنمودهای حضرت امام رحمهالله در سرتاسر مملکت توسط مردم پیاده میشود. اعتصابات با حمایت و پشتیبانی او ادامه دارد، بازارها و مغازهها با حرف او باز و بسته میشوند، پزشکان به دستور او از پذیرفتن دفترچه بیمهی ارتشیان امتناع میکنند و مدتی بعد با موج پیوستن ارتشیان به انقلاب به دستور او دفترچه بیمهی ارتشیان و نظامیان را میپذیرند.
در ۲۲ دیماه امام خمینی رحمهالله فرمان تشکیل شورای انقلاب را صادر کردند. این شورا موظف بود «شرایط تأسیس دولت انتقالى را مورد بررسى و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیهی آن را فراهم سازد.» حضرت امام رحمهالله همچنین تأکید کرده بودند «دولت کنونى، که منصوب شاه مخلوع و مجلسینْ غیرقانونى مىباشد، هرگز مورد قبول مردم نخواهد بود. همکارى با این دولت غاصب به هر شکل و به هر نحوى شرعاً حرام و قانوناً جرم است. همانطورى که کارمندان محترم و مبارز بعضى از وزارتخانهها و ادارات دولتى عمل کردهاند باید از اطاعت وزراى غاصب سرپیچى نموده و در صورت امکان آنان را به وزارتخانهها راه ندهند.»[۱۳] یک روز بعد شورای سلطنت نیز به دستور شاه تشکیل میشود. سیدجلالالدین تهرانی رئیس شورای سلطنت راهی پاریس میشود تا با امام رحمهالله دیدار کند. اما امام رحمهالله اعلام میکنند با نمایندهای از جانب حکومت سلطنتی ملاقات نخواهند کرد و شرط دیدار را اعلام استعفای او از شورای سلطنت اعلام میکنند. استعفای تهرانی یکم بهمن تقدیم امام رحمهالله میشود.
۲۹ دیماه مصادف با اربعین حسینی، یکی از بزرگترین راهپیماییها در مشهد و سرتاسر ایران به فرمان حضرت امام رحمهالله و برای اعتراض به حکومت بختیار و استقرار جمهوری اسلامی برگزار میشود. جمعیت آنقدر زیاد بود که هیچ کاری از دست مزدوران رژیم شاهنشاهی برنمیآمد. مشت بر گلوله پیروز شده بود. انتظامات راهپیمایی را فرهنگیان و دانشگاهیان بر عهده داشتند؛ عکسهای حضرت امام رحمهالله در دست مردم بود و شعار میدادند: «نه سازشِ سیاسی، نه قانون اساسی، ادامهی انقلاب، جمهوری اسلامی» و «مرگ بر بختیار، نوکر بی اختیار»
آیتالله خامنهای و شهید هاشمینژاد دربارهی ادامهی نهضت و اهداف حکومت جمهوری اسلامی سخنرانی میکنند. این آخرین حضور آیتالله خامنهای در مشهد است.
در یازدهم محرم، حضرت امام خمینی رحمهالله پیامی صادر میکنند که در آن ضمن تأکید بر تداوم اعتصابها، مبارزه را وارد فاز جدیدی میکنند: «من از سربازان سراسر کشور خواستارم که از سربازخانهها فرار کنند، این وظیفهاى است شرعى که در خدمت ستمکار نباید بود. من از پدرها و مادرها و عائله صاحبمنصبان تقاضا دارم که آنان را از کمک به شاه خائن و اطاعت از صاحبمنصبان خدمتگزار به شاه و اجانب، باز دارند و از درجهداران خواستارم که به ملت خود بپیوندند و افتخار خدمت به مسلمین را احراز کنند.»
همزمان شایعهای در شهر میپیچد که سربازانی که فرار کرده و به مردم بپیوندند توسط مأمورین مخفی و دژبانی دستگیر میشوند. همان ایام آیتالله خامنهای در یکی از سخنرانیهای خود در مسجد گوهرشاد از جوانان میخواهد موی سرشان را به مدل سربازی کوتاه کنند تا سربازان فراری شناسایی نشوند. پیشنهادی که با استقبال آیتالله بهشتی روبرو میشود و پیشنهاد میکند این ابتکار در سایر شهرها هم عملی شود.[۱]
تحصن بیمارستان امام رضا علیهالسلام
در ۲۲ آذرماه جمعی از چماقبدستان حامی رژیم همراه با تعدادی از ارتشیان وارد بیمارستان ۱۷شهریور –که مدتی قبل اسمش از «۶ بهمن» تغییر کرده بود- شدند و با پارهکردن عکس حضرت امام رحمهالله، افراد حاضر در آنجا را با چوب و سنگ مضروب کرده و شیشهها را شکستند.
