1372/08/12
بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان
به مناسبت روز ملّى مبارزه با استکبار جهانى
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خوشامد عرض میکنم به برادران و خواهران عزیز، دانشجویان، دانشآموزان، فرهنگیان و بخصوص کسانى که از راههاى دور تشریف آوردهاند.
امروز و این ایّام، مناسبت بسیار مهمّى براى ملّت ایران است؛ یعنى خاطرهى درگیرى ملّت ایران با استکبار که مظهر استکبار جهانى و استبداد جهانى، همان دولت آمریکا است. عجیب این است که در این سه حادثهاى که در روز سیزدهم آبان مجتمع شدهاند(۱) که هر سه حادثه، درگیرى این دو طرف است بعضى از این سه حادثه جورى است که طرف ملّت ایران، مظلوم و مضروب و مورد ستم قرار گرفته است و در بعضى دیگر، کیفیّت حادثه آنجورى است که طرف آمریکایى سزاى آن ظلمها و ستمهاى قبلى خود را چشیده است؛ به نظر من با قضیّهى تسخیر لانهى جاسوسى به وسیلهى عدّهاى از جوانان مؤمن و مبارز و رشید ملّت ایران، باید اینجور برخورد کرد. [امّا] امروزه در عرف سیاستى که آمریکایىها آن را هدایت میکنند، قضیّه اینجور مطرح نمیشود. قضیّه را اینجور مطرح میکنند که آمریکا مثل یک کشورى مثل همهى کشورهاى دیگر در داخل تهران یک سفارتخانهاى داشت، یک عدّهاى ریختند و از روى بىتربیتى و عدم اعتناى به موازین بینالمللى، این سفارت را که خانهى آمریکایىها بود تسخیر کردند و آنها را دستگیر کردند؛ اینجور قضیّه را در دنیا منعکس میکنند، در حالى که طرح این قضیّه به این شکل، خلاف واقع است، غلط است؛ قضیّه اینجور نیست.
قضیّه این است که دولت آمریکا یک نظام جبّار را در ایران، در کودتاى بیستوهشتم مرداد سال ۳۲ بر سر کار آورد و ۲۵ سال انواع پشتیبانىها را از آن نظام جبّارِ ظالمِ غاصبِ خائن و فاسد انجام داد. تقریباً در آخرین سالى که آن رژیم نابهجا و نابهحق و فاسد بر سر کار بود، رئیسجمهور دموکرات آمریکا(۲) آمد ایران همان آقایى که امروز در دنیا چهرهى مردمدوستى به خود گرفته است و این گوشه و آن گوشهى دنیا در قضایاى بینالمللى دخالتهاى بیجا و حضور بىفایده میکند(۳) و در همان حالى که ملّت ایران نهایت شدّتها و سختىها را میکشیدند از دست آن رژیم فاسد غاصب، نان ملّت ایران را اینجا خورد، بر سر سفرهى رنگین غاصبان حکومت در ایران نشست و لذّتهایش را برد، بعد هم با حالت سرمستى ایستاد و اعلان کرد که ایران بهترینِ حکومتها است، امنترینِ جاها است(۴) و اینها بهترینِ حکّامند که بر سر کارند؛ انگارنهانگار که این آقا(۵) دستش تا مِرفَق به خون این ملّت آلوده است. این کار را آمریکایىها کردند. بعد از مدّتى هم در مثل چنین روزى، یک مشت دانشآموز ما را، نوجوانهاى ما را، این گلهاى هنوز درست بازنشدهى ما را پَرپَر کردند، ریختند در این خیابانهاى تهران. این ضربه را اوّل آنها وارد آوردند.
با همهى اینها، ملّت ایران نجابت کرد؛ وقتى که انقلاب پیروز شد، اینجا به آمریکایىها هیچ کس صدمهاى نزد؛ آنها را اذیّت نکردند، سفارت را از آنها نگرفتند، آنها را با احترام روانه کردند و [آنها] رفتند به خانهى خودشان، کسى کارى به کار آنها نداشت و عدّهاىشان هم اینجا ماندند در داخل سفارت؛ لکن در عین حال شروع کردند به توطئه، تماس [گرفتن] با مخالفین انقلاب، درس دادن به این عناصر پسماندهى واماندهى رژیم که اینجا مأیوس شده بودند از ادامهى حیات و آنها را وادار کردن [به مبارزه]. خب ملّت ایران هوشیار است، ملّت ایران غافل نیست؛ میفهمد که قضیّه چیست. جوانهاى دانشجو در آن روز سیزدهم آبان که راهپیمایى میکردند، رفتند این مادّهى فساد را از بین بردند. قضیّه اینجورى است.
من امروز عرض میکنم که این کار دانشجویان ما در سال ۵۸،(۶) یکى از بهترین کارهایى بود که در این انقلاب انجام گرفت. مبادا تلقینهاى یک عدّه آدمهایى که به اعتقاد بنده، تعریف واقعى از آنها این است که انسانهاى سطحى و ضعیفى هستند نمیخواهیم بگوییم وابستهاند، نمیخواهیم بگوییم مغرضند؛ نه، ضعیفند. بدانید: انقلابها را هم غالباً ضعیفها از بین بردهاند؛ کشورها را هم ضعیفها به باد فنا دادهاند؛ ملّتهاى نیرومند پُرقدرت را هم غالباً ضعیفها و زبونها که بیخود بر مراکز قدرت دست پیدا کرده بودند از بین بردهاند و [این] عدّه ضعیف، امروز نیایند وسوسه کنند، جورى بشود که جوان ما، دانشجوى ما خیال کند [و بگوید] که سال ۵۸، این چه کارى بود ما کردیم و لانهى جاسوسى را تسخیر کردیم! نه آقا؛ یکى از بهترین کارهایى که در انقلاب ما شد، آن کار بود. وقتى امام، آن پیر حکمت امام که یک جوانى نبود که شما بگویید احساساتى شد، یک حرفى زد [آن] مرد حکیمِ دنیادیدهى مجرّب، با دید نافذ، آنجور از آن حرکت دانشجوها آن روز تجلیل کرد، [خب] امام یک چیزى میفهمید که این را گفت،(۷) و ما هم همان را تأیید و تصدیق میکنیم از روى احساس، از روى بینش، از روى منطق، نهفقط از روى تبعیّت.
یکى از بهترین کارها همان کار بود؛ حالا چرا؟ براى خاطر اینکه در دنیا، عمدتاً بعد از جنگ بینالملل دوّم، خیلى انقلاب در سرتاسر عالم به وقوع پیوست؛ در آفریقا، در آسیا، در اروپا؛ خیلى کشورها حکومتهاى خودشان را از دست دادند. این کشورها دو جور بودند: بعضى از اینها کشورهایى بودند که خودشان را دربست تسلیم کردند به بلوک شرق به روسها یا بعدها به چینىها و شدند وابستهى آنها. ما دیدیم در دوران این پانزده سال جمهورى اسلامى که خداى متعال فرصت داد که خیلى از رجال دنیا را از نزدیک ببینیم، دیدیم حتّى عقلایشان، مدبّرینشان، بیچارهها اینجور باورشان آمده بود که باید وابستهى به آن تشکیلات شرق باشند، و این آیندهى عجیب و غریبى را که دو سال پیش اتّفاق افتاد،(۸) اصلاً احتمال نمیدادند. یک عدّه که اینجور شدند و رفتند زیر چتر کمونیستها و بلوک شرق و شدند جزو یک خانوادهاى، آن هم عضو درجهى دو آن خانواده، نه عضو درجهى یک. یک دسته اینها بودند. خب، انقلابهاى اینها و زحمات مردمشان واقعاً هدر رفت؛ آنهمه فداکارىهاى مردم، درحقیقت ضایع و باطل شد.
یک دستهى دیگر، آنهایى بودند که اگر ارتباطى هم با بلوک شرق داشتند، این ارتباط آنچنان مستحکم نبود. عمدتاً آمریکایىها شروع کردند نفوذ در داخل اینها؛ بتدریج ارادهى مردم را، ارادهى رهبران را، عزم عمومى ملّت را جورى تغییر دادند که انقلابى که انجام شده بود، صد درصد برگشت به حال اوّل بلکه به شکل بدتر! ما نمونههاى این را داریم که کشورهایى در آفریقا و در جاهاى دیگر بنده بنا ندارم اسم بیاورم از کشورها، [اگر] نگاه کنید در تاریخ سى سال، چهل سال اخیر، مىبینید این کشورها را وابسته شدند به رژیم آمریکا؛ از راه چه؟ از راه مرعوب کردن، یا تطمیع کردن، یا محتاج کردن، یا فشار وارد آوردن؛ انواع فشارها را روى این کشورها و ملّتهاى مستقل وارد مىآوردند. آنها هم رابطه را بکلّى قطع نکرده بودند؛ سفیر هم بود، مسئولین آمریکایى هم بودند، وسوسه میکردند، میرفتند، مىآمدند، حتّى دل رهبران انقلاب را و رهبران ملّت را خالى میکردند، آنها را میترساندند و مرعوبشان میکردند. بعد که مرعوب شدند [خب] کسى که مرعوب شد، با اندک چیزى میشود او را از میدان خارج کرد آنها را از میدان خارج میکردند. این سرنوشت اغلب انقلابها است، اگر نگوییم همه.
