1393/06/30
l یادداشت l
۴ نکته برای تحلیل سیاسی
رهبر انقلاب اسلامی، در دیدار ماه مبارک رمضان با دانشجویان ضمن پاسخ به این سؤال که موضعگیری دانشجویان چگونه باید مطابق با نظرات رهبری باشد؟ به این نکته اشاره کردند آنچه که باید به عنوان معیار در تحلیلها و موضعگیریها مدنظر قرار بگیرد «تقوا» است. ایشان در اینباره گفتند: «اینجور نیست که همهى مواضعى که آحاد مردم - از جمله دانشجویان که جزو قشرهاى پیشرو هستند - اتخاذ میکنند، بایستى الگوگرفته و برگردان نظراتى باشد که رهبرى ابراز میکند؛... رهبرى وظایفى دارد، آن وظایف را اگر خداى متعال به او کمک کند و توفیق بدهد، عمل خواهد کرد؛ شما هم وظایفى دارید؛ به صحنه نگاه کنید، تصمیمگیرى کنید؛ منتها معیار عبارت باشد از تقوا؛ معیار، تقوا باشد.» در این یادداشت حجتالاسلام سیدفرید حاج سیدجوادی به تبیین «تقوای تحلیل» و ۴ نکته پیرامون تحلیل سیاسی پرداختهاند.
«تحلیلها» و «اعلام مواضع» در اندیشهی سیاسی شیعه، چه تفاوتی با دیگر نظامهای اندیشگانی دارد؟ آیا هر اعلام موضع سیاسی باید معطوف به اطلاع از نظر رهبر دینی و سیاسی باشد؟ این پرسش یکی از دانشجویان از رهبر انقلاب در جریان دیدار دانشجویی ماه رمضان امسال بود. اما رهبر انقلاب توقف اعلام موضع و نظر برای اطلاع از نظر رهبری را مردود دانستند: «شما بهعنوان یک انسان مسلمان، مؤمن، صاحب فکر، باید نگاه کنید، تکلیفتان را احساس کنید، تحلیل داشته باشید، نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها... اینجور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى دربارهى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضعگیرى کنید؛ نه، اینکه کارها را قفل خواهد کرد... به صحنه نگاه کنید، تصمیمگیرى کنید؛ منتها معیار عبارت باشد از تقوا؛ معیار، تقوا باشد. تقوا یعنى اسیر هواى نَفْس نشدن در جانبدارى و طرفدارى یا در مخالفت و معارضه، در انتقاد یا در تمجید؛ این را رعایت کنید. اگر این رعایت شد، هم انتقاد خوب است، هم جانبدارى و تمجید خوب است» یادداشت زیر به تفاوت تقوا در «ساحت فردی» و در حیطهی «سیاسی و اجتماعی» میپردازد.
جایگاه «ولایت» در اندیشه شیعی
اگرچه ولایت فقیه در معنای فقهی آن ناظر به نافذ بودن احکام صادر شده از فقیه در حق دیگران است، اما در واقع این معنا از ولایت یکی از شئون ولیّ جامعهی اسلامی است. در ادبیات فقهی، با توجه به ادلهی لفظی یا اقتضائات احکام شرعی، درمییابیم که لازم است قدرت مشروع جامعه ذیل اختیار فقیه عادل باشد. نتیجهی مستقیم این استدلال چیزی فراتر از لزوم تبعیت از اوامر حکومتی ولیّ فقیه نیست. این احکام و تکالیف میتواند مستقیم از ناحیهی ولیّ فقیه صادر شده، یا آنکه به واسطهی نهادهای مشروعیت یافته از ناحیهی وی، در قالب قوانین و مانند آن باشد. اگر ولایت فقیه را در همین محدوده بدانیم، هیچ ضرورتی برای همفکری و همراهی با تبیینها و ارشادهای ولیّ فقیه از سوی آحاد جامعهی اسلامی حاصل نمیشود. به تعبیری میتوان گفت ولیّ فقیه همانند قاضیای میشود که احکامش نافذ و لازمالاجراست ولی تشخیصش در دیگر موضوعات در تراز دیگر افراد است.
