• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1393/03/20

این راه ادامه دارد

متن زیر روایت‌هایی است با دو نگاه از مراسم بزرگداشت بیست‌و‌پنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی رحمه‌الله که توسط پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR  منتشر می‌شود.

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif یک: استمرار راه امام خمینی
مهدی قزلی
«آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». در بالاترین نقطه جایگاه که می‌شد، زیر پای آقا، این جمله را بزرگ زده بودند. هیچ کجای دنیا آمریکا در فضای رسمی این قدر ضعیف و حقیر پنداشته نمی‌شود، و معلوم است ایران جایی غیر از هر جای دنیاست.
اگر از امام خمینی فقط همین یک جمله به یادگار مانده بود، به نظرم امام قدر و منزلتش گرامی ‌داشته می­‌شد. چه رسد به اینکه او هادی امت و ملت بود به رستگاری زیر پرچم «الله».
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif
۲۵ سال، یعنی یک عمر، یعنی ربع قرن، یعنی زمانی که در آن می‌شود دو نسل دیگر به نسل اول انقلاب اضافه شود. امسال ۲۵‌‌امین سالگرد ارتحال امام است. مردم هنوز که رهبرشان نیامده دارند شعار می‌دهند و شعارها پراکنده است. وقتی صدای شعار دادن بلند می‌شود، طنین جوانی به گوش می‌رسد. آنها که سن و سالشان بیشتر بود ترجیح می‌دادند که آرام بنشینند و منتظر آمدن آقا باشند. جوانها شعرشان را عوض می‌کنند: سیدعلی/ یا علی.
درست مثل اینکه سنگ بیفتد وسط حوض و موجهای دایره‌ای از جای افتادن سنگ، راه بیفتند به سمت دیواره حوض یا اینکه آتشی بیفتد به گندم‌زاری که خشک باشد، جمعیت خروش گرفت به بردن نام نامی امیرالمؤمنین علیه‌السلام: سید علی/ یا علی.
با اینکه این بار همه پیر و جوان شعار می‌دادند، باز هم صدای مردم صدای جوانی بود. و جوانی یعنی سنی کمتر از ۳۰ سال. و کم از ۳۰ سال داشتن، یعنی این کسی که آمده، امام خمینی را ندیده. یا به دنیا نیامده بوده یا خیلی کودک بوده وقت ارتحال امام. و این یعنی امام، راهی را نشان این ملت داده که پس از او هم این راه طی خواهد شد. و اگر این معنا را ملت بخواهند شعار بدهند می‌گویند: این همه لشکر آمده/ به عشق رهبر آمده.
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif
پشت جایگاه خبرنگارها که ما رویش نشسته بودیم، مردم ننشسته بودند. چون ما بین آنها و جایگاه قرار گرفته بودیم. اینها که آمده‌اند، بیش از آنکه بخواهند به حرفهای رهبر انقلاب گوش کنند، می‌خواهند او را ببینند. چه اینکه حرفهای آقا را بهتر از این ازدحام، می‌شود پای گیرنده تلویزیون و اینترنت شنید و خواند. اینها آمده‌اند حضورشان را اقامه کنند. مثل نماز که برپا داشتنش مهم‌تر از خواندنش است.
استاد کریم منصوری قرآن خواند: «... قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی...» و مردم به آن همه ازدحام سکوت کردند و وقت وقف منصوری «الله» هماهنگ گفتند به تشویق. انگار این چند ده هزار نفر که من از آن بالا می‌دیدم در صحن حرم، مدتهاست تمرین کرده‌اند برای این هماهنگی. در حالی که رنگ چهره و لباس آنها معلوم می‌کرد از جاهای مختلف این سرزمین آمده‌اند.
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif
حجت‌الاسلام سید حسن خمینی آمد به خوش‌آمد گویی و صحبتی کوتاه. مردم اول گفتند: صلی علی محمد، بوی خمینی آمد و کمی بعد: خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست.
تولیت حرم امام، از محرومین و مستضعفین گفت که امام نگرانشان بوده و حالا هم نباید فراموش شوند.
مهمان‌های خارجی که سمت راست جایگاه نشسته بودند و همه کت و شلوار و کروات پوشیده، گاه رویشان به خطیب بود و گاهی با تعجب به مردم. برای آنها هم روشن بود که برنامه سالروز ارتحال امام بعد از ربع قرن، دیگر صرفا یک مراسم عزاداری نیست، یک گرامی‌داشت است و یک محفل و مانور بزرگ در خط زمان سالانه جمهوری اسلامی.
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif
آقا که آمدند روی جایگاه، جمعیت بلند شدند و اول هرج و مرجی طبیعی و چند ثانیه بعد: ای رهبر آزاده/ آماده ایم آماده. بین این همه جمعیت، برای من یک نفر بیش از همه جالب بود. جوانی سیاه پوست که به تکاپو افتاده بود و روی انگشتان پا بلند شده بود و گردن می‌کشید به دیدن آقا. جوان نمی‌دانم مال کدام کشور بود ولی با شوق و اشکی که او داشت، این آقا بیش از آنکه به من و امثال من متعلق باشد، رهبر اوست.
ته جمعیت هم دو سه پرچم زرد رنگ حزب‌الله لبنان تکان تکان می‌خورد. و برایم تعجب نداشت وقتی در مرزی‌ترین و دورترین روستاهای لبنان عکس بزرگ امام و آقا در خیابان و میدان هست و البته خانه مردم، چرا نباید پرچم حزب‌الله لبنان در مراسم حرم امام اهتزاز داشته باشد.
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif
کارشناس تحلیل محتوا نیستم ولی می‌توانم تشخیص بدهم آنچه رهبر انقلاب در حرم امام گفتند، محتوای لااقل سه منبر با همین ظرفیت بود. و ارزش این را دارد که به خوبی به آن پرداخته شود. اینکه ایران و ایرانی باج به محور زورگویی عالم، آمریکا، نداده و علی رغم همه دشمنی‌ها سرپا و استوار ایستاده. اینکه برای دشمن هم جای تعجب و کنجکاوی دارد که چرا این همه فشار، اثر مبنایی بر این ملت نگذاشته. اینکه تحلیل برنامه مدنی و سیاسی امام خمینی برای کشوری اسلامی چیست و اینکه مهم‌ترین چالش خارجی و داخلی کشور چگونه تبیین می شود و... و.
نمی‌دانم مردم در آن وضعیت شلوغی و گاهی صدای شعار و خستگی چقدر می‌توانستند حرفهای آقا را با دقت گوش دهند ولی وقتی ایشان والسلام پایان را گفتند، جوابشان را هماهنگ و یک دست دادند که : ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند.