آنچه ما از نزدیک دیدیم و آنچه در خبرهاى همزمان در دنیا خواندیم چه قبل از انقلاب، چه بعضى دنبالههایش هم در بعد از انقلاب سرنوشت انقلابها این بود. عامل این برگشتن چه بود؟ این بود که آن پیوند تحمیلى میان قدرت فائقهى حکومت متجاوز و مستبدّ آمریکا با این کشورها منقطع نشده بود. چون یک رابطهاى برقرار بود، خود آن رابطه موجب میشد که طرف قوىتر از آن رابطه استفاده بکند و مدام روى طرف ضعیفتر فشار بیاورد؛ در مجالس مذاکره، در پشت میزها، در معاملات گوناگون، تا بالاخره آنها را وادار کنند که میدان را به نفع اینها خالى کنند، و میکردند.
قضیّهى لانهى جاسوسى، آخرین رشتهى ارتباط ممکن را بین انقلاب و بین آمریکا برید و قطع کرد؛ این خدمت بزرگ و ذىقیمت را به انقلاب ما کرد. ممکن است آن جوانهایى که در آن لحظه رفتند و آن کار را کردند، آن اقدام را کردند، این دنبالههاى عمیق و داراى درجات گوناگون را آن روز ندیده بودند؛ احتمال این هست. خب جوان از روى ایمان خود، از روى احساس خود، یک کارى را انجام میدهد امّا خداى متعال در آن کار، این برکتهاى بزرگ را قرار داده بود؛ چون کارى بود از روى ایمان و اخلاص، و خداى متعال همیشه براى کارهایى که از روى ایمان و اخلاص است، تأثیرات بزرگى قرار میدهد. این را بدانید: هر کارى را شما از روى اخلاص بکنید، خدا به آن کار برکت خواهد داد؛ هر کارى را که از روى حسابگرىهاى مادّى بکنید، این متزلزل است؛ ممکن است به یک نتایجى برسد، خیلى از اوقات هم به نتایجى نمیرسد؛ برخلاف آن کارى که از روى ایمان، از روى اخلاص و براى خدا انجام میدهید. مَن کانَ لِلّهِ کانَ اللهُ لَه؛(۹) هر کس براى خدا باشد، قدرت الهى در خدمت او قرار میگیرد و به او کمک میکند؛ این قضیّهى سفارت [هم] از این قبیل بود و آن رابطه را قطع کرد.
بعد از آن تا امروز، که پانزده سال از پیروزى انقلاب میگذرد و چهارده سال از قضیّهى لانهى جاسوسى میگذرد، هنوز که هنوز است، تلاش آمریکایىها این است که همان رشتهى باریکى را که با حادثهى تسخیر لانهى جاسوسى قطع شده، دوباره برقرار کنند. هنوز دارند آن تلاش را میکنند؛ چرا؟ براى اینکه از همان رشتهى باریک، طرف قدرتمند استفاده میکند براى تحمیل خواستهاى خود به طرف ضعیف. مىبینید اظهارات آمریکایىها را؛ امروز و دیروز و رئیسجمهور دموکرات(۱۰) و رئیسجمهور آن طرفى(۱۱) و رجال گوناگون آمریکا، همه این حرف را میزنند که عرض میکنم. هیچ کدام نمیگویند ما میخواهیم با ایران رابطه برقرار کنیم؛ نه، صحبت رابطه که میشود، بنا میکنند شرط و شروط گذاشتن؛ اگر چنین بشود، اگر چنان بشود. بنده یک وقتى گفتم که بین حرف ما و حرف آمریکایىها از زمین تا آسمان فاصله است. ما میگوییم شکل اینها را نمیخواهیم ببینیم، رابطهى با اینها را تا آخر نمیخواهیم داشته باشیم، آنها میگویند اگر میخواهید با ما رابطه داشته باشید، باید این کار را بکنید، آن کار را بکنید! اصلاً چه نسبتى بین این دو حرف هست؟ گویا دارند با یک کشورى صحبت میکنند که آن کشور ده واسطه انداخته است که با شما میخواهیم رابطه داشته باشیم؛ شرط میگذارند؛ چه شرطى آقا! ما شرط داریم براى رابطه با یک کشورى که آنهمه فجایع، پشت سر او و در تاریخ او وجود دارد؛ شرط ما، توبهى آن کشور است؛ شرط ما، قطع آنهمه فاجعهآفرینى براى دنیا است. حالا شما مىآیید براى ما شرط میگذارید؟ رابطه را مشروط میکنند امّا مذاکره را غیر مشروط. درست توجّه بکنید!
بنده دلم میخواهد این جوانهاى ما، شما دانشجوها چه دختر و چه پسر و حتّى دانشآموزهاى مدارس، روى این ریزترین پدیدههاى سیاسى دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که یک تحلیلى هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ [خب] باشد. خدا لعنت کند آن دستهایى که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان ما را غیر سیاسى کنند و دانشگاه ما را غیر سیاسى کنند. یک کشورى که جوانهایش سیاسى نیستند اصلاً در باغ مسائل سیاسى نیستند مسائل سیاسى دنیا را نمیفهمند، جریانهاى سیاسى دنیا را نمیفهمند، تحلیل درست ندارند، مگر میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد بکند؟ بله، [اگر] حکومت دیکتاتورى باشد، میشود. صرفهى حکومتهاى دیکتاتور دنیا به این است که مردم سیاسى نباشند؛ مردم درک سیاسى و تحلیل سیاسى و شعور سیاسى نداشته باشند. امّا یک حکومتى که میخواهد به دست مردم کارهاى بزرگ را انجام بدهد، نظام را میخواهد با دوش مردم، با قدرت بىپایان مردم به سرمنزل برساند و مردم را همهچیز نظام میداند، مگر میتوانند مردم یک چنین نظامى، بخصوص جوانهایش و بالاخص جوانهاى دانشجویش غیر سیاسى باشند؛ مگر میشود؟ عالِمترین عالِمها، دانشمندترین دانشمندها را هم اگر مغز سیاسى و فهم سیاسى نداشته باشد، دشمن با یک آبنباتترشی میتواند ببرد آن طرف، مجذوب خودش بکند، براى خودش قرار بدهد. این نکات ریز را باید جوانهاى ما درک کنند.
آمریکا میگوید بیایید مذاکره کنیم؛ نمیگوید بیایید رابطه برقرار کنیم. مذاکره یعنى چه؟ یعنى آن پیوندى را که جمهورى اسلامى قطع کرد و برید و همان موجب شد که تمام عواطف صادقانهى ملّتهاى دنیا به این نظام جلب بشود، این را دومرتبه برقرار کند. یعنى در درجهى اوّل، یک ضربهى نمایانى به جمهورى اسلامى بزنند و با تبلیغاتى هم که دست آنها هست، در دنیا منعکس کنند که جمهورى اسلامى از حرفهایش برگشت و پس گرفت؛ دلیل [چیست]؟ دلیل این است که نشسته و دارد با آمریکا مذاکره میکند! [یعنى] یک یأس عمومى را در آسیا و در آفریقا و در کشورهاى گوناگون و در خود اروپا و در خود آمریکا [نسبت به] ملّتهایى که امید پیدا کرده بودند، [چه] مسلمانها و [چه] حتّى بعضى غیر مسلمانها [به وجود آورند] و آن چهرهى باصلابت امام بزرگوارمان را که روى جمهورى اسلامى را پوشانده است و نماى جمهورى اسلامى است و آنها را وادار میکند به حرکت، این چهره را مخدوش کنند؛ بگویند نه آقا، جمهورى اسلامى هم توبه کرد! حالا یا بگویند چون امام رفت توبه کرد که اگر یادتان باشد، بعد از رحلت امام یکى از شاهبیتهاى تبلیغاتى دشمن همین بود که بله، امام رفت، اینها دیگر راه امام را رها کردند؛ براى اینکه همان احساس را در آن ملّتها به وجود بیاورند یا بالاتر از این را بگویند؛ بگویند آقا! امام کِی گفته بود ما با آمریکا مذاکره نکنیم؟ کِی امام چنین حرفى زده بود؟ امام همان چند روز زمان خودش را گفته بود، همان چند وقت را گفته بود؛ امام کِی ما را نهى کرده؟ یعنى تصرّف کنند حتّى در نظرات امام که در میان صدها سخنرانى و بیان قاطع و صریح، اینجور بیان شده.
[لذا] اوّلین ضربهاى که با این کار میزنند، این است که جمهورى اسلامى را از آبروى خودش، از آن حیثیّت و صلابت و قدرت و قامت استوارى که در چهرهها و خاطرههاى ملّتهاى مسلمان پیدا کرده است در دنیا، ساقط کنند. وقتى آنها دیدند که اینجا جمهورى اسلامى با آنهمه سوابق، آن هم یک چنین ملّتى ملّت ایران مگر ملّت کوچکى است؟ ملّت ایران فلان ملّتِ از زیر بوته درآمدهى اروپایى یا آفریقایى که نیست؛ ملّت کهنِ ریشهدارى که هزارها سال سابقه دارد و هزار و سیصد چهارصد سال بعد از اسلام، در اوج ملّتهاى مسلمان همیشه قرار داشته است آن هم با این انقلاب، آن هم با آن حرفها، همهچیز را کنار گذاشت و توبه کرد و آمد شروع کرد با آمریکا مذاکره کردن، [احساس یأس و ناامیدى میکنند]. اینکه ضربهى اوّل. [بنابراین] با صِرف اینکه جمهورى اسلامى بگوید بله، ما مذاکره را قبول داریم، یا این را بفهماند، یا یک جورى مشى کند که معلوم بشود حرفى هم ندارد با آمریکا مذاکره کند، اوّلین ضربه را آنجورى وارد میکنند، بعد تازه شروع تحمیلها است.
