• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1393/08/18
| یادداشت |

درباره نامه اوباما به رهبر انقلاب

سه نشریه‌ی آمریکایی «نیویورک تایمز»، «وال‌استریت ژورنال» و «فارین پالیسی» از ارسال نامه‌ی باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا به رهبر معظم انقلاب اسلامی خبر داده‌اند و درباره‌ی جزئیات آن هم مطالبی منتشر کرده‌اند که ضد و نقیض بودن مطالب، بیانگر آن است که جزئیات مطرح شده بیش از آن‌که جنبه‌ی خبری داشته باشد، گمانه‌زنی‌های رسانه‌ای است. اما واقعیت چیست و در این‌باره چه می‌توان گفت؟ طبعاً همان‌گونه که آن سه نشریه‌ی سرشناس آمریکایی در کنار خبر نامه به خود اجازه داده‌اند که حدس و گمانه‌های خود را ارائه نمایند، ما نیز حق داریم استنباط‌های خود را در این خصوص با مخاطبان در میان بگذاریم. گو این‌که در کنار متن افشانشده‌ی نامه، حقایق غیرقابل انکاری -که با مسایل ایران و آمریکا ارتباط دارند- به ما کمک می‌کنند تا حدس دقیق‌تری داشته باشیم. اما در این خصوص نکاتی وجود دارند:

۱. باراک اوباما در طول دوره‌ی ریاست جمهوری خود سه بار با رهبر معظم انقلاب مکاتبه کرده و در هر سه مورد تلاش کرده تا با کمک ایران گره‌های سخت سیاست خارجی آمریکا را باز کند و در عین حال در هر نامه تلاش کرده است تا کمک ایران به‌عنوان اولین گام برای اصلاح روابط ایران و آمریکا تلقی گردد. اولین نامه را باراک اوباما در فروردین سال ۸۸ نوشت و در آن از حضرت امام خامنه‌ای دامت‌برکاته خواسته بود که برای شروع فصل جدیدی از مناسبات بین ایران و آمریکا به واشنگتن کمک کند اما یک ماه بعد و پس از شروع فتنه‌ی ۸۸، آمریکا یک بار دیگر از موضع مدعی ظاهر گردید و خواستار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شد!

اوباما یک بار دیگر در بهمن ماه سال ۹۱ و در کشاکش مباحث هسته‌ای نامه‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشت و در آن از آمادگی واشنگتن برای رسیدن به توافقی دوجانبه با تهران در پرونده‌ی هسته‌ای خبر داد ولی این بار نیز یک سال و نیم پس از صدور نامه از موضع مدعی وارد صحنه شد و ایران را متهم کرد که در تلاش برای تولید بمب اتمی است و از این رو غرب ناگزیر بر حجم و گستره‌ی تحریم‌ها علیه ایران می‌افزاید!

باراک اوباما سومین نامه را حدود یک ماه پیش و در کشاکش دو بحث موازی خطاب به حضرت امام خامنه‌ای دامت‌برکاته ارسال کرده است. یکی از این مباحث ناکام شدن آمریکا از ورود دوباره‌ی نظامی به فضای عراق به‌دلیل مخالفت جدی هم‌پیمانان ایران در این کشور و یکی دیگر مواجهه‌ی آمریکا با شروط اعلام شده‌ی ایران توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی و پرونده‌ی هسته‌ای و مذاکرات ایران و غرب در این خصوص است. در واقع آمریکا همواره برای رفع مشکل خود و یا هموارسازی راه برای فزون‌خواهی با ایران مکاتبه کرده و از این رو می‌توان با قاطعیت گفت که نامه‌ی یک ماه پیش اوباما هم ارتباط مستقیمی با بن‌بست‌های آمریکا در حوزه‌ی سیاست خارجی و به‌ویژه پرونده‌های مرتبط با ایران دارد.

۲. آمریکا در پرونده‌ی تحولات عراق با یک بن‌بست کمرشکن مواجه گردیده است. مقامات ارشد آمریکا پس از خروج از عراق در سال ۲۰۱۱ هیچ‌گاه پنهان نکرده‌اند که درصدد پیدا کردن راه تازه‌ای برای بازگشت به عراق هستند. در این بین مقامات دولت اوباما در پنتاگون، سیا و ارتش آمریکا بیش از دیگران سیاست جرج بوش در پذیرش خروج از عراق را زیر سؤالات شدید قرار داده‌اند؛ کما این‌که آن دسته از مقامات نظامی و امنیتی دوره‌ی اول بوش که نقش کلیدی در اعزام ۳۰۰ هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی -دولتی و خصوصی- به عراق داشتند، خروج از عراق را اشتباه محض بوش لقب داده و وی را به این دلیل سرزنش کرده‌اند. از جمله‌ی این شخصیت‌ها می‌توان به "جان نگرو پونته" رئیس سابق سیا و سفیر اسبق آمریکا در عراق، "پل ولفو ویتس" معاون وزیر دفاع آمریکا، "دیک چنی" معاون رئیس جمهور، "پل بریمر" و "جی ‌گارنر" اشاره کرد.