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif


https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif دو: ما همه سرباز تواییم
راوی دوم: میثم امیری 
با راحت‌ترین لباس ممکن همراه جمعی از رفقای جوان راه افتاده‌ایم سمتِ حرم امام. مترو رایگان است وخلوت. تشخیص این که چه کسانی راهی حرم امام هستند سخت است. وقت خط عوض کردن، جوانی عجله می‌کند که برسد به متروی حرم. امّا روی پلّه برقی‌ست که درهای مترو بسته می‌شود و مترو با شتاب راه می‌افتد به سمت پایین. جوان ناراحت است و محکم می‌کوبد روی تسمه‌ی پلّه‌ی برقی. از دیر رسیدن.

هر چه به حرم نزدیک‌تر می‌شویم، عزاداران بیش‌تر می‌شوند؛ مشکی‌پوشانی که بعضی از آنها خودشان را رها می‌کنند روی کف مترو. مترو به حرم که می‌رسد، بیش‌ترشان را می‌شود شرکت‌کنندگان مراسم ۱۴ خرداد دید. از مترو که بیرون می‌آییم روشن می‌شود حفاظت و هدایت مردم در این روز، در مترو، بهتر صورت می‌گیرد نسبت به پارسال. برای نظم بهتر، همه‌جا را داربست کشیده‌اند. داربست، یکی از آشناترین واژ‌ه‌های هم‌خوان شده‌ی با حرم حضرت امام است. در این بیست و پنج سالی که از رحلتِ امام می‌گذرد، بنای حرم همیشه در حال بنّایی‌ست و هنوز هم گنبد و گلدسته در میانِ داربست‌های فلزّی دیده می‌شود. داربست‌هایی که انگار دیگر جزیی از معماری حرم همیشه در حالِ تکمیل امام است.
بادکنک‌های بزرگی هوا شده‌اند. روی‌شان نوشته شده ایستگاه صلواتی. مردم هم تجمّع کرده‌اند روبه‌رویش. می‌خواهیم برویم توی صف و بسته‌های پیشنهادی‌شان را بگیریم که نمی‌توانیم. بسیار شلوغ است و می‌ترسیم سخنرانی را ازدست بدهیم. راه می‌افتیم سمت حرم.
اندازه‌ی خواندن یک صفحه قرآن، مانده به حرم داربست گذاشته‌اند با جوان‌های پاسدار که مردم را می‌گردند. برمی‌گردیم کیف‌ها را تحویل می‌دهیم. کسی تحویل نمی‌گیرد و می‌گویند جا نداریم. درِ یکی از اتوبوس‌های شرکت واحد که واحدِ امانتش کرده بودند داد و بی‌داد می‌کنیم. داد و بی‌داد جواب می‌دهد. کیف‌ها را تحویل می‌گیرند. جوانی که از جنوب آمده بود از جوِّ به وجود آمده استفاده می‌کند و کیفش را از توی پنجره‌ی اتوبوس می‌چپاند داخل و می‌گوید: «کار مردم را راه بیاندازید. گناه دارند. از راهِ دور آمده‌اند.»