خب شما وقتى با کسى قهرید، وقتى با کسى حرف نمیزنید، رودربایستى با هم ندارید، در مقابل هم هیچ حالت توقّعى وجود ندارد امّا وقتى با کسى مذاکره شروع شد و پشت میز نشستید، یک قهوه با هم خوردید، یک گپ دوستانه هم در کنارش با هم زدید، در فلان محفل بینالمللى نشستید با همدیگر یک خردهاى دردِدل هم کردید، بعد رودربایستى به وجود مىآید که [این]، اوّلِ شروع تحمیلات است. [بعد] میرسیم به آنجایى که همانطور که عرض کردم بدبختیهاى انقلابهاى دنیا و تسلّط و نفوذ آمریکا بر آنها، از همان جا شروع شد؛ مثل کشورهایی که بنده نمیخواهم حالا اسم آن کشورها را بیاورم و امروز هم آن کشورها بیچارهها غالباً چهرههاى بسیار بدى دارند. این است که دارند روى مذاکره فشار مىآورند؛ اصرار که ایران چرا نمىآید با ما مذاکره کند. یک عدّه هم آدمهاى سادهلوح یا مرعوب یا بىاطّلاع یا غیر سیاسى در داخل خودمان، این حرفها را تکرار میکنند؛ من نمیدانم [آنها] میفهمند چه دارند میگویند؟ خب بحمدالله دولت و رئیسجمهور و وزرا و مانند اینها به فضل پروردگار در آن قدرت روحى و معنوى واقعى و صحیح قرار دارند و ایستادهاند براى خدا. البتّه بنده معتقدم این حرفهایى که گاهى زده میشود از طرف بعضى مسئولین درجه دو و [درجه] سهى نظام جمهورى اسلامى غالباً آدمهای غیر مسئول و گاهى زمزمه میکنند که اینها چرا مذاکره نمیکنند با آمریکا، چرا نمیگویند، چرا نمیروند حرف بزنند، حرف زدن چه ضررى دارد، خیال میکنند حرف زدنِ دو نفر آدم معمولى است که یک گوشهاى بنشینند حرف بزنند؛ نمیفهمند که این مذاکرهاى که دشمن اینقدر دارد روى آن اصرار میکند ...... چه خطرات بزرگى براى جمهورى اسلامى دارد که من شمّهاى از آنها را عرض کردم. بنده معتقدم که تکرار این حرفها از طرف آنها هم کار بدى است. من دارم حالا این را عرض میکنم و این، نظر بنده است؛ بنده معتقدم براى رایج کردن یک گناه در عمل، یکى از راهها این است که آن گناه را در زبانها رایج کنند؛ اینقدر بگویند که قبحش از بین برود.
شما ببینید این قضیّهى فلسطین را و این سرنوشت شومى را که بعضى از فلسطینىها براى خودشان و براى ملّت فلسطین قبول کردند.(۱۲) این بسیار تجربهى عظیمى است و عبرت بزرگى است امروز در دنیا. از بس اینها مرتّب گوشه و کنار یک چیزى گفتند و دیگران به آنها تشر نزدند؛ مدام گفتند چه مانعى دارد که ما با اسرائیل صحبت کنیم دیگر نگفتند دشمن غاصب [در حالى که] این، دشمن غاصب است، این داخل خانهى فلسطینىها نشسته است؛ چه مذاکرهاى! مذاکرهى با او این است که بگویند فلانفلانشده، از خانهى ما برو! مذاکرهى با غاصب این است دیگر. مذاکرهى با ظالم این است که بگویند فلانفلانشده، چرا اینقدر ظلم میکنى؛ مذاکره یعنى این؛ وَالّا مذاکرهى دوستانه که بروند و بگویند و بخندند و او یک چیزى بگوید و این یک چیزى بگوید و بعد چانه بزنند، با غاصب که دیگر این حرفها را نداریم. کسى تشر نزد به آن کسانى که مدام اسم مذاکرهى با اسرائیل را آوردند و آوردند و آوردند، تا عیبش و قبحش از بین رفت در نظرها و آخرش رسید به این روز تلخ و سیاه.
نکند کسانى که مرتّب اسم مذاکره را اینجا و آنجا مىآورند در داخل ملّت ایران، قصدشان اینها باشد! ملّت ایران یک ملّتى است که احتیاج ندارد به مذاکره و مراوده و ارتباط با دشمن مستکبر. مگر شما ضعیفید؟ مگر ملّت ایران ملّت کوچکى است؟ مگر ملّت ایران قدرت دفاع از خود را ندارد؟ ما چه احتیاجى داریم به اینکه برویم درِ خانهى مستکبرین، مستبدّین، دیکتاتورهاى بینالمللى؟ من سال گذشته گفتم؛(۱۳) این آقایانى که اسم دموکراسى را مىآورند و بهاصطلاح پرچم دموکراسى را بظاهر براى ملّتهاى خودشان بلند کردهاند، که همان هم دروغ است و دموکراسىِ واقعى در اینجور کشورها نیست، همانها در سطح بینالمللى دارند یک دیکتاتورى عظیم و خونینى به راه مىاندازند؛ هر جا دلشان میخواهد وارد میشوند، هر جا دلشان میخواهد تفحّص میکنند؛ متأسّفانه یک دستگاهى هم آنجا درست شده است به عنوان ابزارى در دست اینها: سازمان ملل و شوراى امنیّت! چه لزومى دارد ما برویم سراغ دیکتاتورها و در مقابل آنها تعظیم کنیم، بگوییم آقا بفرمایید با ما مذاکره کنید؟ نه آقا! این دیکتاتور همان دیکتاتورى است که این ملّت آن وقتى که هیچ چیز نداشت، با مشت خالى و با شعار، این دیکتاتور را از خانهى خودش بیرون کرد؛ این همان دیکتاتور است. اینها همان کسانى هستند که آن روزى که دنیا دوقطبى بود البتّه میگویند امروز یکقطبى است؛ من میگویم آن روز که دوقطبى بود، براى ما خطرناکتر بود آن دو قطب، در صد مسئله با هم اختلاف داشتند [ولى] در قضیّهى ایران با هم اختلافى نداشتند؛ نمونهاش جنگ عراق [بود]. دیدید که هر دو به عراق کمک کردند، آمریکایىها هم کمک کردند، شوروىها هم کمک کردند؛ ناتو(۱۴) هم کمک کرد، ورشو(۱۵) هم کمک کرد؛ همه کمک کردند به او؛ آن روز در دوران دوقطبىِ دنیا، تمام دنیا زیر بال این دو قطب بود. [البتّه] حالا امروز خیلى از کشورها هستند که آنجور زیر بار آمریکا نیستند؛ خب یک تبعیّت مختصرى دارند [ولى] آنقدر نه. امّا در آن روزى که شوروى بود، کلّ اروپاى غربى هم به یک معنا در اختیار آمریکا بود، اروپاى شرقى هم در اختیار آن یکى بود؛ بقیّهى جاهاى دنیا هم همینجور. همهى دنیا به رهبرى آمریکا و شوروى، آن روز متّفقالقول شدند براى اینکه ایران را در این جنگ شکست بدهند و نتوانستند؛ این که مال تاریخ نیست، این که مال همین چند سال قبل خود ما است؛ همهى ملّت ایران به چشم خودشان دیدند. مگر نبود که این دو قدرت متّحد شدند براى اینکه شاید بتوانند خوزستان را از ایران جدا کنند، شاید بتوانند جمهورى اسلامى را ذلیل کنند، ضعیف کنند، سرنگون کنند و نتوانستند؛ مگر غیر از این است؟ آن روز دو قدرت بودند، هر دو هم قوى، هر دو هم متّحدِ در قضیّهى ایران، و نتوانستند کارى کنند، امروز اینها چه کار میتوانند بکنند؟ چرا میترسید؟ چرا قرآن را نمیخوانیم که اینقدر تکرار میکند: فَلا تَخشَوُا النّاسَ وَاخشَون؟(۱۶) اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم ایمانًا وَقالوا حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکیل؛(۱۷) چرا از دشمن میترسید؟ دشمن ضعیف، دشمن ناتوان، دشمنى که همین امروز هم آمریکایىها براى اینکه ایران را زیر فشار قرار بدهند، دریوزگى اروپا را میکنند؛ سراغ این کشور و آن کشور اروپایى [میروند] که بیایید با ما همدست بشوید، شاید بتوانیم به ایران فشار بیاوریم. [آیا] این، دلیل این نیست که پس بهتنهایى نمیتواند فشار بیاورد؟ [آیا] این، دلیل بر این نیست که این ملّت عظیم، با این قدرت معنوى و اسلامى، بر قدرت مادّى او تا حالا فائق آمده است؟ چرا فکر نمیکنند؟ خدا را شکر میکنیم که ملّت ما بیدار است؛ خدا را شکر میکنیم که جوانهاى ما بیدارند؛ خدا را شکر میکنیم که شما دانشجوها بیدارید.