معنای «ولایت» در ادبیات شیعی معنایی عمیقتر از حکومت و قدرت سیاسی است. در واقع ولایت جایگاهی است که حکومت و تصدی قدرت مشروع یکی از ابعاد و لوازم آن به شمار میرود. ولایت در مکتب اهل بیت علیهمالسلام به معنای سرپرستی امت اسلامی در شئون معرفتی و عملی است و اختصاص به احکام اجتماعی ندارد. نقش امام در جامعهی اسلامی هماهنگسازی قوای ذهنی و جسمی مؤمنین و هدایت ایشان بر اساس آموزههای الهی است. لازمهی این جایگاه، پذیرش و مقبولیت امام از سوی مؤمنین است و تنها با قدرتی که با قهر و غلبه حاصل شده باشد، ایفای این رسالت میسور نیست؛ در این نگاه رابطهی امام با امت محدود به احکام و تکالیف نیست، بلکه جامعه به شناخت و بصیرت امام نیز اقتدا میکند. این اقتدا از سنخ تقلید در عبادات و تکالیف جوانحی نیست. در شئون فکری و معرفتی، امام در مقام تعلیم و تبیین است. مقبولیت کلام و ارشادش در ذهن و قلب آحاد جامعه مستلزم آن است که علاوه بر اعتبار و وجاهت شخصی، با اتکا به حکمت و برهان، افکار خردمندان را مجاب نماید.
رسالت خواص در جامعه ولایی
از سوی دیگر نخبگان و خواص نیز برای شکلگیری جامعهی ایمانی بر محور ولایت وظیفه دارند تا با نفوذ کلام خود برای هدایت افکار به سمتی که امام جامعه بدان ارشاد میکند، تلاش نمایند. چهارچوب اصلی فهم و تحلیل مسائل جامعه در محکمات بیان امام جامعه آشکار و روشن است. خواص اهل حق از تضادهای اساسی و بزنگاههای مواجههی حق و باطل، آگاه هستند و در فهم آنها با امام جامعه اختلافی ندارند.۱ در واقع این شناخت و همفکری اقتضای ذاتی خواص اهل حق است. اگر این خواص در شناخت و بیان محکمات حق نیز دچار ضعف یا انحراف باشند، یا فاقد بصیرت هستند و در شناخت حق از باطل ناتواناند که با اهل خواص بودنشان ناسازگار است، یا آنکه علیرغم شناخت حق به انگیزههایی به وظیفهی نخبگی خود عمل نمیکنند که دیگر در اردوگاه حق جای ندارند.
اقتضای نخبگی خواص آن است که در فهم و تحلیل و تطبیق معیارهای حق و باطل بر مسائل فکری و عملی جامعه سرآمد باشند. بهرهمندی جامعه از این توانمندی، مستلزم آن است که خواص اهل حق در هدایت فکری جامعه نقشآفرینی نمایند و به فراخور توانمندی و نفوذ فکر و کلامشان برای راهبری جامعه در مسیر حق تلاش نمایند. این تحلیلها و ارشادها تا جایی که در چهارچوب کلی مواجههی حق و باطل باشد و موجب اختلال در رهبری جامعه از سوی ولیّ فقیه نشود، جایز بلکه مطلوب است. محدود کردن خواص جامعه به بازگویی و تکرار تحلیلها و تبیینهای ولیّ فقیه به معنای محروم کردن جامعه از سرمایهی فکری و اندیشهای خود است. این انتظار نابجایی است که خواص جامعه در فهم و تبیین در انتظار تصریحات ولی فقیه بمانند و از هرگونه فعالیت فکری و فرهنگی برای ترویج ارزشها هدایت اندیشهها بازمانند. عرصههای رفتار اجتماعی و مسائل فکری جامعه آنقدر متنوع و متکثر است، که نمیتوان منتظر تجویزهای رهبر جامعه برای همه آنها بود. تواصی به حق و صبر به عنوان شاخصههای جامعه ایمانی، مستلزم آن است که افراد جامعه یکدیگر را به رفتار و باور درست و شیکبایی بر مسیر حق دعوت نمایند. ایفای این وظیفه از سوی خواص جامعه نیز باید متناسب با ظرفیتهای تاثیرگذاری و نفوذ ایشان باشد و از تواناییهایشان برای شناخت و تطبیق حق و باطل، برای هدایت جامعه بهرهبرداری نمود.