هنوز به درِ ورودی حرمِ در حال تعمیر نرسیده بودیم که مراسم رسما آغاز شده بود و استاد کریم منصوری داشت قرآن می‌خواند. هم‌زمان با آن یکی از مغازه‌های حرم مدّاحی پخش می‌کرد بی‌توجّه به این که مراسم آغاز شده! فکرِ وارد شدن به صحنِ اصلی مراسم را از سرمان بیرون کردیم. از کنار جرثقیلِ کنار گنبد عبور می‌کنیم. پیِ یک بلندگوی درست و حسابی هستیم. جمع رفقا هر کدام‌مان خاطره‌ی از دست دادن صحبت‌های آقا در حرم امام را داریم. یک سال من خودم نیمی از سخنرانی را از دست دادم. یک سال هم بخشی از سخنرانی را با صدای ضعیف شنیده‌ام. روشن نیست چند مراسم سالگردِ امام باید برگزار شود تا خیال آدم از سیستم صوت راحت باشد.
مردم برای ورود به مراسم تجمّع کرده‌اند. اما برخی هنوز تلفن همراه‌شان را تحویل نداده‌اند. پاسداری، به یکی‌شان رو می‌کند: «برو موبایلت را تحویل بده.» طرف هم درآمد که: «نگران نباش. سایلنت است.» فکر کرده به خاطر صدای زنگ تلفن همراه است که نباید  تلفن را به داخل ببرد.
با جمع رفقا توی سایه می‌نشینیم. فرزندِ یادگار امام سخنرانی را آغاز می‌کند. درباره‌ی جنگ فقر و غنا سخن می‌گوید و از «ما می‌توانیمِ» امام خمینی حرف می‌زند، حرف‌هایی درباره‌ی عدالت می‌زند.
و در پایان بر سه پایه‌ی تدبیر و اتّحاد و همّت در جهتِ حلِ مشکلات مردم تأکید می‌کند. او صحبت‌هاش را با تشکّر از مردم به پایان می‌برد.

انگار ملّت گر گرفته‌اند و الله اکبر می‌گویند و «ما همه سرباز تواییم» را سر داده‌اند. صداهای از توی بلندگوها این را نشان می‌دهد. مجری هم می‌کوشد شعارهایی بدهد تا مردم منظّم‌تر شعار دهند. ولی از جایی به بعد دیگر صدایش به گوش نمی‌رسد و این مردمند که شعار می‌دهند و احتمالا آقا آمده‌اند. ما هم به احترام بلند شده‌ایم. با اوّلین جمله‌ی آقا، مردم می‌نشینند. آقا با جمله‌هایی از دعای حضرت موسی در قرآن سخنانشان را آغاز می‌کنند. در گوشه‌ها و زاویه‌های حرم، هر کسی کوشیده جایی گیر بیاورد در سایه و به سخنرانی آقا گوش دهد. بیآن‌که کسی توصیه‌ای کند، صحن و سرای حرم امام، مردانه زنانه شده است. خانم‌ها هم روی چمن‌ها ساکت نشسته‌اند. دسته‌ای از بلوچ‌ها با دشداشه‌های بلند از مقابل ما رد می‌شوند. در طول سخنرانی، غیر از من، کسان دیگری روی زمین نشسته‌اند و بخش‌هایی از حرف‌های آقا را می‌نویسند. به نظر نمی‌رسد خبرنگار باشند. بیش‌تر به این خاطر که هر کدام انگار تکّه کاغذی را گیر آورده‌اند و مشغول نوشتن حرف‌های آقا شده‌اند. برخی هم برای بالگردی که در آسمان بالای حرم می‌چرخد دست تکان می‌دهند.
آقا معمولا یکی دو دعای ویژه متناسب با شرایط روز در میان دعاهای‌شان قرار می‌دهند. «پروردگارا جوانان عزیز ما را در راه بنای آرمانی نظام اسلامی کمک فرما»، «پروردگارا دست ملّت ایران را از دشمنانش قوی‌تر قرار بده».

پس از سخنرانی، صحنه‌ی روز محشر در نظر آدم تداعی می‌شود. هر کس دنبال اتوبوس و جمع رفقا و آن‌هایی است که گم‌شان کرده است. دخترکی دست در دستِ یکی از هلال احمری‌ها می‌کوشد تا مادرش را پیدا کند و چشمش از گریه سرخ شده است. پیرمردی دنبال اتوبوس اصفهان. فرد دیگری، بستنی آب شده می‌خورد و زیر لب به دوستش می‌گوید از کدام طرف باید بروند. عدّه‌ای می‌روند سمتِ زیرگذرِ آزادراهِ خلیج فارس. آن طرفش هم غوغایی از اتوبوس‌هاست.
ما هم در صف مترو هستیم. پشت داربست‌ها و نرده‌های کشیده شده. یکی از بادکنک‌های ایستگاه صلواتی سوراخ شده و نه آسمانیِ آسمانی‌ست و نه هنوز روی زمین سقوط کرده. دوباره برمی‌گردیم رو به گنبدِ نقره‌ای محصور در داربست‌ها و زیر لب پاسخ عاقله مردِ بلندگو به دست را می‌دهیم؛ «برای سلامتی رهبر انقلاب صلوات».