صبح روز بعد همین اتفاق برای بیمارستان امام رضا علیهالسلام میافتد. چماقداران باز هم شیشهها را شکسته و حاضرین را مضروب میکنند. بخش کودکان بیمارستان هم توسط آنها مورد حمله قرار میگیرد و در این واقعه دو نفر از کودکان به شهادت میرسند.
حضرت آیتالله خامنهای که همراه با سایر روحانیون و مبارزین در جلسهی روضه در منزل یکی از علما حضور داشت، تلفنی از ماجرا مطلع شده و ضمن مشورت با سایر علما، تصمیم گرفته میشود تا به صورت دستهجمعی برای متوقف کردن حملات به بیمارستان عزیمت کنند؛ حرکتی که در نهایت به تحصن در بیمارستان امامرضا علیهالسلام میانجامد: «ما در مجلس روضه بودیم و من را پاى تلفن خواستند، من رفتم تلفن را جواب دادم و دیدم از بیمارستان است و چند نفر از دوست و آشنا و غیرآشنا از آن طرف خط دارند با کمال دستپاچگى و سراسیمگى مىگویند حمله کردند، زدند، کشتند و به داد برسید ... بچههاى شیرخوار را زده بودند. من آمدم آقاى طبسى را صدا زدم آمدیم این اطاق، عدهاى از علما در آن اطاق جمع بودند، یک چند نفر از معاریف مشهد هم بودند و روضه هم در منزل یکى از معاریف علماى مشهد بود. من رو کردم به این آقایان گفتم که وضع در بیمارستان اینجورى است و رفتن ما به این صحنه احتمال زیاد دارد که مانع از ادامهى تهاجم و حملهى به بیماران و اطباء و پرستارها و اینها بشود و من قطعاً خواهم رفت و آقاى طبسى هم قطعاً خواهند آمد. ما با ایشان قرار هم نگذاشته بودیم اما خب مىدانستم که آقاى طبسى پهلوى هم نشسته بودیم، گفتم ما قطعاً خواهیم رفت؛ اگر آقایان هم بیایید خیلى بهتر خواهد شد و اگر هم نیایید ما بههرحال مىرویم. لحن توأم با عزم و تصمیمى که ما داشتیم موجب شد که چند نفر از علماى معروف و محترم مشهد گفتند که ما هم مىآییم؛ از جمله آقاى حاج میرزاجواد آقاى تهرانى و آقاى مروارید و بعضى دیگر. ما گفتیم پس حرکت کنیم؛ حرکت کردیم و راه افتادیم به طرف بیمارستان و گفتیم هم پیاده مىرویم.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۲]
واقعه ۹ دی مشهد و فتح استانداری
حضرت آیتالله خامنهای در طول ۱۳ روز تحصن به جز یک بار از بیمارستان خارج نشد، ولی شهید هاشمینژاد به دلیل لزوم ساماندهی تجمعات و حرکتهای انقلابی به خارج از بیمارستان رفت و آمد داشت.
دوم دیماه جمعیت تظاهرکنندگان در صحن حرم مطهر تجمع کرده و شهید هاشمینژاد برای آنها سخنرانی میکند و جمعیت پس از سخنرانی به سمت منزل آیتالله عبدالله شیرازی حرکت میکنند. عصر همان روز مجدداً تجمعی در مقابل بیت ایشان شکل میگیرد. همزمان تعدادی از تانکهای ارتش به سمت منزل آیتالله شیرازی حرکت میکنند. مردم با تجمع در مسیر، مانع رسیدن تانکها به بیت ایشان میشوند و این مسأله منجر به درگیری بین تانکها و مردم میشود و در این درگیری تعداد قابل توجهی از مردم به شهادت میرسند.