امّا دانشجوها! بیدار بمانید. این وضع دانشگاهى که امروز هست من به شما صریح بگویم من نمىپسندم این وضعیّت را. دانشجویى که اصلاً نفهمد در دنیا چه میگذرد، این دانشجو، دانشجوى زمان خودش نیست، مرد زمان خودش نیست. دانشجو باید احساس سیاسى داشته باشد، درک سیاسى داشته باشد، تحلیل سیاسى داشته باشد. بنده مکرّراً در قضایاى تاریخ اسلام این مطلب را گفتهام؛ آن چیزى که امام حسن مجتبىٰ را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود؛ مردم تحلیل سیاسى نداشتند. آن چیزى که فتنهى خوارج را به وجود آورد و امیرالمؤمنین را آنجور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آنجور مظلوم کرد و على شد مظلوم، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود؛ وَالّا همهى مردم که بىدین نبودند؛ [آنها] تحلیل سیاسى نداشتند. یک شایعهاى دشمن مىانداخت، فوراً این شایعه همهجا پخش میشد و همه قبول میکردند؛ خب چرا باید اینجور باشد؟ اگر ملّت، هشیارى لازم را داشته باشد، شایعهى دشمن مثل برفى و یخى است زیر آفتاب؛ چه کسى باید این کار را بکند؟ شما جوانها باید بکنید.
بنده دارم با شما جوانهاى عزیزمان حجّت خدا را تمام میکنم؛ من به شما عرض کردم و گفتم. پروردگارا! من از این ملّت اینجور احساس میکنم و خود من هم اینجور هستم: ما از راه تو و اراده و خواست تو، به خاطر خواست دشمن برنخواهیم گشت؛ و این ملّت اینجور دارد حرکت میکند و من دارم این را مشاهده میکنم. ما با قدرتِ این ملّت در مقابل هیچ قدرت بزرگ جهانى احساس ضعف نمیکنیم.
بنده میبینم که دشمن میخواهد با ترساندن، کار خودش را پیش ببرد؛ ما به اتّکاء قدرت الهى که مجسّم در قدرت ملّت بزرگ ما است، از دشمن مستکبرِ متکبّر نمیترسیم؛ معتقدیم کارى نمیتواند بکند. این [تصریح] قرآن است: اِنَّ کَیدَ الشَّیطن کانَ ضَعیفًا.(۱۸) قرآن را باید باور کرد؛ کید شیطان ضعیف است. اگر یک روزى در قرآن این را میخواندیم و از روى ایمان و تعبّد فقط قبول میکردیم، خدایا تو شاهدى که امروز این را از روى تجربه هم قبول کردیم؛ تجربه هم همین را نشان میدهد. اگر شیطان ضعیف نبود، جمهورى اسلامى را تحمّل نمیکرد. مىبینید چقدر دشمنند با جمهوری اسلامى. مىبینید که «قَد بَدَتِ البَغضاءُ مِن اَفواهِهِم».(۱۹) این رئیسجمهور آمریکا(۲۰) را ببینید؛ آن وزیر امور خارجهى بدشکلش(۲۱) را ببینید. [وقتى که] حرف میزنند راجع به جمهورى اسلامى، نفرت و بَغضاء(۲۲) و دشمنىِ ملّت ایران و جمهورى اسلامى از سر و صورتشان میبارد.
خب چرا با اینهمه نفرت نمیتوانند هیچ غلطى بکنند؟ علّت چیست؟ چه دلیلى دارد؟ چه کسى شما را نگه داشته؟ چه کسى مانع از ضربه زدن آنها شده؟ چه کسى مانع شده از اینکه محاصرهى اقتصادى کامل و تام و تمامى بکنند و به تعبیر خودشان پدر ملّت ایران را دربیاورند؟ [حالا] بعضى از این آدمهاى سادهلوحِ ضعیفالنّفس هم همینها را تکرار میکنند که آقا، پدر ملّت ایران را درمىآورند؛ غلط میکنند! مگر میتوانند پدر ملّت ایران را دربیاورند؟ اینها کسانى هستند که ملّت ایران پدرشان را درآورده. پس بنابراین نمیتوانند؛ ضعف دارند و آنچنان قدرت ندارند. البتّه شرطش این است که ملّت ایران همینجور که بحمدالله تا امروز در صحنه بوده در صحنه باشد؛ شرطش این است که خنّاسها و وسواسها نیفتند بین مردم و دل مردم را خالى کنند و [بگویند] آقا چنین شد، آقا چنان شد، آقا میزنند، آقا میبرند. نه آقا! این حرفها چیست؟ ما که فلان کشور دو سه میلیونىِ فلان گوشهى آفریقا نیستیم که هر غلطى دلشان خواست بتوانند با ما بکنند. [ما] یک ملّت قوى، مستحکم و یک ملّتى در مرکز مدنیّت تاریخى دنیا [هستیم]، و امروز هم در سر یک چهارراه مهمّى از چهارراههاى جهانى [قرار داریم]؛ خدا ما را اینجورى قرار داده دیگر، چه کار کنیم؟ شصت میلیون هم بحمدالله جمعیّت [داریم]؛ مردممان هم مردم شجاعى هستند، مردم قویاى هستند؛ آن جنگ تحمیلى کاملاً روشن است. خوشبختانه همهى ملّتهاى دُوروبَر ما هم نسبت به ملّت ما همین احساس را دارند. خب دیدید، رئیسجمهور ما(۲۳) رفت به این چند کشور،(۲۴) و مردم کشورهایى که هشتاد سال روى اینها کار شده بود که اسلام را به فراموشى بسپارند، دیدید آمدند و از رئیسجمهورى اسلامى ایران مثل یک عزیزى و یک محبوبى استقبال کردند؛ به خاطر چیست؟ از اسم افراد خوششان مىآید؟ از آدمها بخصوصه خوششان مىآید؟ نه آقا، به خاطر اسلام است؛ به خاطر این است که این ملّت مسلمان است و رئیس این ملّت مسلمان را دوست میدارند؛ به خاطر جمهورى اسلامى است. این وضع بینالمللى ما است.
البتّه در جاهاى دیگر هم همینجور است. ما هر جاى دنیا که رفتیم، همینجور بود؛ این را بدانید. وضع بینالمللى ما آن است، وضع داخلى ما این است، وضع معنوى ما این است، امکانات این کشور این است؛ [باید] این ملّت دستبهدست هم بدهند و کشور خودشان را با قدرت بسازند؛ ما احتیاجى به کسى نداریم. ما از کسى نمیترسیم. ما را نخواهند بیخود مجبور کنند که در رودربایستى و در فشار و مانند اینها [بمانیم] که آقا، حالا نمیشود؛ بالاخره آمریکا است، چه کار میشود کرد؟ این حرفها یعنى چه؟ بگذار آنها با خودشان فکر کنند و بگویند این ایران است، کارىاش نمیشود کرد؛ باید یک جورى با آن کنار آمد، و همین هم شده است بحمدالله و به فضل الهى. و تا وقتى که توجّهات ولىّعصر (ارواحنا فداه) به شما ملّت است که انشاءالله این توجّهات همیشه باشد، بدانید که هیچ آسیبى کسى به شما نمیتواند برساند.
امیدوارم انشاءالله جوانهاى ما، دانشجوهاى ما، دانشآموزهاى ما، مردم ما، عزیزان ما، بخصوص جمعى از برادران لبنانى که شنیدم اینجا هستند [موفّق باشید]. خداوند انشاءالله شهداى همین حادثهى اخیر لبنان(۲۵) را که متأسّفانه این هم یک فاجعهاى بود که پیش آمد با اولیائشان محشور کند و اینها را خداوند حفظ کند و ملّت لبنان را نجات بدهد و ملّت فلسطین را نجات بدهد و شما عزیزان را همیشه موفّق و مؤیّد بدارد.
والسّلام علیکم و رحمةالله
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خوشامد عرض میکنم به برادران و خواهران عزیز، دانشجویان، دانشآموزان، فرهنگیان و بخصوص کسانى که از راههاى دور تشریف آوردهاند.
امروز و این ایّام، مناسبت بسیار مهمّى براى ملّت ایران است؛ یعنى خاطرهى درگیرى ملّت ایران با استکبار که مظهر استکبار جهانى و استبداد جهانى، همان دولت آمریکا است. عجیب این است که در این سه حادثهاى که در روز سیزدهم آبان مجتمع شدهاند(۱) که هر سه حادثه، درگیرى این دو طرف است بعضى از این سه حادثه جورى است که طرف ملّت ایران، مظلوم و مضروب و مورد ستم قرار گرفته است و در بعضى دیگر، کیفیّت حادثه آنجورى است که طرف آمریکایى سزاى آن ظلمها و ستمهاى قبلى خود را چشیده است؛ به نظر من با قضیّهى تسخیر لانهى جاسوسى به وسیلهى عدّهاى از جوانان مؤمن و مبارز و رشید ملّت ایران، باید اینجور برخورد کرد. [امّا] امروزه در عرف سیاستى که آمریکایىها آن را هدایت میکنند، قضیّه اینجور مطرح نمیشود. قضیّه را اینجور مطرح میکنند که آمریکا مثل یک کشورى مثل همهى کشورهاى دیگر در داخل تهران یک سفارتخانهاى داشت، یک عدّهاى ریختند و از روى بىتربیتى و عدم اعتناى به موازین بینالمللى، این سفارت را که خانهى آمریکایىها بود تسخیر کردند و آنها را دستگیر کردند؛ اینجور قضیّه را در دنیا منعکس میکنند، در حالى که طرح این قضیّه به این شکل، خلاف واقع است، غلط است؛ قضیّه اینجور نیست.