معیارهای «تقوا در تحلیل» چیست؟
اما دایره و مرز مشروعیت تحلیل و هدایتگری خواص جامعه تا کجاست؟ یا به تعبیر دقیق «تقوای تحلیل فکری و اجتماعی» چه موازین و معیارهایی دارد؟ آیا حریم شرعی تحلیلها محدود به همان مواردی است که در احکام فردی بیان شده است؟ آیا بیان هر حقیقتی که متضمن افتراء، غیبت و افشاء عیوب شخصی دیگران نباشد، مجاز است؟ آیا نشر و ترویج تحلیلهایی که ارادهی جامعه را برای مواجهه با جبههی باطل سست میکند، مشروع است؟
با استناد به آیات قرآنی دربارهی عملکرد منافقین و نهی از انتشار اخبار نگرانکننده در جامعه میتوان فهمید:
۱. اطلاعرسانی و به طریق اولی تحلیلهای سیاسی و اجتماعی، نباید به ضعف و سستی اراده و نشاط جامعهی اسلامی بینجامد. اینگونه نیست که بر انتشار اخبار و وقایعی که بر امنیت فکری و روانی جامعه تأثیرگذار است، تنها معیارهای شخصی و اخلاقی حاکم باشد.
۲. «تقوا» تنها حریم و محدودیتی است که لازم است در تحلیلهای نخبگان رعایت شود، اما «تقوای تحلیل سیاسی» متناسب با موضوع آن حریمها است و محدودیتهایی فراتر از کلام و گفتار شخصی افراد را دربرمیگیرد.
۳. اصرار بر تحلیلهایی که موجب انصراف ارادهی جامعه از تبعیت احکام حکومتی ولیّ فقیه میشود، خلاف تقواست.
۴. تضعیف امید جامعهی اسلامی و القای اضطراب و نگرانی در افکار عمومی جایز نیست. اینگونه معیارها تاکنون در فقه به تفصیل بررسی نشدهاند و مطالعهی آنها میتواند از مصادیق فقه حکومتی به شمار آید.
اگرچه در حال حاضر کرسیهای متعددی برای تدریس فقه رسانه و خبر و خبرگزاری برپا میشود، اما مسائل تخصصی انتشار اخبار و تحلیلها در فضای جامعهی اسلامی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. احکام فعالیت رسانهای بیشتر معطوف به تطبیق احکام فقه فردی بر فعالیتهای رسانهای بوده است. پیگیری رهنمود رهبری مبنی بر رعایت تقوا در تحلیلها، مقتضی آن است که حریم مجاز آن با لحاظ ابعاد اجتماعی و سیاسی، تحقیق و تبیین شود.
پی نوشتها:
۱. این هماهنگی و شناخت مشترک از یک سو به دلیل فهم مشترک از مبانی دینی و از سوی دیگر به واسطه ارتباط میان «ولی جامعه» و «امت» می باشد که شرح آن، مجالی دیگر می طلبد.
«تحلیلها» و «اعلام مواضع» در اندیشهی سیاسی شیعه، چه تفاوتی با دیگر نظامهای اندیشگانی دارد؟ آیا هر اعلام موضع سیاسی باید معطوف به اطلاع از نظر رهبر دینی و سیاسی باشد؟ این پرسش یکی از دانشجویان از رهبر انقلاب در جریان دیدار دانشجویی ماه رمضان امسال بود. اما رهبر انقلاب توقف اعلام موضع و نظر برای اطلاع از نظر رهبری را مردود دانستند: «شما بهعنوان یک انسان مسلمان، مؤمن، صاحب فکر، باید نگاه کنید، تکلیفتان را احساس کنید، تحلیل داشته باشید، نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها... اینجور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى دربارهى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضعگیرى کنید؛ نه، اینکه کارها را قفل خواهد کرد... به صحنه نگاه کنید، تصمیمگیرى کنید؛ منتها معیار عبارت باشد از تقوا؛ معیار، تقوا باشد. تقوا یعنى اسیر هواى نَفْس نشدن در جانبدارى و طرفدارى یا در مخالفت و معارضه، در انتقاد یا در تمجید؛ این را رعایت کنید. اگر این رعایت شد، هم انتقاد خوب است، هم جانبدارى و تمجید خوب است» یادداشت زیر به تفاوت تقوا در «ساحت فردی» و در حیطهی «سیاسی و اجتماعی» میپردازد.