پس از این کشتار آیتالله شیرازی طی تلگرافی به نخستوزیر وقت -ارتشبد ازهاری- برای خروج فرماندار نظامی مشهد ضربالاجل تعیین میکند. «اگر میرهادی را زنده میخواهید باید ظرف ۴۸ ساعت مشهد را ترک کند وگرنه جنازه او را به تهران حمل خواهند کرد.»[۳] دو روز پس از این تلگراف، میرهادی مشهد را به مقصد تهران ترک میکند. اقشار مختلف مردم در اعتراض به کشتار دوم دی دست به تحصن و راهپیمایی میزنند. تکبیرهای شبانهی بالای پشتبامها هم از سر گرفته میشود. حضرت امام خمینی رحمهالله نیز ۹ دیماه را عزای عمومی اعلام میکنند: «و پس از آنکه شاه خود را رفتنی دانست، دست جنایتکار خود را از آستین درآورد و کشتارهای پیدرپی جمعه سیاه به بعد را آغاز کرد و خود را در تمام جوامع رسوا نمود و اخیراً در مشهد مقدس جنایتکاریها را به حد اعلا رساند و ما را بر آن داشت که روز ۲۹ ماه محرم را عزای عمومی اعلام کنیم برای سالگرد کشتار بیرحمانه قم و چهلم کشتار در صحن مطهر مشهد مقدس و نیز هفته کشتار مشهد مقدس و نیز کشتار شهرستانهای دیگر. و با کمال تأسف در این سال تمام وقت ما صرف فاتحه و عزای ملی شد و در صورت بقای شاه در مقام مغصوب، وضع همین است.»[۴]
شب نهم دی، مجلس هفتم شهدای واقعهی دوم دی از جانب علمای مشهد در مسجد گوهرشاد با سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای برگزار میشود. گزارش ساواک سخنرانی آیتالله خامنهای را چنین توصیف میکند: «در ساعت ۱۶ سیدعلی خامنهای به منبر رفته مطالبی پیرامون واقعهی اخیر و طرز پیشرفت نهضت اسلامی بیان کرد و اینکه ما به مقصود رسیدهایم و آنقدر باید مبارزه کنیم تا به نتیجه برسیم. سپس کارهای انجامشده که به قول آنان خلاف بود عنوان کرد و اضافه نمود: درود بر کارکنان و کارگران شرکت نفت که جواب مثبت به رهبرشان خمینی دادند و از کار خودداری و دولت و شاه خائن را به زانو درآوردند که امروز یا فردا انشاءالله سقوط خواهد کرد.»[۵]
پس از تحصن ۱۳روزهی بیمارستان امام رضا علیهالسلام که منجر به تعویض فرماندار نظامی شهر شده بود، سستشدن پایههای رژیم شاهنشاهی حس میشد. اقشار مختلف با برگزاری تحصن و تجمع با انقلابیون اعلام همبستگی میکردند. هشتم دیماه در حالی که استاندار -که همزمان نائبالتولیهی آستان قدس نیز بود- نه در ساختمان استانداری بلکه در باغ ملک آباد در حاشیهی شهر مستقر بود؛ کارکنان استانداری نیز تصمیم به اعلام همبستگی با انقلاب میگیرند. اما بین آنها در اینباره اختلاف وجود دارد. مخالفین معتقدند اعلام همبستگی استانداری یعنی تسلیم مرکز سیاست دولت به مردم، و این کاری خلاف سیاست دولت مرکزی است. در همین حال ارتش نیز با حضور نیروها و نفربرهای خود در اطراف استانداری میکوشد جلوی اعلام همبستگی و راهپیمایی آنها را بگیرد. در نهایت تعداد زیادی از کارکنان استانداری از استانداری به سمت منزل آیتالله شیرازی راهپیمایی کرده و همبستگی خود را با انقلاب اعلام میکنند.
