• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1393/11/14
| یادداشت |

فهم راهبردی از علت توهین‌های غرب

 هر کنشی، واکنشی متناسب می‌طلبد. یک رکن واکنش خوب، تشخیص سهو از اقدام منفرد و همچنین از راهبرد است. مثلاً قطع شریان‌های اقتصادی، یک راهبرد دست‌کم میان‌مدت علیه جمهوری اسلامی بود و از این رو، اصرار بر جا انداختن این کلیدواژه و ابلاغ سیاست کلی اقتصاد مقاومتی، شروع پاسخی استراتژیک به یک آفند استراتژیک محسوب می‌شد؛ هرچند تا در جبهه‌ی عمل پیگیری نشود، ابتر خواهد ماند.

آنچه در این ایام پیرامون بی‌حرمتی نسبت به پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم شاهدیم نیز واکنشی می‌طلبد هم‌تراز کنش. نه به این معنای ساده‌انگارانه که ما هم اقدام متقابلی برای بی‌حرمت کردن مقدسات غرب یا سران صهیونیسم در پیش بگیریم، زیرا مشمول «نهی لاتسبوا... فیسبوا الله عدوا بغیر علم» (انعام: ۱۰۸) است، بلکه مقصود، فهم این کنش در مجموع نقشه‌ای بزرگ‌تر و راهبردی سترگ‌تر است.

* هراس غرب از اسلام سیاسی
واقعیت آن است که از اواخر دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی و پس از آسودگی خاطر گردانندگانِ جریان جهانی از خطر کمونیسم، گزارش‌های متعددی در خصوص سطح مواجهه‌ی تمدنی اسلام سیاسی با الگوی غرب منتشر گردید؛ خطری که در لایه‌ای فراتر از رقابت اقتصادی-سیاسیِ چین نوظهور بود. همچنین گزارش‌های دیگری که حکایت می‌کرد در سال ۲۰۵۰ به‌لحاظ جمعیتی، بسیاری از کشورهای اصلی اروپا، در فشار اکثریت یا اقلیت بسیار قوی مسلمان قرار می‌گیرند، مزید بر علت بود. آنچه تحت عنوان کتاب «استراتژی امنیت ملی ایالات متحده در قرن بیست‌ویک» منتشر شد، حاوی اشاراتی فوق مهم بود.

براساس یک تصمیم بلندمدت، در کنار ستیز نرم با کانون صدور اسلام سیاسی، یعنی جمهوری اسلامی ایران، دو مسیر موازی دیگر در دستور کار قرار گرفت:

- نخست در سطح جغرافیای سیاسی، مداخله برای تغییر توأم با حضور در منطقه‌ی غرب آسیا.

- دوم در سطح مدنی و با هدف ستاندن بدنه‌ی اجتماعی اسلام سیاسی (ابتدا درون قلمرو غرب و به‌تدریج در مرزهای اسلامی) و بی‌حیثیت کردن آن که لاجرم باید از معبر ایجاد کانون‌های بدلی اسلام سیاسی می‌گذشت.

برای هر دو مسیر، یک ابزار مشترک به کار می‌آمد؛ گروه‌های افراطی با نام‌های جهادی و غیره که هم بهانه‌ی مداخله در لایه‌ی جغرافیای سیاسی را فراهم می‌آوردند و هم نقش موتور انزجارآفرینی را در لایه‌ی مدنی بازی می‌کردند تا آخرین خطر تمدنی برای لیبرال سرمایه‌داری نیز به دست متلبسان به‌ ظاهر همان ایدئولوژی، از میدان به در رود و در این عمق، رقیبی برای هژمونی قرن ۲۱ وجود نداشته باشد.

نخستین آزمایش این سناریو در یازده سپتامبر ۲۰۰۱ کلید خورد و آن‌قدر موفقیت‌آمیز بود که پس از آن، تکثیر شد و به‌عنوان راهبرد بلندمدت، سرمشق قرار گرفت. روشن بود که برای تحقق این مسیر، باید مجموعه‌ی وسیعی از تمهیدات فراهم می‌شد:

- یک تمهید، قطع وابستگی امنیت انرژی غرب به غرب آسیا و شمال آفریقا بود که البته کلید آن در سطح فناوری و عرضه از یک‌سو و سیاست‌های قیمتی و تقاضا از سوی دیگر، پس از شوک اول نفتی آغاز شده بود، زیرا شوک نفتی ۱۹۷۳ ثمره‌ی استفاده‌ی سیاسی کشورهای عربی از ابزار نفت بود؛ اتفاقی که دیگر نباید رخ می‌داد.

