1378/05/04
دو نوع برخورد با حادثهها
هر انسانی در مورد هر حادثهای که پیش میآید - چه برای شخص خودش، چه برای جماعتی که او در آنهاست - هم میتواند از این حادثه به نوعی استفاده کند که این حادثه ظاهراً تلخ، برایش میمون و مبارک شود، هم میتواند طوری بهرهبرداری کند که اگر هم آن حادثه، در واقع شیرین است، برایش مشؤوم و نامبارک شود. نوع برخورد ذهنی و روحی هر انسانی با یک حادثه، تفاوت میکند. از باب مثال، فرضاً زلزلهای پیش میآید. زلزله، حادثه خیلی تلخی است. شاید شما در جاهایی بودهاید و زلزله را دیده باشید. من در جاهایی که زلزله آمده، خیلی بودهام؛ از آن حوادث بسیار تلخ و گریهآور است. اما با همین حادثه زلزله، دو نوع میشود برخورد کرد. یک نوع که همین حادثه، به یک عامل مثبت و پیش برنده و مبارک برای همان زلزله زدهها تبدیل شود، و دیگر این که این حادثه، به یک حادثه کاملاً مضر تبدیل گردد. خود آن اشخاص، دو نوع میتوانند برخورد کنند. البته اگر آن اشخاص، مثلاً مردم بیسواد، بیمعلومات و دور از معارف باشند، باید دیگران به آنها کمک کنند که چگونه از این برخورد نوع دوم استفاده کنند؛ اما چنانچه آن افراد، اشخاص فرزانه و هوشمند و باسواد و آگاهی باشند - کما این که قشر دانشجو از این قبیل است - خودشان میتوانند آن استفاده بعدی را که استفاده روحی و معنوی است، به نحوی بکنند که برایشان مایه برکت باشد؛ نه این که برای آنها مایه شئامت باشد.
در حادثه زلزله که من مثال زدم، اگر قضیه را همینطور دنبال کنیم، فرضاً این حادثه زلزله، برای آن پسری که پدرش، یا مادرش، یا کسانش را در این حادثه از دست داده و خانهاش خراب شده، این حالت را ایجاد میکند که بگوید: «هرچه من داشتم، از من گرفته شده، پس به آنچه که هست، نمیشود به عنوان یک امر ابدی نگاه کرد، به نیروی خودم و نشاطی که خدای متعال در من گذاشته، اتّکاء کنم، تا بتوانم جبران این خسارتها را بکنم؛ و همچنان که موجودی در یک لحظه، نیست میشود، میتواند نبودهایی هم در لحظهیی، یا در روندی بهوجود بیاید. پس برای خودم بهوجود بیاورم». اگر یک نفر که زلزلهزده است، این استنتاج را بکند، یا همین را به آن مردم زلزلهزده تعمیم دهیم تا آنها این استنتاج را بکنند و این روحیه را داشته باشند - که خوب، شهر ما از بین رفت، حالا چگونه جبران کنیم - این بسیار خوب است. من هم زلزله فردوس، هم زلزله طبس - که این دو با فاصله ده سال اتفاق افتاد - هم زلزله رودبار و قزوین و زلزلههای دیگری از این قبیل را دیدهام؛ مردم مختلفی بودند. بعضیها واقعاً همین روحیه را داشتند؛ یعنی به مجرّدی که برای اینها حادثه پیش آمد، احساس کردند که باید کار کنند و آنچه را که از دست دادند، دوباره برای خودشان بهوجود بیاورند و جبران کنند. همین احساس، منبع و منشأ پیشرفت جدیدی برای آنها شد که قبلاً نداشتند. قبلاً هر کدام در شهر راحتی نشسته بودند و مشغول کاری برای خودشان بودند؛ بعداً به یک مردم با نشاط و فعّالی تبدیل شدند که از صفر شروع کردند و خودشان چیزهایی را برای خودشان بهوجود آوردند.
بیانات در دیدار دانشجویان مجروح حادثه کوی دانشگاه ۱۳۷۸/۵/۴
در حادثه زلزله که من مثال زدم، اگر قضیه را همینطور دنبال کنیم، فرضاً این حادثه زلزله، برای آن پسری که پدرش، یا مادرش، یا کسانش را در این حادثه از دست داده و خانهاش خراب شده، این حالت را ایجاد میکند که بگوید: «هرچه من داشتم، از من گرفته شده، پس به آنچه که هست، نمیشود به عنوان یک امر ابدی نگاه کرد، به نیروی خودم و نشاطی که خدای متعال در من گذاشته، اتّکاء کنم، تا بتوانم جبران این خسارتها را بکنم؛ و همچنان که موجودی در یک لحظه، نیست میشود، میتواند نبودهایی هم در لحظهیی، یا در روندی بهوجود بیاید. پس برای خودم بهوجود بیاورم». اگر یک نفر که زلزلهزده است، این استنتاج را بکند، یا همین را به آن مردم زلزلهزده تعمیم دهیم تا آنها این استنتاج را بکنند و این روحیه را داشته باشند - که خوب، شهر ما از بین رفت، حالا چگونه جبران کنیم - این بسیار خوب است. من هم زلزله فردوس، هم زلزله طبس - که این دو با فاصله ده سال اتفاق افتاد - هم زلزله رودبار و قزوین و زلزلههای دیگری از این قبیل را دیدهام؛ مردم مختلفی بودند. بعضیها واقعاً همین روحیه را داشتند؛ یعنی به مجرّدی که برای اینها حادثه پیش آمد، احساس کردند که باید کار کنند و آنچه را که از دست دادند، دوباره برای خودشان بهوجود بیاورند و جبران کنند. همین احساس، منبع و منشأ پیشرفت جدیدی برای آنها شد که قبلاً نداشتند. قبلاً هر کدام در شهر راحتی نشسته بودند و مشغول کاری برای خودشان بودند؛ بعداً به یک مردم با نشاط و فعّالی تبدیل شدند که از صفر شروع کردند و خودشان چیزهایی را برای خودشان بهوجود آوردند.
بیانات در دیدار دانشجویان مجروح حادثه کوی دانشگاه ۱۳۷۸/۵/۴