مقصد راهپیمایی روز نهم دیماه مردم برخلاف همیشه که به حرم مطهر منتهی میشد، اینبار چهارراه لشکر و استانداری بود. جمعیت عظیمی از فلکهی حرم به سمت استانداری حرکت میکنند که پیشاپیش آن علمای مشهد -حتی چهرههایی که تا پیش از این خیلی همراه نهضت نبودند- نیز حضور دارند. عکس بزرگ ۱۵ متری از حضرت امام رحمهالله نیز پیشاپیش جمعیت حرکت داده میشد. در بین راه خبر میرسد که شاه احتمالاً بختیار را به نخست وزیری منصوب میکند. «استاندارى طبعاً آخرین سنگر بود چون مرکز حکومت بود و اعلام همبستگى کرده بودند. ما براى اینکه آن جمعى را که اعلام همبستگى کرده بودند تقویت بکنیم و قضیهى بهاصطلاح حضور نیروهاى مبارز در استاندارى را تثبیت بکنیم که به معناى فتح استاندارى محسوب مىشد، هدف راهپیمائى را آنجا قرار دادیم. البته لازم است بگویم که استاندار بود در مشهد، لکن در استاندارى نبود، بلکه در باغ ملک آباد و تقریباً خارج از شهر بود. چون استاندار و نائبالتولیه آن وقت یک نفر بودند و او رفته بود در دستگاه باغ ملک آباد اصلاً حضور داشت ... و جرأت نمىکرد که بیاید توى استاندارى.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۶]
راهپیمایان بدون هیچ تنشی وارد استانداری شدند. جمعیت در باغ استانداری موج میزد و دستاندرکاران راهپیمایی مشغول تدارک سیستم صوتی بودند. آیتالله خامنهای قرار بود تا دقایقی بعد سخنرانیاش را آغاز کند که ناگهان سر و صدایی از بیرون توجه جمعیت را به خود جلب کرد. یک جیپ و یک تانک ارتش به میان مردم آمده بود و مردم گرد آنها جمع شده بودند. برخی میگفتند برای همبستگی آمدهاند و برخی دیگر به آنها بدبین بودند. هم شعار «ما به شما گل دادیم؛ شما به ما گلوله» شنیده میشد و هم شعار «ارتشیها خمینی؛ سلامتان رسانده». آیتالله خامنهای به سمت جیپ میرود تا ببیند قضیه از چه قرار است: « من جمعیت را شکافتم آمدم آن قسمتى که جیپ ارتشى وارد شده بود، سرم را کردم داخل جیپ ارتشى؛ دیدم بله، دو سه نفر نشستند بىسیم خیلى قوىاى هم عقب جیپ گذاشتند، یکى دو نفر دور و بر بىسیماند، یکى پشت فرمان است، یک افسرى هم جلو است. گفتم شماها چرا آمدید اینجا؟ البته صداى جمعیت هم بلند بود، شعارهاى مختلف مىدادند، هر کس یک چیزى مىگفت، بعضى از جیپ بالا مىرفتند. در بین مردم یک حالت سردرگمى و اختلافنظر نسبت به اینها وجود داشت، بعضى با چشم خوشبینى، بعضى با چشم بدبینى، بعضى تهدیدآمیز به اینها نگاه مىکردند و با اینها برخورد مىکردند. من گفتم شماها چرا آمدید اینجا؟ گفتند که ما نیت سوئى نداریم، ما کارى نداریم با مردم، شاید یکىشان حالا درست یادم نیست احتمالاً گفت ما آمدیم اعلام همبستگى کنیم. من دیدم که این سه نفر - به شدت اینها ترسیدند. یعنى اول شجاعت کردند و آمدند توى مردم، اما حالا که وسط مردم قرار گرفتند احساس مىکنند که خطر جدى است و شدیداً متزلزل و ناراحتند. من گفتم: شماها اگر نیت بدى ندارید خاطرتان جمع باشد ما نمىگذاریم که به شما آسیبى برسد. خیلى آن افسر از من ممنون شد؛ گفت: خواهش مىکنم یک کارى بکنید که ما بتوانیم برویم، برگردیم، برویم. گفتم: مانعى ندارد من آمدم بالا رفتم روى جیپ، بلندگو دستى را گرفتم و آن افرادى که دور و بر من بودند مخاطب قرار دادم با آنها صحبت کردم، گفتم آقایان من خواهش مىکنم شما اجازه بدهید که ما حادثهاى را بهوجود نیاوریم. و آنطور که من فهمیدم اینها نیت سوئى ندارند و کارى هم نمىتوانند بکنند. حقیقتش هم همین بود سه تا نظامى با یک جیپ توى این جمعیت کارى نمىتوانست بکند، و بگذارید اینها برگردند بروند، بگذارید بروند خارج بشوند. مردم طبق معمول آن روزها تو راهپیمائى که هرچى مىگفتیم بهشان واقعاً با جان و دل گوش مىکردند، گوش کردند. با اینکه خیلى جمعیت فشرده بود راه دادند، من مجدداً سرم را آوردم داخل ماشین و گفتم که شما سریع هرجور که مىتوانید خودتان را از جمعیت بکشید بیرون و بروید و نمانید اینجا چون هر آن خطر تهدید مىکرد آنها را.