• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1374/04/07

بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 آقایان محترم؛ برادران و خواهران گرامی؛ مسؤولان و شاغلان در قوّه قضایّیه جمهوری اسلامی! خیلی خوش آمدید.

 در این دیدار معمول سالانه آنچه که به نظر این حقیر وظیفه اصلی بنده است، عبارت است از تشکّر کردن و گفتن «خسته نباشید» به شما حاضران و برادران و خواهرانی که هر کدام در بخشی از این قوّه عظیم‌الشّأن، به کارِ بسیار بااهمیت قضا و متعلّقات آن سرگرمید. حُکم کار در قوّه قضایّیه، اگر چه مانند حُکم کار در همه دستگاههای جمهوری اسلامی، عبادت، ثواب و حسنه است؛ اما این دستگاه این خصوصیت را دارد که اگر سالم باشد و در آن خوب کار شود، همه دستگاههای دیگر کشور نیز سالم خواهند بود و خوب کار خواهند کرد. بنده این مطلب را بارها در خطاب به مسؤولان و شاغلان در قوّه قضایّیه - در طول سالیان متمادی و شاید از ده سال پیش یا پیش‌تر تاکنون - عرض کرده‌ام و اکنون هم میخواهم روی همین نکته تکیه کنم. چون اگر در این قوّه، خوب کار و احقاق حق گردد و با جرم و تخلّف و تجاوز از قانون مبارزه شود؛ به عبارت دیگر، وقتی که یک جمع کمربسته کارآمدِ کارشناس، دائماً با جرم مبارزه کنند، بدیهی است که این پدیده شوم، در سطح جامعه و دستگاههای دیگر نیز مغلوب خواهد شد و عقب خواهد نشست. در این صورت، مجرم هم از انجام جرم، مرتدع خواهد شد. اما اگر این دستگاه خوب عمل نکند، این خوب عمل نکردن، علاوه بر این‌که حاکی از فساد در خودِ این دستگاه است، العیاذ باللَّه، موجب فساد در دستگاههای دیگر و در سطح جامعه هم خواهد بود؛ زیرا اژدهای گناه و فساد و شهوات، این‌گونه است که اگر راه خود را باز ببیند، پیشروی میکند و گسترش مییابد و حجم خود را روزافزون میکند. یعنی این خاصیت گناه است که اگر با آن مقابله نشد، به شکل عجیبی رشد میکند.

 این مقابله‌ها، مختلف است، که یکی از اهمِ‌ّ انواع آن، همین مقابله قضایی است. خوب؛ پس شأنِ دستگاه قضایی این شد: «اِنْ صَلَحَتْ، صَلَحَ ماسِواها» (۱)؛ و خدای ناکرده «اِنْ فَسَدَتْ، فَسَدَماسِواها» (۲). یعنی در جامعه اسلامی، نقشی محوری دارد. اهمیت قوّه قضایّیه، از این جهت است.

 در آیات کریمه قرآن و روایات مکرّر آمده است که قوّه قضایّیه، برای احقاق حقّ است: «وانْحَکَمَ بِالْحَق» (۳)، «رجل قضا بِالحَقّ» (۴). مسأله «حق» در قضایای مربوط به قضا و قضاوت، دائماً تکرار میشود. خوب؛ حق چیست؟ حق در بینش و جهان‌بینی اسلامی عبارت است از قرارِ حقیقىِ عالم هستی: «ما خَلَقْنا السَّمواتِ والاَرضْ و ما بینهما اِلّا بِالْحَقّ. (۵)» و در آیه شریفه دیگر - آن‌طور که در ذهنم هست - : «خَلَقَ السَّمواتِ والاَرْضْ بِالْحَقّ. (۶)» و باز در دو آیه دیگر: «خَلَقَ اللَّه السَّمواتِ والاَرضْ بِالحَقّ» (۷) و «ما خلق اللَّه و السموات و الارض و ما بینهما الّا بالحق» (۸) که یکی در سوره «عنکبوت» و دیگری در سوره «روم» است. آیه شریفه «و ما خَلَقنا السَّمواتِ والاَرضْ و ما بَینَهُما لاعِبین» (۹) هم هست که متعاقب آن در آیه بعد میفرماید: «ما خَلَقناهُما اِلّا بِالحقّ.»(۱۰)