قضیّه این است که دولت آمریکا یک نظام جبّار را در ایران، در کودتاى بیستوهشتم مرداد سال ۳۲ بر سر کار آورد و ۲۵ سال انواع پشتیبانىها را از آن نظام جبّارِ ظالمِ غاصبِ خائن و فاسد انجام داد. تقریباً در آخرین سالى که آن رژیم نابهجا و نابهحق و فاسد بر سر کار بود، رئیسجمهور دموکرات آمریکا(۲) آمد ایران همان آقایى که امروز در دنیا چهرهى مردمدوستى به خود گرفته است و این گوشه و آن گوشهى دنیا در قضایاى بینالمللى دخالتهاى بیجا و حضور بىفایده میکند(۳) و در همان حالى که ملّت ایران نهایت شدّتها و سختىها را میکشیدند از دست آن رژیم فاسد غاصب، نان ملّت ایران را اینجا خورد، بر سر سفرهى رنگین غاصبان حکومت در ایران نشست و لذّتهایش را برد، بعد هم با حالت سرمستى ایستاد و اعلان کرد که ایران بهترینِ حکومتها است، امنترینِ جاها است(۴) و اینها بهترینِ حکّامند که بر سر کارند؛ انگارنهانگار که این آقا(۵) دستش تا مِرفَق به خون این ملّت آلوده است. این کار را آمریکایىها کردند. بعد از مدّتى هم در مثل چنین روزى، یک مشت دانشآموز ما را، نوجوانهاى ما را، این گلهاى هنوز درست بازنشدهى ما را پَرپَر کردند، ریختند در این خیابانهاى تهران. این ضربه را اوّل آنها وارد آوردند.
با همهى اینها، ملّت ایران نجابت کرد؛ وقتى که انقلاب پیروز شد، اینجا به آمریکایىها هیچ کس صدمهاى نزد؛ آنها را اذیّت نکردند، سفارت را از آنها نگرفتند، آنها را با احترام روانه کردند و [آنها] رفتند به خانهى خودشان، کسى کارى به کار آنها نداشت و عدّهاىشان هم اینجا ماندند در داخل سفارت؛ لکن در عین حال شروع کردند به توطئه، تماس [گرفتن] با مخالفین انقلاب، درس دادن به این عناصر پسماندهى واماندهى رژیم که اینجا مأیوس شده بودند از ادامهى حیات و آنها را وادار کردن [به مبارزه]. خب ملّت ایران هوشیار است، ملّت ایران غافل نیست؛ میفهمد که قضیّه چیست. جوانهاى دانشجو در آن روز سیزدهم آبان که راهپیمایى میکردند، رفتند این مادّهى فساد را از بین بردند. قضیّه اینجورى است.
من امروز عرض میکنم که این کار دانشجویان ما در سال ۵۸،(۶) یکى از بهترین کارهایى بود که در این انقلاب انجام گرفت. مبادا تلقینهاى یک عدّه آدمهایى که به اعتقاد بنده، تعریف واقعى از آنها این است که انسانهاى سطحى و ضعیفى هستند نمیخواهیم بگوییم وابستهاند، نمیخواهیم بگوییم مغرضند؛ نه، ضعیفند. بدانید: انقلابها را هم غالباً ضعیفها از بین بردهاند؛ کشورها را هم ضعیفها به باد فنا دادهاند؛ ملّتهاى نیرومند پُرقدرت را هم غالباً ضعیفها و زبونها که بیخود بر مراکز قدرت دست پیدا کرده بودند از بین بردهاند و [این] عدّه ضعیف، امروز نیایند وسوسه کنند، جورى بشود که جوان ما، دانشجوى ما خیال کند [و بگوید] که سال ۵۸، این چه کارى بود ما کردیم و لانهى جاسوسى را تسخیر کردیم! نه آقا؛ یکى از بهترین کارهایى که در انقلاب ما شد، آن کار بود. وقتى امام، آن پیر حکمت امام که یک جوانى نبود که شما بگویید احساساتى شد، یک حرفى زد [آن] مرد حکیمِ دنیادیدهى مجرّب، با دید نافذ، آنجور از آن حرکت دانشجوها آن روز تجلیل کرد، [خب] امام یک چیزى میفهمید که این را گفت،(۷) و ما هم همان را تأیید و تصدیق میکنیم از روى احساس، از روى بینش، از روى منطق، نهفقط از روى تبعیّت.
یکى از بهترین کارها همان کار بود؛ حالا چرا؟ براى خاطر اینکه در دنیا، عمدتاً بعد از جنگ بینالملل دوّم، خیلى انقلاب در سرتاسر عالم به وقوع پیوست؛ در آفریقا، در آسیا، در اروپا؛ خیلى کشورها حکومتهاى خودشان را از دست دادند. این کشورها دو جور بودند: بعضى از اینها کشورهایى بودند که خودشان را دربست تسلیم کردند به بلوک شرق به روسها یا بعدها به چینىها و شدند وابستهى آنها. ما دیدیم در دوران این پانزده سال جمهورى اسلامى که خداى متعال فرصت داد که خیلى از رجال دنیا را از نزدیک ببینیم، دیدیم حتّى عقلایشان، مدبّرینشان، بیچارهها اینجور باورشان آمده بود که باید وابستهى به آن تشکیلات شرق باشند، و این آیندهى عجیب و غریبى را که دو سال پیش اتّفاق افتاد،(۸) اصلاً احتمال نمیدادند. یک عدّه که اینجور شدند و رفتند زیر چتر کمونیستها و بلوک شرق و شدند جزو یک خانوادهاى، آن هم عضو درجهى دو آن خانواده، نه عضو درجهى یک. یک دسته اینها بودند. خب، انقلابهاى اینها و زحمات مردمشان واقعاً هدر رفت؛ آنهمه فداکارىهاى مردم، درحقیقت ضایع و باطل شد.
یک دستهى دیگر، آنهایى بودند که اگر ارتباطى هم با بلوک شرق داشتند، این ارتباط آنچنان مستحکم نبود. عمدتاً آمریکایىها شروع کردند نفوذ در داخل اینها؛ بتدریج ارادهى مردم را، ارادهى رهبران را، عزم عمومى ملّت را جورى تغییر دادند که انقلابى که انجام شده بود، صد درصد برگشت به حال اوّل بلکه به شکل بدتر! ما نمونههاى این را داریم که کشورهایى در آفریقا و در جاهاى دیگر بنده بنا ندارم اسم بیاورم از کشورها، [اگر] نگاه کنید در تاریخ سى سال، چهل سال اخیر، مىبینید این کشورها را وابسته شدند به رژیم آمریکا؛ از راه چه؟ از راه مرعوب کردن، یا تطمیع کردن، یا محتاج کردن، یا فشار وارد آوردن؛ انواع فشارها را روى این کشورها و ملّتهاى مستقل وارد مىآوردند. آنها هم رابطه را بکلّى قطع نکرده بودند؛ سفیر هم بود، مسئولین آمریکایى هم بودند، وسوسه میکردند، میرفتند، مىآمدند، حتّى دل رهبران انقلاب را و رهبران ملّت را خالى میکردند، آنها را میترساندند و مرعوبشان میکردند. بعد که مرعوب شدند [خب] کسى که مرعوب شد، با اندک چیزى میشود او را از میدان خارج کرد آنها را از میدان خارج میکردند. این سرنوشت اغلب انقلابها است، اگر نگوییم همه.
آنچه ما از نزدیک دیدیم و آنچه در خبرهاى همزمان در دنیا خواندیم چه قبل از انقلاب، چه بعضى دنبالههایش هم در بعد از انقلاب سرنوشت انقلابها این بود. عامل این برگشتن چه بود؟ این بود که آن پیوند تحمیلى میان قدرت فائقهى حکومت متجاوز و مستبدّ آمریکا با این کشورها منقطع نشده بود. چون یک رابطهاى برقرار بود، خود آن رابطه موجب میشد که طرف قوىتر از آن رابطه استفاده بکند و مدام روى طرف ضعیفتر فشار بیاورد؛ در مجالس مذاکره، در پشت میزها، در معاملات گوناگون، تا بالاخره آنها را وادار کنند که میدان را به نفع اینها خالى کنند، و میکردند.
قضیّهى لانهى جاسوسى، آخرین رشتهى ارتباط ممکن را بین انقلاب و بین آمریکا برید و قطع کرد؛ این خدمت بزرگ و ذىقیمت را به انقلاب ما کرد. ممکن است آن جوانهایى که در آن لحظه رفتند و آن کار را کردند، آن اقدام را کردند، این دنبالههاى عمیق و داراى درجات گوناگون را آن روز ندیده بودند؛ احتمال این هست. خب جوان از روى ایمان خود، از روى احساس خود، یک کارى را انجام میدهد امّا خداى متعال در آن کار، این برکتهاى بزرگ را قرار داده بود؛ چون کارى بود از روى ایمان و اخلاص، و خداى متعال همیشه براى کارهایى که از روى ایمان و اخلاص است، تأثیرات بزرگى قرار میدهد. این را بدانید: هر کارى را شما از روى اخلاص بکنید، خدا به آن کار برکت خواهد داد؛ هر کارى را که از روى حسابگرىهاى مادّى بکنید، این متزلزل است؛ ممکن است به یک نتایجى برسد، خیلى از اوقات هم به نتایجى نمیرسد؛ برخلاف آن کارى که از روى ایمان، از روى اخلاص و براى خدا انجام میدهید. مَن کانَ لِلّهِ کانَ اللهُ لَه؛(۹) هر کس براى خدا باشد، قدرت الهى در خدمت او قرار میگیرد و به او کمک میکند؛ این قضیّهى سفارت [هم] از این قبیل بود و آن رابطه را قطع کرد.