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۷]
در همین هنگام ناگهان صدای تیری در بین جمعیت میپیچد و یک نفر را به زمین میاندازد. ارتشی تازهپیوسته به مردم میگوید فشار جمعیت باعث شده گلوله اشتباهاً شلیک شود. آیتالله خامنهای این صحنه را اینگونه توصیف میکند: «ناگهان صداى تیراندازى به گوش رسید. ما دیدیم که از یک نقطهى دوردستى صداى شلیک آمد و چند تیر پیاپى رها شد. مردم فوراً به نظرشان رسید که هدف این تیراندازى من هستم؛ چون بهطور مشخص وسط جمعیت ایستادم، ممکن است از یک نقطهى دوردستى من را هدف گرفتهاند. ریختند و بعضى از جوانها آمدند بالا و التماس، درخواست از من که شما بیا از ماشین پائین.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۸]
ناگهان صدای تیراندازی از بیرون استانداری بیشتر میشود؛ تعدادی تانک و نفربر به سمت استانداری میآمدند و به همه چیز شلیک میکردند و مردم را زیر میگرفتند. مسلسلها به کار افتاده و نارنجکهای اشکآور به سمت مردم پرتاب میشود. یکی از شاهدان این صحنه را اینگونه روایت میکند: «ناگهان دیدیم از طرف استانداری یک گروه نظامی وارد خیابان شدند و با مسلسل و تیربار به صورت زمینی و هوایی شروع به تیراندازی کردند. وحشت عجیبی بین مردم افتاد. عدهی زیادی روی هم افتادند و گروهی هم پایمال شدند. چندنفر به شهادت رسیدند و تعدادی مجروح شدند. جویها پر از جمعیت شده بود و مردم توی کوچهها فرار میکردند. حالت عجیب و غریبی پیش آمده بود.»[۹] در ادامه تانکها به سمت بیمارستان امام رضا علیهالسلام میروند و آنجا نیز دست به کشتار مردم میزنند. مردم به تلافی این کشتار وحشیانه به فروشگاه لشکر، کارخانهی پپسی، انجمن ایران آمریکا، انجمن ایران انگلیس و ادارهی آگاهی حمله کرده و آنها را به آتش کشیده یا تسخیر میکنند. دود آتشسوزیها و بوی باروت شهر را فرا میگیرد. مردم در کوچهها و خیابانها در حال انتقال مجروحین و شهدا به بیمارستانها هستند که خبر میرسد چند نفر از ساواکیها طی یک اقدام مشکوک، به طرز فجیعی کشته شده و جنازهی مثلهشدهی آنها در یکی از میدانهای شهر آویزان شده است.
اوضاع بحرانی شهر باعث میشود جلسهای با حضور علما و روحانیون مبارز مشهد از جمله آیتالله سیدعبدالله شیرازی، آیتالله فلسفی، آیتالله میرزاجوادآقا تهرانی، سیدمحمود قمی -به نمایندگی از پدرش-، آیتالله سیدعلی خامنهای، سیدعبدالکریم هاشمینژاد، سیدکاظم مرعشی، عباس واعظ طبسی، عزالدین زنجانی، ابوالحسن شیرازی، محمدرضا محامی و دکتر محمود روحانی در منزل آیتالله شیرازی برگزار شود. در این جلسه اخبار اتفاقات شهر نقل و بررسی میشود. همچنین مکالمهی تلفنی بین فرزند آیتالله شیرازی و ارتشبد اویسی برقرار میشود که او وعدهی کشتار بیشتر در صورت ادامهی مبارزات میدهد. حضرت آیتالله خامنهای این تماس را اینگونه روایت میکنند: «ما در منزل آقاى شیرازى که بودیم، پسر ایشان با اویسى تماس گرفت. چون آقاى شیرازى روحانى برجسته و معروفى بود و جزو