 خوب؛ حق یعنی چه؟ یعنی آن قرارِ حقیقىِ عالمِ وجود. همان‌که خدا آن چنان آفریده است که باید باشد. همان که محصولِ حکمتِ الهی است و باید چنان باشد و چنان سیر کند که مطابق واقع و حکمت الهی باشد. از این‌رو، حکایتِ حق، مطابق با واقع و قرار الهىِ صدق، و مخالف با واقع و قرار الهىِ کذب است که در بین گناهانِ فردىِ یک انسان، هیچ گناهی به عظمت آن نیست. بدین معنی که اگر حکایت امرِ واقع خلاف شد و مثلاً به ناحق، قولِ درستِ انسانی کذب شد، درواقع یکی از بزرگترین ذمایم اخلاقىِ انسانی پدید آمده است.

 پس، هرگاه مطلبی را میخواهید نقل کنید، موظّفید آن را چنان که هست بگویید. یعنی مطابق با همان قرارِ حقیقىِ هستی. اگر خلاف آن گفتید، کذب میشود و کذب، همان گناه بزرگی است که در قرآن، طرد و لعنت و در روایات اسلامی، بر پرهیز از آن، این همه تأکید شده است.

 این‌که گفتیم و این‌قدر اهمیت داشت، فقط حکایتِ حق بود. احقاق حق، بسیار مهمتر است. یعنی عالم هستی را، بر آن اساس که خدا آفریده و سرشت آن‌را قرار داده و حقّ و ناحقِ آن را تعیین کرده است، اداره کردن، پیش بردن و هماهنگ با آن حرکت کردن. این، حق و بسیار مهمّ است و شما یقیناً تلاش میکنید که براین اساس عمل کنید.

 هر گناهی تخلّف از حقّ است. هر خلاف قانونی در نظام الهی و اسلامی - که قوانین، قوانین الهی است - تخلّف از حق است. هر ظلمی، تخلّف از حقّ است. هر کوتاهیای در اجرای وظیفه - در آن‌جا که وظیفه‌ای هست - تخلّف از حقّ است. در چنین شرایطی، دستگاه قضایی سینه سپر کرده و در مقابل این انواعِ گوناگونِ تخلّف از حق، ایستاده است. این، اهمیت دستگاه قضایی است. شما ایستاده‌اید تا مانع شوید که باطل بر نظامِ زندگىِ مردم تسلّط پیدا کند. در این مجموعه‌ای که شما زندگی میکنید، درواقع همه به‌حق کمر بسته‌اند؛ یعنی به تضمینِ اجراىِ صحیح آن چیزی که قرارِ اصلی هستی و آفرینش حق تعالی است. بی‌جهت هم نیست که در شرع مقدّس و در فقه ما، این همه در باب قضاوت و درباره متصدّیان و مباشران امر قضا، دقّت شده است. در حالیکه هیچ یک از کارهای دولتی این همه مورد توجّه قرار نگرفته و تأکید نشده است، که باید این خصوصیت را داشته باشد و آن را نداشته باشد. این، به خاطر اهمیت این موضوع است.

 اگر کسی بپرسد: «چنانچه ما در دستگاههای گوناگون دولتی، اشکال و نارسایی و عدم پیشرفتِ کار [همان تعبیری که امروزه خیلی معروف شده است و بعضی درست و یا نادرست بر آن تکیه میکنند و نتایج و آمارهای غلطی در این‌باره به مردم میدهند؛ یعنی مسأله بهره‌وری] دیدیم، چه باید بکنیم؟» پاسخ این است: اگر بهره‌وری کم بود و یا تخلّفی وجود داشت و یا مثلاً کار راه نیفتادن و اشتغال به کارِ آدمهای ناباب درکار بود، باید دقّت کنیم و دریابیم که کجای دستگاه قضایی نارساست و آیا این نقص، در بخشها و سازمانهای نظارتی مثل سازمان بازرسی کلّ کشور است که متعلّق به دستگاه قضایی است یا مربوط به جای دیگری است؟ اگر به سازمان بازرسی - که البته بازرسیاش باید تضمین قانونی داشته باشد - مربوط است، نقصی در کلّ ترکیب دستگاه قضایی است و دستگاه قضایی باید آن‌را برطرف کند.