بلافاصله بعد از شروع پیشروی داعش در استان‌های الانبار، صلاح‌الدین و نینوا، در خردادماه گذشته، کاخ سفید، وزیر خارجه‌ی خود را راهی عراق کرد تا از نزدیک اوضاع را مورد بررسی قرار دهد. جان کری به بغداد و اربیل رفت و ارزیابی خود را به مقامات آمریکا ارائه کرد. ارزیابی او از این واقعیت حکایت می‌کرد که وضع امنیتی عراق آن‌گونه که رسانه‌‌های عربی می‌گویند وخیم نیست و عوامل معارض دولت بغداد از توانایی زیادی برای «تغییر در عراق» برخوردار نیستند؛ اما در عین حال آمریکا به تحولات امنیتی عراق به چشم یک فرصت نگاه می‌کرد؛ به گمان این‌که قادر است با مدیریت اختلافات موجود میان شیعیان، کردها و سنی‌ها وضع جدیدی درعراق پدید آورد. از این رو آمریکا همزمان با وخیم معرفی کردن شرایط امنیتی در عراق و بحث کردن از خطر توسعه‌ی دامنه‌ی تروریزم در منطقه تلاش کرد تا اذهان را به سمت لزوم نقش‌آفرینی دوباره‌ی نظامی امنیتی آمریکا سوق دهد. حملات داعش به استان کردنشین اربیل و وقایعی که در شمال استان نینوا - به‌خصوص در منطقه‌ی تلعفر و منطقه‌ی سنجار - شنگال - که محل اقامت ایزدی‌های عراق است روی داد تاحدی استراتژی مداخله‌جویی جدید آمریکا را به عنوان یک ضرورت مطرح کرد.

در این بین آمریکا با نگاه به تجربه‌ی سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ و به‌خصوص تجربه‌ی ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ - یعنی از زمان اشغال تا زمان امضای توافقنامه‌ی امنیتی ناظر بر خروج از عراق - مداخله‌ی گسترده‌ی نظامی را موفقیت‌آمیز ندانسته و دولت اوباما آن را یک باتلاق پرخطر ارزیابی می‌کرد. در این میان مقامات آمریکا گمان می‌کردند که با مداخله‌ی محدود نظامی و با مدیریت صحنه‌ی سیاسی عراق می‌توانند بدون توسل به حضور گسترده‌ی نظامی و تحمل هزینه‌ی زیاد به نتیجه‌ی مورد نظر خود که بازگرداندن نقش محوری آمریکا در تحولات سیاسی امنیتی عراق بوده، دست پیدا کنند. از این رو آنان دو موضوع را مورد تأکید قرار می‌دادند:

یکم: آمریکا مدعی بود که سیطره‌ی داعش بر استان‌های غربی عراق محصول ضعف تسلیحاتی ارتش عراق است و از این رو پی‌در‌پی اعلام می‌کرد که برای تجهیز ارتش عراق به جنگ‌افزارهای پیشرفته آمادگی دارد.

دوم: از طریق حملات هوایی داعش را در هر کجا که باشد مورد هدف قرار می‌دهد. آمریکا البته تا امروز و علی‌رغم گذشت دست‌کم چهار ماه از طرح این مباحث هنوز نه کمکی به تجهیز ارتش عراق به جنگ‌افزارهای مؤثر کرده و نه حملات مؤثری علیه داعش انجام داده است.

از آن طرف وقتی آمریکا به‌طور مرموزانه درصدد پیدا کردن راه تازه‌ای برای سیطره بر عراق بود و به اظهارات ضد و نقیض درباره‌ی مسائل امنیتی عراق و مسئولیت جامعه‌ی ملل می‌پرداخت، نیروهای مقاومت عراق به مرور دریافتند که آمریکا قصد ندارد کمکی به آنان در جمع کردن دامنه‌ی شرارت‌های داعش نماید.

۳. در فاصله‌ی زمانی حمله‌ی داعش به استان‌های غربی عراق و اظهارات متناقض مقامات آمریکایی، ‌عراقی‌ها با تکیه بر فتوای مرجعیت شیعه در نجف و با مدیریت و حمایت جمهوری اسلامی ایران دست به کار شدند و در کنار ارتش و اصلاح بخش‌هایی از آن، نیروی جدیدی که از ویژگی‌های اعتقادی و شهادت‌طلبی برخوردار و به‌طور کامل جوان بود، به وجود آوردند. این نیروها که به نوعی نسخه‌نویسی از روی «بسیج مستضعفین» بود، تحت آموزش‌های ویژه قرار گرفته و آماده‌ی عملیات‌های ویژه که متناسب با سازمان و توانمندی‌های یک گروه نامتقارن تروریستی بود، ‌شدند. این نیروها که عراقی‌ها آن را با عنوان «المراتب» ‌ می‌شناسند، از نزدیک به ۱۰۰ هزار جوان رزمجوی عاشق اسلام و قرآن تشکیل شده و توانسته در همین مدت کوتاه دستاوردهای بزرگی داشته باشد.