مراجع بود. گفته شد به اویسى که از مشهد و منزل آقاى آسیدعبداللَّه است؛ پسر ایشان که پشت خط بود، اویسى گوشى را برداشت و صحبت کردند با هم؛ این از اینجا گفت که آقا خیلى ناراحتند از شدت عملهایى که فرماندارى نظامى در اینجا دارد انجام مىدهد. او از آن طرف با لحن بسیار تندى گفت که من شدت عمل را بیشتر خواهم کرد و مىگویم همه را بکشند، قتل عام مىکنم، چنین مىکنم، چنان مىکنم، با کمال وقاحت! به جاى اینکه عذرخواهىاى بکند یا وعدهاى بدهد یا ملایمتى نشان بدهد گفت که من شدت عمل بهخرج خواهم داد و تهدید کرد.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۱۰]
پس از بحث و بررسیهای چندساعته تصمیم نهایی این میشود که فضای شهر باید آرام شود و برای محقق شدن این مسأله باید جمعی از اعضای حاضر در جلسه که در بین مردم نفوذ کلام دارند به نقاط مختلف شهر بروند. فرزند آیتالله شیرازی در اینباره میگوید: «پس از تبادل نظر رهبران بنا شد که شهر را آرام کنیم. فکر کردیم مصلحت خودمان و مصلحت نهضت و شهر و امنیت شهر این نیست که شهر اینطور باشد. قرار گذاشتیم هر یک از این آقایان متشخص به همراه عدهای به یک نقطه از شهر بروند تا بتوانند بر اوضاع مسلط شوند. چون کلانتری سه، چهار و شش و هتل هایت (هما) آتش گرفته بود. قرار شد آقای خامنهای یک عدهای همراهشان باشند، آقای هاشمینژاد یکطرف، آقای مروارید همینطور، آقای مرعشی یکطرف با یک عدهای راه افتادند.»[۱۱]
آقای محمد خجسته از همراهان آیتالله خامنهای میگوید: «آخر شب آقای خامنهای، آقای هاشمینژاد، آقای طبسی و دکتر روحانی و یک نفر دیگر را از خانهی آیتالله سیدعبدالله شیرازی سوار کردم. دور فلکهی میدان شهدا که دور میزدیم دیدیم جنازهی چهار تا سرباز را آویزان کرده بودند. که فردا همینها را بهعنوان سرباز مثلهشده به سربازهای پادگان نشان دادند که این روزگار شما هم هست. آنها هم فردایش ریختند توی خیابان و مردم را می زدند و میکشتند و میرفتند. صف نفت، صف نان و...»[۱۲]
صبح روز یکشنبه دهم دیماه اجساد مثلهشدهی ارتشیان کشته شده در پادگان لشکر ۷۷ به نمایش گذاشته شد و ارتشیان از جلوی آنها رژه رفتند. سپس فرماندار نظامی شهر سخنرانی میکند و میگوید این بود رفتار مردم با برادران سرباز ما که اینک جنازهی متلاشیشدهی آنها را دیدید. اگر تیراندازی نکنید آنها شما را خواهند کشت و اگر فرار کنید ما شما را دستگیر و تیرباران خواهیم کرد. پس بکشید تا کشته نشوید.» ارتشیان پس از خروج از پادگان در پناه تانکها و نفربرها به مردم حاضر در کوچه و خیابان تیراندازی کردند. ارتشیان شاه آمده بودند تا از مردم انتقام بگیرند. شیشههای مغازههایی که عکس حضرت امام رحمهالله را نصب کرده بودند به رگبار میبستند و حتی مردم حاضر در صف نفت و نان را نیز از گلولههای خود بینصیب نگذاشتند. خانهی آیتالله شیرازی نیز که مردم در حیاط آن پناه گرفته بودند مورد حمله قرار گرفت و ارتشیان شاه از بالای بام آن مردم را به رگبار بستند. عصر یکشنبه خیابانها جولانگاه نفربرها و تانکها بود و بیمارستانها پر از مجروحین شده بود. چون بهشت رضا در تصرف ارتشیان بود جنازهها روی دست مردم مانده بود و روز بعد آنها را برای دفن به آنجا منتقل کردند. چهار روز پس از این اتفاق، سپهبد عزیزی استاندار خراسان و نائبالتولیهی آستان قدس استعفا داده و مشهد را ترک میکند. همان ایام ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی ارتش نیز استعفا داده و از ایران میگریزد.