 شأن دستگاه قضایی، دیوان عدالت اداری و یا هر تشکیلات دیگری که در این کارهاست، صرفاً دیدن و ارائه دادن تخلّف نیست؛ بلکه مبارزه با تخلّف است. اگر مثلاً در بخشی از جامعه، بیعدالتی رایج بود و یا در نقطه‌ای، العیاذباللَّه، قتل فراوان و یا به حقوق قشری از اقشار جامعه (مثلاً زنان و کودکان؛ در خانواده یا بیرون از خانواده) تجاوز میشد و یا مسائلی از این قبیل رخ میداد، چاره آن است که بیندیشیم و دریابیم که بخشهای مسؤول در قوّه قضایّیه، چه نارساییهایی دارند که نتوانسته‌اند مانع از رشد این تخلفات شوند؟

 در نظام حاکمیّت اسلام، قاضی را «والی» (به تعبیرِ امروزِ ما، «ولی امر») منصوب میکرد؛ اما همین قاضی، گاهی خودِ ولیامر را نیز به محاکمه و مؤاخذه میکشاند! البته قاضىِ شجاع و حقگو. زیرا قاضیهاىِ غیرشجاع و وابسته مانند «یحیی بن اکثم(۱۱)» هم، در دنیا بوده‌اند. من آنها را نمیگویم.

 شأن قوّه قضایّیه این است که گفتیم: شأن تصحیح، شأن اصلاح و شأن مبارزه با ظلم و ناحق. این، جامعش «کلمه ناحقّ» است. البته، بیننا و بین‌اللَّه، اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم، قوّه قضایّیه ما، با این ترکیب - تا جایی که ما از وضع دنیا اطّلاع داریم - در دنیا بی‌نظیر است. این همه انسانهای پاک و مؤمن، با رئیسی مجتهد و عادل، در کجای دنیا این گونه است!؟ خوب؛ در کشورهای دیگر دنیا، به‌وضوح میبینیم که رؤسای قوّه‌های قضایّیه، چه‌کسانیاند. چه کسانی منصوب کننده و چه کسانی منصوب شونده‌اند و قضات چه خصوصیاتی دارند. البته، قاضىِ شجاع و باوجدان و عدالت پیشه، در همه جای دنیا هست و ما نباید حقوق انسانهای گوناگون را حتّی در کلام و حکایت، تضییع کنیم. اما در کل، واقعیّت این است که انصافاً، قرار و اساسِ کار در این‌جا از همه جا بهتر است. شایسته است که همین جا از کسانی که پایه‌گذار این قوّه عالی شأن بوده‌اند - مخصوصاً شهید بزرگوار، مرحوم آیت‌اللَّه بهشتی رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه که با شخصیت استوار و قوی و ابتکارِ فکری و روحِ بیدار و سرزنده، پایه‌گذار برجسته این قوّه بود - متشکّر باشیم و برای ارواح پاک آنان دعا کنیم و از خدای متعال برایشان علوّ درجات بخواهیم.

 این مسلّم است که کار قوّه قضاییه خوب است؛ ولی توصیه هم بد نیست. آنچه امروز و همیشه به قوّه قضایّیه میگویم این است که شأن قضاو قضاوت را در نظام اسلامی درنظر بگیرید، سپس شأن قوّه و کار قضاوتِ خودتان را با آن بسنجید. قطعاً فاصله وجود دارد. امسال این فاصله را اندازه‌گیری کنید و بکوشید تا سال آینده فاصله را کم کنید و باز فاصله را بسنجید، ببینید آیا به سمت انطباق واقعیت قوه قضایّیه خودتان با آن قوه قضایّیه مطلوبِ اسلامی حرکت کرده‌اید و آیا این حرکت شما معقول و سریع بوده است یا خیر؟ اگر خیر، سعی کنید این سرعت را به حدّ لازم برسانید.