به صحنه نگاه کنید، تصمیمگیرى کنید؛ منتها معیار عبارت باشد از تقوا؛ معیار، تقوا باشد
جایگاه «ولایت» در اندیشه شیعی
اگرچه ولایت فقیه در معنای فقهی آن ناظر به نافذ بودن احکام صادر شده از فقیه در حق دیگران است، اما در واقع این معنا از ولایت یکی از شئون ولیّ جامعهی اسلامی است. در ادبیات فقهی، با توجه به ادلهی لفظی یا اقتضائات احکام شرعی، درمییابیم که لازم است قدرت مشروع جامعه ذیل اختیار فقیه عادل باشد. نتیجهی مستقیم این استدلال چیزی فراتر از لزوم تبعیت از اوامر حکومتی ولیّ فقیه نیست. این احکام و تکالیف میتواند مستقیم از ناحیهی ولیّ فقیه صادر شده، یا آنکه به واسطهی نهادهای مشروعیت یافته از ناحیهی وی، در قالب قوانین و مانند آن باشد. اگر ولایت فقیه را در همین محدوده بدانیم، هیچ ضرورتی برای همفکری و همراهی با تبیینها و ارشادهای ولیّ فقیه از سوی آحاد جامعهی اسلامی حاصل نمیشود. به تعبیری میتوان گفت ولیّ فقیه همانند قاضیای میشود که احکامش نافذ و لازمالاجراست ولی تشخیصش در دیگر موضوعات در تراز دیگر افراد است.
معنای «ولایت» در ادبیات شیعی معنایی عمیقتر از حکومت و قدرت سیاسی است. در واقع ولایت جایگاهی است که حکومت و تصدی قدرت مشروع یکی از ابعاد و لوازم آن به شمار میرود. ولایت در مکتب اهل بیت علیهمالسلام به معنای سرپرستی امت اسلامی در شئون معرفتی و عملی است و اختصاص به احکام اجتماعی ندارد. نقش امام در جامعهی اسلامی هماهنگسازی قوای ذهنی و جسمی مؤمنین و هدایت ایشان بر اساس آموزههای الهی است. لازمهی این جایگاه، پذیرش و مقبولیت امام از سوی مؤمنین است و تنها با قدرتی که با قهر و غلبه حاصل شده باشد، ایفای این رسالت میسور نیست؛ در این نگاه رابطهی امام با امت محدود به احکام و تکالیف نیست، بلکه جامعه به شناخت و بصیرت امام نیز اقتدا میکند. این اقتدا از سنخ تقلید در عبادات و تکالیف جوانحی نیست. در شئون فکری و معرفتی، امام در مقام تعلیم و تبیین است. مقبولیت کلام و ارشادش در ذهن و قلب آحاد جامعه مستلزم آن است که علاوه بر اعتبار و وجاهت شخصی، با اتکا به حکمت و برهان، افکار خردمندان را مجاب نماید.
در شئون فکری و معرفتی، امام در مقام تعلیم و تبیین است. مقبولیت کلام و ارشادش در ذهن و قلب آحاد جامعه مستلزم آن است که علاوه بر اعتبار و وجاهت شخصی، با اتکا به حکمت و برهان، افکار خردمندان را مجاب نماید
رسالت خواص در جامعه ولایی
از سوی دیگر نخبگان و خواص نیز برای شکلگیری جامعهی ایمانی بر محور ولایت وظیفه دارند تا با نفوذ کلام خود برای هدایت افکار به سمتی که امام جامعه بدان ارشاد میکند، تلاش نمایند. چهارچوب اصلی فهم و تحلیل مسائل جامعه در محکمات بیان امام جامعه آشکار و روشن است. خواص اهل حق از تضادهای اساسی و بزنگاههای مواجههی حق و باطل، آگاه هستند و در فهم آنها با امام جامعه اختلافی ندارند.۱ در واقع این شناخت و همفکری اقتضای ذاتی خواص اهل حق است. اگر این خواص در شناخت و بیان محکمات حق نیز دچار ضعف یا انحراف باشند، یا فاقد بصیرت هستند و در شناخت حق از باطل ناتواناند که با اهل خواص بودنشان ناسازگار است، یا آنکه علیرغم شناخت حق به انگیزههایی به وظیفهی نخبگی خود عمل نمیکنند که دیگر در اردوگاه حق جای ندارند.