بعد از آن تا امروز، که پانزده سال از پیروزى انقلاب میگذرد و چهارده سال از قضیّهى لانهى جاسوسى میگذرد، هنوز که هنوز است، تلاش آمریکایىها این است که همان رشتهى باریکى را که با حادثهى تسخیر لانهى جاسوسى قطع شده، دوباره برقرار کنند. هنوز دارند آن تلاش را میکنند؛ چرا؟ براى اینکه از همان رشتهى باریک، طرف قدرتمند استفاده میکند براى تحمیل خواستهاى خود به طرف ضعیف. مىبینید اظهارات آمریکایىها را؛ امروز و دیروز و رئیسجمهور دموکرات(۱۰) و رئیسجمهور آن طرفى(۱۱) و رجال گوناگون آمریکا، همه این حرف را میزنند که عرض میکنم. هیچ کدام نمیگویند ما میخواهیم با ایران رابطه برقرار کنیم؛ نه، صحبت رابطه که میشود، بنا میکنند شرط و شروط گذاشتن؛ اگر چنین بشود، اگر چنان بشود. بنده یک وقتى گفتم که بین حرف ما و حرف آمریکایىها از زمین تا آسمان فاصله است. ما میگوییم شکل اینها را نمیخواهیم ببینیم، رابطهى با اینها را تا آخر نمیخواهیم داشته باشیم، آنها میگویند اگر میخواهید با ما رابطه داشته باشید، باید این کار را بکنید، آن کار را بکنید! اصلاً چه نسبتى بین این دو حرف هست؟ گویا دارند با یک کشورى صحبت میکنند که آن کشور ده واسطه انداخته است که با شما میخواهیم رابطه داشته باشیم؛ شرط میگذارند؛ چه شرطى آقا! ما شرط داریم براى رابطه با یک کشورى که آنهمه فجایع، پشت سر او و در تاریخ او وجود دارد؛ شرط ما، توبهى آن کشور است؛ شرط ما، قطع آنهمه فاجعهآفرینى براى دنیا است. حالا شما مىآیید براى ما شرط میگذارید؟ رابطه را مشروط میکنند امّا مذاکره را غیر مشروط. درست توجّه بکنید!
بنده دلم میخواهد این جوانهاى ما، شما دانشجوها چه دختر و چه پسر و حتّى دانشآموزهاى مدارس، روى این ریزترین پدیدههاى سیاسى دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که یک تحلیلى هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ [خب] باشد. خدا لعنت کند آن دستهایى که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان ما را غیر سیاسى کنند و دانشگاه ما را غیر سیاسى کنند. یک کشورى که جوانهایش سیاسى نیستند اصلاً در باغ مسائل سیاسى نیستند مسائل سیاسى دنیا را نمیفهمند، جریانهاى سیاسى دنیا را نمیفهمند، تحلیل درست ندارند، مگر میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد بکند؟ بله، [اگر] حکومت دیکتاتورى باشد، میشود. صرفهى حکومتهاى دیکتاتور دنیا به این است که مردم سیاسى نباشند؛ مردم درک سیاسى و تحلیل سیاسى و شعور سیاسى نداشته باشند. امّا یک حکومتى که میخواهد به دست مردم کارهاى بزرگ را انجام بدهد، نظام را میخواهد با دوش مردم، با قدرت بىپایان مردم به سرمنزل برساند و مردم را همهچیز نظام میداند، مگر میتوانند مردم یک چنین نظامى، بخصوص جوانهایش و بالاخص جوانهاى دانشجویش غیر سیاسى باشند؛ مگر میشود؟ عالِمترین عالِمها، دانشمندترین دانشمندها را هم اگر مغز سیاسى و فهم سیاسى نداشته باشد، دشمن با یک آبنباتترشی میتواند ببرد آن طرف، مجذوب خودش بکند، براى خودش قرار بدهد. این نکات ریز را باید جوانهاى ما درک کنند.
آمریکا میگوید بیایید مذاکره کنیم؛ نمیگوید بیایید رابطه برقرار کنیم. مذاکره یعنى چه؟ یعنى آن پیوندى را که جمهورى اسلامى قطع کرد و برید و همان موجب شد که تمام عواطف صادقانهى ملّتهاى دنیا به این نظام جلب بشود، این را دومرتبه برقرار کند. یعنى در درجهى اوّل، یک ضربهى نمایانى به جمهورى اسلامى بزنند و با تبلیغاتى هم که دست آنها هست، در دنیا منعکس کنند که جمهورى اسلامى از حرفهایش برگشت و پس گرفت؛ دلیل [چیست]؟ دلیل این است که نشسته و دارد با آمریکا مذاکره میکند! [یعنى] یک یأس عمومى را در آسیا و در آفریقا و در کشورهاى گوناگون و در خود اروپا و در خود آمریکا [نسبت به] ملّتهایى که امید پیدا کرده بودند، [چه] مسلمانها و [چه] حتّى بعضى غیر مسلمانها [به وجود آورند] و آن چهرهى باصلابت امام بزرگوارمان را که روى جمهورى اسلامى را پوشانده است و نماى جمهورى اسلامى است و آنها را وادار میکند به حرکت، این چهره را مخدوش کنند؛ بگویند نه آقا، جمهورى اسلامى هم توبه کرد! حالا یا بگویند چون امام رفت توبه کرد که اگر یادتان باشد، بعد از رحلت امام یکى از شاهبیتهاى تبلیغاتى دشمن همین بود که بله، امام رفت، اینها دیگر راه امام را رها کردند؛ براى اینکه همان احساس را در آن ملّتها به وجود بیاورند یا بالاتر از این را بگویند؛ بگویند آقا! امام کِی گفته بود ما با آمریکا مذاکره نکنیم؟ کِی امام چنین حرفى زده بود؟ امام همان چند روز زمان خودش را گفته بود، همان چند وقت را گفته بود؛ امام کِی ما را نهى کرده؟ یعنى تصرّف کنند حتّى در نظرات امام که در میان صدها سخنرانى و بیان قاطع و صریح، اینجور بیان شده.
[لذا] اوّلین ضربهاى که با این کار میزنند، این است که جمهورى اسلامى را از آبروى خودش، از آن حیثیّت و صلابت و قدرت و قامت استوارى که در چهرهها و خاطرههاى ملّتهاى مسلمان پیدا کرده است در دنیا، ساقط کنند. وقتى آنها دیدند که اینجا جمهورى اسلامى با آنهمه سوابق، آن هم یک چنین ملّتى ملّت ایران مگر ملّت کوچکى است؟ ملّت ایران فلان ملّتِ از زیر بوته درآمدهى اروپایى یا آفریقایى که نیست؛ ملّت کهنِ ریشهدارى که هزارها سال سابقه دارد و هزار و سیصد چهارصد سال بعد از اسلام، در اوج ملّتهاى مسلمان همیشه قرار داشته است آن هم با این انقلاب، آن هم با آن حرفها، همهچیز را کنار گذاشت و توبه کرد و آمد شروع کرد با آمریکا مذاکره کردن، [احساس یأس و ناامیدى میکنند]. اینکه ضربهى اوّل. [بنابراین] با صِرف اینکه جمهورى اسلامى بگوید بله، ما مذاکره را قبول داریم، یا این را بفهماند، یا یک جورى مشى کند که معلوم بشود حرفى هم ندارد با آمریکا مذاکره کند، اوّلین ضربه را آنجورى وارد میکنند، بعد تازه شروع تحمیلها است.
خب شما وقتى با کسى قهرید، وقتى با کسى حرف نمیزنید، رودربایستى با هم ندارید، در مقابل هم هیچ حالت توقّعى وجود ندارد امّا وقتى با کسى مذاکره شروع شد و پشت میز نشستید، یک قهوه با هم خوردید، یک گپ دوستانه هم در کنارش با هم زدید، در فلان محفل بینالمللى نشستید با همدیگر یک خردهاى دردِدل هم کردید، بعد رودربایستى به وجود مىآید که [این]، اوّلِ شروع تحمیلات است. [بعد] میرسیم به آنجایى که همانطور که عرض کردم بدبختیهاى انقلابهاى دنیا و تسلّط و نفوذ آمریکا بر آنها، از همان جا شروع شد؛ مثل کشورهایی که بنده نمیخواهم حالا اسم آن کشورها را بیاورم و امروز هم آن کشورها بیچارهها غالباً چهرههاى بسیار بدى دارند. این است که دارند روى مذاکره فشار مىآورند؛ اصرار که ایران چرا نمىآید با ما مذاکره کند. یک عدّه هم آدمهاى سادهلوح یا مرعوب یا بىاطّلاع یا غیر سیاسى در داخل خودمان، این حرفها را تکرار میکنند؛ من نمیدانم [آنها] میفهمند چه دارند میگویند؟ خب بحمدالله دولت و رئیسجمهور و وزرا و مانند اینها به فضل پروردگار در آن قدرت روحى و معنوى واقعى و صحیح قرار دارند و ایستادهاند براى خدا. البتّه بنده معتقدم این حرفهایى که گاهى زده میشود از طرف بعضى مسئولین درجه دو و [درجه] سهى نظام جمهورى اسلامى غالباً آدمهای غیر مسئول و گاهى زمزمه میکنند که اینها چرا مذاکره نمیکنند با آمریکا، چرا نمیگویند، چرا نمیروند حرف بزنند، حرف زدن چه ضررى دارد، خیال میکنند حرف زدنِ دو نفر آدم معمولى است که یک گوشهاى بنشینند حرف بزنند؛ نمیفهمند که این مذاکرهاى که دشمن اینقدر دارد روى آن اصرار میکند ...... چه خطرات بزرگى براى جمهورى اسلامى دارد که من شمّهاى از آنها را عرض کردم. بنده معتقدم که تکرار این حرفها از طرف آنها هم کار بدى است. من دارم حالا این را عرض میکنم و این، نظر بنده است؛ بنده معتقدم براى رایج کردن یک گناه در عمل، یکى از راهها این است که آن گناه را در زبانها رایج کنند؛ اینقدر بگویند که قبحش از بین برود.