 در قوّه قضایّیه نظامِ جمهورىِ اسلامی، پیش از هرچیز، علم و آگاهی و معرفت لازم است. لذا، حوزه‌های علمیّه و دانشکده‌های حقوق و مؤسساتی که مربوط به حقوق قضایی هستند، باید نخبگان خودشان را به قوّه قضایّیه بفرستند. به ویژه حوزه علمیه که باید برجسته‌ترین فضلا و مجتهدان و شخصیتهای خود را بفرستد؛ همچنان‌که همیشه و از قدیمترین ایّام در این کشور، همین‌طور بوده است.

 البته در گذشته، دستگاه قضایی و به‌اصطلاح «سیستم» نبوده است؛ لکن مجتهدان بزرگ مجرىِ امر قضا بوده‌اند و محضر مینوشته‌اند و امضای آنها بوده که به قباله‌ها و اسناد و قراردادها اعتبار میداده است. در همه بخشها همین‌طور بوده است و امروز هم باید این‌گونه باشد. یعنی بعضی مجتهدان بزرگِ حوزه‌های علمیّه - نمیگوییم همه مجتهدان - گروهی تشکیل دهند؛ عدّه‌ای تدریس کنند، عدّه‌ای تحقیق کنند، عدّه‌ای شاگرد تربیت کنند، عدّه‌ای ان‌شاءاللَّه مراحل عالی فقاهت و رسیدن به مراتب اعلی را طی کنند و عدّه‌ای از نخبگان خود را هم به قوّه قضایّیه بفرستند. این، یک وظیفه است. دانشکده‌های حقوق و مؤسّسات و سازمانهایی هم که شاگردِ حقوق قضایی تربیت میکنند، همین‌طور باید نخبگانشان را به قوّه قضایّیه بفرستند و قوّه قضایّیه هم باید آنها را جذب کند. این یک وظیفه است.

 خوب؛ پس اوّل «علم» لازم است و در مرحله دوم «حقگرایی»؛ یعنی همان که ناشی از عدالت، وجدان پاک و روحِ باطل‌ستیزی است. همه - چه آنهایی که در قوّه قضایّیه مشغولند و چه آنهایی که در سایر بخشهای اداری و دفتری - باید این خصوصیّات را داشته باشند. ولی این خصوصیّات، در دستگاه قضایی، بیشتر باید باشد؛ چون در هرجا که خدای ناکرده فسادی به وجود آید، به بدنه دستگاه قضا ربط پیدا میکند. قوّه قضاییه، باید دستگاهی با چنین خصوصیّات باشد و ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز هم در این جهت پیش برود. به هرحال، همین نظارت و اِشرافی که از طرف رؤسا، بزرگان و مسؤولان طراز اوّل برقوّه قضاییه وجود دارد - و جناب آقای یزدی هم به آن اشاره فرمودند - باید ادامه پیدا کند و در حدّ امکان سعی شود که عناصر کارآمد جذب شوند و اگر کسانی هم به سبب نداشتن علم و خصوصیّات لازم، این بار سنگین را نمیکشند، قوّه قضاییه خودش را از وجود آنان پاک کند؛ زیرا اگر قوّه قضایّیه در حدّ مطلوب - حدّاقلِ آنچه لازم و مطلوب است؛ نه حدّاکثرِ آن - قرار گیرد، خواهید دید که روزبه‌روز در جامعه، جرائم و اشکالات، روزبه‌روز در بدنه دستگاههای دولتی کمتر خواهد شد. دستیابی به این اهداف، قطعاً بسته به کمک قوّه مقنّنه است که با تنظیم مواد قانونی محکم و لازم، این امکان را فراهم آورد تا، قوّه قضایّیه، با دستهای قدرتمند خود آنها را اجرا کند. وظیفه ما هم این است که برای آقایانِ محترم دعا کنیم.

 امیدواریم که خداوند به شما کمک کند و الطاف و برکات حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه پشتیبان شما باشد تا بتوانید وظیفه سنگین خود را در این برهه مهمّ تاریخی به انجام برسانید.

 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه.

 

 

۱) -

۲) -

۳) -

۴) -

۵) حجر: ۸۵

۶) انعام: ۷۳. ابراهیم: ۱۹. نحل: ۳

۷) عنکبوت: ۴۴

۸) روم: ۸

۹) دخان: ۳۸

۱۰) دخان: ۳۹

۱۱) قاضی بغداد در عهد مأمون عبّاسی.