راهپیمایی اربعین؛ آخرین حضور در مشهد
تظاهراات و راهپیمایی مردم همچنان ادامه مییابد و رژیم شاه که دیگر در سراشیبی سقوط افتاده، عکسالعمل چندانی در قبال اعتراضات مردم نمیتواند نشان دهد. چهار پنج ماه است که پیامها و رهنمودهای حضرت امام رحمهالله در سرتاسر مملکت توسط مردم پیاده میشود. اعتصابات با حمایت و پشتیبانی او ادامه دارد، بازارها و مغازهها با حرف او باز و بسته میشوند، پزشکان به دستور او از پذیرفتن دفترچه بیمهی ارتشیان امتناع میکنند و مدتی بعد با موج پیوستن ارتشیان به انقلاب به دستور او دفترچه بیمهی ارتشیان و نظامیان را میپذیرند.
در ۲۲ دیماه امام خمینی رحمهالله فرمان تشکیل شورای انقلاب را صادر کردند. این شورا موظف بود «شرایط تأسیس دولت انتقالى را مورد بررسى و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیهی آن را فراهم سازد.» حضرت امام رحمهالله همچنین تأکید کرده بودند «دولت کنونى، که منصوب شاه مخلوع و مجلسینْ غیرقانونى مىباشد، هرگز مورد قبول مردم نخواهد بود. همکارى با این دولت غاصب به هر شکل و به هر نحوى شرعاً حرام و قانوناً جرم است. همانطورى که کارمندان محترم و مبارز بعضى از وزارتخانهها و ادارات دولتى عمل کردهاند باید از اطاعت وزراى غاصب سرپیچى نموده و در صورت امکان آنان را به وزارتخانهها راه ندهند.»[۱۳] یک روز بعد شورای سلطنت نیز به دستور شاه تشکیل میشود. سیدجلالالدین تهرانی رئیس شورای سلطنت راهی پاریس میشود تا با امام رحمهالله دیدار کند. اما امام رحمهالله اعلام میکنند با نمایندهای از جانب حکومت سلطنتی ملاقات نخواهند کرد و شرط دیدار را اعلام استعفای او از شورای سلطنت اعلام میکنند. استعفای تهرانی یکم بهمن تقدیم امام رحمهالله میشود.
۲۹ دیماه مصادف با اربعین حسینی، یکی از بزرگترین راهپیماییها در مشهد و سرتاسر ایران به فرمان حضرت امام رحمهالله و برای اعتراض به حکومت بختیار و استقرار جمهوری اسلامی برگزار میشود. جمعیت آنقدر زیاد بود که هیچ کاری از دست مزدوران رژیم شاهنشاهی برنمیآمد. مشت بر گلوله پیروز شده بود. انتظامات راهپیمایی را فرهنگیان و دانشگاهیان بر عهده داشتند؛ عکسهای حضرت امام رحمهالله در دست مردم بود و شعار میدادند: «نه سازشِ سیاسی، نه قانون اساسی، ادامهی انقلاب، جمهوری اسلامی» و «مرگ بر بختیار، نوکر بی اختیار»
آیتالله خامنهای و شهید هاشمینژاد دربارهی ادامهی نهضت و اهداف حکومت جمهوری اسلامی سخنرانی میکنند. این آخرین حضور آیتالله خامنهای در مشهد است.
ادامه دارد ...
[۱] - بهبودی، هدایتالله. ۱۳۹۰. شرح اسم: زندگینامهی آیتالله سیدعلی حسینی خامنهای، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص ۶۲۶
[۲]مصاحبهی تلویزیونی آیتالله خامنهای، ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
[۳] - روزنامهی محلی «آفتاب شرق»، ۱۳۵۷/۱۱/۱۵
[۴] - صحیفهی امام، ج۵، ص۲۸۴
[۵] - آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی خراسان، کد بازیابی ۱۹۷ ص۵۶
[۶] - مصاحبه با روزنامهی قدس، ۱۳۶۶/۱۰/۱۰
[۷] - همان
[۸] - همان
[۹] - خاطرات حجتالاسلام سیدرضا جوادی، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد بازیابی ۱۴۵۷۲
[۱۰] - مصاحبه با روزنامه قدس، ۱۳۶۶/۱۰/۱۰
[۱۱] - آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[۱۲] - «ماجرای بیمارستان امام رضای مشهد»؛ گفتاری از آقای محمد خجسته، از همراهان آیتالله خامنهای در ماجرای تحصن در بیمارستان امام رضای مشهد که در پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR منتشر شده است.
[۱۳] -صحیفهی امام، ج۵، ص۴۲۶