شما ببینید این قضیّهى فلسطین را و این سرنوشت شومى را که بعضى از فلسطینىها براى خودشان و براى ملّت فلسطین قبول کردند.(۱۲) این بسیار تجربهى عظیمى است و عبرت بزرگى است امروز در دنیا. از بس اینها مرتّب گوشه و کنار یک چیزى گفتند و دیگران به آنها تشر نزدند؛ مدام گفتند چه مانعى دارد که ما با اسرائیل صحبت کنیم دیگر نگفتند دشمن غاصب [در حالى که] این، دشمن غاصب است، این داخل خانهى فلسطینىها نشسته است؛ چه مذاکرهاى! مذاکرهى با او این است که بگویند فلانفلانشده، از خانهى ما برو! مذاکرهى با غاصب این است دیگر. مذاکرهى با ظالم این است که بگویند فلانفلانشده، چرا اینقدر ظلم میکنى؛ مذاکره یعنى این؛ وَالّا مذاکرهى دوستانه که بروند و بگویند و بخندند و او یک چیزى بگوید و این یک چیزى بگوید و بعد چانه بزنند، با غاصب که دیگر این حرفها را نداریم. کسى تشر نزد به آن کسانى که مدام اسم مذاکرهى با اسرائیل را آوردند و آوردند و آوردند، تا عیبش و قبحش از بین رفت در نظرها و آخرش رسید به این روز تلخ و سیاه.
نکند کسانى که مرتّب اسم مذاکره را اینجا و آنجا مىآورند در داخل ملّت ایران، قصدشان اینها باشد! ملّت ایران یک ملّتى است که احتیاج ندارد به مذاکره و مراوده و ارتباط با دشمن مستکبر. مگر شما ضعیفید؟ مگر ملّت ایران ملّت کوچکى است؟ مگر ملّت ایران قدرت دفاع از خود را ندارد؟ ما چه احتیاجى داریم به اینکه برویم درِ خانهى مستکبرین، مستبدّین، دیکتاتورهاى بینالمللى؟ من سال گذشته گفتم؛(۱۳) این آقایانى که اسم دموکراسى را مىآورند و بهاصطلاح پرچم دموکراسى را بظاهر براى ملّتهاى خودشان بلند کردهاند، که همان هم دروغ است و دموکراسىِ واقعى در اینجور کشورها نیست، همانها در سطح بینالمللى دارند یک دیکتاتورى عظیم و خونینى به راه مىاندازند؛ هر جا دلشان میخواهد وارد میشوند، هر جا دلشان میخواهد تفحّص میکنند؛ متأسّفانه یک دستگاهى هم آنجا درست شده است به عنوان ابزارى در دست اینها: سازمان ملل و شوراى امنیّت! چه لزومى دارد ما برویم سراغ دیکتاتورها و در مقابل آنها تعظیم کنیم، بگوییم آقا بفرمایید با ما مذاکره کنید؟ نه آقا! این دیکتاتور همان دیکتاتورى است که این ملّت آن وقتى که هیچ چیز نداشت، با مشت خالى و با شعار، این دیکتاتور را از خانهى خودش بیرون کرد؛ این همان دیکتاتور است. اینها همان کسانى هستند که آن روزى که دنیا دوقطبى بود البتّه میگویند امروز یکقطبى است؛ من میگویم آن روز که دوقطبى بود، براى ما خطرناکتر بود آن دو قطب، در صد مسئله با هم اختلاف داشتند [ولى] در قضیّهى ایران با هم اختلافى نداشتند؛ نمونهاش جنگ عراق [بود]. دیدید که هر دو به عراق کمک کردند، آمریکایىها هم کمک کردند، شوروىها هم کمک کردند؛ ناتو(۱۴) هم کمک کرد، ورشو(۱۵) هم کمک کرد؛ همه کمک کردند به او؛ آن روز در دوران دوقطبىِ دنیا، تمام دنیا زیر بال این دو قطب بود. [البتّه] حالا امروز خیلى از کشورها هستند که آنجور زیر بار آمریکا نیستند؛ خب یک تبعیّت مختصرى دارند [ولى] آنقدر نه. امّا در آن روزى که شوروى بود، کلّ اروپاى غربى هم به یک معنا در اختیار آمریکا بود، اروپاى شرقى هم در اختیار آن یکى بود؛ بقیّهى جاهاى دنیا هم همینجور. همهى دنیا به رهبرى آمریکا و شوروى، آن روز متّفقالقول شدند براى اینکه ایران را در این جنگ شکست بدهند و نتوانستند؛ این که مال تاریخ نیست، این که مال همین چند سال قبل خود ما است؛ همهى ملّت ایران به چشم خودشان دیدند. مگر نبود که این دو قدرت متّحد شدند براى اینکه شاید بتوانند خوزستان را از ایران جدا کنند، شاید بتوانند جمهورى اسلامى را ذلیل کنند، ضعیف کنند، سرنگون کنند و نتوانستند؛ مگر غیر از این است؟ آن روز دو قدرت بودند، هر دو هم قوى، هر دو هم متّحدِ در قضیّهى ایران، و نتوانستند کارى کنند، امروز اینها چه کار میتوانند بکنند؟ چرا میترسید؟ چرا قرآن را نمیخوانیم که اینقدر تکرار میکند: فَلا تَخشَوُا النّاسَ وَاخشَون؟(۱۶) اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم ایمانًا وَقالوا حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکیل؛(۱۷) چرا از دشمن میترسید؟ دشمن ضعیف، دشمن ناتوان، دشمنى که همین امروز هم آمریکایىها براى اینکه ایران را زیر فشار قرار بدهند، دریوزگى اروپا را میکنند؛ سراغ این کشور و آن کشور اروپایى [میروند] که بیایید با ما همدست بشوید، شاید بتوانیم به ایران فشار بیاوریم. [آیا] این، دلیل این نیست که پس بهتنهایى نمیتواند فشار بیاورد؟ [آیا] این، دلیل بر این نیست که این ملّت عظیم، با این قدرت معنوى و اسلامى، بر قدرت مادّى او تا حالا فائق آمده است؟ چرا فکر نمیکنند؟ خدا را شکر میکنیم که ملّت ما بیدار است؛ خدا را شکر میکنیم که جوانهاى ما بیدارند؛ خدا را شکر میکنیم که شما دانشجوها بیدارید.
امّا دانشجوها! بیدار بمانید. این وضع دانشگاهى که امروز هست من به شما صریح بگویم من نمىپسندم این وضعیّت را. دانشجویى که اصلاً نفهمد در دنیا چه میگذرد، این دانشجو، دانشجوى زمان خودش نیست، مرد زمان خودش نیست. دانشجو باید احساس سیاسى داشته باشد، درک سیاسى داشته باشد، تحلیل سیاسى داشته باشد. بنده مکرّراً در قضایاى تاریخ اسلام این مطلب را گفتهام؛ آن چیزى که امام حسن مجتبىٰ را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود؛ مردم تحلیل سیاسى نداشتند. آن چیزى که فتنهى خوارج را به وجود آورد و امیرالمؤمنین را آنجور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آنجور مظلوم کرد و على شد مظلوم، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود؛ وَالّا همهى مردم که بىدین نبودند؛ [آنها] تحلیل سیاسى نداشتند. یک شایعهاى دشمن مىانداخت، فوراً این شایعه همهجا پخش میشد و همه قبول میکردند؛ خب چرا باید اینجور باشد؟ اگر ملّت، هشیارى لازم را داشته باشد، شایعهى دشمن مثل برفى و یخى است زیر آفتاب؛ چه کسى باید این کار را بکند؟ شما جوانها باید بکنید.
بنده دارم با شما جوانهاى عزیزمان حجّت خدا را تمام میکنم؛ من به شما عرض کردم و گفتم. پروردگارا! من از این ملّت اینجور احساس میکنم و خود من هم اینجور هستم: ما از راه تو و اراده و خواست تو، به خاطر خواست دشمن برنخواهیم گشت؛ و این ملّت اینجور دارد حرکت میکند و من دارم این را مشاهده میکنم. ما با قدرتِ این ملّت در مقابل هیچ قدرت بزرگ جهانى احساس ضعف نمیکنیم.