- تمهید دوم، گرفتن توان بازدارندگی و فرصت رشد و جهش اقتصادی بود که عمدتاً از طریق بی‌ثبات‌سازی منطقه‌ی فوق‌الذکر پیگیری شده و می‌شود. مسلح شدن به توان بازدارندگی و توان اقتصادی موجب خواهد شد که یک رقیب بالقوه‌ی تمدنی، به ابزارهای رقابت متعارف جهانی نیز تجهیز شود و هزینه‌ی مقابله با آن بسیار افزایش یابد.

این دو مقدمه، دو سر قیچی واحدی محسوب می‌شدند: نه غرب در شاه‌راه انرژی وابسته باشد و نه منطقه‌ی منا توان بازدارندگی و همچنین ایستادگی اقتصادی داشته باشد، زیرا راهبرد ستیز نرم در لایه‌ی تمدنی، تنها زمانی کارگر می‌افتاد که به‌لحاظ سخت‌افزاری، مانعی بر سر راه نباشد.

* تکفیر، ابزار در خدمت غرب
درحالی‌که تا پیش از سال ۲۰۰۱، در داخل جهان اسلام، گمان می‌شد که تعارض داخلی میان حامیان ایدئولوژی سیاسی و حکومتی با مدافعان اسلام سکولار و شبه‌روشن‌فکران پیرامونی خواهد بود، نخستین آزمایش راهبرد جدید آمریکا در ماجرای یازده سپتامبر، ورق را برگرداند و جبهه‌ی نزاع نوینی در داخل صفوف مسلمانان ایجاد شد. تنها منبعی که زرادخانه‌ی سلاح اندیشه و سلاح دلارش می‌توانست در خدمت نسخه‌ی بدلی اسلام سیاسی قرار گیرد و خطری نیز برای صهیونیسم نداشته باشد، سلفی‌گری موجود در نظام وهابیت بود. سرعت رشد چریک‌های آفریقایی، سوری، عراقی و غیره، مراکز اسلامی-وهابی متعدد در اروپا و آمریکای شمالی، شبکه‌های ماهواره‌ای و اقدامات افراطی که به‌طور عادی سابقه‌ای در جهان اسلام نداشت، همگی حکایت از روندهایی غیرمتعارف با شتابی مدیریت‌شده داشت. البته منفعت کمپانی‌های تسلیحاتی نیز در این وضعیت شبه‌جنگی جهانی، قابل اغماض نبود.

از سوی دیگر، تمهیدات دوگانه‌ی مذکور نیز با شتاب غیرعادی در سال‌های پس از یازده سپتامبر دنبال شد و ابزارهایی برای محدودسازی توان بازدارندگی و توان اقتصادی به کار گرفته شد که کم‌سابقه بود. فشار خاص در پرونده‌ی هسته‌ای ایران و بدعت در شدت تحریم‌ها، نمادهایی از تمهیدات فوق‌الذکر بودند. دقیقاً از سال ۲۰۰۱، بی‌ثبات‌سازی منطقه‌ی منا نیز وضعیتی را شاهد بوده است که از زمان تجزیه‌ی امپراتوری عثمانی، ‌نظیری برایش نمی‌توان یافت. بحران مالی ۲۰۰۸ در غرب و خیزش‌های سال‌های ۲۰۱۱-۲۰۱۰ در منطقه‌ی عربی، گرچه جزء اخلال پیش‌بینی‌نشده به‌شمار می‌رفت، اما تنها در کوتاه‌مدت، سرعت اجرای راهبرد بلندمدت را کُند نمود. در مقابل، مشخص بود که میوه‌ی طبیعی این درخت چه خواهد بود؛ موج نفرت‌پراکنی از اسلام در جامعه‌ی مدنی غرب و ارائه‌ی یک تصویر (Image) بزرگ‌نمایی‌شده از اسلام سیاسی معوج در فیلم‌ها، نشریات، سایت‌ها، بازی‌های رایانه‌ای و سر آخر، ایجاد گروه‌های ضداسلامی که هم‌اکنون در برخی کشورهای اروپایی، اعلام موجودیت کرده‌اند.