نیروی جدید دفاعی عراق که تحت حمایت مرجعیت نجف و هدایت نظامی ایران وارد میدان گردید، در فاصله‌ی تیر تا مهرماه یعنی ظرف چهار ماه موفق شد اکثر مناطق عراق را از تصرف داعش خارج کند و این در حالی بود که اکثر تحلیلگران در غرب و کشورهای عربی گمان می‌کردند به زودی بغداد هم به تصرف داعش درمی‌آید.

نیروهای المراتب با موفقیت کامل در عملیات‌های ویژه‌ی «العظیم»، «امرلی»، «جرف‌الصخر» و «بیجی» برتری خود را نسبت به نیروهای مهاجم به اثبات رسانده و نشان دادند که قادر به آزادسازی کامل عراق از تروریزم هستند. همزمان با این عملیات‌ها و موفقیت نیروهای جهادی در عراق، آمریکایی‌ها به بمباران مناطقی در عراق به اسم حمله علیه داعش سرگرم بودند. خبرهایی که روی خروجی رسانه‌های جهان می‌رفت این بود که نیروهای جهادی عراق به رهبری عملیاتی ایران در حال پاکسازی عراق هستند و سرعت پاکسازی‌ها در عراق بیانگر قدرت تعیین‌کننده‌ی ایران در معادله‌ی امنیتی عراق است. همزمان با این خبر این نکته هم مطرح می‌شد که هواپیماهای آمریکایی منطقه‌ای را در عراق بمباران کردند. این موضوع به صورت یک صحنه‌ی سنجش میزان قدرت ایران و میزان قدرت آمریکا درآمد و مقامات آمریکا را به‌شدت نگران کرد.

یک نکته‌ی مهم در این میان این بود که آمریکا اصرار زیادی داشت تا ایران و هم‌پیمانان آن در عراق اجازه دهند آمریکا نیز در این عملیات‌ها نقشی ایفا کند. نیروهای جهادی عراق و رهبری‌کننده‌ی عملیاتی آنان به‌خوبی می‌دانستند که آمریکا حاضر نیست تحت اشراف فرماندهی عملیات‌‌های زمینی ضد داعش عمل کند و از این رو مداخله‌ی آن نه‌تنها کمکی به پیشرفت عملیات نظامی نمی‌کند بلکه یک عامل اخلال‌کننده نیز خواهد بود. از سوی دیگر «المراتب» و فرماندهی آن به خوبی می‌دانستند که آمریکا اگر یک گلوله شلیک کند با دروغ‌پردازی رسانه‌ای کار را به نام خود تمام کرده و حیثیت نیروهای جهادی که مستقل و اعتقادی بودن از مختصات اصلی آن است را به تاراج برده و باعث یأس مردم عراق از توانایی‌های خود در مقابله با دشمنان خویش می‌شدند. از این رو این نیروها به مقامات ارشد عراق اعلام کردند که حاضر به مشارکت با آمریکا در هیچ عملیات نظامی نیستند و در صورت مداخله‌ی آمریکا عملیات را متوقف می‌کنند. این موضوع سبب شد که مقامات ارشد عراق همصدا با نیروهای جهادی مخالفت خود را با مداخله‌ی آمریکا در عملیات‌های جهادی اعلام نمایند.

این سیاست ثمره‌ی بسیار شیرینی داشت و از این روست که بیش از سه چهارم مناطق تحت اشغال داعش آزاد شده‌اند بدون آن‌که آمریکایی‌ها در این رابطه حتی یک تیر شلیک کرده باشند.

ضربه‌ی سنگین چنین وضعیتی به حیثیت امنیتی آمریکا کاملاً واضح است و از این رو طبیعی است که آقای اوباما نامه‌ای بنویسد و از رهبر معظم انقلاب اسلامی که غرب ایشان را نقطه‌ی اصلی و مرکزی فتوحات و پیروزی‌های جبهه‌ی اسلام می‌داند، بخواهد در این خصوص تجدید نظر داشته باشد. رسانه‌ها -درست یا نادرست- نوشته‌اند اوباما در نامه‌ی خود از حضرت امام خامنه‌ای دامت‌افاضاته خواسته است که بدون درنظر گرفتن سیاست‌های آمریکا در سوریه، برای مقابله با داعش به آمریکا اجازه دهد در این رابطه نقشی داشته باشد.

این البته نامه‌ی سومی است که برای باز شدن گره آمریکا به ایران رهسپار شده است و البته رهبری معظم انقلاب ضمن آن‌که همواره دست کارشناسان را در بررسی موضوع باز گذاشته‌اند، اما در نهایت به یک نکته‌ی کلیدی که تاریخ، درستی آن را به تکرار گواهی کرده است، اشاره داشته‌اند: «ملت ایران به آمریکا اعتماد ندارد. آنان در زیر دستکش‌های مخملین، دست‌های چدنی پنهان کرده‌اند.»