بنده میبینم که دشمن میخواهد با ترساندن، کار خودش را پیش ببرد؛ ما به اتّکاء قدرت الهى که مجسّم در قدرت ملّت بزرگ ما است، از دشمن مستکبرِ متکبّر نمیترسیم؛ معتقدیم کارى نمیتواند بکند. این [تصریح] قرآن است: اِنَّ کَیدَ الشَّیطن کانَ ضَعیفًا.(۱۸) قرآن را باید باور کرد؛ کید شیطان ضعیف است. اگر یک روزى در قرآن این را میخواندیم و از روى ایمان و تعبّد فقط قبول میکردیم، خدایا تو شاهدى که امروز این را از روى تجربه هم قبول کردیم؛ تجربه هم همین را نشان میدهد. اگر شیطان ضعیف نبود، جمهورى اسلامى را تحمّل نمیکرد. مىبینید چقدر دشمنند با جمهوری اسلامى. مىبینید که «قَد بَدَتِ البَغضاءُ مِن اَفواهِهِم».(۱۹) این رئیسجمهور آمریکا(۲۰) را ببینید؛ آن وزیر امور خارجهى بدشکلش(۲۱) را ببینید. [وقتى که] حرف میزنند راجع به جمهورى اسلامى، نفرت و بَغضاء(۲۲) و دشمنىِ ملّت ایران و جمهورى اسلامى از سر و صورتشان میبارد.
خب چرا با اینهمه نفرت نمیتوانند هیچ غلطى بکنند؟ علّت چیست؟ چه دلیلى دارد؟ چه کسى شما را نگه داشته؟ چه کسى مانع از ضربه زدن آنها شده؟ چه کسى مانع شده از اینکه محاصرهى اقتصادى کامل و تام و تمامى بکنند و به تعبیر خودشان پدر ملّت ایران را دربیاورند؟ [حالا] بعضى از این آدمهاى سادهلوحِ ضعیفالنّفس هم همینها را تکرار میکنند که آقا، پدر ملّت ایران را درمىآورند؛ غلط میکنند! مگر میتوانند پدر ملّت ایران را دربیاورند؟ اینها کسانى هستند که ملّت ایران پدرشان را درآورده. پس بنابراین نمیتوانند؛ ضعف دارند و آنچنان قدرت ندارند. البتّه شرطش این است که ملّت ایران همینجور که بحمدالله تا امروز در صحنه بوده در صحنه باشد؛ شرطش این است که خنّاسها و وسواسها نیفتند بین مردم و دل مردم را خالى کنند و [بگویند] آقا چنین شد، آقا چنان شد، آقا میزنند، آقا میبرند. نه آقا! این حرفها چیست؟ ما که فلان کشور دو سه میلیونىِ فلان گوشهى آفریقا نیستیم که هر غلطى دلشان خواست بتوانند با ما بکنند. [ما] یک ملّت قوى، مستحکم و یک ملّتى در مرکز مدنیّت تاریخى دنیا [هستیم]، و امروز هم در سر یک چهارراه مهمّى از چهارراههاى جهانى [قرار داریم]؛ خدا ما را اینجورى قرار داده دیگر، چه کار کنیم؟ شصت میلیون هم بحمدالله جمعیّت [داریم]؛ مردممان هم مردم شجاعى هستند، مردم قویاى هستند؛ آن جنگ تحمیلى کاملاً روشن است. خوشبختانه همهى ملّتهاى دُوروبَر ما هم نسبت به ملّت ما همین احساس را دارند. خب دیدید، رئیسجمهور ما(۲۳) رفت به این چند کشور،(۲۴) و مردم کشورهایى که هشتاد سال روى اینها کار شده بود که اسلام را به فراموشى بسپارند، دیدید آمدند و از رئیسجمهورى اسلامى ایران مثل یک عزیزى و یک محبوبى استقبال کردند؛ به خاطر چیست؟ از اسم افراد خوششان مىآید؟ از آدمها بخصوصه خوششان مىآید؟ نه آقا، به خاطر اسلام است؛ به خاطر این است که این ملّت مسلمان است و رئیس این ملّت مسلمان را دوست میدارند؛ به خاطر جمهورى اسلامى است. این وضع بینالمللى ما است.
البتّه در جاهاى دیگر هم همینجور است. ما هر جاى دنیا که رفتیم، همینجور بود؛ این را بدانید. وضع بینالمللى ما آن است، وضع داخلى ما این است، وضع معنوى ما این است، امکانات این کشور این است؛ [باید] این ملّت دستبهدست هم بدهند و کشور خودشان را با قدرت بسازند؛ ما احتیاجى به کسى نداریم. ما از کسى نمیترسیم. ما را نخواهند بیخود مجبور کنند که در رودربایستى و در فشار و مانند اینها [بمانیم] که آقا، حالا نمیشود؛ بالاخره آمریکا است، چه کار میشود کرد؟ این حرفها یعنى چه؟ بگذار آنها با خودشان فکر کنند و بگویند این ایران است، کارىاش نمیشود کرد؛ باید یک جورى با آن کنار آمد، و همین هم شده است بحمدالله و به فضل الهى. و تا وقتى که توجّهات ولىّعصر (ارواحنا فداه) به شما ملّت است که انشاءالله این توجّهات همیشه باشد، بدانید که هیچ آسیبى کسى به شما نمیتواند برساند.
امیدوارم انشاءالله جوانهاى ما، دانشجوهاى ما، دانشآموزهاى ما، مردم ما، عزیزان ما، بخصوص جمعى از برادران لبنانى که شنیدم اینجا هستند [موفّق باشید]. خداوند انشاءالله شهداى همین حادثهى اخیر لبنان(۲۵) را که متأسّفانه این هم یک فاجعهاى بود که پیش آمد با اولیائشان محشور کند و اینها را خداوند حفظ کند و ملّت لبنان را نجات بدهد و ملّت فلسطین را نجات بدهد و شما عزیزان را همیشه موفّق و مؤیّد بدارد.
والسّلام علیکم و رحمةالله
(۱ تبعید امام خمینى (قدّس سرّه) به ترکیه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳، به دنبال اعتراض شدید ایشان به احیاى دوبارهى کاپیتولاسیون در ایران؛ شهادت و مجروح شدن جمع کثیرى از دانشآموزان در دانشگاه تهران در ۱۳ آبان ۱۳۵۷؛ تسخیر لانهى جاسوسى آمریکا به دست دانشجویان مسلمان پیرو خطّ امام در ۱۳ آبان ۱۳۵۸.
(۲ جیمى کارتر
(۳ جیمى کارتر با سفر به کشورهاى بحرانزدهاى مانند سودان، آنگولا و آمریکاى لاتین، قصد خود را میانجیگرى میان گروههاى متخاصم و برقرارى صلح و امنیّت اعلام کرد.
(۴ جیمى کارتر در سخنرانى خود در تهران در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۵۶، ایران را «جزیرهى ثبات» خوانده بود.
(۵ محمّدرضا پهلوى
(۶ تسخیر لانهی جاسوسی
(۷ ر.ک: صحیفهى امام، ج ۱۰، ص ۴۹۳، سخنرانی در جمع کارکنان بیمهی مرکزی (۱۳۵۸/۸/۱۴)؛ «مسئله باز انقلاب است؛ یک انقلابِ زیادتر از انقلابِ اوّل خواهد شد.»
(۸ فروپاشى اتّحاد جماهیر شوروى و نظامهاى کمونیستى وابسته به آن
(۹ بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۱۹۷
(۱۰ بیل کلینتون
(۱۱ جرج هربرت واکر بوش (رئیسجمهور پیشین آمریکا از حزب جمهورىخواه)
(۱۲ اشاره به توافقنامهى تسلیم ذلّتبار یاسر عرفات در برابر رژیم صهیونیستی که به «کمپدیوید دوّم» معروف شد.
(۱۳ بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان به مناسبت روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی (۱۳۷۱/۸/۱۳)
(۱۴ سازمان پیمان آتلانتیک شمالى که با هدف دفاع جمعى از کشورهاى عضو تشکیل شده. NATO))
(۱۵ «پیمان ورشو» متشکّل از اتّحاد جماهیر شوروى و کشورهاى اروپاى شرقى به عنوان یک سازمان نظامى در واکنش به تأسیس «ناتو» در سال ۱۹۵۵ تأسیس یافت و در طول دوران جنگ سرد به مثابهى وزنهاى نظامى در برابر «ناتو» عمل کرد. این سازمان با فروپاشى شوروى انسجام خود را بکلّى از دست داد و متلاشى شد.
(۱۶ سورهى مائده، بخشى از آیهى ۴۴؛ «... پس، از مردم نترسید و از من بترسید ...»
(۱۷ سورهى آلعمران، آیهى ۱۷۳؛ «همان کسانى که [برخى از] مردم به ایشان گفتند "مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند؛ پس، از آنان بترسید." و[لى این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند "خدا ما را بس است و نیکو حمایتگرى است."»
(۱۸ سورهى نساء، بخشى از آیهى ۷۶؛ «... که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است.»
(۱۹ سورهى آلعمران، بخشى از آیهى ۱۱۸؛ «.... دشمنى از لحن و سخنشان آشکار است ...»
(۲۰ بیل کلینتون
(۲۱ وارن کریستوفر
(۲۲ کینه، خصومت
(۲۳ حجّتالاسلام والمسلمین اکبر هاشمىرفسنجانى
(۲۴ قزّاقستان، ازبکستان، قرقیزستان، ترکمنستان
(۲۵ بر اثر تجاوز و تهاجم هوایى و زمینى نظامیان رژیم صهیونیستى به روستاهاى جنوب لبنان و مراکز جنبش حزبالله دهها نفر شهید و زخمى شدند. این تجاوز هشت روز ادامه داشت.