* فهم راهبردی از اهانت‌های پی در پی غرب
در سال ۲۰۰۵، پرده‌ی دیگری از نمایش فوق بالا رفت و یک طراح دانمارکی با چاپ کاریکاتورهایی از پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم از منظر آنچه ترویج تروریسم نامیده بود، به ساحت مقدس آن حضرت بی‌حرمتی کرد؛ اقدامی که با حمایت سیاست‌مداران آن کشور و واکنش‌های جهانی مسلمانان علیه آن مواجه شد. اما این‌بار تنها نمایندگان اسلام سیاسی بدلی (مانند القاعده و داعش) مورد طعن و استهزا نبودند، بلکه سرچشمه‌ی اسلام ناب و رحمت‌للعالمین هدف گرفته شده بود. اگر اقدام فوق در همان یک مورد خاتمه می‌یافت، شاید تلقی ما از جنس اقدام، متفاوت بود، اما مسیر سپتامبر ۲۰۰۵ تا ژانویه‌ی ۲۰۱۵ که نشریه‌ی فرانسوی به تکرار توهین علیه حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دست زد، تجربه‌ای در اختیار ما می‌گذارد تا به‌جای فهم موضعی (تاکتیک)، فهمی راهبردی (استراتژیک) از این وقایع پیدا کنیم. در مقام فهم راهبردی، آنچه هدف محوری است، منفورسازی اسلام سیاسی و ایدئولوژیک است، نه ستیز با اصل ادیان آسمانی. چه‌بسا گونه‌هایی از اسلام و مسیحیت برای مدیریت دهکده‌ی جهانی با الگوی لیبرال سرمایه‌داری، مغتنم و محترم‌اند یا اگر سود نبخشند، زیانی نمی‌رسانند.

در چنین چارچوبی، تکرار اهانت به عزیزترین مقدسات مسلمان‌ها، با هدف ایجاد انگیزش برای واکنش‌هایی است که فرضیه‌ی نفرت‌آفرینی و انزجارپراکنی اسلام سیاسی را در اذهان مخاطبان دهکده‌ی جهانی بیشتر تأیید نماید. اگر کنش فوق، راهبردی و با پیروی از چنین منطقی است، روشن است که واکنش بهینه باید در همان سطح، اما در جهت مخالف آن باشد تا تأثیر معکوسی بر ذهن ناظران بیرونی بگذارد. محکومیت‌های رسمی و تجمع در برابر سفارت کشورهای مصداق، گرچه نشان‌دهنده‌ی حساسیت مسلمانان به مقدسات خویش است، اما واکنشی راهبردی برای خنثی‌سازی این فرضیه‌ی جهانی به‌شمار نمی‌رود. اگر در نوبت بعد، تمام کشورهای عضو اتحادیه‌ی اروپا به‌نوبت شروع به انتشار چنین مصادیقی کردند، ما باید چه کنیم؟ ما اساساً استراتژی خود را در مقابل راهبرد طرف مقابل نمی‌دانیم. آیا پس از این همه، درنیافته‌ایم که این‌ها شاخ‌وبرگ یک راهبرد حداقل پنجاه‌ساله است که از چهارده سال پیش کلید خورده است و در آینده نیز همچنان گریبان مسلمانان را (به‌ویژه در جوامعی که نسبت غیرمسلمانان قابل توجه است) خواهد گرفت؟ چه‌بسا تهدیدهای بی‌قاعده‌ی طراحان کاریکاتورهای موهن، اقدامی در مسیر خواست استراتژیست‌های غربی باشد. این راهبرد اندک‌اندک کارکردهای خود را در درون جهان اسلام نیز آشکار خواهد کرد؛ همچنان‌که در همین ایام، حامیان اسلام سکولار، بدنامی این بدل‌های معوج اسلام سیاسی (مانند داعش و اقمارش) را به بدفرجامی تمام الگوهای اسلام سیاسی و حکومت‌های دینی نسبت داده‌اند و از این آب گل‌آلود، ماهی خود را گرفته‌اند!

* نشانه گرفتن راهبرد غرب در پیام رهبر انقلاب
کلیدواژه‌‌ای که در نامه‌ی رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا و آمریکا، بیشتر خودنمایی می‌کرد، یعنی «هراس افکندن و نفرت پراکندن»، انگشت گذاشتن بر همان راهبردی است که وجه مشترک تمام صورت‌ها و مصادیق فوق‌الذکر به‌شمار می‌رود؛ از تقویت جریان‌های تکفیری و تکثیر بدل‌های معوجی از اسلام سیاسی تا اهانت به مقدسات مسلمانان برای به غلیان درآوردن احساسات ایشان و بروز واکنش‌هایی مانند آنچه در آن نشریه‌ی فرانسوی رخ داد.

تأکید بسیار دقیق نامه بر اینکه سخن من به‌طور خاص درباره‌ی «تصویر و چهره‌ای که از اسلام به شما ارائه می‌گردد» است نیز بیانگر گرانیگاه راهبرد طرف مقابل، یعنی ساختن صورتی منفور از دیانتی است که امتیازش جاذبه‌ی فطری آن بوده و هست. زمانه‌ی ما زمانه‌ای است که با ساختن تصویر ذهنی، هم در جنگ سخت، فتح خاک می‌کنند و هم در جنگ نرم، فتح قلب. اینجاست که توسم و کیاست ایمانی باید به کار راهبری دوراندیشانه‌ی جریان اسلامی بیاید و نفوض امورنا الی الله ان الله بصیر بالعباد.