اقتضای نخبگی خواص آن است که در فهم و تحلیل و تطبیق معیارهای حق و باطل بر مسائل فکری و عملی جامعه سرآمد باشند. بهرهمندی جامعه از این توانمندی، مستلزم آن است که خواص اهل حق در هدایت فکری جامعه نقشآفرینی نمایند و به فراخور توانمندی و نفوذ فکر و کلامشان برای راهبری جامعه در مسیر حق تلاش نمایند. این تحلیلها و ارشادها تا جایی که در چهارچوب کلی مواجههی حق و باطل باشد و موجب اختلال در رهبری جامعه از سوی ولیّ فقیه نشود، جایز بلکه مطلوب است. محدود کردن خواص جامعه به بازگویی و تکرار تحلیلها و تبیینهای ولیّ فقیه به معنای محروم کردن جامعه از سرمایهی فکری و اندیشهای خود است. این انتظار نابجایی است که خواص جامعه در فهم و تبیین در انتظار تصریحات ولی فقیه بمانند و از هرگونه فعالیت فکری و فرهنگی برای ترویج ارزشها هدایت اندیشهها بازمانند. عرصههای رفتار اجتماعی و مسائل فکری جامعه آنقدر متنوع و متکثر است، که نمیتوان منتظر تجویزهای رهبر جامعه برای همه آنها بود. تواصی به حق و صبر به عنوان شاخصههای جامعه ایمانی، مستلزم آن است که افراد جامعه یکدیگر را به رفتار و باور درست و شیکبایی بر مسیر حق دعوت نمایند. ایفای این وظیفه از سوی خواص جامعه نیز باید متناسب با ظرفیتهای تاثیرگذاری و نفوذ ایشان باشد و از تواناییهایشان برای شناخت و تطبیق حق و باطل، برای هدایت جامعه بهرهبرداری نمود.
معیارهای «تقوا در تحلیل» چیست؟
اما دایره و مرز مشروعیت تحلیل و هدایتگری خواص جامعه تا کجاست؟ یا به تعبیر دقیق «تقوای تحلیل فکری و اجتماعی» چه موازین و معیارهایی دارد؟ آیا حریم شرعی تحلیلها محدود به همان مواردی است که در احکام فردی بیان شده است؟ آیا بیان هر حقیقتی که متضمن افتراء، غیبت و افشاء عیوب شخصی دیگران نباشد، مجاز است؟ آیا نشر و ترویج تحلیلهایی که ارادهی جامعه را برای مواجهه با جبههی باطل سست میکند، مشروع است؟
تحلیلها و ارشادها تا جایی که در چهارچوب کلی مواجههی حق و باطل باشد و موجب اختلال در رهبری جامعه از سوی ولیّ فقیه نشود، جایز بلکه مطلوب است.
با استناد به آیات قرآنی دربارهی عملکرد منافقین و نهی از انتشار اخبار نگرانکننده در جامعه میتوان فهمید:
۱. اطلاعرسانی و به طریق اولی تحلیلهای سیاسی و اجتماعی، نباید به ضعف و سستی اراده و نشاط جامعهی اسلامی بینجامد. اینگونه نیست که بر انتشار اخبار و وقایعی که بر امنیت فکری و روانی جامعه تأثیرگذار است، تنها معیارهای شخصی و اخلاقی حاکم باشد.
۲. «تقوا» تنها حریم و محدودیتی است که لازم است در تحلیلهای نخبگان رعایت شود، اما «تقوای تحلیل سیاسی» متناسب با موضوع آن حریمها است و محدودیتهایی فراتر از کلام و گفتار شخصی افراد را دربرمیگیرد.
۳. اصرار بر تحلیلهایی که موجب انصراف ارادهی جامعه از تبعیت احکام حکومتی ولیّ فقیه میشود، خلاف تقواست.
۴. تضعیف امید جامعهی اسلامی و القای اضطراب و نگرانی در افکار عمومی جایز نیست. اینگونه معیارها تاکنون در فقه به تفصیل بررسی نشدهاند و مطالعهی آنها میتواند از مصادیق فقه حکومتی به شمار آید.
اگرچه در حال حاضر کرسیهای متعددی برای تدریس فقه رسانه و خبر و خبرگزاری برپا میشود، اما مسائل تخصصی انتشار اخبار و تحلیلها در فضای جامعهی اسلامی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. احکام فعالیت رسانهای بیشتر معطوف به تطبیق احکام فقه فردی بر فعالیتهای رسانهای بوده است. پیگیری رهنمود رهبری مبنی بر رعایت تقوا در تحلیلها، مقتضی آن است که حریم مجاز آن با لحاظ ابعاد اجتماعی و سیاسی، تحقیق و تبیین شود.
پی نوشتها:
۱. این هماهنگی و شناخت مشترک از یک سو به دلیل فهم مشترک از مبانی دینی و از سوی دیگر به واسطه ارتباط میان «ولی جامعه» و «امت» می باشد که شرح آن، مجالی دیگر می طلبد.